سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۹

برای کودکانی که کسی نمی گرید - گیل آوایی

برای کودکانی که کسی نمی گرید
گیل آوایی
کسی برای کودک سومالیایی نمی گرید
موگادیشو شریعت به شرع شلیک می کنند
کودکان حتی بی خشتک پاره ای
شلاق و کلاشنیکف وُ دیگر هیچ
تاب می دهند
کودک هندی در خیابانهای بمئی
نان پاره به تاخت می قاپد
چه کسی پس انداخته بود!؟
کسی برای کودک هندی نمی گرید
باری
دستان بی رمق کودکان پیشاور
هراس موشک غیبی را مشت می کند
ازکدام سوی خواهد آمد
ژنرالهای پرستاره
خاک ِ به تاراج رفته قسمت می کنند
الله و دلار و ریاست به نوبت
وزیرستان ندبه زار بی درو پیکریست
کودکان مکتبی
که سخت سرانه آیه می خوانند
سخت
سخت
وغیرت غم انگیزی
گل می کند گاه به گاه
مردان شهر به تماشا
پدری
دختر به یک کیسه آرد با آیه ای حلال می فروشد
دختری در پستوی خانه
وحشت انتظار می شمارد
از یک انتقام تا یک قربانی فتوای شوم
کسی چه می داند
چه کسی می گرید
وقتی به یک انتحار بهشت قسمت می شود
نه از برای آزادی
نه از برای نان
آه گفتی
یکی به راه است هماره
اسیدپاشان انتقام در چنته
کدام ناموس باد داده است!؟
نه کسی نمی گرید
ناموس و غیرت و الله
میدان به که می دهد
بیغوله آبادی که ابدالدهر بماند
چنان
و کسی آیا می گرید
برای کودک کابلی، هزاره
آه کودک اریتره
آدیسا بابا
جیبوتی
اشکهای هم به نوبت
آینه ی رویاهای شیر و آب و نان
قاب می کنند
نقش روی خاک و سنگ
کاغذهای نقاشی در کدام شهر قسمت شده بود
که قسمت نبودشان
چه کسی گفت کودک اریتره
فقر اتیوپیایی اش کول می کشد هنوز

کجا
بگو تا بگویم
نه بخوانم سوز آواز کودکانه باز
نه یمن جای حرف و حدیث کودک نیست
چه کسی برای کودک یمنی می گرید
بیخ گوش سعودالفیصلهای گاز و نفت و دلار

سفرهای بیهوده ایست
گذرهای تا مغز استخوان
درد
شرماگینه انسان
نان و آشتی بی جنگ
فریاد می کند
اگر تفنگها می شکستند
اگر مرگخواهان دلار و نفت
سیری ناپذیریشان می خشکید
بُمبی نبود از برای انفجار
شیخی نبود از برای انتحار
به بهشتی که کابوس
به جهنم خیل کودکان ِ من، تو، ما
به یک نانپاره آه می کشند
اشک ریزان خموش ِهمه اندوه
کسی برای کودکان فراموش شده نمی گرید
می دانی!؟
دویدن هر جای جهان بیراهه گشتیست از برای من
اشکهای هماره ایست همین نزدیکیها تا ریشه ی جانم آشنا
آری وطن
کسی نام نمی برد!؟ در صف هوراهای دهن پرکن!
ببین در آغوش من،
خاک من،
سرزمین بلازده ی من
کودکان زابل
کودکان بم
کودکان کپرهای بی نان
تهران
کودکان خیابانی
کودکان کارتن خواب
زباله
نمکی
از کجای این زمان می گذرند
سهمی از فریاد برای اینان هست!؟
آی با توام
ای فلسطینی تر از عرفات!؟



از مجموعه شعر " نه هنوز"



دوشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۹

فتنه، گناه، خیانت، نتیجه بلاهت و حقارت ولایت وقیح اسلامی است نه اعترا ض به آنها - گیل آوایی

سکوت خونبار حاکم بر دایره بسته ی درون حکومتی ولایت وقیح، چنان است که گویی امر بر این جانیان مشتبه شده که بجان آمدن مردم از این حکومت و غارت و فقر و سیه روزی، فتنه ای بوده که برخی از درون حکومت اسلامی که ظاهرن باید کروبی و موسوی و خاتمی و دیگر چهره های باصطلاح مخالف در حکومت اسلامی،باشد در این فتنه بدام افتادند و گناه کردند
با همه خودفریبانه بودن و ریاکارنه مسئله را وارونه جلوه دادن توسط پدرخوانده جانیان حکومت اسلامی، بگذارید مسئله را همانجور که این رهبر قاتلان طرح می کند و شیپور را از دهانه گشادش می دمد، ببینیم و یک برسی کوتاه داشته باشیم از این مسئله که کوشیده می شود فتنه جا انداخته شود.
در ظاهر، فتنه از انتخاباتی شروع شد که مانند همه ی انتخابات پیشین از این دست کاندیداهای آن نیز از صافی آشکار و نهان این حکومت گذشته و تایید شده بودند.
با همه ی تلاشهای ریاکارانه برای داغ کردن تنور انتخاباتشان، مردم را به پای صندوقهای رای کشاندند و به هر روی آرا در صندوقها ریخته شد.
نتیجه انتخابات هر چه که می بود، طبق روال تا کنونی این حکومت، می بایست از دست نامبارک همین ولایت وقیح تایید شده به ریاست جمهورش یعنی به برنده همین انتخابات داده می شد
به عبارتی دیگر اگر همین روال طی می شد باز همان تدارکاتچی بود و همان ساختار تا کنونی و غارت و دزدی و حسابهای میلیاردی بار کردن و چند سالی دیگر به همان روال می گذشت. یعنی آقای موسوی که اکثریت آرا را بدست آورده بود به ریاست جمهوری می رسید و همین اقبال از انتخابات و کشاندن مردم به پای صندوقهای رای را به هر ترتیب به عنوان پشتوانه حکومت اسلامی جا انداخته می شد
ولی همین برنامه ای که همه از خودشان و درون خودشان بودند، بهم زده شد و با توجه به اسناد و مدارک و اعترافات و افشاشده تاکنونی، فریبکاریها و ریاکاریها آشکار شد که همین آقای باصطلاح رهبر با لانه ی خفاشان ِ موسوم به بیت مافیای ولایتش، کل ماجرا را بهم ریخت و هر آنچه که بود وارونه کردو نامزد رای نیاورده را بجای نامزد رای آورده و برنده ی این انتخابات، جا زد و قالب کرد.
حاکمیتی که خودش نتیجه انتخابات انجام داده ی خودش را بهم می زند وریاکارانه آرا مردم را می دزدد و با وقاحت شگفت انگیزی آن را بزور سرکوب و شکنجه و بگیر و ببند و قتل و هزار تهدید و تطمیع و سیاه بازی به جامعه زور چپان می کند، طرف مقابل خودش را به فتنه و گناه، متهم و محکوم می کند!!!! آنهم نه در یک محفل درونی که از بلندگوی رسانه ای و فرافکنی ِ آشکاری در مقابل چشم نه فقط همه ی مردم داخل که همه ی جهان، دروغ می گوید! دروغی که فقط همین تحفه ی تشنه ی خون و مقام! از پسش بر می آید!ا
و این از زبان کسی بیرون می آید که بنا به ادعای خودش و نوچه هایش ولایت فقیه است و نماینده صاحب زمان! یک من عمامه ی ساخت چین و ماچین بر سر، ریش و دم دستگاه تقدس نمایی راه می اندازد و با کمال پر رویی و وقاحت شرم آوری که زبان از بیان آن عاجز است! فتنه می بافد و توطئه کشف می کند و به همه دنیا و مردم ِ حتی بجان آمده از حکومت نحسش، دروغ می گوید.
دروغ به معنی واقعی کلمه و بروشنی روز!!! و این حکومت اسلامی است که این حضرات به زور خون و مرگ و تباهی یک ملت و یک مملکت خدایشان را می شناسانند
آنچه تمامیت حکومت اسلامی را می نمایاند، همین ریاکاری، دروغ و دشمن شناسی های مالیخولیاییست و این ناشی فقط از خرافه باوری یک نفر یا یک مرجع تقلید یا یک آخوند بی عمامه یا با عمامه نیست بلکه ریشه در تفکر عقب مانده و بغایت ابلهانه ای دارد که هر نماد و نمود ناهمگون با بلاهت و خرافه هایش را فتنه و گناه و برچسبهایی از این دست می داند.
و این رویه ی این ماجراست تا وقتی که حکم و حاکم و حکومتی نباشد که این تفکر را اساس کار یا انگیزه آسمان ریسمان بافتنها گردد. به عبارت دیگر وقتی از محدوده ی پند و ارشاد و حلال و حرام و وعظهای از نوع حوزه ای بیرون می آید و سوی قدرت می خزد و در قدرت جا خوش می کند، داستان بشکل اسفبارتری رو می شود و همین بلاهت و خرافه و خیانت را راست و هر بدیل و دیگرگونه بودن و شدنی را ناراست و خیانت و فتنه و گناه می یابد و آن می کند که در اوینها و خاورانها و کهریزکها با خونگریه های تا هنوز! هم!، از سر گذرانده و می گذرانیم.
اصرار و پافشاری بر ریاکاری و دروغ و نااراستی ها و کژی ها، دانسته! چنان فراگیر می شود که دیگر نه ریاکاری آن زشتی و قباحت را دارد و نه کژیها و جنایتهای های ناشی از آن. شاید خوانده یا شنیده باشید آن مزخرفات ملا محمد باقر مجلسی را و یا آن مردک خرافه مستی که مشروعه سلطنتی را برای جایگزینی مشروطه سلطنتی نعره می کشید و همین ماجرا را اگر پی بگیریم سر از خرافه و فتواهای کسانی از نوع مصباح و دارو دسته های همان جهالت خونبار در می آوریم که اینک برآمدگان آن، وزیر و وکیل و رئیس و رهبر یک حاکمیت سراپا خرافه و بلاهت و خیانت می شود.
خامنه ای در یک حقارت وامانده ای گرفتار است که به زور ِ قتل و جنایت و غارت و ریاکاری های آشکار، اوج نفرت مردم از این حکومت و بی ثباتی و چون خری در گل ماندن حاکمیت شومش را دانسته، انکار می کند تا شاید آب رفته را به جوی بازگرداند یعنی اینکه موسوی بشود همان موسوی حاشیه ی حاکمیت، کروبی بشود همان بی سر و صدای پیش از افتضاحات ریاست جمهوری و اینهمه خون و جنایت و سرکوب هم انگار نه انگار!!! که در سرزمین بلازده ی همین اسلام جنایتکار ِحضرات ِانسان نما، روی داده است! وقاحت و بی شرمی از این بیشتر!!! آیا جایی از این جهان پهناور و همه تاریخ بشر! چنین بی شرمی ای سراغ دارید!؟
و این همان بی چشم و رویی ِ آخوندیست که پرورشگاهش حوزه های باصطلاح علمیه است!ا
حال فریباندن مردم و کشاندنشان پای صندوقهای رای و دزدیدن اراء مردم و زورچپان کردن یک چاقوکش لمپن بعنوان رئیس جمهور! فتنه است!؟ یا جامعه ای که به چنین بی چشم و رویی و خیانت محض اعتراض می کند!؟
گناه به هر تعبیری که بگویند! آیا اعتراض به ریاکاری و دزدیدن آراء مردم و همسویی با اعتراض مردم است یا
با ماست مالی و دروغهای شاخدار تقلب و ریاکاری را به راستی و حق جا انداختن! و تکیه بر همان خدا و پیغمبر و قرآن و حدیث و هزار دنگ و فنگ اسلامی! ریاست جمهوری چاقوکش لمپن را زورچپان کردن!؟
اینها خودشان هم می دانند که در چه باتلاق خود ساخته ای جان می کنند! اینها خودشان می دانند که راه برون رفت از کابوس سقوط ندارند و دردخنده اینکه بلاهت و خرافه و نالایقی و فاقد دانش و تخصص لازم برای حل معضلات و مسائل پیچیده ی اقتصادی/سیاسی/اجتماعی در عصر حاضر بودن، راهی جز در جا زدن و اصرار بر شیوه های بغایت کور و عصر حجری! برایشان باقی نگذاشته و لپمن تر و بی پرنسیپ تر از آنند که از قدرت کنار کشند مگر اینکه یک پس گردنی ِ زورمندی بزیرشان کشد!ا
تنها باید امیدوار بود چنین پس ِ گردنی ای را از مردم ایران بخورند تا دامنه ی چنین اصرار کور، آتش فردای ایران را شعله ور تر نسازد.

چنین باد



با احترام



گیل آوایی

ده ژانویه 2011

www.shooram.blogspot.com









یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹

هاناست خایی بردار خایی نردار- گیل آوایی

شاید بد نباشد در تب و تاب این همه خبرهای کمرشکن از وطنمان، چیزکی جدای این حال و هوا بخوانیم مصداق آن فرارسیدن نوروز که مردم بخاک و خون کشیده شده بودند و فرهیخته ای دلشده ی وطن، هوار برآورد که شادی باید گاه نوروز است
حالا داستان من است و این حس که شاید گپی جدای از تب و تاب کنون ِ این روزگار ِ بی همه چیز بنویسم اینجا
فکر کردم که شاید بد نباشد دو نمونه ی برخورد از دیارم گیلان بیاورم تا هم شوری باشدمرا و هم صفایی برای دوستان هم زبان و هم پا و هم راه من
می دانیم که فروشندگان با مراجعه کنندگان ِکنجکاو اما هیچ چیز نخر!!!! مشکل بزرگی دارند و در شهرم رشت هم چنین است و فروشندگان، با تجربه ای که دارند خریدار از قیمت گیر ِ چانه زن ِ هیچی نخر را تشخیص می دهند حتی از دور می شناسند و وقتی هم که با چنین مشتریان هیچی نخر روبرو می شوند می گویند: بوشو بدا باد بایه!!!!= برو بگذار باد بیاید یا برو جلوی باد را نگیر!!!آ
و اما فروشنده ی دوره گرد گیلانی که زنبیلی دارد و از روستاها مرغ و اردک و تخم مرغ می خرد و به شهر می آورد و گوشه ی خیابانی یا رهگذری یا میدان خرید شهر بساط پهن می کند و روزگار می گذراند، داستان فرق می کند! روزی یک گردشگر ِ غیر گیلانی با فارسی دو آتشه! گیر یکی از این دوره گردهای گیلانی همشهری من می افتد و میان زنبیل تلاش می کند تخم مرغهای محلی را گزینش شده به اختیار!!!! که ما گیلکها دوجین بوبو! می گوییم، بخرد وقتی قیمت را می پرسد، فروشنده دوره گرد قیمتی می گوید مثلن پنج ریال!!! اما خریدار ِ با فارسی دو آتشه اعتراض می کند که چرا تخم مرغهای درشت و ریز یک قیمت دارند
اینقدر مخ می خورد و فروشنده ی همشهری مرا خسته می کند که هم شهری خسته و ساده ی من، جواب می دهد:
خانم جان هاناست خایی بردار خایی نردار
خانم جان همین است می خواهی بردار می خواهی برندار

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...