پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۲

کشتند وُ بردند وُ چنین لوطی وُ عنتر می کنند- گیل آوایی

کشتند وُ بردند وُ چنین لوطی وُ عنتر می کنند
با مردمِ بیچاره بین، بدتر ز بدتر می کنند

گه هالۀ نوری وُ گه یک سیدِ خندان، ولی
این بازی الک دولک عنتر به منتر می کنند

باری چنین اسلام را کردند بر مردم سوار
اینک عبا، عمامه را از تاج سرتر می کنند

قرآن چه می دارد چنین با مردمان کور و کر!؟
کاین آیه ها را عرعری، خرتر زخرتر می کنند

شلاق جولان می دهند، غارت زایران می کنند
ای وای بر ایران زمین، زو هر چه بدتر می کنند

ایران چو شیرینی میان، مشتی مگس گردش عیان
اهل فقاهت گنبدِ هر مرده زر تر می کنند

ناتمام

دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۲

گشته است مللا خوران هفت پَشتمان - گیل آوایی

نامه ای آمد ز مردی ساندنیست
گیل آوایی
نامه ای آمد ز مردی ساندنیست                      پرسشی بودش برایت خواندنیست
گفت: ایرانی چه کردی تا کنون؟                    از زمانی کرده ای شاه را برون؟
پاسخش داد آن یکی از پشت بام                     گشته است مللا خوران هفت پشتمان
جای شاه بنشسته یک روباه پیر                    با عبا عمامه گشته مثل شیر
گارد شاهنشاهی هم گشته سپاه                      از امام مهدی اش گشته ساواک
هر چه هست از دین و حرف انبیا                  کرده اند هفتاد میلیون را سیاه
کاه کردیم کوه و کوه کردیم کاه                      از میان چاله افتادیم به چاه!
گر نباشد باورت اینجا بیا                             لیک وقت آمدن لختی نیا
کشور ما روزگاردیگریست                          هر که را بینی بجای دیگریست
هیچ چیزی نیست بر جایش سوار                  می شود رهبر در اینجا خر سوار
مسجد ما خالی از بهر نماز                          جای دانشگاه شده هر جمعه باز
مثل یک گله زیارت می رویم                        همچوخر برتارک سرمی زنیم
از برای هیچ گریانیم زار                             کرده ایم برگرده یک خنگی سوار
مجلس ما پر ز ریش و پشم گشت                   طول عمامه شد از تهران به رشت
تا بخواهی پر زوافور است رفیق                   آیت الله ها همه مستند و بیغ
همزمان بوده است ما را انقلاب                     گند شد از بهر ما هم نان و آب
تو بگو آخر چه شد نیکارا گوآ                       آخرش صاحب شدید مانا گوآ؟
پاسخی آمد زمرد ساندنیست                          گفت ما را کاری با عمامه نیست
از کلیسا هم نداریم حاجتی                            ساندنیستیم ما نه شیر پاکتی
روزگار ما نه آن سان است که بود                 گرچه با اهل سیا هنگامه بود
از برای من بگو عمامه چیست؟                     غسل در حمام یا گرمابه چیست؟
آیت الله ها چرا مستند و بیغ؟                         از چه ریشت را نباید زد به تیغ؟
ریش و پشمت کار با دولت زچیست!؟             ربط ریش و پشم در این کارچیست؟
با سیاست اهل دین را کار نیست!                   از سیاست اهل دین را بار نیست!
بهر دین کردید آیا انقلاب؟                            چیست ربط دین تان با انقلاب!؟
نان تان کم بود یا که آب تان!؟                       از چه ایران کرده اید مللا خوران!؟
گفت ایرانی که سر رفته کلاه!                       کار ما گشته همش زاری و آه!
نان و ناموس و وطن را باختیم!                     مفتخوران را آیت الله ساختیم!
داده ایم ایران و ایرانی بباد!                          کوه ما از انقلابی موش زاد!
روزگار ما ز مللا گشته زار                         باید هر عمامه داری زد به دار!
چشمهامان را گشودیم ساندنیست!                   کشور ما جای هیچ عمامه نیست!
انقلاب دیگری در راه ماست                         جای مللا در زباله های ماست
پاسخش آمد به صد فریاد و آه                        باز هم دادی شعار آب زیر کاه
آنچه ما دیدیم از خاک شما                           رهبری دیگر بچابد از شما
مشکل ایران فقط عمامه نیست                       شیخ و شاه و رهبرعلامه نیست
از شعار و حرف تو خالی بترس                   کس نمی آید بجز تو داد رس
بوی مرگ می اید از حرفت رفیق                  باز هم خون ریزی با چاقو و تیغ
مرگ را باید بکلی وا نهاد                            بهر آزادی میهن جان دهاد
گفتش ایرانی تو از من خر تری                     مثل من داری شعارم می دهی
تو چه دانی آنچه بر ما رفته است                   از میان ما که زندان خفته است
جای دانشگاه شده زندان ما                           کشته اند پیر و جوان جان شما
باورت ناید بشو مهمان ما                            تاببینی روزگار زار ما
نامه ای دیگر رسید از ساندنیست                   گفت می دانم رییس جمهور کیست
دیدمش روزی که بود ماناگوآ                        در خیابان بود او با اورتگا
هاله نوری نبود بالا سرش                           مثل گاوی بود سردر آخورش
بگذریم از هاله نورت رفیق                          گرچه او خنگی نماید بیغ بیغ
آید از ایران خبر اعدام ها                             آیه ها، شلاق ها، دشنامها
گویی از تاریخ کم شد یک هزار                    از خرافه پُر شده شهر و دیار
این چه کاری بود ایرانی ترا!؟                      جای تاج و تخت، عمامه چرا!؟
چاله را در آمده، رفتی به چاه!                      روزگار خویش را کردی سیاه!
خاک برسر می کنی بهر حسین                     کرده ای پر کله ات را از پِهن!؟
این چه کاریست از خرد دوری کنی                چشم بینا بسته ای کوری کنی
گفت ایرانی نمک بر زخم ما                         می نپاش خود واقفیم از کارها
روزگار ما ببین زآنسوی آب                         کُر کُری خواند چنان نقل و نبات!
تا در اری سر تو هم از کار ما                      کرده ایم این جاکشان را کله پا
دیر و زود دارد ندارد سوخت و سوز              این خبر را بشنوی روشن چو روز!

جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۲

حکومت اسلامی درایران، اوجِ حقارت و لُمپنیسم تهوع آورِ آخوندی در پهنۀ سیاسی/فرهنگی/اجتماعی ایران است.- گیل آوایی



 
وقاحت بی حد و حصر در حکومت اسلامی بازتاب دهندۀ آموزه های اسلامی است با روحانیتی که هیولا از آستین بیرون آورده اند!
برای هیچ حتی ساده اندیشی هم تریدی باقی نمانده که خامنه ای پدرخواندۀ مافیایی هیولاهایی است که با رهبر کردن او، به جان و مال و ناموس یک ملت و یک سرزمین چنگ انداخته اند. این هیولاها همچون برآیندِ تا کنونیِ حکومت نکبتبار اسلامی در یک چرخۀ بازیافتیِ هولناک، جز هیولا نیافریده وِ نمی آفریند.
به هزارزبان فریاد می کنم که خامنه ای دست در دست روحانیت قاتل پرور،  دستش به همۀ خونهای ریخته شده در ایران آغشته است. به هزار زبان فریاد می کنم که خامنه ای دست در دست آیت الله های جهل و جنایت وُ ریاکاری، پلیدترین چهره از اسلام را به ما نمایانده است. به هزار زبان فریاد می کنم که خامنه ای نماینده خلف روحانیت شیعه است که جنایتهای سازمان یافته و سیستماتیک در ایران را رهبری می کند. خامنه ای جنایتکاری ست که مشروعیتش را از اسلام می گیرد و روحانیتِ شیعه آتش بیار جهنم حکومت اسلامی به رهبری خامنه ای ست. خامنه ای و بن لادن و ملا عمر و...... با هم هیچ فرقی در جهل و ریاکاری و جنایت آفرینی و فرهنگ انسانسوز ندارد. همۀ اینان باور و فرهنگ قهقرای هولناکی را باز می نمایانند که بشریت امروز شرم تاریخی آن را هنوز هم بدوش می کشد. این هیولاها ننگ بشریتند.
آیت الله ها از آن مرجع تقلیدِ در نجف گرفته تا بلاهتکده های موسوم به حوزه های علمیه در هر جای جهانِ شیعه بویژه در خاک بلازده ام ایران، هر آنچه که بر سر ایران و ایرانی آوار شده و می شوند، را سهیمند.
خامنه ای بر حکومتی رهبری می کند که ساختاری جز برای جنایت و غارت و گروگان گیری ملت ایران، هیچ ندارد.
این حکومت مهندس است اما نه از برای فن و دانش و ساختن و آبادانی بلکه مهندس است برای مهندسی کردن جنایت، برای مهندسی کردن غارت، برای مهندسی کردن اقتصادِ مال خر است، برای مهندسی کردن دزدی، برای مهندسی کردن اختلاسهای نجومی،  برای مهندسی کردن هر آنچه که یک ملت را به تباهی و جهل و بی آیندگی ره می برد.
حکومت اسلامی مهندسی است که موشک اش را کره می سازد، اتمش را روسیه می دهد و بکارت پتیارگان موسوم به اقازاده ها را چین می دهد. اما تخصص مهندسی خودِ حکومت اسلامی در شکنجه و ترور و اختلاس و بازآفرینی جنایتکارانی ست که از آدم  فروشی به شکنجه گری، از شکنجه گری به تیرخلاص زدن، از تیر خلاص زدن به وکالت و ریاست می رسند. یک وجدان بیدار در حکومت اسلامی نیست! یک انسان شرافتمند در این حکومت نیست، که به این حاکمیت نمک خورِ نمکدان شکن، تن در ندهد.  هر که هست، به باند قدرت گیری و نفوذ و غارت می اندیشد و بقای همین ساختارِ انسان کش نقطۀ مشترک همه شان است.
در چنین نظام خونبار، انتخابات به هر شکلی که باشد جز افتضاحاتِ به همان وقاحتی که فقط همین جانیان از عهده آن بر می آیند، نیست. انتخابات در حکومتی که کوچکترین انتقاد را بر نمی تابد. انتخابات در حکومتی که وبلاگ نویس جوان را بخاطر نوشتن یک انتقاد به قتل می رساند، انتخابات در حکومتی که اقتصاددانش بخاطر انتقاد به دولتی که همین حکومت به سوء مدیریت و ناتوانی و ویرانگری اش، اعتراف می کند، اما اقتصاد دانِ منتقد را به زندان می آندازد، انتخابات در حکومتی که وکیل مدافع بی دفاعی را بخاطر دفاع از موکلش در سیستم قضاییِ همین حکومت جنایتکار، به زندان می افتد،....... به همان اندازه انتخابات است که گفتگوی تمدنهای خاتمی( تدارکاتچی به اعتراف خودش!) بود! به همان اندازه انتخابات است که به سادگی آب خوردنی هر حقیقت عریانی را دروغ می نامند. این حکومت محال است تاکید می کنم محال است به یک انتخاباتِ حتی در چارچوب قوانین خودش تن دهد. انتخابات آزاد پیشکش!
حکومت اسلامی درایران، اوجِ حقارت و لُمپنیسم تهوع آورِ آخوندی در پهنۀ سیاسی/فرهنگی/اجتماعی ایران است.
نمایش انتخاباتی در حکومت اسلامی فقط و فقط برای کسب مشروعیتِ ناداشته اش است. اگر انتخابات چیزی در حکومت اسلامی به نفع مردم تغییر می داد، حکومت اسلامی آن را برگزار نمی کرد. شرکت در این نمایش تحقیرآمیز و سراسر توهین به شعور مردم، به هر شکل و به هر توجیه یا بهانه ای، پذیرش و تاییدِ چنین حقارتها و توهینهاست. هر گونه شرکت در نمایش ابلهانۀ حکومت اسلامی، سهیم شدن در خون و غارت و جنایتهای این حکومت ننگین علیه ایران و ایرانی ست. نمایشهای انتخاباتی در این حکومت جز توهین به شعور ایرانیان نیست.
یادمان باشد ما در برابر هر آنچه که در میهن ما می گذرد. مسئولیم! بخودمان بیاییم!

گیل آوایی

بی نام - گیل آوایی



 1
خاموشیِ این خاک
حیرانی کدام ژرفاناروایی ست!؟
کدام سوگ!؟
کدام خشما هوارِ ناباوری ست!؟
جنگل،
له له زنانِ آتشِ سربدار،
این پا آن پا می کند!
.
وای اگر بگیرد جنگل!
وای اگر سرریز،
آتشفشانِ همه حیرانی ست،
مرگ یک بار
شیون هم!


 2
مردگان،
در سوگ زندگانند
هیولاها آیه بار می کنند
به شهادت صد و بیست و چهارهزار فسیل
باتلاق بلاهت شبانی
که توهم بذرِ افشانِ وحیِ تا ثریا می رود دیوار کج!
.
طوفان
کابوس بادکاران است
وای اگر
مرگ یک بار
شیون هم

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۲

ندارم یار در راهی، چرا پس دیده در راهم!؟ - گیل آوایی

چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲- ۲۴ آوریل ۲۰۱۳
ندارم یار در راهی، چرا پس دیده در راهم!؟
وگر یاری زره ناید، ز هر آهی چه می خواهم!؟

خیالِ خویش می دارم شمارم یادِ یاران را
زهر سوگی هوارم! آه! چه غم انگیز می آهم!

شرارِ سربدارانم، خروش خشم در جانم
چنین درغربتِ خویشم چنان که رفته همراهم

غباری نیست در راهی، سواران خفته در خونند
سیاووشانِ خاکم را، رفیقان داد می خواهم

به راهِ سربدارانم، به میراثی کزآن دارم
مدد باید مدد یاران چو آتش در سحرگاهم

به آهِ خویش فریادم زبیدادی که بر مارفت
کجا شد آتش خشمی زتابستانِ خونخواهم

هوار ای خون! هوار ای داد! هوار از اینهمه بیداد
اوین خون! خاوران خون! آه از این آه جانکاهم!



حسی مرا کشاند به گفتن این سروده که با شما قسمت می کنم بی هیچ بالا پایین کردن و ویرایشی. اما حیرتم از حال وُ هوایی ست که از کجا به کجا، ناخودآگاه کشیده شدم! بیت آغازین با آنچه در پی اش آمده شاید گویاتر از هر حرفی باشد! براستی گریز نیست از آنچه رفت بر ما وُ هنوز هم چنین گُر می گیریم و  این می شود که هر حس و حال وُ هوایی را در ما می گیراند گاه وُ بی گاه!

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...