سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۵

گورخوابی - عکسنوشته


یک یادداشت کوتاه: به خودمان بیاییم! - گیل آوایی



مزدوران، شکنجه گران، قاتلان، دزدان، بیسوادان، آدم فروشان طی 37 سال توسط روحانیتِ جمکرانی به هیولاهایی تبدیل شده اند که امروز بنام مافیای جمهوری اسلامی می شناسیم. این هیولاها از قتلهای کور و جنایتکارانه نظامیان و مقامهای زمانِ شاه گرفته تا ترور سامی ها، از قتل عام زندانیان سیاسی تا قتلهای زنجیره ای و از آدم فروشیها گرفته تا اسید پاشی و حجابهای اجباری با پونز بر پیشانی دختران و زنانمان، به جاه و مقامِ امروزشان رسیده اند. این هیولاها از آستین روحانیت بیرون آمده اند و مافیایی تشکیل داده اند که دولتِ در سایه ی جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند و هر انتخابات و دولتهای برآمده از آن در خدمت همین مافیا و دولت در سایه بوده و  هست و خواهد بود!  تا زمانیکه در بر همین پاشنه بچرخد، نه فساد نه اختلاس نه زندان نه شکنجه نه غارت نه قاچاق نه فقر نه بیکاری نه فحشا نه اعتیاد  نه بی عدالتی در جمهوری اسلامی از بین رفتنی ست و نه زمینخواری و دریاخواری و کویر خواری و آدمخواری و..... !
برای مبارزه با چنین مافیایی هیچ چهره یا نیرو یا حزب سیاسیِ درون جمهوری اسلامی قادر به تغییر و اصلاح حکومت مافیایی نخواهد بود. برای تغییر و اصلاح جمهوری اسلامی  باید همه ی این حکومت مافیایی را سرنگون کرد! دخیل بستن به اصولگرا و اصلاح طلب، جز تن دادن به مافیای جمهوری اسلامی و ماندن در باتلاق متعفن این حکومت نیست. برای امنیت و آزادی احزاب و چهره های مستقل سیاسی باید کوشید و با پشتیبانی از همین احزاب و چهره های مستقل سیاسی می توان سازمانیافته و هدفمند با تمام  جمهوری اسلامی مبارزه کرد.
ایران در شرایط بسیار حساس و سرنوشت سازی قرار گرفته است. تضادهای درونِ جمهوری اسلامی برای منافع خودشان و حفظ موقعیت خودشان در مافیای جمهوری اسلامی ست. این تضادها برای ایران و ایرانی نیست!
ایرانی اگر برای سرنوشت خود و سرزمین نیاکانی اش تصمیم نگیرد، برایش تصمیم می گیرند! آنچه که در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و... می گذرد، گواه روشنی بر چنین سرنوشتِ خونبار است! بخودمان بیاییم! جمهوری اسلامی غرقِ در فساد و تباهی و توهُمِ صاحب زمانی ست! آتشِ این کابوس دامن ایران و ایرانی را می گیرد! به خودمان بیاییم!

جمعه، دی ۰۳، ۱۳۹۵

یک شعرعکس-گیل آوایی


هنگام که اشک

تنها فریاد است

فرق نمی کند کجای جهان

میدان دمایو

یا

خاوران

مشتبغض فریادهامان

به یک زبان سخن می گویند!

سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۵

یک اشاره: مبارزۀ با نادانی،خرافات،فقر و استعمار؛ از مبارزه با اسلام جدا نیست!-گیل آوایی



بحرانهای جاری در خاورمیانه از جمله سوریه، بر بستری از دو تفکرِ ارتجاعی و ویرانگر جریان دارد. از یک سو تفکری سلطه گرانه و غارتگرانه با هدفهای مشخصی بحرانها را هدایت می کند و از سوی دیگر تفکری بغایت مُتوَهِمانه و شوم، آتش بیار این بحرانهاست. تضادها و سهم خواهیهای قدرتهای سلطه گر در یارگیریها و صف بندیهای هر دو تفکر، جنگی ویرانگر و جنایتکارانه را دامن می زنند. این بحرانها هر چه که باشد با روندی که پیش می رود فقط و فقط به نفع کشورهای سلطه گر و ویرانی و بخون نشستن مردم می انجامد. اسلام با توهماتِ شومش نه برای حال و نه برای آینده ی مردم و منطقه هیچ ندارد جز ویرانی کشتار و دشمنیهای فرقه ای در جامعه ی مسلمانان. یکی از اساسی ترین اقدام در برخورد با هر دو تفکر و بحرانهای جاری، مبارزه ی نیروهای غیردینی، آزادیخواه و انسانگراست که باید اسلام را از روندِ مبارزات و بحرانهای جاری دور کند. نه سنی به نفع خاورمیانه و مردمانش است و نه شیعه!
سنی با مرگ و ویرانی شیعه ها پایکوبی می کند و شیعه با مرگ و ویرانی سنی ها اما برآیند هر دو، مسلمان کشان است بدست مسلمان! نتیجه ی دشمنی هیستریکِ فرقه ایِ شیعه ها و سنی ها، در خدمت سلطه گران و غارتِ دار وُ ندار کشورهای مسلمانان است!
اسلام را به مسجدها برگردانیم و دستش را از دخالت در سیاست و جامعه و فرهنگ کشورهای مطنقه قطع کنیم! اسلام کور می کند و شفا نمی دهد!
نیروهای اسلامی پیش و بیش از هر نیرویی در جنگ و بحرانهای خاورمیانه، مسئول قتل و ویرانی و جنگهای مردمِ خاورمیانه اند. بخاطر دشمنی یا مبارزه با کشورهای سلطه گر نباید به نیروهای وحشت و مرگ اسلامی مشروعیت داد! مبارزه با کشورهای سلطه گر از مبارزه با نیروها و حکومتهای اسلامی، جدا نیست!

اسلامی که از یک روحانی زه وار در رفته یک هیولای میلیاردر می سازد! و  از یک کودک ابزارِ قتل!
با تمام نیرو باید با اسلام جنگید!!! اسلام زهر کشنده ای در پیکر جوامع مردمِ اسلام-باور، است!

.
 

پنجشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۵

یک اشاره کوتاه: حلب آزاد نشد، حلب............گیل آوایی



حلب آزاد نشد، حلب بین نیروهای ارتجاعی باکشتار مردم و ویرانی شهر، دست به دست شد!
برخی ها در همسویی با روسیه/ جمهوری اسلامی/حزب الله، می گویند حلب آزاد شد! برخی دیگر در همسویی با غرب بویژه امریکا، ساز مخالف با آن را کوک می کنند. نوعی خودفریبی نوعی وابستگی نوعی نان به نرخ روزِ سیاست خوردن، لاپوشانِ چنین برخوردهایی ست که خود به نفهمی زدن را توجیه می کند! آزادی و آزاد شدن را مسخ می کنند. حلب آزاد نشد!!! به هزار زبان آزاد نشد! حلب نه تنها آزاد نشد بلکه ویران تر شد. خونبارتر شد. حلب میان نیروهای ارتجاعی  دست به دست شد! یک نیروی ارتجاعی با کشتار و ویرانی حلب را اشغال کرد یک نیروی ارتجاعی دیگر با کشتار و ویرانی ی دوباره جای اولی را گرفت! در این جابجایی مردم کشته شده اند و ویرانی از سر همه شان گذشته است! آزاد شدن یعنی چه!؟ آزادی در حاکمیت اسدها چه معنی دارد!؟ آزادی اگر بود، کار به این جنایتها نمی کشید! هنوز میانۀ کشتار و جنایت، نه تنها حلب که تمام خاورمیانه در یک سرکوب و خفقان و هراس از کشتار و ویرانی بیشتر بخود می لرزد! عراق سوریه لیبی و..... مراحلی از بحرانهای هولناک جاری  و استراتژی غرب برای تغییر خاورمیانه هستند. هنوز میانه راه این تغییریم. وحشت از آینده شومی ست که در دل این بحرانها نهفته است! هنوز نگران طوفان ویرانگری هستیم که بادِ آن را دیری ست کاشته اند!!! نیروها و حکومتهای ارتجاعی بویژه اسلامی، آتش بیارانِ این معرکه مرگبار و ویرانگرند! زوزه های شوم اردوغان در ترکیه، دنباله ی این بحران است! عربده کشیهای جمهوری اسلامی یک پای ثابت این ویرانی و کشتار و بحران است! داعش هنوز تخم مرگ و وحشت می پراکند! دامنه این بحرانها هنوز گسترده به کشورهایی که در نظر گرفته شده، نرسیده است!
و همین نشانه ها وحشت انگیزند!

چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۵

مرده ها هم به روزگار ما می گریند! - گیل آوایی



 خبرهای کمر شکن از سوریه! دست از سرم بر نمی دارد!!!! میهن خودمان که چه بگویم!!!!؟؟ یک پای فاجعه شدیم بی دلبخواه!!!

.
روزگار هماره ی ما شده است
به عزای انسانیت خود نشستن!

سوگواری در سوکِ سوگوارانه چه سود!؟،
هنگام مشتها به سینه
اندوه واشکستن!
از سوگی به  سوگی
ردای عزا
لاپوشان زشتیهای روزگار ماست!
شده ایم انسان بی لبخند
تابوت کشانِ دنیای خویش!!
وارثانِ تاجِ خونین
مسیح وارگارنِ صلیب بر شانه هامان!
در گذریم با ناقوسهای مرگ
مناره های جنایت
چنگهای درد
موها ژولیده، پریشان!

قرنها گویی گذشته است
از آخرین لبخند
آخرین مستانه مستی
هنوز
دلشوره ای امان می بُرد
از خبرهای نیامده!
آه اگر...........

نه!
خسته از این آه و ناله ام!!!
چه مرگمان است!؟
ما
که مرده ها هم به روزگار ما می گریند!




جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۹۵

یک اشاره: دشمن در ایران!



دشمن در ایران، فساد است
دشمن در ایران، رانتخواری ست
دشمن در ایران، باندهای مافیایی ست
دشمن در ایران، اختلاس است
دشمن در ایران، فاسد است
دشمن در ایران، مسئولان غیرپاسخگویند
دشمن در ایران، روحانیونِ مافیایی اند
دشمن در ایران، جمهوری اسلامی و توطئه های مافیای آن ست!
یکی از نمونه ها: ۶۳ حساب شخصی» به اسم صادق لاریجانی وجود دارد که «سود سالانه آنها ۲۵۰ میلیارد تومان است> دادستان کل ایران: هجمه‌های عجیبی به قوه قضائیه می‌شود>>دادستان کل کشور فساد در قوه قضائیه را "مسئله خانوادگی" دانست! ( گفتاوری از سایتهای رادیوفردا و دویچه وله)
.
توجه کنید فساد در قوه قضاییه یک مملکت، مسئله خانوادگی ست!!! این خانواده آیا جز مافیایی ست که می گوییم!؟
با این همه
همه ی مسئولان، مقامهای جمهوری اسلامی، وقتی با اعتراض و دادخواهی کارگران، دانشجویان و مردمِ بجان آمده روبرو می شوند، می گویند دشمن نفوذ کرده است. می گویند فتنه درست کرده اند می گویند دشمن در دانشگاه نفوذ کرده است و این شیوه، فقط و فقط برای لاپوشانی فساد و اختلاسهای نجومی ست!
جمهوری اسلامی با ساختار فاسدی که دارد، ریشه ی اصلی فساد و دزدی، اختلاس و جنایت است. 
تا جمهوری اسلامی در قدرت است، نه فساد ریشه کن می شود نه توطئه پایان می یابد و نه مافیا از بین رفتنی ست!!!!


سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۵

دو شعر با یک اسلام توهین! چرا!؟ - گیل آوایی


بعد از این همه جنایتهایی که لرزه بر اندام  هر انسان شرافتمندی می اندازد! بعد از این همه کلاهبرداریهای نجومی و بیدادهای خونبار و  هزار فریبکاری و فقر و به خاک سیاه نشاندن مردم حتی کشتار مسلمان به دست مسلمان!، نمی دانم چه مرگشان است که تا می گویی بالای چشم اسلام ابروست، به چاک قبای این حضرات بر می خورد و هر چه شایسته خودشان است را نثار من می کنند که مثلا شعری گفته ام در تقدس شکنیهای مقدساتِ خرافه مستان که از آن جانمان به لبمان رسیده است. تازه این کم بود آقای رضا پهلوی، آخرین شاهزاده که هنوز نه به بار است نه به دار است به روحانیت باج می دهد و در برابر توهین به اسلام می گوید که اگر قرار به توهین اسلام باشد بهتر است  جمهوری اسلامی بماند!!!! به جمع خوشامدهای سیاسیونی می پیوندد که یا از روحانیت وحشت دارند یا به استفاده ابزاری و اتحاد روحانیت در کارزار سیاسی شان دخیل بسته اند!!!!
چندی پیش دو تا شعرم کار دستم داد. یکی را  در پی خواندن خبری از کارتنخوابی دختران ایرانی در ایران! گفتم و دیگری را هم در واکنشی به جنایتهای شیعه و سنی های قداره بندِ آدمکش!
اما پیامهایی با ناسزاهای آن چنانی برایم داده اند که چرا توهین کرده ام. توهین می کنند که چرا توهین کرده ام!؟
می بینید!؟
وقتی سراپای کتاب مقدسشان پر است از ناسزا و تهدید و مرگ و نفرت و کشتار، آن وقت همینهایی که حتی یک بار هم آن کتاب مقدسشان را نخوانده اند، اعتراض می کنند که چرا به دین شان توهین کرده ام!!!! زنده یاد ایرج میرزا در شعری می گوید: زن قحبه چه می کشی خودت را!؟ دیگر نشود حسین زنده!!
بقول صادق هدایت فحش اگر نباشد آدم دق می کند!!!
عجب روزگاری ست!!!!؟
دو شعری که بخصوص آن همه ناسزا برایم در پی داشت، در این صفحه همینجا! باز  هم منتشر می کنم!!!
کسانی که از آن می رنجند پیش از رنجش و توهین و چنین و چنان گفتنها بهتر است به این همه جهل و جنایت و بیداد و فساد و ریاکاری بپردازند! این فسادها، جنایتها از آدمهای ساده و معمولی نبوده و نیست از آیت الله ها از مراجع تقلیدشان و عمامه گنده هایی ست که از دل همین اسلام در آمده اند!! این چه دینی ست که چنین هیولاهایی از آن  ساخته و پرداخته شده اند!؟ بخاطر ترس از جهنم و خوش رقصیهای مشمئزکننده  برای دین شان، یقه مرا نگیرند  بروند یقه  این مفتخورهای گردن کلفت را بگیرند که شرافت و کرامت انسانی را با وجود ننگینشان آلوده اند!

اسلام به ذاتِ خود جنایتبار است
هر جا که جهالت هست میداندار است

آیاتِ کتابِ آن پُر از بیزاریست
انسانکشِ زندگی کشِ قهّار است

از بدوِ وجودی اش به  خون آغشته است 
اسطورۀ مؤمنانه اش خونخوار است

تا بوده نبوده  زندگی را خوشباش
کوری وُ کری وُ نفرتش در کار است

اسلام بجز مرگ چه دارد در کار!؟
دنیا زجهالتش جهنمزار است!

قرآن که کتابِ آسمانیش دانند
از بهر جنایت این کتاب ابزار است!

باور نکنی ز بیم وُ وهمت، زنهار
اسلام توهم است وُ نکبتبار است

ننگ بشر است هر آنچه اسلام است بار
انسان زچنین دینِ تبه، بیزار است!

یک جای جهان نشد ز اسلام آباد
جز فقر وُ جهالت وُ جنایتکار است!؟

نفرت به چنین دینِ ریاکاران، وای
کز آن همه آدمی تاسفبار است!
2
بعد از این بر در هر خانه خدا باید رید
بر در حوزه و بر شیخِ ریا باید رید

آیه و سوره به تزویر و ریا آلوده است
بر چنین وحی وُبه قرآن وُ صلا باید رید

ننگ وُ تزویر ز هر منبر و محراب و دعاست
بر چنین نانکدۀ شیخ دغا باید رید

مهر و تسبیح و دغلبازی شیخ است دکان
بر همه مسجد وُ بر منبر وُ بر آلِ عبا  باید رید

بر امامان و امامزاده و بر مکه، منا!
بر سرِ گنبد از خشتِ طلا باید رید!

وین تقدس زجهالت بکند نشو وُ نما
بر چنین قدس و قداست همه جا باید رید

ازچنین دینِ جنایت شده گنداب جهان
نهراسید که بر دینِ ریا باید رید!

دوشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۵

یک اشاره به هزار باره هم حتی! - گیل آوایی



بیان کردنِ فساد از سوی چهره های سیاسی در جمهوری اسلامی بدون مبارزه ی ریشه ای با فساد، ریاکاری و برای فریب مردم است. ریشۀ فساد در مافیای روحانیت به پدرخواندگیِ خامنه ای ست. نه فقط فساد اقتصادی، نه فقط فساد دینی بلکه فساد قضایی، فساد فرهنگی فساد انسانی که در تار و پودِ جمهوری اسلامی ورود کرده است. برای برون رفت و رهایی از فساد نه به این نماینده یا به آن رئیس دخیل بستن که همه ی حکومت را باید سرنگون کرد تا بتوان از فسادهای هولناک رها شد. از همین نگاه خودفریبی و توهم محض است اگر انتظار داشت که از درون چنین مافیایی کسی بتواند با فساد و فاسد مبارزه کند!
جمهوری اسلامی نه فقط روحانیت را نه فقط مردم را بلکه دین و باورِ مردم را به فساد کشانده است. اخلاق در جمهوری اسلامی به بدترین شکل تاریخی اش سقوط کرده است. انسانیت از بربریت عصر سنگی هم بدتر شده است. دنبال این روحانی یا دنبال آن نماینده کشاندنِ مردم، جز به بیراهه بردن جامعه نیست وقتی شریفترین فرزندان این آب و خاک یا در گورهای بینام خفته اند یا در اسارت یک مشت بی همه چیز جنایتکار اسیرند!
جمهوری اسلامی با اپوزیسیونِ ساخنگیِ خودش، راه برون رفت از یک حکومتِ فاسد را بر جامعه می بندد! مخالف خوانیهای از سوی اصولگرا و اصلاح طلب و ملی  مذهبی و.... همه و همه که سر در آخورِ همین حکومت دارند، جز یک ریاکاری و فریب مردم نیست!
از چهره ها و تشکلهای مستقلِ از جمهوری اسلامی باید پشتیبانی کرد.
برای آزادی نرگس محمدی ها باید مبارزه کرد
باید صف مستقل و بیرون از دایره ی حکومتیِ جمهوری اسلامی، هرچه بیشتر شکل دهیم و به آن قدرت دهیم تا با فساد و کلِ جمهوری اسلامی مبارزه کند. جمهوری اسلامی با ماشین سرکوب و سیستمِ تا مغز استخوان فاسد و جنایتکار، با سلام و صلوات کنار رفتنی نیست! باید با زبان قدرت  با آن برخورد کرد.
با مبارزه ی سازمانیافته و هدفمند می توان سرکوبها و دیکتاتوری سازمانیافته را در هم ریخت!

جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۹۵

سه اشاره در سه نوبت - گیل آوایی


28 اکتبر 2016
جمهوری اسلامی در ایران، شکستِ تاریخیِ اسلام در برابر فرهنگ و شناسه های ملی ایرانیان را تکرار کرد و پس از 37 سال حاکمیت خونبار به این واقعیت پی برده است و می کوشد از همین شناسه های ملی و فرهنگ بالندۀ ایرانی در جهت بقاء و دوام خودش بهره بگیرد.

دردا که نیروهای سیاسی ایران خواسته یا ناخواسته نتوانسته یا نخواسته اند( به  هر دلیل!) از این نیروی سرنوشت ساز ملی در جهت سرنگونی همۀ جمهوری اسلامی استفاده کند.

امروز به مرحله ای رسیده ایم که تنها نیرویی که بتواند ایران را از حاکمیت هیولاهای اسلامی( در یک  کلام روحانیت شیعه! در ایران) نجات دهد، نیروی ملی ملت ایران است.

ما ناگزیریم به هویت تاریخی، ملی، نیاکانی خود تکیه کنیم و در برابر فرهنگِ میرا و ارتجاعی اسلامی، از خود دفاع کنیم. چه زیبا گفت زنده یاد بختیار: ایران هرگز نمی میرد!

25 اکتبر 2016
هر انتخاباتی با هر عنوانی که باشد گریزگاهی برای مافیای هیولاهای جمهوری اسلامی( سپاه + بیت رهبری =حکومتِ در سایه) جهت کسب مشروعیت ناداشته است. دولتِ برآمده از نمایشهای انتخاباتی با برنامه های حاشیه ای و مسئولیتهای حاشیه ای، مانند دست نشانده/کارگزار/تدارکاتچیِ دولتِ در سایه( سپاه+بیت رهبری=دولت در سایه!) است. چنین دولتی در خدمت مافیاست نه در خدمت مردم!
مافیای هیولاها مانند اختاپوسی چنگ بر دار و ندار ایران و ایرانی انداخته است. مانند زالو، خون ملت و ممکلت را می مکد. مافیای هیولاها چنان سازمانیافته و قدرتمندند که هیچ نیرویی در درون جمهوری اسلامی قادر به رویارویی با آن نیست. هیچ چهره یا جریان سیاسی در جمهوری اسلامی، چه از نوع رانده شده اش و چه از نوع همراهان منتقدش، نه قادر به اصلاح جمهوری اسلامی ست و نه اصولاً برای ایجاد تغییر اساسی در نظام مافیایی جمهوری اسلامی ست. بقای جمهوری اسلامی، ضامن بقای همۀ این چهره های درون جمهوری اسلامی است و از همین نگاه هیچکدامشان نه قادرند و نه می خواهند تغییر بنیادین در جمهوری اسلامی صورت پذیرد!
تنها راه اصلاح و تغییرِ مافیای هیولاهای جمهوری اسلامی، سرنگونیِ همۀ جمهوری اسلامی ست. تنها نیرویی که قادر به این کار است، ملت ایران است. ومافیای جمهوری اسلامی نیز از همین نیروی ملت می هراسد و در کابوس سرنگونیِ هماره است. 
جمهوری اسلامی به هر شکلش، تحمیلی، نامشروع، غیر ملی و نماد تحقیر ایرانیان است. برای پایان دادن به سیاهبازیهای مافیای هیولاها، باید همۀ جمهوری اسلامی را سرنگون کرد! نه اصلاح طلب نه اصوگرا، نه اصولاً هر نیرو یا چهرۀ اسلامی! زنده باد حاکمیتِ ملی.

23اکتبر 2016
راه مبارزه با فساد، نه از درون جمهوری اسلامی که از راه مبارزه با همۀ جمهوری اسلامی می گذرد.
هیچ چهره یا جریان سیاسی در درون جمهوری اسلامی قادر به اصلاح و مبارزه با فساد نیست! مافیای فساد در جمهوری اسلامی قدرتمند تر و سازمانیافته تر از آن است که کسی از درون این حکومت فاسد بتواند با فساد مبارزه کند. 

دل خوش کردن به کسانی همچون روحانی خاتمی موسوی کروبی برای رهایی از نظام مافیایی در جمهوری اسلامی همانند رویکرد به دزدان است برای "فریادِ آی دزد" زدن!

این حکومت تا مغز استخوان فاسد است از آن رهبرش گرفته تا ساده ترین مسئول در جمهوری اسلامی. هیچ یک از چهره ها و جریانهای سیاسی چه از اصولگرا چه از اصلاح طلب نیست که دستش در مافیای فاسد و قاتل در جمهوری اسلامی نبوده باشد. نه خودمان را بفریبیم نه دیگران را فریب دهیم! جمهوری اسلامی باتلاق متعفن فساد و دزدی و اختلاس و قتل و غارت است! در درون این باتلاقِ متعفن نمی توان با تعفن مبارزه کرد!!! همۀ باتلاق را باید خشکاند!!!

دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۵

و چه غمگینم غمگین! - گیل آوایی

0

باری
انسان پلیدیِ خود می کشد
چونان مسیحای شرمگین
با تاجی از جنایت
قبایی از جهل
صلیبِ خون بر دوش
آوشویتز
ویتنام
روآندا
بالکان
خاورمیانه
و ..... چنین به نوبت جنایت می کشد
انسان به تشییع خویش تاریخ می نگارد هنوز
چه انسانکشانِ اندوهباری
چه  مرگبار است انسان!
و چه غمگینم غمگین!

1

گفتنِ من وُ مایی چه حاصل!؟
هنگام
که به عزای خویش
حرمت می فروشیم!

چنین شده است دوست من
زشتی رنگ می بازد
زیبایی واژه ای بی کرامت است
انسان به انتحار خویش نشسته است
رسواتر از آن
که درّاندن
دریدگیِ روزمره است
چونان سلاخی در گذر
هر روز
سری به سلامت سلام می کند
رهگذری
که حتی به تکه استخوانی حسرت می شمارد!

و من
و تو
و مایی که انسانیت خویش را رویا باخته ایم
فرصتها نه به من است نه به ما
سرنوشت ما رقم می خورد
دستان پلیدی که پلیدی را روزی به یک نام تفسیر می کنند

چه بیهوده زمزمه می شود هر روز در گوشم
" عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی!"[1]






[1] حافظ

جمعه، مهر ۱۶، ۱۳۹۵

بعد از این بر در هر خانه خدا باید ...! گیل آوایی



بعد از این بر در هر خانه خدا باید ...!
بر در حوزه وُ بر شیخِ ریا باید ...!

آیه و سوره به تزویر و ریا آلوده است
بر چنین وحی وُ به قرآن وُ صلا باید ...!

ننگ وُ تزویر ز هر منبر وُ محراب وُ دعاست
بر چنین نانکدۀ شیخِ دغا باید ...!

مهر وُ تسبیح وُ دغلبازیِ شیخ است دکان
بر همه مسجد وُ بر منبر وُ بر آلِ عبا  باید ...!

بر امامان وُ امامزاده وُ بر مکه، منا!
بر سرِ گنبد از خشتِ طلا باید ....!

وین تقدس زجهالت بکند نشو وُ نما
بر چنین قدس و قداست همه جا باید ...!

ازچنین دینِ جنایت شده گنداب جهان
نهراسید که بر دینِ ریا باید ...!

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۵

دو نکته - گیل آوایی


دو نکتۀ زیر را به یکی از دوستان نوشتم که او در فیسبوک گذاشت.
1
مسئله فقط افشای فساد در جمهوری اسلامی نیست! بلکه توهم و دخیل بستنِ غم انگیز بسیارانی به چهره های درون این حکومتِ سراپا فاسد است که همه شان دستشان در مافیای جمهوری اسلامی بوده و هست هنوز!
دوران طلایی امامشان، دوران خون و جنگ و سرکوبهای خونبار بوده است و ظهور امام زمانشان هیچ نبوده جز غارت و اختلاس و بیدادگاههای پنهان و آشکار در جامعه بلازده ما!!! اصولگرا و اصلاح طلب اساسِ فریبکاری، ریاکاری و تداوم نکبت باریِ جمهوری اسلامی اند! همه شان فقط در باتلاق متعفنِ جمهوری اسلامی معنا و موجودیت سیاسی دارند و خشکیدن این باتلاق نابودیِ همه شان است!
تا زمانیکه مردم ما از چهره های سیاسی مستقل و نیروهای بیرون از دایرۀ حکومتی جدا و محروم بمانند،
تا زمانیکه مردم ما از چهره و نیروهای سیاسی مستقل وبیرون از دایره حکومتی پشتیبانی عملی نکنند
تازمانیکه جامعه بازیچۀ سیاسیِ اصولگرا و اصلاح طلب در جمهوری اسلامی باشد،
نه فقط جنایت و سرکوب و خفقان شدیدتر می شود بلکه فساد و دزدی و غارت و جهالتِ جنایتکارانه،  اشکارتر، بی پرده تر می شود و جمهوری اسلامی به حراج کرامت، شرافت، هست و نیست ایران و ایرانی ادامه می دهد!
ما ایرانیان در جدال با فساد، اختلاس و سرکوبهای خونبارِ جمهوری اسلامی، هیچ فریادرسی جز خودمان نداریم! بخودمان بیاییم!
وجود حاکمیتِ جمهوری اسلامی با مافیای تبهکار خامنه ای، نمادِ حقارتِ ملی، سیاسیِ ما ایرانیان است!

2
دشمنیِ با اعراب و برخوردهای نژادپرستانه با آن، یک انحراف سیاسی در ایران است. چنین چالشهای سیاسی هیچ نیست جز آتش افروزیِ خانمان براندازی که سلطۀ بیشترِ کشورهای سلطه گر و تداوم حکومتِ انسانسوزِ جمهوری اسلامی را به دنبال دارد.
روحانیت شیعه در ایران بزرگترین دشمن نه تنها ما بلکه همۀ توده های کشورهای حتی عربی در منطقه است. اساس جنگهای فرقه ای، اساس دشمنیهای مسلمانان، اساس به انحراف کشاندن مبارزات سیاسی کشورهای منطقه، جمهوری اسلامی و به موازات آن نیروهای اسلامی از جمله داعش است!
دشمنیِ با اعراب آن هم در شرایطی که ساده ترین نماد تاریخی فرهنگی سیاسی ایرانیان توسط حاکمیت شوم جمهوری اسلامی به سخره گرفته می شود، پرداختن به تضادهای از نوع ما با اعراب یک انحراف و افشاندنِ تخم دشمنی و جنگهای بی پیروز است.
تا وقتی که یک آخوند در ایران است
تا وقتی که یک امامزاده در ایران است
تا زمانیکه د ر ایران برای حسین سر و سینه می زنند
تا زمانیکه تکلیف خودمان را با همۀ این بیگانگیها روشن نکرده ایم، دشمنی با اعراب نه تنها یک انحراف اندوهبار است بلکه به جنگهای فرقه ای و مسلمان کشانِ خونبارِ کنونی دامن می زنیم!
مشکل ما دشمنِ بیرونی نیست! دشمن ما در خانۀ ما میان خودمان و حاکم بر ماست!
اول حساب خودمان را با دشمنِ داخلی روشن کنیم! دشمنیِ با اعراب پیشکشمان!


جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۵

تحلیلی بر کشتار اهل قلم و روند تکوینی ترور و سرکوب در حاکمیت سیاه اسلامی ایران/همراه با فهرستی از جانبختگان کارزار حکومت نکبتبار اسلامی



 این مقاله را در تاریخ 3 آبان ماه 1387 در وبلاگم منتشر کردم اما دنبال یکی از کارهایم می گشتم و به آن برخوردم و فکر کردم شاید بد نباشد دوباره آن را در اینجا بیاورم.
تحلیلی بر کشتار اهل قلم و روند تکوینی ترور و سرکوب در حاکمیت سیاه اسلامی ایران
 گیل آوایی
23اکتبر 2007

از زمانیکه حکومت جهل و جنون اسلامی دست به ترور رهبران ترکمن زد و کشتار دهشتناک کردستان را راه انداخت و حتی وزیر بهداشت و درمان کابینه بازرگان را به آن صورت فجیعانه ترور نمود، ترور و حذف مخالف در پهنه سیاسی/اجتماعی ایران اسلام زده، یکی از پایه های اساسی در مسیر  ماندگاری اش در قدرت شد.
و تاکنون از کشتار زندانیان سیاسی، قتلهای زنجیره ای، آدم رباییها و ترور رهبران و شخصیتهای منفرد سیاسی و توطئه قتل نویسندگان فراوان شنیده و خوانده و خون گریه کرده ایم.
بسیارانی در این رابطه نوشته اند و فریادها برآورده اند. و نیز بوده اند و هستند جانباختگانی که ناشناخته مانده اند و در امواج سرکوب و فتل و ترور و کشتار حکومت جنایت و جهل حماسه ها آفریدند  و نامی از آنان نیست. ( اگرچه نام آشنایان فرهیخته نماد و سمبل جنایت رفته بر مردم و سرزمین ماست)
در این نوشتار بر آن نیستم که به زندگی جانباختگان شناخته شده یا ناشناخته ( گمنام ) بپردازم و شمایی از نقش و جایگاهشان در پهنه سیاسی، ادبی و علمی ایران، به دست دهم.
هدفم از پرداختن به این نوشتار جستاری در چند و چون غلتیدن جانیان اسلامی حاکم در مسیر و شیوه ناانسانی کشتار و سرکوب ازاد اندیشان و آزادی خواهان است و نیز کنکاشی در دلیل یا دلایل گزینش خط  جنایتکارانه در حذف نیروهای فرهیخته جامعه ما، آن هم بصورتی مالیخولیایی و دهشتناک  می باشد.
برای باز کردن این مسئله شاید بد نباشد به ساختار فکری و فرهنگی و بینش رهبران حکومت اسلامی و معیارها و اساس تصمیم گیریهای شان برای رهایی از اعتراض و خیزشهای اجتماعی و سیاسی بپردازیم.
در اینکه حکومت اسلامی با یکی از قشری ترین و وامانده ترین تفکر و فرهنگ اسلامی/ سیاسی، قدرت را در دست گرفت، تردیدی نیست. اما برای حفظ قدرت از یک سو و رو برو شدن با معضلات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی همواره با دو انتخاب روبرو بوده است:
- یا به نیازهای ضروری جامعه انسانی امروز ایران پاسخ دهد
- یا بدیلی برای ساختار جامعه مطرح نماید که به موازات آن با غیر از آن مقابله نماید که باسرکوب و جنایت به هر شکل ممکن ناتوانی خویش و دینش را لاپوشانی کند.

در مورد انتخاب اول بی هیچ تردیدی بنابه تفکر و ماهیت ایدئولوژیک و جهان بینی بغایت عقب افتاده حکومت اسلامی، نه تنها قادر به حل معضلات و پاسخگویی نیازهای جامعه نبوده بلکه با ساختار آنچه که وجود داشته نیز ظرفیت کنار آمدن و پذیرش واقعیتها رانداشت.
جهان بینی حاکمان اسلامی براستی در محدوده تفکر خرافه و جهل حوزوی و گذران سالهای طولانی در مغاک هجره ای و سر در لاک خرافه های هزاره گذشته، خلاصه  می شده است. و بر پایه همان بینش و باورها نیز نمادهایی از حکومت طالبانی را شاهد بوده ایم.
اگر حکومت اسلامی می توانست، گر چه تلاش زیادی هم نمود، که مناسبات از نوع طالبان را در ایران برقرار کند، بطور قطع به آن عمل می کرد. همانطور که طالبان در افغانستان با دست بریدن و سنگسار و برخوردهای وحشیانه از نوع مجازات هایی که مو بر تن ادمی راست می شود، امنیت مرگبار را در افغانستان عقب مانده برقرار کرده بود، حکومت اسلامی نیز همان برنامه و شیوه و سیاست کور را پیش می گرفت. تنها بازدارنده و حتی عامل شکست و عقب راندن چنین بینشی در حاکمیت اسلامی، مقاومت دلیرانه زنان و مردان و جانهای شیفته ایران بوده و هست.
حکومت اسلامی در بعد آزادیهای بیان، عقیده و احزاب سیاسی و برابری حقوق زنان و مردان و در یک کلام بنیانهای شناخته شده جامعه انسان امروز، به هیچ وجه توان کنار آمدن نداشت و از همان آغاز قدرت گیری نیز از در ستیز و سرکوب نیروهای سیاسی برآمد تا جاییکه حتی به کشتار کور و غیرانسانی زندانیان سیاسی  در بند نیز پرداخت.
اساس کشتار سیاه و خونبار و غیرانسانی در حکومت اسلامی، ناشی از محدودیت آن  دراندیشه و ناتوانی از یافتن راه حلهای منطقی بوده است.
حکومت اسلامی، در مورد جرم و مجرم و ازادی یا استبداد، تعبیر و قالبهای دینی و ناهمگون با زمان کنون داشته که وقتی در استفتاء ها و چاره جویی های حوزه ای و دینی، جستاری انجام می دهیم می بینیم که با بریدن دست و کور کردن و قصاص و شلاق و سنگسار منکر زندانی کردن و زندان داشتن در حاکمیت اسلامی می شود و از سوی دیگر وقتی در حیطه دانش و آگاهی و صنعت و تولید می رسیم، به چنان تعابیر و تفاسیر ابلهانه ای می رسیم که اصولا اندیشیدن به آن ناباورانه و مضحک بنظر می اید تا چه رسد به اینکه حاکمیت اسلامی بعنوان بدیل اسلامی در مقابل ساختار مدرن یا قابل قبول جامعه امروز بر گزیند و در پی پیاده کردن آن بر ایدکه از آن جمله انقلاب فرهنگی و اقتصاد اسلامی و تکیه بر نظر و رای و هدایت خلیفه وار ولایت فقیه کشیده شود.
شدت سرکوب و کشتار و حذف نیروهای بالنده و مترقی جامعه تناسب مستقیمی به روبرو شدن با مشکلات و معضلات متعدد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی داشته است.
به همان شدتی که فشار بحرانها و چشم انداز وخیم تر شدن آن محسوس تر می شده، سرکوب و ترور و کشتار مخالفان و نیروهای جهت دهنده در جامعه، شدت می گرفته است.
سرکوب نیروها و احزاب و سازمانهای سیاسی و کشتارهای علنی و فاجعه بار دهه شصت، حکومت اسلامی را به روی آوردن به استبداد هرچه لجام گسیخته تر می کشاند تا جاییکه علیرغم نبود عینی و فعال و تعیین کننده احزاب و نیروهای سیاسی در جامعه و نیز سرکوبهای خونین سالهای 1360 به این سو، معضلات بغرنج تر و ناتوانی حکومت اسلامی ملموس تر و محرز تر می گردد.
درهر مرحله از وخامت اوضاع و ناتوانی  حکومت اسلامی در حل آنها، حاکمان اسلامی، هر صدا و حرکت حتی کوچک و منفرد و ناچیز مخالفی را بر نمی تابد. و بر همین اساس  به سرکوب و کشتار و حذف  فرهیختگان،نویسندگان و روزنامه نگاران روی می آورد.
بنابراین حکومت اسلامی همانطور که بیان شد بنا به ماهیت ایدئولوژیک و فرهنگ بغایت واپسگرا هیچ راهی جز سرکوب نمی یابد و در همان راستا نیز تاکنون حرکت کرده است.
از اینرو اگر بخواهیم فهرست وار به این مقوله بپردازیم:
- واپسگرایی و عدم انطباق با زمان کنون،
- ماهیت دینی و ناهمگون با تولید و صنعت و نمادهای مدرن حتی اشکال سرمایداری پس از فئودالیسم،
- ناتوانی در حل معضلات جامعه امروزین

از مشخصه های ذاتی حکومت دینی از جمله حکومت اسلامی است که ناتوانی خود را در پاسخگویی به نیازهای جامعه امروزین و حل معضلات جامعه از هر نظر، با جنایت و ترور و خفقان لاپوشانی می کند.
از دلِ پرداختن به بدیلی که غیرقابل اجرا و پیاده شدن در جامعه ای که مدرنیته را تجربه کرده و حقوق مدنی و شهروندی مناسب امروزین را می طلبد، و ناکامی منطقی و حتی طبیعی! با آمیزه ای از ناتوانی ماهیتی  در چنین برنامه ریزی ها، رسیدن به شرایط دهشتناک سرکوب و خفقان بیرون می آید.
از سرکوب و خفقان و استبداد رو به فزونی بنا به شدت گرفتن طبیعی نیازها و خواست ها و انتظارات جامعه که در پذیرش و تن دادن به بدیل مورد نظر حاکمیت مقاومت می کند،  باتلاقی ایجاد می گردد که کلیت حکومت اسلامی ناگزیر از فرو رفتن هر چه بیشتر در  ان است.
با چنین گذار تجربه کردنها و ناتوانی ها که بتناسب آن حماقت و بلاهت و خرافه جایگزین معیارهای بشدت مورد نیاز جامعه که همانا دانش و مدیریتی کارآمدو آگاه می شود، تا جاییکه حتی تکنوکراتهای سالهای آغازین و میانه نیز در روند مدیریتی حکومت اسلامی تاب نمی اورند، تنها انتخاب برای حاکمیت، سرکوب و تحمیل خفقان و اصرار بر تفکر مالیخولیایی خویش باقی می ماند.
احزاب و نیروهای سیاسی بنا به چند و چون موضع و شیوه برخورد با حاکمیت در نوبت سرکوب قرار می گیرند و مرحله به مرحه با توجه به همان ساختار ماهیتی و ایدئولوژیک دینی و نامنطبق با شرایط کنون، از خطر مبارزه و حضور این نیروها در چرخه سیاسی جامعه رهایی می یابد اما عدم حضور نیروها و احزاب سیاسی، خلائی را ایجاد می کند که روزنامه نگاران و نویسندگان و شاعران و هنرمندان به ناگزیر در مسیر پر شدن خلا فوق، واقع شده و کاربردٍ احزاب سیاسی را می یابند.
حکومت اسلامی ناتوان در حل معضلات و مصّر در تحمیل بدیلهای موردنظرش، شیوه سرکوب احزاب را به نویسندگان و روزنامه نگاران و شخصیتهای منفرد و مستقل نیر می کشاند.
بنا براین حکومت اسلامی در دایره بسته ی تفکر مالیخولیایی و خرافه ای حرکت می کرده و براساس معیارها و تفکر و فرهنگ همان دایره قرار گرفت و مفری نداشت. از همین جاست که ریشه سرکوبها و قتلها و ترورها و آدم ربایی هاتا بدانجا کشیده می شود که هم اکنون گسترده تر شده و به مرز مردم عامه نیز کشانده شده است.
روند سرکوب از احزاب و نیروهای سیاسی به نویسندگان و روزنامه نگاران، از دانشجویان و زنان و معلمان به نمایندگان کارگری و هر صدای معترض در جامعه بسط یافته است.
با چنین روندی، منحنی نمایش حاکمیت اسلامی بر جامعه، سیر ناگزیرش را می یابد تا جاییکه حکومت اسلامی در کلیت خود به چنان مرحله قهقرایی و سیاه و جنایتکارانه می رسد که عملکرد آن باید بعنوان جنایت علیه بشریت شناخته شود.
گذار تکوینی دین سیاسی در حاکمیت، با آنچه که گفته شد و هنوز جنایتهای آن بصورتی دهشتناک تر جریان دارد، به مرحله ای رسیده است که کورتر از هر زمان دیگر و لجام گسیخته تر از هر مرحله از عمر نکبتبارش گلوی ازادی و پیکر زخمی جامعه ما را در چنگ سیاه و مرگبارش گرفته است.
زنده نگه داشتن نام و یاد و خاطر جانباختگان به نوبه خود اهمیت بسزایی دارد اما ریشه یابی پدیده شوم حکومت اسلامی و روند تکوینی جنایت و ترور و خفقان آن، موضوعی است که کمتر از بزرگداشت نام و یاد و خاطره جانباختگان نیست تا از این راه تلاشی بنیادین در جامعه شکل بگیرد که از تکرار تاریخی چنین نکبتبار، پیشگیری شود. بگونه ای که جامعه در مقابل هر حرکت حتی نمادین سرکوب، واکنشی در خور نشان دهد تا حریم انسانی و نمادهای ارزشمند آن از هر یورش و دستبردی مصون بماند.
آنچه که در گذر سالهای سیاه حکومت اسلامی از تیرباران های بی محاکمۀ عادلانۀ سردمدارانِ شاه تا بسته شدن روزنامه هایی از نوع آیندگان، صدای اعتراضی برنیامد و نوبت به بخشهای اساسی ای رسید که میدان ز دست میدان داران ربوده شد! دیگر کسی نمانده بود بر  این بیداد، اعتراض و دادخواهی کند.
به همان میزان که جانیان حاکم بر میهن ما دست به جنایتهای خونبار زدند و باید محاکمه شوند، افکار عمومی و وجدان بیدار جامعه ما نیز باید به نقد و انتقاد کشیده شود که به همان میزان مقصرند در دفاع کردن از آن ارزشهایی که فقدان آن، جامعه ما را به شوربختی جمکرانی و حکومت مالیخولیایی کشاند.
از همین نگاه خونخواهی ایرانیان و به محاکمه کشاندن حکومت اسلامی آمیخته به  افشاگری و هشدار و آگاهی دادن به جامعه  وظیفه ایست که همواره باید گامی همزمان و موازی با یادمانها و بزرگداشتهای یاران پرکشیده که ققنوس وار، عشق به زندگی و نور و روشنایی در سرزمین بلازده مان را، نمادی پایا و ماندگار داده اند، برداشته شود. گامی دادخواه و توانمند که بالندگی فردای میهنمان را از نسلی به نسلی دیگر رقم زند.
جنایتهای رفته بر مردم و سرزمین ما، از اوینهای گسترده در جای جای میهن تا خاورانهای همیشه دادخواه و بخون خفتگان فرهیخته ای که  دشنه آجین و شکنجه شده و بقتل رسیده اند، حلقه های زنجیره ای تکوینی از ناتوانی حکومت جنایتکار اسلامی در پاسخگویی به نیازهای شایسته و بایسته جامعه انسانی است که از نخستین کشتار در کردستان و نخستن ترور در ترکمن صحرا  آغاز و به آدم ربایی ها و قتلهای کور تا کنونی، کشیده شده است، می باشد که با جنایتهایی سیاه و لجام گسیخته لاپوشانی گردیده است. هیچ حلقه ای از این زنجیره به هردلیل و تفسیری، از هم جدا نیست و روندی تکوینی از جنایتهای حاکمیت الله بر سرزمین ماست. پیمان بستن با خود در پیشگیری از  تکرار چنین جنایتهایی، برزگداشت مسئولانه ای در یادمان و خاطر و جایگاه جانهای شیفته در خون تپیده است.
با چنین پیمانی یاد و خاطر همه یاران بخون خفته را گرامی بداریم.

در پایان فهرستی* از جانبختگان کارزار حکومت نکبتبار اسلامی را پیوست می کنم.

با مهر

گیل آوایی
اکتبر 2007
هلند
* برگرفته از:
http://www.iran-3.com/affiche.php?type=messages&id=946

اسامی بخشی از قربانیان قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در داخل کشور , ذاکری
منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد.
3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود.

4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست .

5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید.

6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود.

7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود.

8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق .

9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند.

10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج.

13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد.

14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد. 19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند.

21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند.

22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند.

38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید.

39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد.

44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد.

45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند.

47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم .

ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد.


1و2- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. 3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. 4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست . 5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید. 6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود. 7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود. 8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق . 9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. 10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج. 13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. 14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد. 19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. 21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند. 22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. 38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید. 39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد. 44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد. 45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند. 47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد. (1) 1و2- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. 3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. 4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست . 5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید. 6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود. 7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود. 8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق . 9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. 10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج. 13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. 14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد.


19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. 21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند. 22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. 38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید. 39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد. 44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد. 45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند. 47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...