دوشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۹۰

نظام ریاستی یا نظام پارلمانی در حکومت اسلامی، شامورتی بازی دیگری از مافیای ولایت وقیح - گیل آوایی


سی و یکم اکتبر 2011
پس از سفر پدرخوانده ی مافیای حکومت اسلامی به کرمانشاه با آن پریشان گویی هایش که پاسخ آن از نگاهی، طی یک نامه ی دستجمعی دانشجویان کرمانشاه داده شد[1]، رسانه های درون و بیرون فارسی زبان، به بحثی پرداخته اند که کلیت آن بر محور نظام ریاستی یا نظام پارلمانی در حکومت اسلامی استوار بوده است. بدین معنی که رئیس جمهورِ این حکومت نه براساس یک انتخابات سراسری توسط مردم بلکه توسط مجلسِ این حکومت برگزیده شود.
برخی اشاره به پیش بینی های آقایان موسوی و کروبی کرده اند که چنین طرح بلندی در پی تقلب و ریاکاری در انتخابات رئیس جمهور ِ این حکومت، از پیش برنامه ریزی شده بود و در واقع  پدرخوانده ی مافیای حکومت اسلامی برای چنین دگرگونی ای، کودتا کرده و مشکل فقط یک انتخابات و تقلب در آراء نبوده است. بدیگرسخن مافیای رهبری خواسته است شرِ یک انتخابات را از سر حکومت اسلامی کم کنند و با همان مجلس اسلامی در حکومت اسلامی، یک نفر به ریاست جمهوری گمارده شود.
همگان بیاد دارند که در انتحار 1357 یکی از شعارها این بود که "ما میگیم شاه نمی خوایم، نخست وزیر عوض میشه"!( که هنوز داغ هزار درد در ما تازه می شود که کاش نمی گفتیم شاه نمی خوایم تا یک آخوند زه وار دررفته ای را به چنان قدرتی نرسانیم که خون همه را در شیشه کند! چه گفتیم و بخون نشستیم!) و این شعار، امروز بگونه ای دیگر تداعی شده است که مردم همه ی این حکومت را نمی خواهند، اما مافیای رهبری در فکر نظام ریاستی به پارلمانی ست!
آنچه که در حکومت اسلامی بنام انتخابات تا کنون سازمان داده شده و اجرا شده است، همه و همه از یک روند گزینشی از بالا، توسط مافیای رهبری صورت گرفته و هر مزدورتر وُ چاپلوس تر وُ دزد تر وُ قاتل تر وُ غارتگر تر را به ریاست و وکالت رساندند. یا به کاخ ریاست جمهوی بردند یا بر کرسی نمایندگان ملت، قالب کردند.
مردم را در یک ناگزیری و ریاکاری با تهدید و تطمیع و هزار شگرد زرگرانه ی دیگر، به نمایشی بنام انتخابات کشاندند و این شد که هنوز هم همه چیز در درون همین حکومت سراپا جنایت و جهل و خانه خرابی، از پیش برنامه ریزی شده و بر گرده ی مردم بار کرده اند.
سه دهه از این حکومت همیشه با ریاکاری و بحران سازی و ماجراهای ساختگی همراه بوده است و در پناه چنین شامورتی بازیها، رهبری و ساختار اصلی که ریشه ی همه تبهکاری ها و جنایتها و غارتگریها بوده و هست هنوز، در امان مانده است!
واقعیت این است که این حکومت در باتلاق بحران و بلبشویی و شیوه های بغایت ارتجاعی ی اسلامی، طی طریق می کند. در دایره ی نکبت و نفرت و انتقام و ریاکاری اسلامی و چپاول هر چه که به چنگشان بیافتد، عمل کرده و در هر مرحله با یک شوک ساختگی، با یک بحران آفرینی به مثابه ی دیوانه ای که سنگی در داخل چاه بیاندازد که صد عاقل از بیرون آوردنش، وا بماند، از یک مرحله به مرحله ی دیگری می رود و برآیند آن با هر تاوانی که باشد، بقای این حکومت است. یک نکته بسیار شگفت انگیز در کل این ماجرا وجود دارد و آن اینکه همه آگاه یا ناآگاهانه سر در معلولها می برند و علت در حاشیه نفس می کشد! یک مرحله چنان سرگرم سید خندان می شوند و به گفتگوی تمدنهایش، دل می بندند که ازادیخواهان و جانهای شیفته ی این آب و خاک را بیشتر بخون بکشانند، و مرحله ای دیگر هاله ی نور به میدان فرستاده می شود و سردار سازندگی به حاشیه رانده می شود، دوره ای دیگر کودتایی رخ می دهد که جنایت به اوجش می رسد و چنان بحرانی می آفرینند که کل ساختار ظاهری ی حکومت یعنی ریاستی یا پارلمانی طرح می شود! و بر فراز همه ی این شامورتی بازیها، حکومت اسلامی بر سر ِ کار می  ماند و روز از نو روزی از نو، برایشان!
مگر نه این است که مجلس از درون همین حکومت شکل می گیرد و هیچ روال و مدیریت مستقل و ملی بر هیچ زاویه ای از پیشینه و صلاحیت و نامزدی و انتخاب و شکل گیری مجلس، حاکم نیست!؟ خودشان می بُرند و خودشان می دوزند و داخل و خارج را سیاه می کنند! این سیاهکاریها همه و همه از شامورتی بازی همین مافیای رهبری است. واقعیت در حکومت اسلامی نه دولتی ست که در دید و شناخت و ظاهر این حکومت، عمل می کند بلکه همواره تدارکاتچی ی بیت مافیای رهبری بوده است و هر عربده ای هم از درون این حکومت کشیده شده است، در همان ساختار جهنمی باقی مانده و برای خوش خدمتی و ماندگاری همان مافیای رهبری صورت گرفته است. کدام صدای مستقلی در حکومت اسلامی در آمده است که بی زندان و ترور و شکنجه و غارت و دربدری نبوده باشد!؟ هرچه بوده همسو با همین مافیای غارت و چپاول و جنایت بوده است و همین روند به هزار رنگ با شامورتی بازیهای مافیای رهبری ادامه داشته است.
با چنین تجربه و شناخت و برآیندهای خونبار از حکومت اسلامی، کدام آدم با حتی پایین ترین ضریب هوش و آگاهی ست که نداند مجلس و دولت و قوه قضائیه و هر زیرمجموعه ی دیگر در حکومت اسلامی، هیچ نیست مگر خدمتگذار مافیای رهبری!
بنابراین نظام ریاستی یا پارلمانی در حکومت اسلامی وقتی مافیای رهبری بر همه چیز حکم می راند و بر همه چیز سوار است، چه معنا دارد!؟ بود و نبودش چه فرق می کند!؟ همه اینها پرده های دیگری از شامورتی بازیهای این جنایتکاران است!
با طرح چنین تغییری چه در آینده دور چه نزدیک، هرچه که باشد، فریب افکار عمومی و چنگ انداختن هرچه بیشتر بر دار و ندار ملت و مملکت است و صد البته دوام بیشتر در قدرتی که همه را بخون کشانده است.
از این نگاه، هر کس و هر جریان سیاسی ای که برای رهایی از سیه روزی و تباهی و خونباری این حکومتِ نکبت و ریاکار، می کوشد، بی آنکه در دام چنین شامورتی بازی ی مافیای رهبری و سرگرم معلولها شدن و علت را به حاشیه کشاندن باشد، باید با همه این حکومت روبرو شود. باید همه ی این حکومت را ریشه این غارتها و جنایتها بداند و به آن بپردازد. باید این جنایتکاران اسلامی را بر سر همان ایت الله هایی زد که این آتشِ نفرت انگیز اسلامی را بجان ملت و مملکت انداخته اند و امروز خودشان هم وا مانده جانماز آب می کشند! که په غول خون اشامی اند اسلامیان بر قدرت و حکومت چنگ انداخته!!!!
تا زمانیکه حکومت مافیایی ی ولایت فقیه( بخوانش وقیح!) در ایران است، امیدِ هیچ دگرگونی ای در جهت برون رفت از جهل و جنایت و غارت، نیست!
ریاستِ مافیای رهبری، به دنبال یک کاسه کردن قدرت خودش است که شامورتی بازی نظام ریاستی یا نظام پارلمانی را طرح می کند!
حکومت اسلامی در هر شکلش، یک حکومت ضد ملی، یک حکومت ایران برباد ده، یک حکومت جهل و جنایت و انسان کُش و آزادی کُش است! این حکومت چه با نظام پارلمانی چه با نظام ریاستی، برایندی جز سیه روزی بیشتر، خرافه فکنی ی بیشترندارد. این حکومت در هر شکل و شمایش یک حکومت نابجا و ناروا و خونبار است.
خامنه ای به چنان مالیخولیایی دچار شده که خود نیز به چنان بلاهتی رسیده که سر در برف کرده و خود می فریبد و نمی خواهد بداند که با وجود مافیای رهبری، نظام هر چه که باشد، استبدادی است آن هم از نوع خونبارترینش! یعنی استبداد دینی!
وجود این حکومت با هر مهره اش با هر شکل و شمایلش، توهین به ایرانی و ننگ ملی ما ایرانیان است. همه ی این حکومت دشمن ایرانی و ایران است.

گیل آوایی
سی و یکم اکتبر 2011




[1] منظور نامه ی سرگشاده ی جمعی از دانشجویان کرمانشاه در اعتراض به سفرخامنه ای به کرمانشاه و پریشانگویی های خامنه ای ست که در سایتهای خبری به گستردگی بازتاب یافت.

چهارشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۰

جانیان و ریاکاران متوهمِ دیروز، اصلاح طلبان مظلوم امروز – گیل آوایی



بی آنکه بخواهم به افتاده ای اعتراض کنم و در کارزاری چنین خونبار حق بجانبانه برخورد کنم، شگفت زدگی ام را با همه ی آنانی قسمت می کنم که در آتش هزار فاجعه می سوزند و اینهمه بر باد دهی ِ دار و ندارمان را هوار می کنند و وا می مانند از اینکه براستی از کجا به کجا رسانده شدیم و از کجا به کجا رسیده اند همه ی آنانی که حکومت اسلامی برآیند تئوری پردازیها و فلسفه بافی ها و فتواها و تعابیر و تفاسیر شان بوده است.
امروز غول اسلام از شیشه بیرون آمده است چنانکه روحانیت شیعه خود نیز وا مانده است از این خون آشامانی که در آستین پرورانده اند. وضع طوری شده که همه ی مسببان این حکومت جهنمی، سر در لاک روزمره های فاجعه باری ِ این حکومت فرو برده و جا نماز آب کشیده، طوری برخورد می کنند که انگار این حکومت محصول آنهمه خرافه پراکنی ها وُ ریاکاریها وُ جهل وُ بلاهت شان نبوده و نیست!
مگر نه اینکه همه ی این آیت الله ها، همه ی این اصلاح طلبان و روشنفکران اسلامی بوده اند وقتی که تیغ بر مردم و جانهای شیفته ی این سرزمین می کشیدند! مگر نه اینکه حکومت اسلامی را همین آیت الله ها برپا داشته اند!؟ مگر نه این است که تا همین امروز، همان آیت الله ها چه آنانی که دست در چپاول و غارت و ریاکاری و جنایت این حکومت دارند و چه آنانی که قافیه باخته، یا اخته شده اند یا هاج و واج به امر به معروف و نهی از منکرشان مشغولند و به جانیان پند می دهند تا شاید همین جانیان را به سلام و صلوات از رسوایی بیشتر باز دارند!؟
واقعیت در حکومت اسلامی بسیار هولناکتر از آن است که به سادگی پند و اندرزهای همین جانیان، کورسو-مفری فراهم آید. واقعیت در حکومت اسلامی به معنی واقعی کلمه غلتیدن در باتلاق متعفن همین دین جهنمی با همین برداشتهای رنگ و وارنگ حضرات ِ با و بی عمامه ی اصول گرا و اصلاح طلب است. اساس اینهمه جنایت و ریاکاری و غارت، تعبیرهای مختلف از همین دین خونبار است. و هرچه تا کنون برای رهایی از جهنمی که گرفتار آمده ایم گرد همین جانیان اصولگرا و اصلاح طلب گشته ایم، همین شده است که همگان در یکی از اندوهبارترین دوره های تاریخمان می گذرانیم.
مشکل این گروه یا آن گروه، این جناح یا آن جناح از حکومت اسلامی نیست. مشکل ما درگیری های زرگرانه ی درون این حکومت نیست. مشکل ما اصلن این نیست که مصباح چه شکر می خورد، خامنه ای چه زوزه می کشد، خاتمی چه و چه می نالد، هاله ی نور چه نعره می کشد، یا سرباران سپاه به این یا آن ربط می باید!. مشکل ما همه ی این حکومت جنایتکار با همه ی مجموعه و زیرمجموعه های آن است. پرداختن به معلولها و مسائل درونی ی این حکومت از این گروه یا شخص به آن گروه یا چهره ی بزک شده، دقیقن انحرافی ست که خود حکومت نیز از آن برای بقای خود استقاده می کند.  افتادن یا کشیده شدن به راه و حرکت و طرح و برنامه های هر یک از این گروه ها/چهره های برآمده از درون این حکومت، در جا زدن در همان باتلاق متعفن اسلامی ست. ما در بیش از سه دهه از این حکومتِ خون و جنایت، بارها از یک سوراخ گزیده شده ایم.
و یکی از بزرگترین عوامل بازدارنده و در جا زدن و یاس در مبارزه با حکومت اسلامی همین ماجرای اصلاح طلبی و اصلاح طلبان است. سوپاپ اطمینان این حکومت همواره اصلاح طلبان بوده اند و دقیقن علت شکست هر به میدان آمدنی، سواربودنِ همین چهره های برآمده از درون این حکومت به اعتراضات بوده است. ساده ترین برداشت با ساده ترین انگیزه برای مبارزه وقتی چنین است که در همین حکومت اسلامی بمانیم و آن را ویرایش و پالایش اش کنیم! احمقانه است رفتن به زیر چتر این جانیان، به هر دلیل و تفسیر و تحلیلی که باشد!
بارها فریاد کرده ام که یک اختلاف فاحش میان خواستگاه مردم و جریانهای برآمده از درون این حکومت است. مردم سرنگونی همه ی این حکومت را می خواهند، اصلاح طلبان، دنبال ِ همین حکومت و ویرایش دوباره همین حکومت اسلامی اند. و این نقطه ی کلیدی ی به انحراف رفتن و ضربه های هولناک به مردمی ست که از این حکومت جانشان به لبشان رسیده و به میدان آمده اند.
اگر دیروز به کسانی همچون خاتمی توهمی در مردم بود، امروز نه تنها کسانی همچون خاتمی که همه ی عوامل آوار کردن همین دین سیاسی بر سر مردم ما بودند، " کی بود کی بود من نبودم"، راه انداخته اند  و سوار بر جریانهای فرافکنی و به اصطلاح مبارزه اند؛ بلکه جوری برخورد می کنند که انگار همینان نبودند وقتی قصابان این حکومت دینی، مردم ما را سلاخی می کردند و خاورانها  و کهریزکها افریدند. امروز همینها، همان بلایی را سر ما آواز می دهند که بیش از سه دهه پیش سر داده بودند!
و اینجاست که انگشت به دهان حیران می مانی از اینهمه وقاحت! از اینهمه ریاکاری! آنانکه در قدرتند یه نوعی ریاراکانه برخورد می کنند و آنانی که زهر این جانیان را تازه چشیده اند، گونه ای دیگر ریاکارانه برخورد می کنند! این وسط حاصل کار را جوری پیش می برند که باز در همین جهنمی که بخون نشسته ایم طلبکارانه سر راست کنند و باز هم  "کی بود کی بود من نبودم" ، راه بیاندازند! عجبا!
این میانه یک نکته برای همه ی ما مهم و قابل تامل است و آن اینکه همه ی آنانی که دیروز از حزب فقط حزب الله دفاع می کردند و امام امام می کردند و بر سر و روی دختران و زنان ما اسید می پاشیدند و شکنجه و قتل و هزار فاجعه ی خونبارِ همین حکومت جهل و جنایت را هیزم بیارِِ آتش تنورشان بودند، امروز اسیر جوجه حزب الله های دیروزند که از دل همین حکومت و آستینِ همین حضرات بیرون آمده و نشو و نما کرده اند و نکته ای که گفتم سرکوب همینها بدست همان جوجه حزب الهی های دیروز است که یا در زندانند یا از کشور گریخته اند و سخنپراکنی ها و تفسیرها و سفسطه ها می کنند انگار که این حکومت را هیچکدامشان باعث و بانی نبوده و نیستند! انگار همین اسلام تنفر و جهل و خرافه نبوده و نیست که ریشه ی همه ی این جنایتها و بلبشویی ها و عقب ماندگیها و غراتها ست. انگار همین جانیان آتش بیاران معرکه سه دهه از خون اشامیهای این حکومت جهل نبوده اند!
اینها را فریاد می کنم تا بدانند که مخالفت با لمپنهای بقدرت رسانده شده ی این حکومت جنایتکار، نشانه ی حقانیت، نشانه ی راستکاری، نشانه ی بی گناهی شان نیست!
اینها را فریاد می کنم تا بدانیم که راه رها شدن از سلاخان این حکومت جنایتکار، راه رسیدن به رهایی و زندگی انسانی، نه گرد این آخوند یا آن چهره ی بزک شده ی همین حکومت نحس، گشتن است بلکه هرحرکت اعتراضی، هر فریاد مبارزاتی و هر به میدان آمدنِ رو در رو با این حکومت جنایتکار، را به رهبری ی چهره های ملی و فرهیخته مان در بیرون از حکومت اسلامی، پیوند دادن است.
آیا به این باور رسیده ایم!؟
آیا برخوردها و حرکتها و خواستهای ما در همین راستاست!؟

گیل آوایی
اکتبر2011

شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۰

یک یاداشت: خامنه ای و سرباران ِ سپاه اش خوب گوش کنند: امروز فرصت دارید، فردا بسیار دیر است. - گیل آوایی



کشتید و می کشید! دزدیدید و می دزدید! غارت کردید و غارت می کنید! دروغ گفتید و دروغ می گویید! خرافه بافتید و خرافه می بافید! مالیخولیایی هرچه خواستید به ناروا بر سر مردم ما و سرزمین ما آوردید و می آورید!. در همه ی این جنایتها و ریاکاریها و نابجاییهایتان اما از تاریخ پند نگرفتید! و از زمانه ی خودتان هم درس نمی گیرید!
چشم کور از قدرت خونبارتان را باز کنید و خوب نگاه کنید! به دور و بر خودتان نگاه کنید. به همین ساندیسخوران خودتان! به همین نواله گیران ناگزیر که لمپنانه باد به پرچمند و هرجا قدرت باشد و نواله ای باشد، برایشان یکسان است چه شاه باشد چه شیخ! مشتی به سرتان کوفته شود، همه ی اینان چون حباب می ترکند و نیست می شوند!
به مردم ما نگاه کنید! کمی اندیشه کنید! با همان توهم و برداشتهای جنایتکارانه تان از جامعه و انسان و قدرتی که دارید، این یک پرسش که از یک نفر از همین مردم است، دقت کنید:

حاج آقا یه سوال داریم[1]

در کشوری که بنا بر ارقام رسمی، ما بيش از ٢٠ ميليون فقير، ۵ ميليون بيکار، ١.٢ ميليون معتاد، ۴ ميليون مصرف کننده ی مواد مخدر، ٣٠٠ هزار زنِ تنفروش، ۶٠٠ هزار کودکِ کارگر، يک و نيم ميليون محرومِ از تحصيل، ١٨٠ هزار نابغه ى فرارى،۴۵٠ هزار تصادف در سال، ۴٠ هزار بيمارِ ايدزی، سنِ بزهکاری زير ١٠ سال، سنِ فحشا ١۴ سال و سنِ اعتياد ١٣ سال داريم.
در کشوری که براساس آمار منتشره از سوی ساز...مان پزشکی قانونی، در سال گذشته یکهزار و ٩٣ نفر با سلاح سرد جان خود را از دست داده اند که اگر اين ميزان را بر تعداد روزهای يک سال تقسيم کنيم، می شود حدود سه فقره قتل بوسيله چاقو در هر روز.
درکشوری که طبق آمار اعلام شده از سوی وزير دادگستری در همايش سراسری مسوولان قضايی، آمار ورودی زندان ها در سال ٨٩ رقمی نزديک به ٦٠٠ هزار نفر و به عبارتی در هر ساعت ٧٠ نفر ورودی به زندا نها است .
در کشوری که به دليل سقوط اخلاقی، همين الان با ٧۵ ميليون جمعيت، ١٣ ميليون پرونده قضايی داريم! که ، معنای اش اين است که همين الان يک سوم جمعیت کشور، سرگرم دعوای با يکديگرند!!
آيا این نشانه ی بيماری این"جامعه"ی به اصطلاح اسلامی نيست؟!
آيا نشانگر آن نيست که حکومت اسلامی جامعه ما را به خارستان دروغ، بزهکاری، تهمت، بی اعتمادی و زورگيری و کلاهبرداری تبدیل کرده

اما گوشتان بدهکار نیست همانطور که گوش هیچ دیکتاتوری بدهکار نبود و جانیان و همپالگیهای دور و برش هم! شما هم چشم و گوشتان را بسته اید. صدام را و آنچه که برسر خود او و پسرانش آمد، را نادیده گرفتید بقول خودتان " انشاء الله گربه است!" زیر سیبیلی رد کردید. مردم بجان آمده به میدان آمدند و مرگ بر شما جانیان فریاد کردند، کشتید و شکنجه کردید و تجاوز کردید و دربدر کردید و هنوز هم می کنید اما باز درس نگرفتید! تیغ کشیدید بر همه و می کشید هنوز! حتی آیت الله ها هم در حکومت اسلامی! اخته کردید!
ایران و ایرانی را، ناروا و نابجا و بی ربط!، به جهنم متعفن حزب الله و حماس و استبداد خونبار اسد در سوریه پیوند دادید، باز هر دهان اعتراض را بستید و از خون همین ملت رشوه ها دادید و همین جانیان حزب الله و حماس و سوریه را خط  قرمز خودتان دانستید و سرنوشت خودتان را به سرنوشت مشتی جنایتکار ِ ابله همچون خودتان!، پیوند دادید و تاوان آن را از حساب مردم بجان آمده ی ما و مملکت ما دادید و می دهید اما باز سر در برف کردنانه!، خودتان را به کری و کوری و اراجیف خود ساخته زدید و ایران و ایرانی را به پرتگاهی خون و ویرانی کشانده اید و می کشانید!
معمر قذافی را دیدید مانند خودتان توهم مدیریت جهانی داشت و اقایی عرب! مانند شما جانیان در جای جای جهان، ترور کرد و بمب منفجر کرد و جان انسان گرفت و از کیسه مردم بجان آمده ی لیبی تاوان داد اما
دیدید به سر خودش و فرزندانش و سرباران سپاه اش چه آمد و چه می آید!
ایران ما را به نابجا، به ناروا بخون کشیدید. زندانها را بنگرید چه کسانی هستند. خاورانها را ببیند چه جانهای شیفته ای را در دل خاک کردید. به خیل عظیم فرار مغزها و سرمایه های ایرانی نگاه کنید، ببینید چه جهنمی به مردم و سرزمین ما به ناحق و ناروا، تحمیل کردید!
قذافی 42 سال حکم راند و حتی یک لحظه، تاکید می کنم حتی یک لحظه فکرش را هم نمی کرد چنین سرنوشتی را گرفتار آید! او نیز مردم را موش نامیده بود مانند شماها که مردم را میکرب و خس و خاشاک  نامیدید!
میدانم میان ما و شما جانیان دریای خون است. می دانم در باتلاق متعفن خود ساخته ای گرفتار آمده اید که هر راه پس و پیش را بروی خودتان بسته اید!
با اینهمه آیا یک لحظه به سرنوشت فردایتان اندیشیده اید!؟
ایا میدانید بازماندگانِ یهودیانِ قتل عام شده بدست فاشیستهای هیتلری، تیم های شکار نازی تشکیل دادند و جانیان فاشیست را شکار کرده و به مجازات رساندند!؟، ایرانیان نیز برای شکار شما جانیان تیمهای شکار حاکمان و مزدوران حکومت اسلامی تشکیل خواهند داد و در هر جای این جهان که باشید شکارتان خواهند کرد!؟ ذره ای توهم و تردید نداشته باشید که در هر جای جهان که باشید شکارتان می کنیم!  فکر اینکه فرار خواهید کرد( مثل یکی از دزدانتان خاوری!) از دست ما رهایی خواهید داشت! به هزار فریاد در گوشتان می گویم: کور خوانده اید!
ما را غارت کرده اید اما ما هستیم همانطور که هزاره های تاریخ را ماندیم ویادتان باشد ایران هرگز نخواهد مرد!
با همه ای این حقایق و واقعیتها، امروز، تاکید می کنم، همین امروز!، فرصت بخود آمدن دارید، فردا بسیار بسیار دیر است!
ما گفته بودیمتان، گفتید ضد انقلابید. گفته بودیمتان چه جنایتهایی می کنید، گفتید عوامل صهیونیسم و آمریکا هستید. گفته بودیم و می گوییم که حکومت اسلامی جنایتکارترین و سیاهکارترین حکومت در حساس ترین مقطع تاریخی ست که بر سر ایران و ایرانی آوار شده است! حتی یک لحظه تردید نکنید که خون فرزندان این آب و خاک دامنگیر است! حاورانهای وطن ما گواه همیشه زنده ی این دادخواهی ست!
 امروز باز می گوییم: امروز فرصت دارید، فردا بسیار بسیار دیر است!
نگویید که نگفتیم!؟

گیل آوایی
22 اکتبر 2011


[1] این پیام را در یکی از صفحات فیسبوک خواندم

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰

یک یاداشت: حکومت تبهکار اسلامی و تبهکاران اصلاح ناپذیر، ریاکاری یا اب در هاون کوبیدن - گیل آوایی


بیش از سه دهه است که به اشکال مختلف توهم بسیارانی را شاهد بوده ایم که حکومت اسلامی از کژی ها و کاستی ها و مدیریت الله بختکی، دست بر می دارد و راه منطق و عقلانی را پیش می گیرد اما هرچه بیشتر از عمر این حکومت ننگین سپری شده است، بیشتر و بیشتر توهمات مشمئزکننده وبرآوردهای الله بختکی و بسیاری هم ریاکارانه دیده ایم و با تاوانهای خونبار به این واقعیت ِ انکار ناپذیر رسیده ایم که حکومت اسلامی هر چه در باتلاق متعفن اسلامی فروتر می رود، بیش از همیشه به هرتبهکارتری میدان می دهد و در این کار نه تنها اصلاح ناپذیر است بلکه چونان گله ی گرگهایی که جز درندگی و قتل و چنگ و دندان کشیدن ِحتی به یکدیگر و صد البته غارت و دزدی و رشوه و تاراج ِ دار و ندار مملکت، شناسه ی دیگری ندارند،  امکان هر اصلاح و اصلاپذیری را مردود می سازد.
نگاهی به آنچه که بر ما گذشته است شاید باز  هشدار به خود آمدن ِ به بسیارانی باشد که هنوز دل به اصلاح این حکومت جنایتکار بسته اند و راه برون رفت از درون همین حکومت تبهکار می جویند. دوره های پیشن ریاست جمهوری که بخوانش تدارکاتچی و دست نشانده ی پدرخوانده ی تبهکاران، و تشکلیل مجالسی از گماشته ترینهاشان، از همان سالهای خونبار دهه شصت تا کنون، چه شد و چه کردند! آیا جز افزودن به عمر ننگین این حکومت و سر برآوردن جانی ترینان از درون این حکومت بوده اند!؟
اصلاحات از درون این حکومت و با برآمدنِ چهره هایی از درون این حکومت بدین معنی است که تبهکاران مافیایی حکومت، دست از قدرت و سهم شان از قدرت که همان سودهای نجومی از قاچاق گرفته تا بخشهای مختلف صنعت و منابع طبیعی کشور دست بکشند. اصلاحات در حکومت اسلامی یعنی کنار رفتن تبهکارانی که از شکنجه و قتل و تجاوز و رشوه و باندبازی به چنین جاه و مقامی رسیده و حال همه را دو دستی به جنابان اصلاح طلب تحویل دهند و صلواتی کنار بروند! و اصلاحات یعنی اینکه قوانین من درآوردی و تفاسیر من درآوردی و فتواهای جنایت و غارت را با قوانین تهی از تبهکاری و تبهکاران جایگزین کردن! جابجا کنند! آیا تبهکارانی که هر گوشه از زندگی و عمر و جاه و مقام و سودشان، سرشار از غارت و جنایت و تجاوز و قتل است، کنار می کشند!؟ ایا این جانیان چنان بی خبرند که ندانند اگر چنین کنند، بر شاخه نشسته و بُن می برند!؟
پر واضح است که چنین نمی کنند و هیچ تردیدی نیست که حکومت تبهکار اسلامی به چنان مرحله ای از فساد و تباهی رسیده است که راه و امکان و فرصت هیچ اصلاحی ندارد. ساده ترین دلیل برای چنین نتیجه ای این است که این جانیان در صورت کنار کشیدن باید پاسخگوی بسیاری از جنایتها و غارتهایشان باشند و چنین پاسخگویی ای نه تنها یک سربار سپاه یا یک مزدور مجلس یا یک آیت الله خبره یا رهبر که کل این حکومت را در بر می گیرد!
اگر حتی با ساده لوحی محض بپذیریم که چنین کنند یعنی کنار کشیده و اقایان اصلاح طلب را در حاکمیت که از آن به هزار حیله و کودتا و خون ریزی دورشان کرده بودند، جا دهند، ایا با هر سیاست ریاکارانه و حیله و نیرنگ که بخواهند، می توانند جلوی نفرت و خیزشهای مردم را بگیرند!؟
بی هیچ تردیدی حکومت اسلامی چنین نخواهد کرد و هیچ چهره یا جریانی در حکومت اسلامی نیست که بتواند از این حکومت ِ تا مغز استخوان فاسد و تبهکار، مجموعه ای حتی کمی بزک شده، بسازد. نه چنین توانی در چهره ها و سازمانهای سیاسی برآمده از درون حکومت اسلامی وجود دارد و نه اصولن چنین ظرفیتی در هیچ یک از آنان است.
باتوجه به هزاران نمونه ی ریاکاری و فساد و تبهکاری و قتل و غارت در حکومت اسلامی و با توجه به تضاد عمیق میان خواستگاه مردم با هر چهره یا جریان اصلاح طلب در برخورد با حکومت اسلامی، چشم داشت به هر جریان و چهره ای در درون این حکومت برای برون رفت از فساد و تباهی ای که دامن ملت و مملکت را گرفته است، یک توهم دردآور و بیمارگونه است.
یک راه پیش روی ما مردم ایران و یک راه در مقابل حکومت اسلامی است:
تنها راه مردم سرنگونی همه ی این حکومت تبهکار است با همه مجموعه ها و زیر مجموعه هایش
و راه در مقابل حکومت اسلامی خونریزی و مقاومت تبهکاران تا سرنگونی کامل است
این دو راه واقعیتی است که در مقابل همه ی ماست چه آنانی که برای رهایی از حکومت تبهکار اسلامی می جنگند و چه آنانی که وجودشان و منافعشان به بقای این حکومت تبهکار پیوند خورده است.
ما ناگزیر از آماده شدن و رفتن راهی هستیم که همه این حکومت را بزیر کشد و هر نیرو یا شخصیتی چه در داخل و چه در خارج از ایران، با چنین برداشت و هدفی می تواند اصلاح طلب و همسو با آماجهای مردم ما باشد در غیر این صورت یا ریاکار است یا خود فریبانه اب در هاون می کوبد

دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۰

حکومت اسلامی، نارَوایانِ نابجا که از گورهای متعفن ِ هزار و چهارصد ساله برآمده اند - گیل آوایی


 ابلهی افسار گسیخته به میدان انداخته اند و آبروی ملت و مملکتی را به تمسخر گرفته اند. همه ی آنچه که تحقیر و واماندگی و خرافه و جهالت در حکومت اسلامی نهادینه شده است، ریشه در حقارت و بلاهت رهبر و همدستان رهبری ای دارد که در ذهنیت بیمار و بشدت ارتجاعی اش، هر نماد و نمود یک جامعه و یک ملت و جهانی که با آن سر و کار دارد را می نگرد و از همان نگاه نیز یافته های واپسگرایانه و تبهکارانه را تبیین و تفسیر می کند.
از مجلس با گماشتگانی چاقوکش و ابله که از پاداش مزدوری شان به مجلس راه داده شده اند، بگیر تا از دولت و رئیس وُ وزیر وُ مدیرانش همه وُ همه در همان شناسه ها و ویژیگیهای گماشتگان ِ مجلس راه یافته، دارند و همین مشخصه نیز در مورد خبرگان و مصلحت نظام و بیت پدرخوانده ی تبهکاران موسوم به بیت رهبری، صدق می کند و اینهمه با سرباران جنایت پیشه ای موسوم به سرداران سپاه، پاسداری می شود که مجموعه این حکومت خونبار بر آن تکیه داده است.
کسانی چون احمدی نژاد، سبب حقارت و شرماگینی جامعه ایست که چنین ابلهی ادعای نمایندگی آن در مجامع بین المللی دارد. لپمپنی که به سادگی آب خوردنی دروغ می گوید و از قباحت و تمسخر جهانی نیز ذره ای شرم بخود راه نمی دهد و لاابالی گرانه و بی قید زیر سیبیلی رد می کند.
همه این برخوردها و قباحتها و دروغهای آشکار را نه تنها رهبر ابله و قاتل که همه ی آیت الله-میلیاردرهای این حکومت می دانند و می بینند و وقاحت آن را با پوست کلفتی ی برازنده شان بصورتی طبیعی و عادی از سر می گذرانند. لُمپنهایی که به هیچ اصل و پایه و نماد اخلاق و تقوای مدعای دین شان هم پایبند نیستند.
ننگ بشریت است جنایتهایی که در سرزمین بلازده ی ما جریان دارد. فریادهای درد و فقر و ناداری از گلوی تهیدستان ِ اسیر در حاکمیت اسلامی در نیامده، جانیان جهل و جنایت لشکر کشی می کنند. از یک سو سیاستبازان هفت رنگ بر گرده ی مردمی سوارند که به الله و آیت الله که بخوانش پدرخوانده ی تبهکاران، اعتماد کردند، اما بخون نشستند و سوی دیگر لمپنهای مست ِ قدرت و دلار، با  وقاحت بی مانند تیغ بر هر کس و هرچیز می کشند که حتی ساده ترین حقوق خویش را فریاد می کنند.
روند تکوینی این حاکمیت از همان ابتدای شکل گیری حکومت اسلامی با عربده های خمینی که به تهران می آید و انقلابی! عمل می کند، نشان از حاکمیتی الله بختکی و متوهمانه داشت که به مثابه ی چاقویی که دسته اش را می برد، گام به گام برای برون رفتِ از بحران، بحران تازه آفرید و دچار چنان مالیخولیایی شد که از هر مرحله از سرکوب و خفقان و حزب فقط حزب الله، لُمپن و دزد و چاپلوس و ریاکار ساخت و میدان به همین جانیان خدمتگذار ِآیت الله های به قدرت رسیده،  داد تا جاییکه هم سو با سرکوب توده های بجان آمده، دست به قتل و ترور و تجاوز و زندان و هزار جنایت خونباردیگر زد و همراهان خود را نیز گام به گام به حاشیه راند و تیغ بر همه شان کشید و رسید به امروزی که حتی مراجع دینی و آیت الله ها هم انگشت به دهان حیران مانده اند که چه غولی از شیشه ی این حضرات بیرون آمده که یا اخته شوند یا  مدیحه سرای حکومت اسلامی باشند.
همه کسانی که با نیم باوری به دین و صد البته توهم هولناک به دین سیاسی با تفاسیر  خود ساخته /پرداخته از اسلام جهل و نفرت و انتقام، جان کندند و از این حکومت خونبار دفاع کردند، یا تبدیل به سرباران سپاه یعنی میلیاردرهای کنونی مافیای بیت رهبری شان شده اند یا در حاشیه به نواله ی ناگزیر گردن نهاده اند. و رسیده اند به امروزی که دیگر جز غرق شدن یا غرق کردن در منجلاب متعفن همان دین شان ندارند چرا که فساد و ریاکاری و جنایت و غارت، فرصت هر چرخش برون رفتی از همه شان گرفته است.
اسلام در سرزمین ما هیچگاه به این ملموسی و آشکاری، به پلیدی و تباهی و نفرت شناسانده نشده بود که همه ما شاهد آنیم. آنچه که از جنایتهای سالهای نخست  اسلام در ایران خوانده بودیم، هیچگاه به این ملموسی و درک عینی از اسلام برای مردم ما نبوده است. هیچ نقطه ی مقدس و روحانی ی دیروز ی نیست که یا اسباب سرافکندی باورمندانش نباشد یا تمسخر همه ی مقدساتی که تا پیش از این حکومت نیمچه اعتباری در نگاه مردم داشته است.
نمونه های قتل و غارت و شکنجه و تجاوز از یک سو و ثروت اندوزی های نجومی و فاصله ی طبقاتی هولناک در حکومت اسلامی از سوی دیگر، بگونه ایست که مردم بجان آمده را از هرچه دین و مقدسات دینی بیزار می کند. اگر دیروز به هر دلیلی( نا آگاهی، بی پناهی، توهم، هرچه که بنامی اش!) مسجد و امامزاده و عزا و زیارت! اسباب آرامش توده ی مردم بود، امروز رنگ ریاکاری و دین فروشی و چاپلوسی برای هزار چشم داشتهای سیاسی/مالی/خوشخدمتی به جنایت و جانی، گرفته است. هر نشان از این دین و از این حکومت مایه ننگ و نفرت و بیزاری شده است. پدر و مادری که شاهد بخون کشیده شدن جگرگوشه هاشان هستند، و هیچ ملجاء و پناهی برای دادرسی نیست، چگونه چنین نظامی الهی را برتابد. سالمندانی که در  زندان چنان در وضعیت هولناک بسر می برند، حتی تجاوز و شکنجه می شوند! چه معیاری از این باورِ جهنمی بجای می نهد! جن گیر و مرثیه خوان و هر بی سر و پای لمپنی، جاه و مقام گرفته و هر  فرهیخته و اهل علم و دانشی یا در زندان یا فراری شدند، چه جای تطهیری از این دین و از این حکومت خونبارش می نهد. شریفترینهای این اب و خاک  بدست مشتی لمپن به خاک و خون کشیده می شوند، حتی آیت الله های  این دین و این حکومت  هاج  و واج مانده اند از چنین مارهای هفت خطِ جنایتکاری که از آستینشان بیرون آمده اند.
حکومت اسلامی با چنین عملکرد جنایتکارانه به مرحله ای رسیده است که حتی هیچ یک از این حکومتیان به چیزی جز منافع خود نمی اندیشند و صد البته چگونه حفظ آن و  یا در امان بودن از عواقب آن که همه شان را در کابوس هماره نگه داشته است.
امروز به مرحله ای رسیده اند که هر چه گیرشان بیاید، غارت می کنند! هر چه بتوانند می دزدند! اصلن هم فرق نمی کند که از که یا چه باشد! هدف چاپیدن و چاپیدن و دزدیدن از این خوان به یغما رفته است. اینهمه نشان از آن دارد که این حکومت خود نیز به سرنگونی خود باور دارد. خودشان می دانند که شانسی برای ماند و ادامه ی حکومت ندارند. بلبشویی ها و غارتها و ماست مالی کردنِ غارتها، همه و همه نشاندهنده ی چنین مرحله از پریشانی و فروپاشی است.
همه ی کسانی که در این حکومت جهل و جنایتند، به نوعی انتظار برای فرار دچار شده اند. هرکسی خود را بسته و بگونه ای برای فرار از آتش خشمی که کابوس هماره شان بوده، آماده شده اند. چنین انتظاری با انتظار مردمی گره خورده که رویدادی را برای هر لحظه انتظار می کشند. رویدادِ اینکه از چنگال خون اشامان حکومت اسلامی، رهایی می یابند. اما همین انتظار در جامعه خود فاجعه بارتر از هر بلایی است که بر سر ملت و مملکت آوار می شود.  در چنین حالتی است که مسئولیت و بخود آمدن همه ما را هشدار می دهد. هشداری که باید خود سرنوشتمان را بدست بگیریم و از چنین حکومت پریشان و دزدان ِ فرصت طلب رها شویم.
اعتصابهای کارگری، اعتراضات کارگری، اعتراضات دانشجویی، بیکاری و تعطیلی کارخانجات، بلبشویی در تجارت و بازار، گرانی ها و بی پناهی ها، فقر و گرسنگی،  نافرمانی های مدنی به اشکال مختلف، همه و همه نشان از یک  رو در رویی ی اجتناب ناپذیر دارد. تا کنون تنها نقطه ی منسجم و متمرکز در حکومت اسلامی، دولت در سایه ای بوده است که رهبر ابله اش می کوشیده از آن طریق همه ی توان و امکانات را در سرکوب و ماست مالی کردن و ریاکاری بکار گیرد تا شاید از این مرحله جان به در برد. اما در آن دولت سایه هم بسان آب در لانه مورچگان رسیده باشد، بهم ریخته است. آشفتگی در کردار و گفتار این جانیان، بر همه آشکار است. هیچ تحلیل و سیاست و برنامه ای منطبق با شرایط کنونی ندارند مگر بحران زایی و مخالفتهای کور و سرکوب کردن همه ی آنچه که در مقابلشان می ببنند. آشفتگی و پریشانی، دست و پازدنهای آنان از وحشت سرنگونی چنان شده است که حتی کسانی که توان بقای این حکومت و نجاتشان را نیز داشته اند، از گردونه خارج کرده اند. چنین دست و پازدنی گویای آشکارِ به آخر خط رسیدن این جانیان است.
اعتراضات و اعتصابات و نافرمانیها را هرچه بیشتر به هم پیوند دهیم. امروز میهن ما به تلاش مسئولانه  و همبستگی ی فراگیر ملی ما، بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد. نگذاریم بلاهت وُ وقاحت وُ ریاکاری وُ غارتهای ویرانگر این حکومت بیش از این فاجعه ببار آرد.

با مهر
گیل آوایی
18 مهرماه 1390




یکشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۰

از اقتصاد مالِ خر است تا بانکداری اسلامی – گیل آوایی


آنقدر گفته ایم و نوشته ایم و فریاد کرده ایم، که حتی ابله ترینهای حکومت اسلامی نیز دریافته اند این راهی که پیش گرفته اند به ناکجا اباد است اما یک نفر در راس این حکومت قرار گرفته که با توهم تبهکارانه ای در بر همان پاشنه ای می چرخاند که پدرخوانده ی خون آشامش خمینی، خشت بلاهت اش را گذاشت چنانکه این بنای سراپا خون و جنایت و غارت تا همین جای بلبشویانه ی خونبار، کج است و راست بشو نیست که نیست و به معنی واقعی کلمه، باتلاق خود آفریده ی حکومت اسلامی است که هرچه می جنبد در آن فروتر می رود.
همگان بخوبی بیاد دارند آن نعره ابلهانه خمینی را که گفت اقتصاد مالِ خر است و با همین درک و برداشت از اقتصاد، چنان ویرانه ای به یک ملت و مملکت تحمیل کردند که از پی آن هیچ کاری از مجاری منطقی و امروزی ی اقتصاد نمی گذرد. چه در بخش صنعت، چه در بخش آموزش، چه در بخش بهداشت و درمان، چه در بخش فرهنگ چه در بخش حتی دین جهنمی ی این تحفه ها!
یک قدم راست بر نمی دارند. یک حرف راست از دهان این حشرات در نمی اید. یک ذره تقوا در اینها نیست. یک جو غیرت و ناموس و رستگاری و مسئولیت و تعهد در این جانیان نیست. یک مشت قاتل، یک مشت دزد، یک مشت ریاکار یک مشت خرافه مست ِ متوهم از نردبان جاه و مقام با چاپلوسی و مزدوری و قتل و شکنجه و ریاکاری بالا رفته اند و به ثروتهای بی حساب و کتاب رسیده اند که برای حفظ آن هیچ حد و مرزی نمی شناسند. تا آنجا که حتی آیت الله ها و مراجع خودشان را هم یا اخته کرده اند یا به تمکین و مجیز گویی شان وا داشته اند.
چه کسی می تواند یادش رفته باشد که روغن دزد را دست بریده اند و کامیونهای طلا را آهن غراضه جا زدند و دزدِ آن را نیز در بالابالاهای همین حکومت خون و جنایت حفظ کرده اند. چه کسی است نداند که مردمان بسیاری حتی از شام شب محرومند اما 18 میلیارد دلار، باری هیجده میلیارد دلار!!!! سر از ترکیه در می آورد و هیچ مسئول و مقام و وکیل و رئیسی از این حکومت، حتی بروی اش نیاورده و نمی آورد که آن همه پول از کجا آمد و به کجا رفت و چه شد!؟
یادمان نرفته آن بریز و بپاشها و دزدیهای بنیاد معروف به مستصعفان که جز به بیت امام شان که بخوان لانه ی پدرخوانده ی تبهکاران، حساب پس نمی داد و این همه، در نعره های اقتصاد مال ِ خر است، نهفته بود و آنکه با یک من عمامه خود نمی دانست و در جهل مرکب به درک رفت، حکومتی الله بختکی برپا داشت که جان و جهان یک ملت را به خرافه و جهل و جنایت کشاند.
از پی چنان نگاه و برداشتی از مقوله ی اقتصاد و مناسبات آخوندی از کشور و جامعه و صنعت و اقتصاد، شعار رباخواری سیستم بانکی دادند و آن کردند که بانکداری اسلامی را پی گرفتند.  مرده خوارانی فرصت طلب از شیره این مردم و مملکت مکیدند و زالو صفتانه آن کردند که امروز رکورد تاریخی اختلاس در کشور بلا زده ی ما در حکومت همین حشرات برجای گذاشته می شود.
و قسط و عدل علی شان که از مسجد و مناره گوش فلک را کر می کرده، بنای اقتصاد مال خر است، گذاشته شد و بانکداری اسلامی هم چنان از ربا و شیوه های واقعن اسلامی می رسد به غارتهای سه هزار میلیارد دلاری که سهم چنین کلاشی های بی سابقه جیب کسانی مثل مجتبی خامنه ای ها را پر می کنند. وقتی رهبر و حاکم و قاضی و رئیس و روحانی این حکومت جهنمی خود دزد و رشوه گیر و دلال است! کجای این حکومت می تواند حساب رس و حساب پس ده باشد!؟ کجای این حکومت می تواند نازیه خانم خامنه ای را بازبپرسد که این میلیونها دلار و پوند و یورو را از کجای..........آورده ای و حساب پر کرده ای!؟
نازیه خامنه ای[1] » هفت میلیون دلار و شصت و پنج میلیون یورو و صد و بیست و دو میلیون پوند به شرح زیر:
هفت میلیون دلار در ترکیه
شصت و پنج میلیون یورو در آلمان
صد و بیست میلیون پوند در بریتانیا
چه کسی از این حکومت نکبت اسلامی می تواند از مجتبی خامنه ای پپرسد که این میلیاردها یورو و دلار و پوند از کجای.......... آورده ای!؟
مجتبی خامنه ای» هفتصد و شصت و شش میلیون دلار و دو میلیارد و دویست میلیون یورو و یک میلیارد پوند
یک میلیارد پوند در بریتانیا( این مبلغ در بریتانیا بلوکه شده است) به این شرح:
دو میلیارد و دویست میلیون یورو در آلمان
هفتصد و شصت و شش میلیون دلار در قطر
مبلع نا مشخصی در سوئیس
......
اگر همه ی این حکومت چنین غارتگر و ریاکار و نابجا نباشد، زنیکه ای مثل سکینه خامنه ای حسابهای میلیونی اش را از کجا می آورد!؟
سکینه خامنه ای» صد و پنجاه میلیون دلار به شرح زیر:
بیست و پنج میلیون دلار در مالزی
چهارده میلیون دلار در قطر
صدو دوازده میلیون دلار در دبی

وچنین می شود حکومت اسلام ناب محمدی با وقاحت فقیه و سرباران سپاه اش که همه چیز در وطن بلازده ی ما به تاراج می رود و معرکه ی این جانیان وقتی داغتر می شود که رهبر ابله اش با بیت تبهکارانه ی خود به حراج هست و نیست این مملکت می پردازد و دولت در دولت، راه می اندازد و با آن شیوه جنایتکارانه و دلالی و رشوه و قراردادهای ایران برباد ده، حسابهای میلیاردی انباشت می کند و در پناه غارتهای کلان بیت تبهکارانه ی موسوم به رهبری، همین می شود که هر دلال و دزد و چاپلوسی در راس یک بنگاه مالی و صنعتی و تجاری جاخوش می کند و هر چه می تواند، از کیسه ملت بخون نشسته، می دزدد و بجیب می زند. و این میان رهبر با وقاحت بی مانندی به خود به به و چه چه می کند و حساب پس دادن را نیز به خدایش وا می نهد! نان از مردم دزدیدن و کیسه انباشت کردن و مملکتی را غارت کردن اما جواب را بخدا دادن!!!
براستی اینان از کدام سوراخ متعفنی سر در آورده اند!؟ اینها کجا بودند که از چرخه تمدن و دانش و فرهنگ بالنده ی انسانی حتی بویی نبرده اند!؟ این کدام دین و باور و سنت و آیینی است که چنین به جنایت و غارت وقیحانه پرداخته اند و عمق انسانسوز آن هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود!
آیا ملت ما روزی سیاهتر از این داشته اند که این قاتلان و شکنجه گرانی الله چنین به غارت همه ی مملکت نشسته اند!؟

و این همان حکومت نحس اسلامی است که ایران را ویران کرد. این همان حکومت خونبار اسلام است که دیگر بار ایران برباد می دهد!
اما بیاد داشته باشند و داریم که تاریخ مرگ استبدادهای خونبار را فراوان گواهی داده و می دهد. روزی همه ی این جانیان در هر جای این جهان که باشند باید حساب پس دهند! از حلقوم خودشان و خدایشان بیرون می کشیم.
آن روز دور نیست.

گیل آوایی

دهم مهرماه 1390/ دوم اکتبر2011

خبرگزاری “سی.ان.ان” اسامی یکصد و چهل نفر از ايرانيان را با محل حسابهای بانکی آنان منتشر ساخته است
[1]

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...