دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۰

نگذاریم حکومت اسلامی، ایران را به سرنوشت لیبی دچار کند - گیل آوایی


 
سرنگونی دیکتاتوری، رویدادی نیست که هر انسان شرافتمندی را شادمان نکند. مبارزه ی شکوهمند مردم برای آزادی از چنگال خون آشامان قدرت پرست، برآورده شدن یکی از زیباترین ارزوهای هر انسان شریفی است که دل به کرامت انسانی و حقوق بایسته انسان داده است. سرنگونی دیکتاتورهای تونس و مصر و لیبی در فاصله ی کوتاهی که بلحاظ تاریخی حتی چشم بر هم نهادنی بحساب نمی آید، هرچه که باشد و با هر پیامدی که باشد، نشان از یک دگرگونی بنیادین در منطقه ای دارد که میهن ما در جغرافیای سیاسی آن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و با حاکمیت اسلامی، چنین اهمیتی را در دو روی یک سکه که یک روی آن رخداد فاجعه و روی دیگر تحول مترقی است.
حکومت اسلامی به مثابه قهقرایی ترین، تبهکارترین و نابجاترین حاکمیت تاریخی در سرزمین ما یکی از کاراترین مزدور بی مزد کشورهای استعماری و قدرتمند جهان، تا کنون آب به آسیاب بویژه غرب ریخته که کلیدی ترین نقاط انرژی جهان را بگونه ای زیر سیطره خود قرار داده که درتاریخ معاصر بی سابقه است و بحرانزایی و شعارهای عوامفریبانه ی حکومت اسلامی با شدت گرفتن جنبه ی مهارناپذیری حکومت اسلامی تا کنون پایگاههای نظامی و حضور بلامنازع ارتشهای غرب در منطقه را نه تنها فراهم ساخته بلکه توجیه پذیر کرده است. اما همین مهارناپذیری و بحرانزایی مزدورانه ی حکومت اسلامی( صد البته دست در دست نیروهای فاشیست مذهبی، بطور مشخص اسلامی) به نقطه ای از تحولات سیاسی منطقه پیوند خورده است که نبودش یک ضرورت است و در معادلات آینده ی سیاسی نه فقط کارایی این نیروها را مانع طرحهای استراتژیک غرب در منطقه می سازد بلکه از نگاه شورشهای اجتماعی و آگاهی های عمومی، تغییر یا سرنگونی شان یک بایست انکار ناپذیر است.
تردیدی نباید داشت که کشورهای فرامنطقه ای با سرمایه و نیروهای نظامی عریض و طویل شان برای دمکراسی و حقوق انسانی منطقه نیستند و نمی آیند. و طبیعی هم هست که هر کشوری در راستای منافع و تامین هر چه بیشتر آن به چنین ماجراجوییها و دامن زدنهای میلیتاریستی دست زند. آنچه که غرب در منطقه باسناریوی از پیش طراحی شده و صد البته با بهره گیری از هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی/فرهنگی و اقتصادی منطقه، کوشیده و می کوشد برای برآوردن هدفهای خود  به هرقیمتی شده جایگاه خود در منطقه را قویتر و پایا تر کند. این میانه رویدادهایی که در هر کشور رخ می دهد، در چند و چون چنین برآوردها و اهداف اهمیتی بسیار دارد. تجربه ی عراق، افغانستان و پیش از آن بالکان، نوع برخورد و اتخاذ مواضع کشورهای غربی را به تناسب شرایط و امکانات با توجه به بحرانهایی که دامنگیر همه ی جهان شده، تعیین می کند اما هرچه که هست یا باشد، یک نکته را بیش از هر چیزی در دستور کار همه ی کشورها و نیروهای درگیر قرار می دهد و آن اینکه تغییر و تحول اجتناب ناپذیر است. به زبان دیگر تحول ساختاری و پایه ای در سیاست و اقتصاد منطقه باید صورت گیرد. چگونگی این تغییر به نقش آفرینی نیروها بویژه مردم هر کشور در منطقه رابطه و وابستگی مستقیم دارد. واقع بینی رهبران دیکتاتور تونس و مصر، هر دو نشان از درک شرایط و ناگزیری کنار کشیدن از قدرت را در پی داشته است اما لیبی با توهم رهبری جهان عرب یا حتی بزبان ابله انسان نمایی چون هاله ی نور در حکومت اسلامی، مدیریت جهانی، دیدیم و می بینیم که مردم لیبی در گذار این تغییر و تحول چه بهای گزافی پرداخته و می پردازند.
ابعاد جنایت از هر دوسوی قدرتمند در گیر یعنی حاکمیت متوهم استبدادی از یک سو و کشورهای فرامنطقه ای از دیگر سو، تاوان خونباری بر مردم کشور تحمیل کرده اند. آن یک به سرکوب خونبار مردم و این یک به بهره گیری از شورش به جان آمدگان در راستای منافع خود، پرداخته اند اما توازن نیرو صد البته در جهت شکست و سرنگونی استبداد بوده است.
یک نکته ی ظریف و بسیار کلیدی در این رویدادها به همه هشدار می دهد که اگر مردم هر کشور حتی لیبی بدون کمک و دخالت کشورهای غربی می توانست و بتواند نظام استبدادی و دیکتاتور کشورش را به چالش و مبارزه بکشانند و از پس آن برآیند، از ویرانی و صد البته عواقب ِچنان دخالت نیروهای غربی در آینده ی بویژه سیاسی کشورشان جلوگیری می کنند. و همین نکته عصاره ی این نوشتار و منظور این قلم است که با همه ی درد و اندوه از رنج و خونباری مردم در کشورهایی از جمله لیبی، آنچه را مهمترین می داند، سرنوشت ملت و میهن مان ایران است.
آیا حکومت اسلامی با چنین جنایتها و سیاستهای ایران برباد ده و انسانسوز، ایران را به چنان جهنم درگیری با دخالت نیروهای فرامنطقه ای می کشاند یا مردم ما چنین مجال و فرصتی به حاکمیت تبهکار اسلامی نمی دهند!؟
با چنین پرسش اساسی و سرنوشت ساز است که همه ی نیروهای سیاسی ملی و مردم کشورم را فرا می خوانم تا خود بی دخالت و وابستگی به کشورهای فرامنطقه ای، حکومت اسلامی را بزیر بکشند.
مردم کشورما  می توانند و باید هم بتوانند معادله ی تحولات ِ اجتناب ناپذیر را به نفع خود تغییر دهند. هر گونه دخالت یا سناریویی که از سوی کشورهای دیگر برایمان تعیین یا به ما تحمیل شود، ره به تباهی ی دیگری می برد که سر بیرون آوردن از آن قابل پیش بینی نیست.
آنچه که در لیبی گذشته و آنچه که در سوریه جاریست، دو جنبه ی چنین نقش آفرینی مردم در سرنوشت سیاسی/اجتماعی را پیش رو می نهد. در لیبی دخالت نظامی و پیامدهای آن که همگان شاهدیم، پیش رفته و می رود اما در سوریه خونریزی استبداد حاکم و سرکوب خونبار مردم بی دخالت نظامی خارجی جریان دارد.
نشانه های وادار کردن حاکمیت سوریه به تغییر و تحول و تامین خواستهای مردم بجان آمده ی سوریه، می رود که بنوعی دخالت نظامی را نیز واقعیت ببخشد.
یکی از اشکال برخورد نظامی بویژه با توجه به تجربه عراق و افغانستان، نمونه ایست که در لیبی شاهدیم و بگونه ای پیش رفته و می رود که اساسن با برخورد با عراق و افغانستان متفاوت است. نیروی زمینی به تعبیر کلاسیک آن در کارزار جاری در لیبی نمی بینیم. روندی که از عراق آغاز شده و هنوز سایه ی مرگبارش بر منطقه سنگینی می کند، بصورتی متحول و دیگرگونه پیش می رود و دور از ذهن نیست که نمونه ای متحولتر در سوریه و لبنان و ایران نیز شاهد باشیم.
با آنچه که در لیبی گذشته و می گذرد و آنچه که در سوریه جریان دارد و نشانه های خونبارتری را در چشم انداز قرار می دهد، ایا دخالت یا پشتیبانی نظامی کشورهای غربی یک ضرورت و بایسته است یا بی دخالت آن می توان راه به رهایی برد!؟
آنچه که به ما ایرانیان بر می گردد، پاسخ به این پرسش را مردم ما و نیروهای ملی کشورمان می دهند.
شرایط لیبی، سوریه و هر کشور دیگر منطقه ای که ما نیز در آن قرار داریم، با شرایط کشور و مردم ما متفاوت است. تفاوت آن گذشته از تاریخ و فرهنگ و شناسه های اقتصادی/سیاسی و اجتماعی، تجربه ی مبارزات تاریخ معاصر ما ایرانیان است. تفاوتی که به ما توان بیشتری در تعیین سرنوشت خود و سرزمین مان می دهد. توانی که می تواند استبداد تبهکاران اسلامی را بزیر کشد. هشدارها و نشانه های دگرگونی و تحولات منطقه را جدی بگیریم و نگذاریم سرنوشت ما را دیگران رقم بزنند. بخود آییم و حساب خود با حکومت انسانسوز و ایران بر باد ده را خود بی دخالت کشورهای دیگر روشن کنیم. ما می توانیم از هرگونه دخالت کشورهای غربی در مبارزه ما با حکومت تبهکاراسلامی جلوگیری کنیم و نگذاریم سرزمین ما با سرنوشت اجتناب ناپذیر حکومت جهل و جنایت پیوندی مستقیم یابد. نگذاریم تبهکاران اسلامی از حساب ما و سرنوشت ما و آینده ما و سرزمین ما، ماجراجوییهای تبهکارانه شان پیش برند و سرآخر،  آن بر سر ما و کشور ما آوار شود که در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه شاهد بوده و هستیم.
ایران  سزاوار چنین حکومت و سرنوشت خونبار نیست. کلید این معما در دست همه ی ما مردم ایران است. نسبت به آن هوشیارانه و مسئولانه برخورد کنیم. ما می توانیم.

با مهر

گیل آوایی
بیست و نه  آگوست 2011



پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۰

الله اکبر نماد شکنجه، جنایت، قتل و غارت حکومت اسلامی در میهن ماست. ریاکاری نکنید - گیل آوایی

پس از آخرین افتضاحات شناخته شده  به انتخابات در حکومت نحس اسلامی، در پاره ای از مراحل ِ  مبارزه با این حکومت، سردادن الله اکبر به نشانه ی تاکتیک و رو در رویی با نیروهای میانه و متوهم حکومت اسلامی، قابل توجیه بوده است اما پس از اینهمه سرکوب و جنایت و تجاوز و ریاکاری، تکیه کردن به این نمادها تکرار بلاهت هماره ی سه دهه از حکومت اسلامی است. با چنین برخوردها و با چنین رهبران و با چنین موج سواران سیاسی که کاتالیزور ِ حکومت اسلامی اند تا از قهر و خشم مردم در امان بمانند و از سرنگونی جان سالم در ببرند، باید مقابله کرد
بگذارید بی پرده و پوست کنده بگویم، با موسوی و کروبی و نمایندگانشان در شورایی به نام شورای هماهنگی راه سبز امید، در مبارزه با حکومت اسلامی به هیچ جا جز همان باتلاق متعفن حکومت اسلامی نمی رسیم. موسوی و کروبی، تاوان تضادهای درونی این حکومت را می دهند و از همین حکومت هستند. هیچکدامشان نه ماهیت غیر حکومت اسلامی دارند و نه اصولن ظرفیت رسیدن به یک حداقل جامعه ی انسانی امروز. مافیای تبهکاران اسلامی به مرحله ای از دگردیسی سیاسی/اقتصادی حتی فرهنگی رسیده اند که ویرانه ای از ایران بلازده مان را به هر جنایت و جهل و ریاکاری حکومت می کنند و هر اختلافی در درونشان، به مثابه ی درگیریهای یک مشت گرگ درنده در گروه گرگهاست.
ما ایراینان باید خود را از چرخه تکرار و توهم به چهره های درون حکومت اسلامی و ریاکاری نهادینه در همه ی جریانهای اسلامی رها کنیم. ما فقط و فقط با تکیه بر آماجهای ملی، خواستگاههای ملی و شرافت ملی ما می توانیم از چنگال خون آشام حکومت اسلامی خلاص شویم.
تابستان 1390 بیست و سومین سالگشت کشتار زندانیان بی دفاع سیاسی در بیدادگاههای اسلامی است. هنوز از خاورانهای ایران خون می چکد. هنوز داغ مادران آزادی، با برخوردهای ریاکارانه و متوهمانه دین باوران سیاسی ِ حاکم به هزار درد هوار می شود. در چنین سالگشت و در چنین تابستان خون و جنایت، سر دادن الله اکبر نه یک تاکتیک بلکه یک ریاکاری محض است. تیربارانها و اعدامها و شکنجه و تجاوزها با همین الله اکبر گویان در میهن اسلام زده ی ما رخ داده است. تبهکاران اسلامی با همین الله اکبر به جنایت پرداخته اند. وکیل و رئیس و رهبر این حکومت جهل و جنایت برآمده از همین الله اکبرهایند.
الله اکبر سر دادن و خواستن از مردم در  روز موسوم به قدس! نه روز ایران، نه روز کشتار زندانیان بی دفاع سیاسی، نه روز خاوران، نه روز مادران ِداغدار، نه روز رهایی، نه روز ایرانی!، بلکه قدس که هیچ ربطی به ما ایرانیان ندارد و نیروهای ابله و جنایتکار اسلامی همچون حزب الله و حماس، نه برای ما که حتی بر ما هستند، سر دادن ِ الله اکبر یک ریاکاری و انحراف ابلهانه ایست که تنها مردم حافظه باخته و بی پرنسیپ به آن گردن می نهند. با ساندیسخورهای حکومت اسلامی همصدا نشوید. الله اکبر سر دادن یک انحراف و یک خیانت به جانهای شیفته است.
با جنایتهای جاری و روزمره و داغهای خونباری که بر دل همه ما ایرانیان است و از این حکومت نحس ِاسلامی بخون نشسته ایم، خیانت است اگر الله اکبر سر دهیم و الله اکبر را نماد اعتراضی کنیم که بیش از سه دهه تاوان همین الله اکبر گویی را داده و می دهیم. ما ملت گریه نیستیم، ما ملت عزا نیستیم، ما ملت الله اکبر گو نیستم. خمینی ِخون آشام دست در دست روحانیت شیعه این آتش را بجان ما ایرانیان انداخت. یک بار برای همیشه حساب خود را از این بی وطنان جدا کنیم
ما ایرانی هستیم و خواستهای ما ملی و ایرانیست! ما سرود ملی خود را سر می دهیم.  ما همه ی این حکومت را به مبارزه می خوانیم. بین ما و حکومت  اسلامی دریای خون است! دریای خونی که بدست همین الله اکبر گویان بدست همین جانیان قافیه باخته شکل گرفته است. ما نه می بخشیم نه فراموش می کنیم. فریب هیچ ملای موش مرده را نمی خوریم. ما سرنگونی همه ی این حکومت را می خواهیم و همه ی این حکومت را سرنگون می کنیم. ما دادخواهان بیدادهایی هستیم که خود سزای جانیان تبهکار اسلامی را کف دستشان می نهیم. حکومت اسلامی حقیر تر از آن است که بر ما و میهن ما حکومت کند. بیش از سه دهه مبارزه کردیم، بیش از سه دهه حکومت اسلامی در کابوس سرنگونی، حکومت کرده است و هنوز که هنوز است با باجهای میلیاردی و قراردادهای بدتر از دوره های استعماری، یارگیری ِ بین المللی می کند! بی ثبات و بلبشو و ناپایدار است، ناپایداری همین بس که حتی از یک بی روسری می هراسد! از یک وبلاگ نویس می هراسد! حتی از گور شاعر می هراسد! از یک جشن ساده ی مردمی می هراسد. و این همان کابوسی است که پایداری ما در مقابل این حکومت به تبهکاران اسلامی حاکم تحمیل کرده است. یک روز بدون مبارزه نگذشته است و تا سرنگونی این حکومت نیز ادامه خواهد داشت. خودِ جانیان اسلامی این را بخوبی می دانند و هراس و کابوس شان نیز همین است!
اگر ریگی درکفش راه جنبش سبز نیست، بجای الله اکبر، سرود ایران سر دهند.


با مهر
گیل آوایی
سوم شهریور 1390
بیست و پنجم اوت 2011


یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۰

حکومت اسلامی هرچه باشد یا بشود، آتشی است که به ناروا و نابجا، روحانیت شیعه به جان ایران و ایرانی انداخته است - گیل آوایی



ناتوانی اسلام و گسترش ریاکاری مشمئز کننده ی روحانیت در میهن ما
گیل آوایی

اگر در دورهای تاریخ اسلام، چه حاکمیت اسلامی از یک سو با خلافت بلاهت و جهل  بر بستر ناآگاهی و ساده لوحی ِجوامع تحت تسلط و ازدیگر سو روحانیت بویژه شیعه توانسته با ریاکاری و مزخرف بافی هایی از نوع ملا محمد باقر مجلسی باورهای مردم را به بازی گرفته و هر نابکاری ای را تحمیل کند و خیل توده های محروم از دانش و آگاهی های جمعی را به بیراهه های بلاهت ِخوش با خود همراه کند امروز با دگرگونی های شگرف و آگاهی های جمعی و تحول خواستگاهها و نُرمهای اجتماعی عرصه بر چنان ریاکاری و خرافه بافی و مزخرفات بسته شده است اما در کمال شگفتی و ناباوری وقاحت غیر قابل تصور! روحانیت  شیعه به دروغ بافی و ریاکاری مرگخنده واری بر همان بلاهتها و توجیه های مسخره تر از هر زمانی می پردازد.
بحث در برخورد های روحانیت پایین دست از نوع طلبه های تازه ترخیص!  شده از حوزه های بلاهت نیست بلکه رده های بالای این دین تنفر و انتقام یعنی آیت الله ها ست که با بی چشم رویی تهوع آوری هر انسان شرافتمند را به شگفتی وا می دارند که اینان براستی تا کجا و چقدر می توانند ریاکار و وقیح باشند
( نگاهی به سخنان آیت الله هایی از نوع مصباح، جنتی و مکارم و..............- اینقدر هم زیادند که آدمی وا می ماند از اینهمه مارهای سمی و خرزهره های دور وُ برشان!!!- که به یمن همسویی با پدرخوانده ی مافیای تبهکاران اسلامی، سرجنایتکار خامنه ای ابله! دست رسی به خرافه بافی هایشان مشکل نیست! منظور این قلم را بخوبی نشان می دهد)
همه ی این جانیان برآمده از حوزه های علمیه! اند. همه ی این جانیان دست پرورده های مدرسین حوزه های علمیه اند. همه ی اینها با اتکاء به قرآن و سنت ِ اسلام ناب محمدی خرافه افکنی می کنند. همه ی اینها گواه انکار ناپذیر جنایتباری اسلام و جنایتکاری و ریاکارای روحانیت شیعه در ایران اسلام زده ی حکومت اسلامی است. چه کسی است که این جانیان را بیرون از اسلام و سخنانشان را غیر اسلامی بدانند! چه کسی است که همه این پارازیتهای انسانسوز را که از پیکر جامعه ی ایرانی ارتزاق می کنند، از حساب اسلام جدا کند!
جنایتها و ریاکاری ها به آن اندازه است که اگر انسان شرافتمندی هم در این لایه ی خونبار از جامعه ایرانی بوده، حساب انسانی اش را از این دین تنفر و خرافه و ریاکاری جدا کرده است. کسانی که زندان و نان به بازو خوردن را به چنین جهل انسانسوز ترجیح داده اند که از نگاه این قلم، چنین برخورد را نه به حساب اسلام که به حساب درونمایه های انسانی شان باید گذاشت.
روند دگردیسی حکومت اسلامی از خواستگاهها و شرایط آن زمانی پیش از انتحار 1357 تا هم اکنونی که هیولای مافیای تبهکاران اسلامی چنگ بر هست و نیست یک مملکت و ملت انداخته است، همان جهل و جنایت 1400 سال پیش را به دردباری چندباره ای، تداعی می کند که لشکریان انسانسوز اسلامی به ایران یورش آوردند و کشتند و غارت کردند و هر نماد و نمود تمدن و دانش و فرهنگ را ویران کردند. از زمان چوپان فرصت طلب بی سواد بگیر تا جنایتکار شمشیر بدستش علی و از خلفای حکومت نحس اسلام بگیر تا تکه تکه شدنهای حاکمیتی که سرانجام تباهی و عقب ماندگی و جنایت میراث بسیارانی شد که به این دین و باور خونبار تن داده بودند. همین روند را ما در هر جای این گستره ی اسلام پناهی و اسلام باوری و اسلام پروری، شاهد بوده ایم ( و هستیم هنوز!). یعنی هر جا که ساده لوحانی نان باخته، هیمه ی آتش ِ جنایتکاران اسلامی شدند، دیدیم و شنیدیم و خواندیم که چه دوران هولناکی را به جامعه تحمیل کردند. در جوامع اسلامی، به تناسب همخوانی و همگونی  اسلام با زمینه های فرهنگی ِ قهقرایی و سنتهای بشدت عقب مانده و عصر حجری، ظرفیت انسانسوزی و جنایتباری این دین و منادیانش را دیده ایم. نمونه های عینی امروز در سومالی و افغانستان و پاکستان بخوبی گواه این ادعاست و نمونه های هولناکی که از سر گذرانده شده در کشتارهای گروهی الجزایر، پشت هر انسانی را از عمق جهل و جنایت می لرزاند. ( شکل دیگر این جنایت نیز کشتار زندانیان بی دفاع اسیر در چنگال جانیان اسلامی در تابستان 1367 است که در میهن خود شاهد بوده ایم)
روند تکوینی اسلام و منادیان روحانی اش، در گذار جوششها و شورشهای اجتماعی که سمت و سوی قدرت گرفت زیر زبان همین منادیان روحانی چنان به شهد نشست که جنایت برایند آن شد و رویدادهای شرم آور تاریخ بشری تکرار شد و به هزار خونگریه، دیدیم و می بینیم که این جانیان وقتی به قدرت می خزند، چه هولناک و خونبار و انسانسوزند!
در میهن ما نیز این روند استثناء نبوده و نیست. در منطقه ای که قرار گرفته ایم، تنها ملتی هستیم که چندین باره و بیش از هر ملتی، برای ازادی و رهایی و برپایی جامعه ی انسانی و گریز از جهل و نادانی و عقب ماندگی به میدان آمدیم و هر بار زهر هولناک همین اسلام متعفن و روحانیت ابله بر جان و جهانمان نشست و نه تنها به بیراهه کشانده شدیم که سر از جنایتباری و خون آشامی تبهکاران اسلامی در آوردیم. هنوز آماجهای انقلاب مشروطیت به همان تازگی و ضرورت در جامعه ما مطرح است! هنوز برای بدست آوردن آن می جنگیم! هنوز همان خزعبلات مدرسی ها و نوری ها را شاهدیم. یک دوره از خیزشهای اجتماعی ما نیست که بنوعی از تفکر و فرهنگ و باور و نفوذ روحانیت زهرآگین نشده باشیم و به قهقرای شکست نرفته باشیم!
اینهمه از دورهای تاریخ تا کنون، از نمونه های دیگر کشورهای اسلامی تا جای جای میهن مان، گواه هشدار گونه ای به تک تک ما ایرانیان است که خود بشناسیم و راه از چاه تمیز دهیم. خود را به قربانی شدن زدن و دیگران را مسئول شوربختیهای خود دانستن، و بالیدنهای بی عمل به افتخارات گذشته، فرار از تحقیر و فرار از مسئولیت است. زشتیهای خود و جامعه خود را باید بشناسیم. اعتراف کنیم و در پی دور شدن از آن زشتیها باشیم. روحانیت در کشور ما بدست ما بر ما سوار شده و می شوند. بر پای داشتن هر نماد دینی/فرهنگی به هر بهانه و عنوان و توجیهی که باشد، آب در آسیاب دین باوران قاتلی می ریزیم که با همین نمادها و باورها به زن و فرزند و جانهای شیفته ی سرزمین ما تجاوز کردندو شکنجه کردند و کشتند و ترور کردند و غارت کردند! باید بخود آییم که به هر دلیل و توجیهی، این ما بوده و هستیم که به قاتلان فرزندانمان اسطوره عدل و قسط و شجاعت و شهامت و راستی داده ایم و چشم به واقعیت انسانسوز انان پوشیده ایم. ما، آری ما، از قاتلان خود اسطوره ساخته ایم. ما از متجاوزان به جان و مال و میهنمان اسطوره ساختیم. هنوز هم خرافه ها و ناآگاهی ها و عقب ماندگی ها و آیینهای بی ریشه و بیگانه با هر اصل و تبارمان، تن داده و می دهیم. ما مسئول همه ی سیه روزی ها و جنایتهایی هستیم که بر سر ما و میهن ما آوار شده است.
ما نباید فراموش کنیم که ما صاحبان اصلی این آب و خاکیم. این سرزمین مال ماست. این سرزمین از دل دلیری ها و خون فشانیها و شهامتهای نیاکان ما  به ما رسیده است. نگذاریم مشتی تبهکار ِ بی ریشه با تکیه بر همان باور و خرافه و جهل و ناآگاهی محمد و علی و حسین و حسن و........ تیشه بر ریشه ی این آب و خاک زنند! نگذاریم فرهنگ بیگانه با همه چیز ما بر ما غالب شود. نگذاریم با دست خود حکم قتل فرزندان مان را تطهیر کنند. نگذاریم با دست ما از قاتلان ما اسطوره بسازند. چشم خود را باز کنیم که ما از این دین و از این روحانیت بخون نشسته ایم. اسلام و منادیان با و بی عمامه اش، ریشه اصلی نا آگاهی، خرافات، عقب ماندگی، جنایت، نفرت و انتقام، غفلت از برپایی یک جامعه ی انسانی، هستند. همواره بیاد داشته باشیم که بهترین فرزندان این آب و خاک را با همین فتواها و با همین ایه ها و با همین سنت ها و آیین ها، با همین نماز و روز و الله اکبرها شکنجه کردند. تجاوز کردند اعدام کردند! همه ی آنانی که حتی از ذره ای از شهامت و صداقت و راستگاری برخوردارند و هنوز این دین و منادیانش را متفاوت از این قلم می بینند پیش از اینکه به این قلم بتازند، به جانیانی بتازند که دستشان بخون شریفترین فرزندان سرزمین ما آغشته است. اگر اسلام باوران ِ وطنی هنوز اسلام را از جنایتهای رفته بر ما و سرزمین ما جدا می کنند، تکلیفشان را با این حکومت روشن کنند به همان معیار و همان برخوردی که با یک زن بی حجاب از نگاه خود!، با یک بهایی از نگاه خود، با یک کافر از نگاه خود بایک قاتل از نگاه خود، می کنند!
دین، بطور مشخص اسلام، باید در محدوده شخصی انسان بماند هر گلی می خواهد در همان محدوده به سر انسان بزند! اما اگر سمت و سوی قدرت بگیرد و هوای حکومت به سر کند! همینی می شود که فریاد این قلم از آن است! همینی می شود که از یک آخوند ابلهی، میلیاردر تبهکار ِقاتل، می سازد. از یک حکومت، مافیای تبهکار سر در می آورد.
(حکومت اسلامی هرچه باشد یا بشود، آتشی است که به ناروا و نابجا، روحانیت شیعه به جان ایران و ایرانی انداخته است. نفرت بر آنان که نمک خورده و نمکدان شکستند! چرا این حضرات فتوای جهاد نمی دهند در مقابل اینهمه جنایت و غارت و قتل و بی عدالتی!؟)


گیل آوایی
سی ام خرداد 1390
بیست و یک آگوست 2011

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۰

اسلام جز از برای ویرانی و غارت و جهل و ناآگاهی ما ایرانیان نبوده و نیست! - گیل آوایی



تاریخ را گواه می گیرم اسلام غیر از این نیست که در جای جای کشورهای اسلامی جریان دارد. تناقض و ریاکاری ِ نهادینه در اسلام همینی است که در دوره های مختلف تاریخ بویژه در کشور بخون کشیده شده ی ما جریان داشته و  دارد. روحانیت از دورهای تاریخ تا کنون نماد تمام نمای اسلام است با همه ی ضد و نقیض های این دین ِ نفرت و جهل و خرافه. تمامی شخصیت پر تناقض و هفت رنگ روحانیت با همین بنیانهای اسلامی انطباق داشته و براساس همانها نیز تفسیرها و تعبیرهای متفاوت از هر یک از همین مراجع و آیت الله ها و مفتی ها جاری بوده است
یکی شریعتمداری می شود یکی خمینی، یکی منتظری می شود یکی مصباح، یکی بروجردی می شود یکی خامنه ای و همینطور است در طیفها و لایه ها و دنباله روهای این حضرات. اگر دورهای تاریخ را فقط خوانده ایم و تعابیر و تعاریف های مختلف از دهان همین دین باوران در لابلای کتابها مرور کرده ایم، در عصر حاضر به خونبارترین شکل آن به عینه از سر گذرانده و می گذرانیم. هیچ جا، تاکید می کنم، هیچ جای این جهان نیست که اسلام و روحانیت بوده باشد و در آن رنگی از نیک بختی و رستگاری و زندگی انسانی بوده باشد! هر جا را که می نگری فقر و فحشاء و ریاکاری و دروغ و غارت و جهل و خرافه از سر و کول همه بالا می رود. ثروتمندترین کشورها را در همین جوامع اسلامی می یابید و با همه ثروت و مکنت، فقر و تضادهای طبقاتی و عقب ماندگی و جهل و وابستگی از هر کشور و سرزمین دیگر بیشتر بوده است. حقارت نماد برجسته این کشورهاست نسبت به دیگرکشورهایی که نه براساس این دین جهنمی که بر اساس منطق و مبادی علمی و دست آوردهای تاکنونی بشر، جامعه را پیش می برند.
دروغ یکی از پایه های این دین و باورمندان آن است اگر یک حرف ِ راست  از آنان بر می آید بنا به ضرورت شرایط و موقعیت آنان و یارگیری های اجتماعی/سیاسی/فرهنگی است. در جاییکه در ضعف و اقلیت واقع اند چنان به موش مردگی و صداقت و راستی می زنند که گویی همین باور و باورمندان در سرزمینهای اسلامی که اکثریت را دارند و قدرت هم، نیستند که چنان هولناک جنایت از پی جنایت می آفرینند.
ناآگاهی عمومی یکی از اساس ماندگاری همین دین و دین باوران است. ناآگاهانی که جز از برای سواری دادن و غارت شدن نیستند.
سالهای اخیر نمونه های عریان ناکارآمدی اسلام و جنایتبار بودن آن است. شاید هولناکترین جنایتهای تاریخی در همین سالهای اخیر روی داده است. نمونه های الجزایر، سومالی، سودان، افغانستان، پاکستان و ایران اسلام زده ی خونبار ما، گواه درونمایه ی این دین و باورمندان آن است که قدرت را چگونه می نمایانند و چه پایه هایی برای اداره جامعه، پی می گیرند.
و اینهمه را کنار هویتی تاریخی و ریشه دار بگذارید که از همان ابتدای یورشهای خونین اسلام، در یک چالش و جدال دائمی بوده است تا آنجا که در همین روزها نیز دقیقن همان چالشها و جدالهای دور تاریخی به اشکاری انکار ناپذیری جریان دارد. ایران ِ ما با آن پیشنه ی درخشان و تمدنی که جهان در مقابل آن سر تعظیم فرود می آورد، زخم چرکین هماره ی اسلام و باورمندان اسلامی را بر پیکر خود داشته و دارد. چنین زخم چرکین از سوی همین دین و منادیان عمامه به سرشان بوده و است و توده ی ناآگاهی که از هراس جهنم و بندگی جهالتبار الله، که از سوی همین روحانیت به آن تحمیل شده، سیه روزی میهنمان را رقم زده است. بارِ رو در رویی با جهل و خرافه ی روحانیت همواره بر گردن پیشروان آگاه و فرهیختگان دیارمان بوده است و با همین پایداری پیشروان و فرهیختگان ما بوده که جانیان اسلامپناه، در ناچاری ابلهانه و جنایتبارانه به قتل آنان دست زده اند. تاریخ ما سرشار از گلهای پرپر شده ایست که بر ای رهایی از جهل و خرافه اسلام، به پا خواسته اند. چه آنانی که به مبارزه قهرآمیز فیزیکی دست زده اند و چه آنانی که با نور آگاهی و قلم به جنگ جهالت الله رفته اند.
در سالهای حکومت خونبار اسلامی نیز ماجرا بر همان روال پیش رفته و می رود. هنوز فرهیختگانمان از دم تیغ جانیان الله می گذرند. هنوز الله به کریحترین شکل ممکن خود را در میهن مان می نمایاند. هنوز روحانیت با همان جهل انسانسوز، به جنایت و جهل و خرافه و غارت، مشغولند. عده ای به غارتهای میلیاردی و عده ای نان به جهالت توده ی مردم می خورند.
عده ای اشکارا به زن و بچه مردم تجاوز می کنند و عده ای به مسجد رفتن یا نرفتن جوانان در کشوری دیگر، های وِ هوی می کنند!
استاد دانشگاه اخراج و ترور و زندانی می شود، آیت الله از بیت المال، حسابهای میلیاردی تلمبار می کند و آخوند می سازد. دانشجوی نابغه در زندان فریاد بی گناهی سر می دهد اما طلبه برای ترویج همین دین خونبار با پول همین مردم تربیت شده و برای تحمیق همین مردم آزادانه آب به اسیاب ناآگاهی و خرافه و جهل جنایتبار اسلام می ریزند.
تا زمانیکه به خودمان نیاییم. تا زمانیکه وطنمان را نپاییم تا زمانیکه برای بیرون آمدن از چنبره خونبار روحانیت و باورمندان سیاسی این دین نفرت بار،حس مسئولیت نکنیم و گردِ فرهیختگان خود به رهایی از منجلاب متعفن خرافات اسلامی، به پا نخیزیم، جانیان الله همین سرنوشت را برای ما رقم می زنند.
وطن ما و مردم ما همچون غنیمت جنگی برای جنایتکاران الله در حکومت نحس اسلامی به حساب می آیند. از جزئی ترین نماد ما گرفته تا کلان نشان ثروت ملی، توسط همین جانیان بدست خودمان غارت می شوند
امروز در شرایطی گرفتار آمده ایم که از ساده ترین فرد جامعه گرفته تا آگاه ترین آن، باید برای رهایی از تبهکاران اسلامی و برخورداری از یک زندگی شرافتمندانه و جامعه انسانی به پا خیزیم.
آنانیکه به هر تعبیر و تعریف و توجیه، به پای داشتن این دین نفرت و خون و غارت مشغولند بدانند که در جنایتهای دین باوران سیاسی سهیمند! چه بخواهند چه نخواهند! همینان سلولهای هیولای جنایت و جهل اسلامی را تشکیل می دهند. آنچه که در میهن ما گذشته و می گذرد، آنچه که بر سر شریفترین فرزندان این اب و خاک دربیدادگاههای اسلامی آمده و می آید، گورهای دسته جمعی مردان و زنانیکه بدست جانیان اسلامی و با تلاوت قرآن و حتی با همین روزه و نماز شکنجه و تجاوز شده اند، بر پا گردیده، یاد اریم! یاد اریم که همین باور را تطهیر کرده و به اصول بیگانه با همه چیزمان پایبندی می کنند! ما و سرزمین مان، سزاوار چنین حکومت و چنین ریاکاری اندوهبار نیستیم! همه ایران بخون نشسته است!
اسلام جز از برای ویرانی و غارت و جهل و ناآگاهی ما ایرانیان نبوده و نیست!

گیل آوایی
مردادماه 1390

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...