پنجشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۷

یک پیشنهاد نمایشی....- گیل آوایی


یک پیشنهاد نمایشی...
اول این ویدئو را باز هم ببینید!
از دیشب چندین بار به این ویدئو نگاه کرده ام و هر بار حس خوبی به من دست داد هم آن سادگی شیرین و  دنیای پاک و ساده و مهربان کودکانه با آن فقر و ........................
اما
چیزی دیگر بنظرم آمد و آن این که دنیایی چنین سرکوب می شود غارت می شود جنگ می شود و حتی جایی از همین دنیا با مردمانی تهیدست که اسیر اوهام و خرافه های دینی در چنبرۀ سنتی هولناک و جنایتکارانه گرفتار نفرت و برادرکشی و ریاکاریهای دینی ست، به نوع دیگرگونه اش که روی دیگر همین دنیا را بیان کند بنمایش بگذاریم! راستش به فکرم رسید چنین برداشت و فکر و حسی را بنویسم. حالا چه باشد چه بشود مهم نیست! بیانِ آن حس و فکر منظور است! مثلاً نمایشی باشد در میدانی جلوی سازمان ملل نیویورک یا ژنو سوئیس!!!! یا حتی در شهرهای بزرگ مثل کلیسای بزرگ کلن یا میدان برج ایفل/سرباز گمنام پاریس یا میدان دام آمستردام کاخ صلح در لاهه!!! نمایشی خیابانی ترتیب داده شود با چند نفر( هنرمند/بازیگر تئاتر) به نشانۀ رهبران سیاسی ( مثلاً کشورهای بزرگ) با پرچم و نوشته ای که دیگری را متهم به جنگ و جنگ افروزی یا سرکوب دمکراسی و آزادیهای سیاسی وحقوق انسانی و............ بکنند و هر کدام با گفتن این موضوع دست بگرداند و علامتی نشان دهد وقتی دیگری علامت دیگری نشان داد رویش را سیاه کند!!!
راستی که چه می شود!؟

یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۷

اعتصاب - پاره شعر- گیل آوایی


دستها به مشت
دارها ویران می کنند!
پُتکها، شریفترین متحدِ داسهایند!
آنها
آمده اند به جان!
به جان آمده اند!
ببین!،
امامزاده ها، سبز چون جنگل!
جنگل، خشک بی درخت!
خاک هم غارت شده است می دانی!؟

تشنۀ باران است زمین
همچون سفرۀ بی نانِ کارگری
که  کودکش نان خواب می بیند شب!،
و درِ کارخانه به انتظار پدر
فریاد می شمارد هر روز
اعتصاب است اعتصاب!

جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۹۷

دینی که چنان هیز وُ حقیرت کرده است! - گیل آوایی


دینی که چنان هیز وُ حقیرت کرده است!،
انسانیتت زدوده!، "تیرت"! کرده است!.
خود آی! خدا شدن به انسانیتِ توست!
ورنه بشوی خری که شیرت کرده است!

پنجشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۷

یک ویدئو: بدون شرح!

چیزی در ذهنم بود این شد که می بینید!! حیفم آمد با شما قسمت نکنم!!!!
انگار باز باید از شاملو جان وام بگیرم وبخوانم" پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها"
هرچه هست از اینترنت برگرفته ام تا این ویدئو شود با آن حسی که داشتم و.....
بقیه اش با شما!

سه‌شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۷

"دیو بگریزد از این قوم که قرآن " زارند! - گیل آوایی


یک پیشنویس تا بعد!
برهوتیست هیاهو زعبث می دارند
مرگلاخی که به هر گام بلا می بارند

راستی مرده و اخلاق به بی اخلاقیست
گند می بارد از این قوم که قرآن زارند

درد ما از خودمان است که بی درمانیم
ور نه چون بود شرف باختگان برکارند!؟

ما اسیرانِ چنان قومِ تبهکارانیم،
که چنین  گُرده سوارانه همه سربارند

حوزه ها را بِنِگر، حجره به غارت دارند
بی شرفها همه از مفتخوری پروارند!

غولِ بی شاخ وُ دُمی آیتِ الله ست هنوز
مُرده خوارانه به عمامه، عبا مُردارند

ای دریغا که گرفتارِ سیه کارانیم
"دیو بگریزد از این قوم که قرآن[1]" زارند!



[1] حافظ> دیو بگریزد از این قوم که قرآن خوانند

سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۷

نزدیک ترین دور - گیل آوایی


دنبال این شعر می گشتم که در اینترنت سایت گویا پیدایش کردم/دوباره خواندنش شاید بد نباشد

نزدیک ترین دور
10 آوریل 2008

نزدیک ترین دورم
که در انفجار سکوت
ضجه های دار و درفش
فریاد می کنم

هر روز
مرگ می شمارم
هرشب
درسلول انفرادی
آزادی
آه می کشم

هر لحظه
دار می شوم

نفس
نفس
از کوچه های شهر
قامت خمیده
پیر
زباله
زباله
گرسنه می چزم

گورستان و
دخمه و
بیغوله
سرک می کشم
لاپوشان تن لرزه های من
تکه پاره ایست
از هزارلای کارتن و
کاغذ و
پاره پوره ای
بازیافت این همه
با جان خویش
خواب می شوم

من
نزدیکترین دورم

سکوت من
خشماگین فریاد من است
از انبوه برجهای قارچ
انبان زالوهای از پی مکیدن
آوارگی
قسمت می کنم

من
درد می شمارم
از یک
تا
هفتاد میلیون
ضربه
ضربه
ضربه
پوست
گوشت
خون
جیره خدایان را
به آیه های فسیلی
جار می شوم

خشتک پاره ای
که
بهشت
بهشت
نواله می گیرم
از گزمه های حماقت
و سفره بی نان خویش
به رنگین سفره های غارت
حسرت می شمارم

هرشب
خواب می بینم
حوریان تا به خدا صف بسته
سلیطگان را
بکارت
به آیه ها باخته اند
با هیولای صد و بیست وچهار هزار تزویر
از گذر خون و جنازه و تابوت
لاشخورانه
واغ می زنند

آه
آری
من
نزدیک ترین دورم
از بیدارکابوس
تا خواب لرز پرنده ای اسیر
درد مشترکی را
به انفجار سکوت
هوار می زنم
 .

 

ما تیر خورده ایم!- گیل آوایی

یاداشت کوتاهی در فیسبوک و اینجا برای شما - کنار دریا قدم می زدم و این فکر و حس و..... رهایم نمی کرد و اینجا برای شما می نویسم اگر چه آن نیست که فکر  کرده بودم!!!:
سه شنبه، 16 مرداد ماه 1397 / 07-08-2018

 شهرم رشت، در میدان صیقلان روبروی دبیرستان پورداود، کلانتری 3 بود. کمی بالاتر از آن به سمت میدان شهرداری، یک کوچه بود که به خیابان کورش یا سرخبنده راه داشت. سال 57 بود و شبانه  ای که به کلانتری 3 حمله شده بود و در جنگ و گریزِ آن، یک گروه از جوانان از همان کوچه فرار می کردند و به یکی از جوانان که تا آن وقت بزن بهادرانه! پا به پای همه بود گفته می شود" از شکمت خون می ریزد. " جوان ما به شکمش نگاه می کند و وا می رود و داد می زند "وای من تیر خوردم! "
چهل سال است تیر خورده ایم. چهل سال است با هزار درد تیر خورده  ایم. چهل سال است یک حاکمیت کوردلِ بی همه چیزِ جنایتکار با همۀ حقارت هولناکش به جان و مال و میهن ما چنگ انداخته است و ما تیر خورده به آیینها و شناسه های ملی خود تکیه کرده و می کوشیم سپرِ دفاعی در برابر حقارتهای رفته به ما بسازیم. در یک حاکمیت حقیر بی فرهنگ عقب مانده خرافاتی دزد فاسد غارتگر و غیر ملی هر روز بخودمان می آییم  و می فهمیم تیر خورده ایم. هر رویدادی در این  چهل سال انگار هوار می زند به ما که ما تیر خوردیم!
آری ما تیر خورده ایم و تیر خورده هنوز در جنگ و گریز با یک حاکمیت بی همه چیز باز بخودمان می آییم که تیر خورده ایم. هر رویدادی در این چهل سال یک هوار است یک پرسش یک یادآوری یک بخود آوردن ما که ما تیر خورده ایم. یکی از همین رویدادها پدری که وکیل است بخاطر دفاع از حقوق انسانی در زندان است و با چنین تاوانی!، می آید به  خاکسپاری عزیز دلبندش عشقش زندگی اش ................( نمی دانم چطور بنویسم. اینجا را نمی دانم. کلمه گویایی ندارد. کم آورده ام! نمی توانم بگویم..... من هم پدرم!)
و..............هوار می زند به همه که: ما تیر خورده ایم!
و چنین است روزگار ما در ستیزِ با یک حاکمیتِ...........................( جای  نفطه چین هر بیانی که پلیدترین،تبهکارانه ترین و جنایتبارانه ترین معنا را برساند بگذارید!) 

یکشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۷

بر احوال آن کس بباید گریست!، که هم رأی کروبی وُ موسویست! - گیل آوایی


بر احوال آن کس بباید گریست[1]!
که هم رأی کروبی وُ موسویست!

چه بودند این دو، نبودند حصر!؟
چه کردند کُشتار و زندان و حسر!؟

مگر این حکومت از اینان نبود!؟
مگر مافیا از همینان نبود!؟

فسادِ کنون از کجا شد پدید!؟
کدام ضجۀ مادران را شنید!؟

یکی خنده بود وُ یکی سبز شد
یکی می بُرید وُ یکی درز شد!

همه سر به یک آخوری داشتند!
همه اصلِ مُلّاخوری داشتند!

خمینی صفت بوده اند جانیان
از اینان شد ایران انیرانیان!

حکومت از اینان شده مافیا
وطن را شده روزگاران سیاه!

بخود آی اینان همه دشمنند!
زگندابِ اسلام نان می خورند!

گرَت ذره ای عشق ایران بُوَد
نبرد با چنین دون وُ پَستان بود


[1] سعدیبر احوال آن كس ببايد گريست/ كه دخلش بود نوزده ، خرج بيست

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۷

یک اشاره خیلی کوتاه:تا زمانیکه مردم فلسطین با رهبران ارتجاعی...-گیل آوایی


تا زمانیکه مردم فلسطین با رهبران ارتجاعی( محلّلها و دلالهای سیاسی)، گوشتِ دمِ توپِ ارتجاع هستند، همسویی و همدردی با آنها، نقطه اشتراکِ نیروهای مترقی با دولتها و نیروهای ارتجاعی در منطقه و یک انحراف در مبارزات آزادیخواهانه و ترقی خواهانه است
با عوامگراییها هنر و مبارزه و سیاست ترقی خواهانه را آلوده نکنیم!
هیچ حرکتِ بالنده ای بدون تفکرِ بالنده، میسر نیست
بگو با که هستی تا بگویم کیستی!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۷

دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۶

به پیشباز بهاران اگر که همسفری - گیل آوایی

 پنج اسفند1390/24فوریه2012
به پیشباز بهاران اگر که همسفری
بیا بیا که بهارست گل وُ شکوفه بری

اگر چه سخت نفس گیرد این زمانۀ درد
بهوش باش که باید غم از رُخ ات ببری

به روز شادی ی پیش از بهار رخ بنما
که یادگار نیاکانِ ماست غم نخوری

چنین نماند اگر یار غار هم باشیم
بشور بر غم بیداد و پا بکن شرری

وطن به شادی و نوروز می شکوفد باز
بیا به شادی میهن برقص تو سحری

نفیر اهرمنان با غریو شادی خویش
هوار کن هوار تا که اهرمن بدری

به جشن سوری وُ نوروز هم وطن برخیز
که شب فرو شکند، روز می دهد ثمری

عزیز جانِ من ای هموطن بهار امسال
شکوه رزم تو جانا، چرا تو در بدری

به پایداری آتش، تو چهره گلگون باش
زشور و شادی میهن بساز تاجِ سری

بدون ویرایش منتشر کرده ام ممکن است تغییر یابد.

یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۶

نوروزانه

1
ای دوست ترا بهـــــــار نوروزان باد
بر بـــــام دل تو مهر افروزان بــــــاد
خندان چوشکوفه، همچو جنگل پر بار
باشی وُ ترا همیشه پیروزان بــــــــــاد 
 
2
یاران چو بهـــــــــــار عشق آغاز کنیم
بر بال بهــــــــــــــار دوستی ساز کنیم
گر خاطر آزرده زیاری ست هنــــــوز
با بـــــــــاده ی مهر خوان دل باز کنیم

3
نوروز چنین که روزگار من و توست
مستانه بیا شرر به کار من و توست
گر خون به دل از خوی سیه کارانیم
رو جار بزن کنون بهار من و توست
.

جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۶

ایران بلحاظ اجتماعی، فرهنگی و درصدِ آگاهیهای عمومی، نه ظرفیت دمکراسی را دارد و نه فدارلیسم را. - گیل آوایی



ایران بلحاظ اجتماعی، فرهنگی و درصدِ آگاهیهای عمومی، نه ظرفیت دمکراسی را دارد و نه فدارلیسم را. شناسه های فرهنگی/سیاسی/اجتماعی در ایران بگونه ایست که هر حاکمیتی با هر ساختاری می تواند در چرخۀ معادلات جهانی و قدرتهای سلطه گر به نوعی غیر دمکراتیک، غیرملی و  صدالبته استبدادی عمل کند. جامعه از چنان بافتِ امروزین و مترقی و مسئولانه برخوردار نیست که بتواند از نمادهای دمکراتیک و انسانیِ خود دفاع کند!
نمونه های جمهوری در کشورهای بویژه خاورمیانه بخوبی نشان می دهد که هر جامعه ای بنا به آگاهی، بافت و ساختِ تاریخی/فرهنگی/اجتماعی از دست آوردهای مترقی و انسانی و بالنده دفاع می کند! در بسیاری از کشورها با توجه به قانون و جمهوریت و..... باز شاهد فساد، بی عدالتی، سرکوب و استبداد هستیم. نمونه های ترکیه، مصر، سوریه، تونس، پاکستان در همسایگی ایران و نمونه های دور مانند ونزوئلا، مکزیک، برزیل، آرژانتین و.... گواه روشنیست.
جامعه ایران پس از چهل سال تجربه خونبار هنوز در چنبرۀ خواستهای سطحی، حاشیه ای و عقب مانده حتی، سرگردان است و در دامِ آزمودۀ چهره هایی گرفتار می آید که با پوست و گوشت و استخوانش دردهای هولناکش را تجربه کرده است و برای همین چهره ها هورا می کشد زمانیکه خاورانها، سندِ جنایتکاری و ریاکاریِ همین چهره ها هستند!
در چنین ساختاری، و با چنین سیاستگراییهای شرم آور، نمی توان حداکثرِ خواستهای انسانی را هدفِ سیاسی قرار داد و امید به پیروزی ای داشت که دمکراسی و حاکمیتی با قانونمندیِ بالنده و انسانی در ایران حاکم شود!
خواستهای حداقلی در شرایط کنونی با یارگیریهای سیاسیِ خاصِ همین شرایط و همین ساختارِ اجتماعی/فرهنگی/سیاسی، یک ضرورت برای برون رفت از خفقان گورستانی و فسادِ عریان و حاکمیتی جنایتکار است. خواستهای حداقلی می تواند همبستگیِ سراسری و یارگیریهای گسترده در مبارزه با جمهوری اسلامی و روحانیت ریاکار و جنایتکار شیعه، را میسر سازد.
مبارزه با جمهوری اسلامی خودارضائی روشنفکرانه و عوامگرایانه نیست! باید همپای مردم در سازماندهی و هدفمندیِ سازمانیافته همراه بود و به آن عمل کرد. با آماجهای دور و نا همخوان با شرایط کنونی، نمی شود نیرویی فراگیر داشت.
نیروهای بالنده، مترقی و آزادۀ ایرانی، چنان غرقِ تئوریها، برداشتها و تفکر و نظریات نا منطبق با شرایط کنونی ایران هستند که خواستهایشان بیشتر به یک اتوپیا شباهت دارد تا یک هدف دستیافتنی. این نیروها بجای درک واقعیت شرایط جامعه، از بالا به همۀ امور سیاسی/اجتماعی/فرهنگی/افتصادی ایران نگاه می کنند! و با همین نگاه  جدای از مردم و صد البته در خلاء ناشی از آن، بیشتر در ستیز  با همند تا با مردم  و با نیروگرفتنِ عینی از مردم در پهنه مبارزات سیاسی! و این دردِ بزرگِ شرایط کنونیِ جامعه سیاسی ماست! که حاکمیتی چنین خونخوار و جنایتکار، دست به هر مانورِ سیاسی/ اجتماعی می زند و با ایجاد بحرانهای خودساخته، تمام نیروها را به نوعی مدیریت می کند! و نیروهای سیاسی با تایید می کنم محکوم می کنم موجودیت خود را نشان می دهد!
با خواستهای حداقلی و با درک شرایط عینیِ ایران، می توان یک همبستگی فراگیر و سراسری برای برخورد با همۀ جمهوری اسلامی سامان داد. خشم مردم، بیزاریِ مردم از حاکمیت به گونه ایست که باید چنین خشم و بیزاری را با برخوردی تهاجمی و همه سویه سازمان داد وگرنه در خوش بینانه ترین حالتش، برای ایران تصمیم می گیرند اگر خود تصمیم نگیریم!

پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۶

آخوندِ بی شرف پورشه سوار است! - گیل آوایی



آخوندِ "بی شرف" پورشه سوار است!
سوارِ مردمِ بی افتخار است!

چنان چنگی زده است برهر چه از ما!،
که دیگر مرده خوارِ هرچیزخوار است!

آخوندِ حوزه ها بی اشتها نیست!
که بهرِ غارت، او عمامه دار است!

گهی جولان دهد در کاخ وُ ویلا
گهی در انگلستان سر به کار است!

آخوند با مُفتخوریها گشته است هار
ز غارتهای ما او بانکدار است!

چنین مستضعفان را کرده معنا!
آخوند دارا وُ مستضعف ندار است!

سپاهش با جنایت گشته سردار
جوانِ ما دریغا سرِ دار است!

عجب ایرانی ایران داده بر باد
که آخوند این چنین ایرانخوار است!
.
عنوان بی شرف، گفتاوری از شعار مردم در برخورد با اوباشانِ جمهوری اسلامی است.

پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۶

دلا غمگین چه می نالی، هوای مهربانی نیست - گیل آوایی

دلا غمگین چه می نالی، هوای مهربانی نیست
کسی را با کسی شوق وُ صفای همزبانی نیست

به هر کس رو کنی، رو سوی سوگِ دیگری دارد
به هر جایی گل افشانی، هوای گل ستانی نیست

به کامِ تلخ می باید، اگر غم با تو دمساز است
 ( به کام تلخ می چسبد مر آن تلخیِ وُدکایی!)
وگرنه جانِ من مستی، ادای مستخوانی نیست!

هوای دیگری داری، تو از "من"های ما بگذر،
که در این بی گهِ بیجا، رُخی هم ارغوانی نیست!

" سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت[1]" اکنون است!
زمستان است! زمستانی که رسمِ مهربانی نیست!

رفیقان رفته اند دردا،  که همره نارفیقانند!،
هیاهو از چه می داری، رفاقت آن چنانی نیست!

به خلوت باده را عشق است! صفای گرم تنهایی،
به مستی گیلاوایی را یکی هم یارِ جانی نیست!


[1] گفتاوری از شعرِ زمستان، زنده یاد اخوان ثالث

جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۶

رفراندوم و گپی با دوستان - گیل آوایی


بار دیگر تمام هوش و حواسم رفته است به روند اعتراضات و مبارزاتی که در ایران جریان دارد. چه بخواهم چه نخواهم، یک جوری مثل سیر و سرکه می جوشم! با خودم کلنجار می روم. چه کسانی همراه مردم و چه کسانی در برابر مردم و چه کسانی دشمنِ دوستنما و چه کسانی ناآگاهانه و متوهمانه آب به آسیاب دشمن می ریزند؟ با خودم کلنجار می روم این که خارج از ایران با داخل ایران چه پیوندی دارد؟ چه پیوندی می تواند داشته باشد؟ یارگیریها چگونه است؟ نیروها و مبارزاتِ خارج از ایران تابعی از مبارزات داخل ایرانند؟ یا می کوشند مبارزات داخل را تابعی از مبارزات خارج از ایران کنند/رهبری کنند؟ اصلاً خارج از ایران چه می کند؟ چه نقشی در داخل دارد؟ خارج از ایران آیا در پیوند با مبارزات داخل ایران است؟ یارگیریهای از خارج با داخل یا داخل با خارج چگونه است و چگونه باید باشد؟ و پرسشهای دیگری که گاه مثل کابوس سبز می شوند و گاه چونان که کوه موش بزاید، آتش به همۀ حال و هوایم می زند!
این پرسشها بویژه با طرح درخواست رفراندوم بیش از هر زمان دیگری دوباره بجانم افتاده اند! گذشته از این که سالها پیش هم چنین طرحی از سوی کسانی که از درون همین حکومت مافیایی بودند، مطرح شده بود و امروز بار دیگر مطرح شده است  اما این بار کسانی در این درخواست رفراندوم هستند که برای من نه تنها قابل اعتماد که قابل احترامند از آن جمله نرگس محمدی ست، نسرین ستوده است، دکتر محمد ملکی ست.
وقتی به حاکمیت نگاه می کنم می بینم چنان هیولاهای به جاه و مقام و مکنت رسیده اند که دست به هر جنایتی می زنند تا موقعیت خود را حفظ کنند و از آن دسته هیولاهایی هستند که جز زور هیچ زبان دیگری نمی فهمند! و این حاکمیت حتی به یک انتخاباتِ ساده ای که شناسۀ یک  انتخابات را داشته باشد، گردن نمی نهد چه رسد به یک رفراندوم که هست و نیستش را رقم می زند! با چنین حاکمیتی آیا می شود رفراندومِ تعیین حکومت برگزار کرد؟ آیا حکومت هیولاهای اسلامی از نفرت مردم با خبر نیستند!؟ آیا این هیولاها اصلاً به مردم، به حقوق مردم، به قانون، به قانونمندیِ جامعه اعتقاد دارند!؟ آیا این حکومت نمی داند که برگزاریِ رفراندوم یعنی سرنگونی؟
نرگس محمدی در چنگال خون آشامان اسلامی اسیر است و همین که با چنین درخواست و طرحی همراهی می کند، بداند یا نداند، همراهی اش با این طرح ستودنی ست! اما آیا دکتر محمد ملکی اینها را نمی داند؟ آیا نسرین ستوده اینها را نمی داند؟ آیا نسبت به حکومت متوهمند؟
یا شاید یک حرکتِ تاکتیکی ست. یک فرصت برای حکومت است که بدون خونریزی کنار روند! اما با هیولاهایی که از هیچ جنایتی رویگردان نیستند می شود چنین تاکتیکی را کارا دانست!؟
چهل سال کافی نیست تا بود و نبودِ این حکومت را با هر چه هست و نیست فرو ریخت!؟
هر چه هست، اینها در داخل ایران رو در روی هیولاهای حاکم، بر اساس یک تحلیل یک جمعبندی یک حرکت، درخواست رفراندوم را مطرح کرده اند! با همه تهدید و هزار وحشت آفرینی و..... از سوی حکومت!
چنین اقدامی کرده اند! بگذریم از این که در کنارشان یا همراهشان کسانی هستند که بی آبرو تر از آنند که نیاز به پرداختنِ به آنها باشد! هر کسی فکر و فرهنگ و خصلتهایش را با خود می آورد هر جا که باشد برود پیوند بخورد، و در این طرح هم از آن خصلتها و آنچه که به هزار نمونه نشان داده اند، جدا نیستند! این را آیا نرگس محمدی، دکتر ملکی نمی دانند!؟
یک درد  حکومتِ تا مغز استخوان فاسد و تبهکار است و هزار درد مبارزه ای هدفمند و سازمانیافته با این حکومت! و همین هزار درد است که چهل سال جنایت چهل سال خون چهل سال دزدی غارت اختلاس........ دوام داده است!
نمی دانم چه می شود اما حسی در من است که هر کاری هر حرکتی هر اعتراضی هر طرحی که راه از درون این حکومت تبهکار بجوید، انحراف است! توهم است. تداوم عمر ننگین این حکومت است!
"راه در جهان یکی است و آن راستی است"!
در راستی، حکومتی ناراست و تبهکار!، جایی ندارد!
اگر داشته باشد آن راه راست نیست! نیست که نیست!
حتی اگر کسانی مثل نرگس محمدی باشد یا دکتر ملکی! که مورد احترام منند!
 .

 دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲ فوريه ۲۰۱۸

جمعه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۶

دختر انقلاب! - گیل آوایی



دختر انقلاب!
.
فریادها چون رعد خروشان
خاکستریِ اندوه وُ تحقیر دریدن
شبهای شوم به خشمِ زبانه ها
در کوی و برزنِ هر شهر روان
دیدی آیا
رقص شکوهِ آزادی را
آن تابِ روسری
چون توسری بر سرِ دیوانِ حجابِ شرع!؟
فریاد خشمِ فروخورده بود او
نازِ شریفِ شرافت، شهامتش!
دُردانۀ همارۀ میهن
جانانه ام
دختر انقلاب!
.

سه‌شنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۶

دشمن من و تو ما نشویم می خواهد - گیل آوایی



دشمن من وُ تو، نه ما شویم می خواهد
با هم نه یکی، جدا شویم می خواهد
اُفیتم به جانِ هم، نه جانِ دشمن
در جنگِ بهم، فنا شویم می خواهد!

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۶

خشمگینم چنان - گیل آوایی



خشمِ پدری را فرو می خورم هنوز
که بیدادگاهان را گشته است
اما میان نامهای اسیران زنده
نام پسر زندانی اش را نیافته است
اندوه مادری را دارم
که هنوز چشم به راه دلبندش
از خشمافریادهای خیابانی باز نگشته است
سوزِ جانسوزِ فرزندانی در جان من است
که بر گورِ بی نامهای پدر
در خاوران گل می نهد
سرخوردگیِ یک میهنِ به پا خاسته در من است
به حسرت هزارباره ای
اگر
آتش سلاحم بیاغازد!

2


"بی شرف"ها که به نعلین و عبا بی شرفند!
بهر چاپیدن ما مرثیه خوانِ حرمند!
مسجد وُ منبر وُ هر بیتِ عزا می بینی،
همه با رنگ و ریا سفسطه گوی دِرَمند!
"بی شرف"ها که چو انگل بکنند نشو وُ نما،
با چنان هرزه گری بی شرفی را زبرند!
سر به محرابِ جهالت بکنند لابه دُعا،
ننگ ابناء بشر، جاهل و نادان و خرند!
ای دریغا که بلاهت شده است میداندار!،
"بی شرف"ها همه با دین خدا بی شرفند!
 .


3

ما به جان آمده از قوم ریاکارانیم
غرق ماتم شده از حاکمِ قرآن خوانیم!
گندَمان زد ز بس این قوم ریاکاری کرد
آه از این قوم تبهکار کز او ویرانیم
هم نمک خورد وُ نمکدان بشکست بی وجدان!
عاقبت خشمِ روان، ما که چنین میدانیم
آن که با مُفتخوری قتلِ کسان فتوا داد!
گو بیاید که حساب از خودِ او! بستانیم!
ای که از غارتِ ما خشتِ زر انباشته ای
با خبر باش که ما جان به رۀ ایرانیم
گرچه گفتار چنین نقل به میخ وُ سنگ است!
داستانیست به تکرار، به گورَت رانیم!
 

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...