سفره ات خالی، ضریحِ مردگان را زر کنند
مرده خویان این چنین نابخردان را خر کنند
تا بلاهت هست، کسبِ مُرده خویان سکه است
می خورند وُ می برند وُ یا حسین عرعر کنند
صد هزاران اکبر و اصغر به دار آویختند
خاورانها شد وطن، از کربلا بدتر کنند
جانی اند جانی، چه داری چشمِ بهروزی، هوار
کاین پلیدان تیره روزی از برایت بر کنند
رسم شاه ما چنین رسم تشیع کرده اند
تا ولایت عهدیِ صاحب زمان را سر کنند
خانه ویران
را خیابانخواب شد ویرانسرا
کاخ، ملایان زخود با وحی پیغمبر کنند
ای دریغا دین زفقرِ مردمان شد راهکار
ناکسان دینجامه را از بهر آن در بر کنند
آن که او را سرورِ آزادگان نامیده اند
رسمِ زندانیِ تو، آری دو چشمت تر کنند
بارگاهِ مردگانِ وهم شد خشتِ طلا
بس ریاکاران امامان لوطی وُ عنتر کنند
آدمی در ذات خود دینی نمی آرد بکار
هر چه آید از بدِجهل است، جاهلتر کنند
چشم بگشا زین پلیدان جز بلاهت نیست، نیست!
هر چه هست از بهر چاپیدن شما را خر کنند!