پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

شبانه - گیل آوایی




اینک منم،
چاهی پشت سر
گوری برابرم
من دار خویش بردوش می کشم
چون مسیحای رسالت باخته

داغ می شمارم
از چاله به چاه
از چاه تا غایت ناروایی

و چنین
به حیرت همه تاریخ
نسل خویش وا می نهم
به میراثی
که نه چاهی سروده بود
و نه گوری
خرمنطوفانی
که از هیچ کاشت خویش
درو کرده است.

چاهی پشت سر
گوری برابرم

دارها
ازبرای کدام آرزو
تاب می خورند!؟
.
نیمه شب 21 آوریل 2009

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

بیا چغانه دل بین پر از ترانه تست

به رقص شعله جانم نشسته هاله تست
خیال وحشی رمیده بسوی لانه تست
تویی تو آتش این شور و شوق و شیدایی
که باده خالی و پر از غم شبانه تست
مرا چنین که به سرگشتگی نشاند یاد
به هم نشین نسیمی که سوی خانه تست
سراغ من اگر آید هر آنچه بی نامت
بگوش جان ننشیند مگر نشانه تست
به آسمان شب تار من نشینی شاد
خیال مست من اینگونه شادمانه تست
گرت لوند و خرامان به دشت دل راهی است
ز جعد جنگل گیسوی تو جوانه تست
بهارم ار همه سبزانه شالی و جنگل
زشوق بوسه ی دزدانه از لبانه تست
اگر نشد دل شوریده ام قراری باز
به بی قراری از آن دل چنین حواله تست
نشین به بام خیالِ منِ زهر جا خست
که اشک دیده و دل خسته از بهانه تست
الا که دوریت آتش، دلم سپندی زار
بیا چغانه دل بین پر از ترانه تست

.
.

سه تاسیانه


1
می خواهمت
نیستی!

تمی خواهمت
هستی!

هست و نیستی
مثل همین آه وُ
های وُ
بودن!
نبودن!

روزگار بی تو
که رقم زد
که بخت
چونان روزگار خوش کودکی
خیال می زایاند


2
دل به آواز کدام ساز تو بود
که سوز خرمن اینهمه بی تو
سهم ِ من!

3
بیهوده ساز دل کوک می شود
خیال تو سر گریزش نیست

دل چه بی تاب
چنگ می زند!


3

نگاه شوخ تو
باز
بازیگوشی اش گرفته

هست و نیست
در نگاه تو موج می زند

آی بگو
بی تو بدن
چگونه سر کنم!

حافظ اگر زنده بود اینطور می سرود

 
ما بی پولان دربدر اینجا فتاده ایم
همراز فقر وهم نفس نانِ پاره ایم
ما را کوپن بوعده خرمن نموده اند
ما آن حواله ایم که با شاخ مانده ایم
جا بهر ما به کارتن خالی بزیر پل
بنگر چگونه بی درو پیکر تکانده ایم
این برف آب گردد وسرما رود ولئ
ائ کاش بودهمچو فلسطین حواله ایم!
رهبرکه بمب هسته ائ اش روبراشود
ائ وائ ما که بمب آخوندئ تپانده یم
آخوند دلش خوش است که دارد عمارتئ
بیچاره ما که روز قیامت نهاده ایم
ائ بیخبر که وعده خرمن گرفته ائ
بنگرچوما که بئ سروسامان فتاده ایم
یارب که خیر سرت شیخ و شاه ماست
بگذرزما که مانده به یک شام ساده ایم

تنهایی

تنهایی
گیل آوایی
نیمه شب سه شنبه 21 آوریل 2009

کرشمه ایست خیال
خواب می زداید
دلبری ماه

آه می کشم به خرسک ِبازیگوش(1)

می شمارم
چند چشم برهم نهادنی بود
رسیدن به دورهای دور
دور ِ دور ِ دور

" حسنک کجایی(2)
دیروقت بود"

که آخرین مشق شب بود
و خواب
به بازیگوشی ِ ِ هزار بیخوابی وُ
قهر پدر!
آه
آری به صد یقین
ناز مادر!

و شبان مهتابی وُ خرسک ِ بازیگوش
بازیگوشی سالهای دور ِ دور!

کرشمه خیال
و یک دنیا تنهایی!
1) ستاره قطبی
2) درس کتاب فارسی ابتدایی









دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۸

دورماندگی

دورماندگی

گیل آوایی
20 آوریل 2009

باز آمدن
شدن
با اینهمه چو جان و جهان
دلشدن
یکی!

چنگ ِغمی
یاد مرا بال می زند!

سیلابپرده ای
در هر
برهم نهادنی
تا دورهای کرانه
آنجا که غایت ِ حس ِ دیدن است
دل آب می شود از هراسفاصله

چه دور ِ دور
ماندن

دیراست وای
باز آمدن
شدن
دوباره

آه
این کوله خَمکَمر!
نایی اگر که بماند!؟

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۸

صعود یا سقوط

صعود یا سقوط.......!

با شنیدن خبر سنگساری تازه در خراسان
گیل آوایی
اکتبر2007

صعود
یا
سقوط !؟
گزینشی نیست
به روزگاری که یک وجب از قهقرا بر آیی
یا که در قعر آن
بمانی و حتی فرو تر!

درد
بودن در این روزگار است
که صعود و سقوطش
یکسان است!

شتاب از پی هیچ است
اگر که خوب بنگری
تنها فریب است
آتش بیار اینهمه جدل

انسان مسخ
به صلیب خویشتنش می نشیند
با هر بیداد
با هر داغ
با هر سنگسار
با هر پاندول واره ای
که عبرت بی اعتراضان
یا شاید
گله واره ای
که خود دریده نگردید!

و درد یست این
استخوان سوز
حتی در گریز نیز
چون کوله ای
با تست
در هر اوطراقگاهی که بگشاییش

صعود
یا
سقوط !؟
یکسان است
عمق این همه جنایت
که جانی به سور می نشیند
و تو
رنج آن را
در دره جانت
از یک نگاه
تا یک فریاد
از یک خشم
تا یک مشت
تکرار می کنی!
.


شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۸

3 تا 4 دانه

.
سیا ابرانه جــــــا می دیل بیگیفته
چره می خــانه یا دوشمن بیگیفته
کویا واستی بیـــــــافم می ریفقان
کی ارسو چومانا از سو جیگیفته

2

دمرده آدمیمو کس کسا قــــــار
بیمی واشکسته داره ولگا دا باد
واسی جنگل بیبیم مثله ایله جار
کی یاور دانه وخته نه بیبیم قار

3

ریفقـــــان آی ریفقــــان آی ریفقــان
الان وخته بیبیم جنگل کوچی خــان
تو بی من، بی تو من آی داد و بیداد
کرا دوشمن فوقوفته گورشا بو جان
.

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

اسیر

.
1
دری به قفل
سه دیوار وپنجره ای تا یک گستره رهایی
آه
این خیال سمج!

2

نشست وُ
خیز وُ
تردید

حاشایی بلند
رسوا

وسوسه ای بی تاب
تاب می دهد
اسیر
وقت است سرکشی!

3

دستی وُ
خشمی و ُ
ماشه ای

جنگلی آتش
این پا آن پا می کند
.

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...