سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۷

نزدیک ترین دور - گیل آوایی


دنبال این شعر می گشتم که در اینترنت سایت گویا پیدایش کردم/دوباره خواندنش شاید بد نباشد

نزدیک ترین دور
10 آوریل 2008

نزدیک ترین دورم
که در انفجار سکوت
ضجه های دار و درفش
فریاد می کنم

هر روز
مرگ می شمارم
هرشب
درسلول انفرادی
آزادی
آه می کشم

هر لحظه
دار می شوم

نفس
نفس
از کوچه های شهر
قامت خمیده
پیر
زباله
زباله
گرسنه می چزم

گورستان و
دخمه و
بیغوله
سرک می کشم
لاپوشان تن لرزه های من
تکه پاره ایست
از هزارلای کارتن و
کاغذ و
پاره پوره ای
بازیافت این همه
با جان خویش
خواب می شوم

من
نزدیکترین دورم

سکوت من
خشماگین فریاد من است
از انبوه برجهای قارچ
انبان زالوهای از پی مکیدن
آوارگی
قسمت می کنم

من
درد می شمارم
از یک
تا
هفتاد میلیون
ضربه
ضربه
ضربه
پوست
گوشت
خون
جیره خدایان را
به آیه های فسیلی
جار می شوم

خشتک پاره ای
که
بهشت
بهشت
نواله می گیرم
از گزمه های حماقت
و سفره بی نان خویش
به رنگین سفره های غارت
حسرت می شمارم

هرشب
خواب می بینم
حوریان تا به خدا صف بسته
سلیطگان را
بکارت
به آیه ها باخته اند
با هیولای صد و بیست وچهار هزار تزویر
از گذر خون و جنازه و تابوت
لاشخورانه
واغ می زنند

آه
آری
من
نزدیک ترین دورم
از بیدارکابوس
تا خواب لرز پرنده ای اسیر
درد مشترکی را
به انفجار سکوت
هوار می زنم
 .

 

ما تیر خورده ایم!- گیل آوایی

یاداشت کوتاهی در فیسبوک و اینجا برای شما - کنار دریا قدم می زدم و این فکر و حس و..... رهایم نمی کرد و اینجا برای شما می نویسم اگر چه آن نیست که فکر  کرده بودم!!!:
سه شنبه، 16 مرداد ماه 1397 / 07-08-2018

 شهرم رشت، در میدان صیقلان روبروی دبیرستان پورداود، کلانتری 3 بود. کمی بالاتر از آن به سمت میدان شهرداری، یک کوچه بود که به خیابان کورش یا سرخبنده راه داشت. سال 57 بود و شبانه  ای که به کلانتری 3 حمله شده بود و در جنگ و گریزِ آن، یک گروه از جوانان از همان کوچه فرار می کردند و به یکی از جوانان که تا آن وقت بزن بهادرانه! پا به پای همه بود گفته می شود" از شکمت خون می ریزد. " جوان ما به شکمش نگاه می کند و وا می رود و داد می زند "وای من تیر خوردم! "
چهل سال است تیر خورده ایم. چهل سال است با هزار درد تیر خورده  ایم. چهل سال است یک حاکمیت کوردلِ بی همه چیزِ جنایتکار با همۀ حقارت هولناکش به جان و مال و میهن ما چنگ انداخته است و ما تیر خورده به آیینها و شناسه های ملی خود تکیه کرده و می کوشیم سپرِ دفاعی در برابر حقارتهای رفته به ما بسازیم. در یک حاکمیت حقیر بی فرهنگ عقب مانده خرافاتی دزد فاسد غارتگر و غیر ملی هر روز بخودمان می آییم  و می فهمیم تیر خورده ایم. هر رویدادی در این  چهل سال انگار هوار می زند به ما که ما تیر خوردیم!
آری ما تیر خورده ایم و تیر خورده هنوز در جنگ و گریز با یک حاکمیت بی همه چیز باز بخودمان می آییم که تیر خورده ایم. هر رویدادی در این چهل سال یک هوار است یک پرسش یک یادآوری یک بخود آوردن ما که ما تیر خورده ایم. یکی از همین رویدادها پدری که وکیل است بخاطر دفاع از حقوق انسانی در زندان است و با چنین تاوانی!، می آید به  خاکسپاری عزیز دلبندش عشقش زندگی اش ................( نمی دانم چطور بنویسم. اینجا را نمی دانم. کلمه گویایی ندارد. کم آورده ام! نمی توانم بگویم..... من هم پدرم!)
و..............هوار می زند به همه که: ما تیر خورده ایم!
و چنین است روزگار ما در ستیزِ با یک حاکمیتِ...........................( جای  نفطه چین هر بیانی که پلیدترین،تبهکارانه ترین و جنایتبارانه ترین معنا را برساند بگذارید!) 

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...