دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۱

یک یاداشت کوتاه: جنایتهای حکومت اسلامی دلیل بر حقانیت فرهنگ شعبان بی مخی نیست!- گیل آوایی


یک یاداشت کوتاه: جنایتهای حکومت اسلامی دلیل بر حقانیت فرهنگ شعبان بی مخی نیست!

پیش از هر چیز بگویم که نخستین درس از سالهای خونبار در حکومت اسلامی برایم تحمل مخالف و احترام به موجودیت مخالف خود و حق او از برخورداری آزادی بیان است. اما گاه شاهد فرصت طلبی های هوچی گرانه و ریاکارانه ای از برخی از طرفداران نیروهای سیاسی می شوم که براستی وا می مانم از فرهنگ زشتی که هنوز جامعه ما ایرانیان در آن دست و پا می زند. یکی از نمونه هایی که براستی ارزو می کردم چنین نبود، برخورد طرفداران اقای رضا پهلوی ست. در شگفتم که چرا آقای رضا پهلوی در مقابل چنین برخوردهای لمپنانه ی هوادارانش که آبروی خود می برند و زحمت دیگران می دارند، موضع نمی گیرد!؟
مگر بر پیشانی ما مردم نوشته شده است که یا گرفتار ساندیسخوران هیولاهای اسلامی باشیم و یا هوچی گران فرصت طلب شاهنشاهی!؟ آیا ما از پی اینهمه بخون نشستن، نیاموخته ایم که از دوران شعبان بی مخی گذشته ایم و در ستیز با لمپنهای اسلامی بجان آمده گرفتار ساندیسخوران مرگ بر این و مرگ بر آن و.....هستیم!؟
آیا از درک واقعیتی چنین آشکار وا مانده ایم که جنایتهای هولناک حکومت اسلامی، دلیل برهیچ حقانیت حق بجانبانه ای برای  حکومت شاهنشاهی  نیست!؟
براستی امروز که هواداران اقای رضا پهلوی برای گرفتن قدرت سیاسی در ایران تلاش می کنند، فردا که در قدرت باشند، چه می کنند!؟
توهین های مشمئز کننده و مرگ بر این، مرگ بر آن، افزودن بدون اجازه  اسامی دیگران در ردیف طرفداران آقای رضا پهلوی چه چیزی از اینان را می نمایاند!؟
آیا اقای رضا پهلوی موافق چنین برخوردهایی ست یا دوستیهای مصداق " خاله خرسه!" را می پسندد!؟
در کمترین چشم داشت از آقای رضا پهلوی برای سمت و سو دادن تلاشها و طرفداری ی طرفدارانشان این است که به  چنین لمپنیسم تاسفبار پایان دهند. اگر لمپنانی در لباس طرفداری از آقای رضا پهلوی چنین می کنند، دوری جستن از اینان نخستین گام است. مگر اینکه آقای رضا پهلوی مشکلی با لمپنیسم شعبان بی مخانه ندارند!؟

گیل آوایی

پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۱

تابستان 67-گیل آوایی


اشک می شُویَم
چونان چکه های جاری بر پیشانی ام
سوگهای هر آدینه به راه
آهِ شعله کشانی
تاب می برد
خاوران
خاوران
بغض در من هوار می شود،
چه تابستانِ خونباری!؟ همراه!

نیروهای سیاسی اسلامی ابزار کشورهای سلطه گر در غارت کشورهای مسلمانند.- گیل آوایی

نیروهای سیاسی اسلامی ابزار کشورهای سلطه گر در غارت کشورهای مسلمانند.
الله بهترین بازوی سرکوبِ مردم در دستان سلطه گرانِ سیری ناپذیر است!

برای بیان این منظور شاید همین بس که پرسیده شود همه نیروهای سیاسی دینی، در این نوشتار اسلامی، حتی اگر به همه خواسته هاشان برسند چه گلی بر سر مردم این زمانی می زنند!؟ نابجایی تفکر و ناتوانی مدیریتی جامعه و سوزاندنِ آینده نسلهای مردمانی که برای رهایی از نابرابری و ناروایی و فقر و خفقان، بجان آمده و در میدان مبارزه با همه دار و ندار خویش می جنگند، چیزی جز ابزارِ سلطه گران بودن وُ بی مزد، راه بر تداوم همان زور و نابرابری و عقب ماندگی و غارت باز می کنند!؟ چرا از پذیرش این واقعیت آشکار مصرانه سر باز می زنند که نه قرآنشان درونمایه حل معضلات امروز جامعه را دارد و نه سنتشان با شرایط امروزین جهان همخوانی دارد و نه فرهنگشان توان فائق آمدن بر فرهنگ امروزین جهان را دارد!؟ با چنین کاستیها و ناتوانی ها و تضادها، چرا در چنبره بحرانها و توطئه ها و استراتژی حساب شده و برنامه ریزی شدۀ سلطه گران، آتش بیار معرکۀ آنان می شوند و خود و مردم جامعه را در باتلاقی بمراتب هولناک تر از آنی که هستند، فرو می برند!؟
ناآگاهی جوامع اسلامی و توده های نا آگاهِ دین باور، برای فرار از فقر و ناداری ونابرابری در ستیز با عوامل این سیه روزیها، به نیروهای دینی روی می آورند. بسیارانی در این مبارزه در باور و پایبندی شان به دین، صادق و آنچه که برای آن مبارزه می کنند، درستکارند اما دو مشکل اساسی در همین جا، نه تنها دامنگیر خود آنان است بلکه دودِ چنین آتشی در چشم دیگر نیروهای سیاسی مبارز در مسیر بهروزی و ساخت جامعه انسانی، می رود که هماره در قتلگاههای همین نیروهای الهی بدست همین جانیان قربانی شده و مردم شان هم از چنین توانِ برآمده از دل همانان، باز می مانند.
نیروهای سیاسیِ با توهم و باورهای خرافه آمیز و نداشتن مدیریت این زمانی برای تامین و هدایت جامعه انسانیِ امروز، به ناگزیر به یک بدیل نابجا و نا مناسب با شرایط کنونیِ دانش و فن و فرهنگ، پای می فشارند و با چنین پافشاری و اصرار بر اصول خدشه ناپذیر(  تابویی!) و غیر قابل بازنگری ی دینی به استبداد و سرکوب و جنایت و خون کشیده می شوند.
روند شکل گیری چنین استبدادِ خونبار و گرفتار آمدن در میدان عمل برای تامین جامعه و مردمانش، ناتوانی ی دردناک این نیروها در شرایط تحقق وعده ها و برآورد خواسته های جامعه روی می نماید و درد آن زمان کاری تر می شود که چنین ناتوانی را با زور و استبداد و جنایت لاپوشانی می کنند.
نیروهای اسلامی حتی در قدرت هم که باشند، منافع کشورهای سلطه گر را نه تنها تهدید نمی کنند بلکه به مثابه حلقه ای از زنجیره استثمار و زور و سلطه در می آیند که این برآیند به گزیر یا ناگزیر سرنوشت و ماهیت و خصلت این نیروها را اشکارا نشان می دهد. بحث اصلی در چرایی چنین برآیندی مدیریتِ این زمانی سیاست و اقتصاد و فرهنگ، در یک کلام جامعه انسانی ست. مدیریت، اصلی الهی و آن جهانیِ متوهمانه و برآمده از آیه و سنت و عرف و کلام نا متغیر 1400 ساله نیست بلکه یکی از بایسته های راهبردی جامعه امروزین است و برآمده از دانش بشری ست که دست آورد قرنها تلاش انسان در همین جهان و در گذر آزمودن و آزمودن و بهینه کردن دست داده است.
اصولا حرکت های بالنده و پیشرو، بدون درونمایۀ نظریِ بالنده و پیشرو امکان پذیر نیست. از نگاهی دیگر نیز، هر حرکت 
درونمایه متوهمانه و خرافه آمیز و جاهلانۀ دورانهای سپری شدۀ تاریخی، جز یک واگشت وُ پس رفت وُ در بهترین حالت، در جا زدن، نیست. دانش و فن و تخصص در رشته های مختلف مدیریتیِ جامعه نه از میان قرآن بلکه از آموزه ها و تئوری های برآمده از رنج دانشمندان و محققان آن بدست آمده و می آید و هر روز با توجه به تحولات شتابناک دانش و فن در عصر ما، بازنگری و بهینه شده و بروز می شود. یعنی تحول در این مدیریت و کاراتر کردنِ آن برای راهبرد جامعه و تامین نیازهای این زمانیِ مردمان آن جامعه است. با چنین شناخت یا تعریفی از دو نگاه علمی و خیالی، می توان میدان عمل آنانی که به مبارزه برخواسته اند را سنجید و چشم انداز آن را آشکار نمود.
مبارزات نیروهای اسلامی در تاریخ را اگر با زور و کُشت و کشتار و برده گیری و برده داری و مناسبات ابتدایی ی آن زمانی ی تاریخ، با همه نمادهای خونباری که در تاریخ نگاری از آن پرده بر کشیده اند، در زمان کنونی نمی تواند و نباید هم همخوانی و کارایی داشته باشد. جهان امروز ساختارهای کهنه و عرفی و سنتهای غیرانسانی و قبیله ای و طایفه ای را بهم ریخته است. جهان امروز حتی با 50 سال پیش هم قابل مقایسه نیست حتی ده سال پیش هم اگر خفقانی را می شد در جامعه به کاربست، امروزه چنین خفقانی امکان پذیر نیست. و این خود یعنی آگاهی جامعه از آنچه که در آن و بر آن می گذرد، است.
از این نگاه نیروهای اسلامی به هر شکل ممکن حتی محال، اگر تمامی نقاط قدرتی را بدست آرند که برایش مبارزه می کنند، در چنان موضعی، نه تنها قادر به زدودن فقر و جهل و نابرابری در جامعه نیستند بلکه برای ماندن در قدرت هم، ناگزیر به بده بستان با همانانی هستند که برای گرفتن قدرت از آنان مبارزه کرده اند! به عبارت دیگر بصورت ابزاری برای همانان در می آیند که نیروهای براستی دشمن با آنان را از سر راه بردارند و جامعه برای رسیدن به نقطه ای که از شرِ همینان رها شوند، بازگشت و چرخِ دایره وار در یک ناگزیری تحمیلی  گرفتار می شوند.
نمونه های بسیاری در تاریخ نه چندان دور بویژه از پیش و پس از جنگ جهانی دوم در تمامی کشورهای گرفتارِ نیروهای سیاسی دینی( اسلامی)  از افریقا تا آسیا بویژه خاورمیانه، واقعیت و درستی ی آنچه در بالا به آن پرداخته شده است را به همه هشدار می دهد. نزدیک ترین این نمونه ها را از الجزایر تا افغانستان و از سومالی تا پاکستان از مصر و لیبی و سوریه و عراق و...... ایران بلازده و اسلام زدۀ ما، به عریانی بسیار دردباری می بینیم که سرانجام مبارزه نیروهای اسلامی را نشان می دهد. ضیاء الحق در پاکستان با از سرراه برداشتن بوتو(پدر) و تبدیل پاکستان به اینی که اینک شاهد آنیم، قدرت گیری مجاهدین در افغانستان و آنچه که در پیوند با نیروهای دینی ی همسو با آن ( پیدایش القاعده) دست در دست سیا و بالاخره ایران ما که از اقتصاد مال خر استِ آیت الله به چنین شرایطی رسیدن است که همگان شاهدیم.
این همه به هزار باره به همه ی نیروهای سیاسی دینی ( اسلامی) بویژه آنانی که هنوز از صداقت و سلامت اندیشه و راستکاری برخوردارند، هشدار می دهد که سرانجام مبارزات شما چیزی جز آنچه در گذر تاریخ ثابت شده و از آن بخون و خرافه نشسته ایم، نیست. آتش بیار معرکه سلطه گران نشوید و در سالم ترین برخورد، یاری رسانِ آنانی باشید که از توان و دانش و آگاهی، در یک کلام درونمایه اندیشگی برای رهایی جامعه از بختک جهل و خرافه و نابرابری و خفقان را دارند.
آیا چنین صداقتی در این نیروها ی سیاسی اسلامی و شخصیتهای رنگ و وارنگشان هست!؟


با مهر
گیل آوایی
جولای 2012 




این عکس در تاریخ 21سپتامبر2012 به این نوشتار افزوده شده است.

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۱

چه جای خصم تو خود خصم روزگار منی - گیل آوایی


چه جای خصم تو خود خصم روزگار منی*
زپشت خنجرِ خونین به کارزار منی

ادای دوست در آری به نام دین اما
اساس جهل وفرومایگی به بار منی

تو خود پلیدی وُ ننگِ تمام اعصاری
به موش مُردگی اما سوارِ کار منی

اگر که دست قضا داده ات قضا، قدری
بدان که ننگِ بقایی تو کارزارِ منی

چه جای خیر وُ شری، خود تمامِ اهرمنی
زجهلِ من تو سواری تو خونخوار منی

به مفت می چری وُ فربه چون هیولایی
تو دیو سیرتِ هر آیه، مایه زارِ منی

تو ام به سوگ و عزا روزگار می داری
نماد رنگ و ریایی، تو انتحارِ منی

به آیه آیه تو فتوای قتل ما دادی
تو دیو سیرتِ الله، تو ننگ وُ عار منی

اگر زدست قضا چهره بر نمودی هار
ز من نئی، تو هیولا خرافه زارِ منی  

چه سخت پرده  کشیدی زدین و جهلت بر
دریغ خاکِ اهورایی ام، تو خوارِ منی


*گفتن ندارد که در این سروده خطاب من روحانیت و دین باوران سیاسی اش است

تمام عناصر تشکیل دهندۀ حکومت اسلامی از بالا تا پایین برآمده از روحانیت در ایرانند- گیل آوایی


تمام عناصر تشکیل دهندۀ حکومت اسلامی از بالا تا پایین، از رهبرشان تا ساندیسخورِ سادۀ خیابانی شان از شکنجه گر تا چاقوکش از دزد تا غارتگر از قاضی تا رانتخوار، از مرجع تقلید تا آخوندِ ساده در این حکومت، از وزیر دولتش تا لمپنِ در مجلسش، همه و همه، دست پروردگانِ روحانیت شیعه از هر لایه و گروه و انجمن شان هستند. حکومت اسلامی محصول تفکر و فرهنگ و خرافه های روحانیت در ایران است. روحانیت، این آتش را بجان مردم ما و سرزمین ما انداخته اند. همۀ روحانیت شیعه چه از دورانِ طلایی امامشان چه در دوره هالۀ نورشان، در جنایتها و دزدی ها و فقر و بیکاری و اعتیاد و بی عدالتی ها و سیه روزی های مردم ما و سرزمین ما مسئولند. حکومت اسلامی با همۀ نشیب و فرازهایش، آینۀ تمام نمای اسلام روحانیت است که در ایران از منابر و مساجد نعره کشیدند. این حکومت از دل روحانیت بر آمده است! هر خونی که بزمین ریخته شده و می شود، هر اشکی که از چشم گرسنه ای در این سرزمین ثروتمند ریخته می شود، هر آه فقیر و تهیدستی که از ناداری و گرسنگی بر می خیزد، هر تجاوز و غارت و جنایت و زندان و اعدام و ترور و سیاستهای مالیخولیایی و ایران برباد دۀ حکومت اسلامی، بر گردن روحانیت شیعه در ایران است. این را می گویم تا گفته باشم که همۀ روحانیت باید پاسخگوی آتشی باشد که بر جان و مال و ناموس مردم و سرزمینم انداخته اند. مردم ما سزاوار اینهمه ریاکاری و قتل و غارت و سیه روزی نبوده و نیستند!

یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۱

بخاطر توده های ناآگاهی که نیروی روحانیت را شکل می دهند به روحانیت باج ندهید - گیل آوایی

 بخاطر توده های ناآگاهی که نیروی روحانیت را شکل می دهند به روحانیت باج ندهید
روحانی خوب و متمدن، وجود ندارد! حتی روحانی مرده!!!!
راز ماندگاری و قدرت و جایگاه روحانیت در جامعه، ناآگاهی و خرافه و بلاهت توده هاست. در تمام تاریخ بطور مشخص در سرزمین بلازده مان همواره روحانیت با برخورداری از یک شبکه ی موریانه ای در جامعه ی ما و نیرویی از توده های نا آگاه و لایه ای از باورمندان خرافه مستِ دین باور، به ناگزیر در روند مبارزه برای برخورداری از یک جامعه انسانی و نمادهای متمدنانه نه تنها اخلال کرده و در به نتیجه رسیدن مبارزه جامعه تاثیری قهقرایی گذاشته و آن را به ناکامی و یاس و سرخوردگی کشانده است.
و امکان همارۀ روحانیت در تمامی حرکتهای اجتماعی/فرهنگی/سیاسی، تنها و تنها توده های ناگاهِ گرفتار در چنبره فرهنگ خرافه و جهل و نادانی روحانیت بوده و شبکه ی موریانه ای روحانیت و حضور آن در جزئی ترین واحدهای اجتماعی بوده است. بر همین اساس هم چه از یک واحد کوچکی چون یک روستا گرفته تا در یک شهر و استان و بالاخره کشور، از کدخدا گرفته تا خان و حاکم دولتِ در اینجا بخوانش شاه و در کوران مبارزه بخوانش رهبران سیاسیِ ما به روحانیت به ناگزیر باج داده و برای تامین رضایتشان و همراهی شان راه به بی راهه برده اند.
اما امروز از پی این همه که بر ما رفته و می رود، در پی به میدان آمدنهای بسیار برای آماجهایی که حداقل در صد ساله اخیر هنوز به همان تازگی و ضرورت، خواستهای جامعه ما را تشکیل می دهد، حکومتی را به روحانیت داده است که امروز مصداق آن که تا سیه روی شود هر که در او غش باشد، شاهد توخالی بودن طبل الله به هیبت هیولاهایی که روحانیتِ چنین و چنانش پنداشته بودیم و باج داده بودیم به عینه تجربه شود  و پرده از پوپولیسم این لایه از دینپناهانِ الله فروش، بر گرفته شود
اما تلخترین و شرم آورترین بخش تکرار فاجعه این است که هنوز با همه ی نمونه های چه در تاریخ دور و چه در تاریخ معاصر و چه در همین زمانی که بسر می بریم، می بینیم و همراه می شویم با کسانی که باز به همین هیولاهای موسوم به روحانیت نه تنها فقط اهمیت و میدان می دهند بلکه باز به تکرار همان اشتباه هماره سیاسی به روحانیت برای به همراه کشیدن و حقانیت دادن به مبارزه شان، باج می دهند.
نمی دانم برخورد یک روحانی با مقوله حجاب یا موسیقی یا مردود دانستن برخی مجازاتهای عصر حجری اسلامی یا تایید کردن ناروایی ها و غارتها و ریاکاری ها و جنایتهای آشکارِ غیر قابل انکار، چه جای به به و چه چه دارد که امروز با موضع  گیری یک روحانی حتی مرجع تقلیدِ این ابلهان و خودفریبان!، سمت و سوی میدان دادنِ دوباره به حضور اینان از سوی بیشینه  ی نیروها و اندیشمندان و رهبران سیاسی و بالاخره جامعه دیده می شود!
براستی تا کجا باید بخون بنشینم تا همه این هیولاهای انسان سوز و آزادی کش را به باتلاق شایسته شان برگردانیم و شرشان را از سر همه کم کنیم که خیرشان جز به یک فرهنگ گورستانی و جامعه ای بغایت خرافه ای و کور و کر، نیست، بگذریم!؟ همراهی این هیولاها به مفهوم دخالت و کشانیدن فرهنگ و باور قهقهرایی و ضد انسانی شان در مبارزه برای رهایی از همین نمادهاست. حضور این هیولاهای اسلامی یعنی بقا و تایید فرهنگ انسانسوزشان است. از همین فرهنگ و باور و ناتوانی ای که جامعه امروز ما بشدت بیمار است. جامعه ما بشدت مسموم است. جامعه ما به طرز هولناکی از اخلاق دور شده است. جامعه ما علیرغم برخورداری از طبیعتی بغایت غنی و توانمند جامعه ای علیل و ناتوان است.
 جامعه ما امروز بگونه ای شده است که بسان کشورهای قحطی زده و محروم از هر توان و ثروت طبیعی،  به گونه زندگی تنازع بقاء به هرقیمت؛ گرفتار شده است. امروز برای ساده ترین کار اجتماعی باید دروغ گفت! باید ریاکاری کرد! باید رشوه داد! باید دزد بود! دروغگو بود! و به هرقیمتی خر از پل گذراند! و نسبت به پیامدهای آن بی تفاوت بود! امروز کشور ما بی هیچ ترمزی غارت می شود! امروز کشور ما بی هیچ مسئولیت و مسئولی به نابودی کشیده می شود!. امروز تمامی ارزشها و یادگارهای تاریخی و نیاکانی ما نه تنها رها شده بلکه هر کس و هر چیز به بی توجهی و نابودی اش می پردازد  و در چرخه بی صاحب بودن گویی در مسیر نابودی قرار گرفته است امروز همه ی ما تاراج می شویم امروز ما خود ناظر نابودی خود هستیم. گفتن و تایید اینها از سوی آیت الله ها که همینها برآیند سیاست و دیانت و خرافه های صد من یک غازشان است، بخشی از ریاکاری شان است که نه با هدف منافع مردم و کشور بلکه در قافیه باختگی ی اسلامشان است تا بلکه در فردای همین جامعه و مردم بهانه هایی برای تطهیرشان داشته باشند. اینان عمله های الله در سیه روزی مردم و کشور ما هستند. اینان اساس واماندگی و فقر و ناتوانی و دریایی از نمادهای بغایت زشت و غیر انسانی در جامعه اسلام زده ی ما هستند.
براستی ما چه می کنیم!؟
هراس ما از چیست!؟
برای مبارزه با هیولاهای حاکم چرا به آشکاری صف از این جانیان جدا نمی کنیم. روحانیت شیعه در تمامیت آن مسئول همه ی نارواییها و عقب ماندگی و نمادهای هولناک فرهنگی / اجتماعی/سیاسی در کشور مایند.
همه این جانیان چه بخواهند چه نخواهند چه با ریاکاری جانماز آب بکشند و حسابشان را از لمپنهای حاکمِ امروز جدا کنند، چه نکنند، هیچ باری از مسئولیت شان کم نمی کنند. همه شان مسئول این سیه روزی و سقوط هولناک  فرهنگی/اجتماعی/ سیاسی در کشور بلازده/اسلام زده ما هستند. مشکل مردم فقر است. مشکل مردم نادانی ست. مشکل مردم گرسنگی و بیکاری ست مشکل مردم حجاب و بی حجابی نیست. مشکل مردم ریش داشتن نداشتن نیست مشکل مردم زنانه مردان کردن نیست که این هیولاها مردم را دنبال نخود سیاه می گردانند! مملکت را دارند غارت می کنند، ریاکاری و دروغ و فحشا و هزار درد بی درمان از سر و کول مردم دارد بالا می رود! اما جانیان چنان ناتوانی شان را با سفسطه و جنایت و ریاکاری لاپوشانی می کنند1
اسلام و مبارزان مسلمان( مسلمانان سیاسی/دین باوران سیاسی) ابزار سلطه گرانند که منطقه ما را به خاک و خون می کشند و برای سرنوشت کشورهای منطقه تصمیم می گیرند. امروز مزدورانِ بی مزدِ سلطه گران، الله گویان اسلامی هستند که خاک در چشم مردمی می ریزند که برای رهایی از فقر و بیکاری و غارت به میدان آمده اند. امروز حکومت اسلامی ورقِ معاملات کشورهای سلطه گر در صف بندی و طرح غارت کشورهای منطقه به هم شاخ و شانه می کشند. قربانی این شاخ و شانه کشیدنها مردم کشورهای منطقه و غارت هماره شان است.
اسلام و مبارزان مسلمان در زمان کنون بازدارندگان و موانع اصلی در مبارزه مردم برای آزادی و برپایی یک جامعه انسانی اند در ایران بلازده مان، حاکمیت اسلامی با همه اهرمهای بزک شده اش( چه روحانیت دور از سیاست، چه روحانیت اصلاح! طلب، چه روحانیت اصول گرا چه روحانیت بی عمامه!)  آتش بیاران چنین کارزار به راه افتاده در منطقه مایند. روحانیت معماران اصلی چنین انحراف و نیروهای ریاکار در مبارزات مردمند.
سازش و کنار آمدن به هر بخش از روحانیت به منزله حضور فرهنگ قهقرایی و باورهای انسانسوز آن در روند مبارزات مردم برای رهایی از همین نمادها و ساختن جامعه ای شایستۀ انسان است.
مبارزات رهایی بخش هرچه از چنین نابجاها و نارواها و ریاکارها پالایش یابند، از بیراهه ها و انحراف ها دور خواهند شد اما هرچه بخواهد با نیروهایی از نوع روحانیت به هر شکل آن، یارگیری کند، همینی می شود که از پی سه دهه جنایت و کشتار و غارت به ناگاه موسوی بیا دوران طلایی جهل و جنایتش، بر گرده ی مردم به پاخواسته نشانده می شود و کروبی ی شاهد همه جنایتها آزادیخواه قالب می شود و ولایت فیقه به ولایت وقیح و آخوند به سلطان و ریاکاری بی چشم و رو  از گفتگوی تمدنها به ابزار فرافکنی های مشتی لمپن الله تبدیل می شود.
و چنین اگر جاری بماند، سرنوشتی جز چرخ در گرداب متعفن اسلامی ی این جانیان نخواهیم داشت. هر روز که می گذرد، فردایی به مراتب سیاه تر و هولناک تر در چشم انداز قرار می گیرد.
آیا بخودمان می آییم که چه می کنیم!؟

گیل آوایی
یکشنبه 1 خرداد 1391/ 22جولای 2012

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۹۱

گریه ام آید از این بختِ بدهکار ببین - گیل آوایی


دیدن صف برای گرفتن مرغ بقیمت دولتی!!!! بی تفاوتی به این همه اسارت و قتل و کشتار از اوین ها تا خاورانها!!!!! ما را چه شده است!؟
پیشنویس یک غزل است که به اعتراض با خود فریاد کرده ام:

گریه ام آید از این بختِ بدهکار ببین
جان به لب آمد از این دولت مکار ببین

وای از این دینِ ریا مدعی ی بختک وار
داد از این اهرمنان مفتخور سربار ببین

بر سر گور عزیزان چه بگریم به چه کار
اینک آن صدقه بگیر گشته سگِ هار ببین
آنکه از صدقه ی من گشته سگِ هار ببین

عاجز از دادن نان است اتم می خواهد
غارت خاک مرا در کف اشرار ببین

دین به این زشتی و تزویر که می آرد یاد
آه از این باور و خود کردۀ اضرار ببین

آنقدر جهل و ریا کرده به کار اهرمنان
باورش اید و بر نقد صد انکار ببین

مردمان حافظه شان باخته در دام غمند
بی چرا زنده چنین موهم افکار ببین

زنده ها رفته بگورند، چنین مرده وشان
حاکم مرده پرست را چو خرِ زار ببین

آه ای آنکه خرد باخته ره باخته ای
هیمۀ آتشِ دینی، ره احرار ببین 

دوشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۱

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۱

خانه ویران شد خدا را خانه ویران را چرا - گیل آوایی


15جولای 2012

خانه ویران شد خدا را خانه ویران را چرا
نان به شاخِ آهو لیکن بی نوایان را چرا

هر چه سنگ است می خورد برپای لنگ اما دریغ
نان بدست جانیان شد دردِ بی کاران چرا

داد اگر باشد، برای حاکمان زور و سیم
لیک بیداد است اما بهر مظلومان چرا

با کلام حق بسی ناحق روا دارد ولی
هر چه ناحق می کند با مردم نالان چرا

این تضاد وُ این دور رویی عدل قرآنی توست 
ورنه ظلم و بی پناهی بهر محرومان چرا

آنکه با تو ادعایش هست در کاخ است لیک
خانه ویران در به در بی ادعایان را چرا

شک ندارم اینهمه از بهر غارتهای ماست
داد از این جهل و خرافه، وای نادانان چرا
.
شک ندارم اینهمه از بهر غارتهای ماست
داد از این جهل و خرافه، وای ناداران چرا

چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۱

دو چارپاره: دردا که خود این بلا بسر آوردیم - گیل آوایی

دردا که خود این بلا بسر آوردیم
از حوزه یک گله کره خر آوردیم
عمامه بسر زحوزه شد کاخ نشین
از دینِ ریا چه پرده در آوردیم

....

عمامه بسر اگر سگِ هار شده است
با آیه چنین قاتل قهار شده است
ماییم که اسطوره زجانیان خود می سازیم
زآن است بسر چنانه آوار شده است

یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۱

جانیان عمامه بر سر مردمان را خر کنند - گیل آوایی

پیشنویسِ یک فریاد چامه
روی سخن در این چامه با دین فروشان است
گیل آوایی
یکشنبه 18 تیرماه 1391 / 8 جولای 2012



جانیان عمامه برسر مردمان را خر کنند
آیه های جاهلیت بهرِ آنان بر کنند

رسمِ عصرِ جاهلیت، پرده بر دانش کشند
با مصیبتهای واهی چشم مردم تر کنند

نام لاتِ مکه را الله[1] قالب کرده اند
با عبا عمامه خود را شکلِ چون عنتر کنند

هر کجا چون مردمی دانش پژوه را بنگرند
حکم نهی از مُنکر اما کورتر یا کر کنند

با چنین لاطائلاتی نان ز مردم می خورند
نقد را از آنِ خود نسیه ز ابله تر کنند

این هیولاها جهانِ مرده می خواهند، لیک
می ستایند مردگان، تا زنده ها را شر کنند

نانشان از جهل وُ نادانی مهیا می شود
جاهلان را خر ، خریت همچو پیغمبر کنند

بی سوادِ ابلهی اسلام آورده ست بار
جاکشان با مفتخواری مرجع یا رهبر کنند

ای دریغا خاک ایران را چنین اهریمنان
از پلیدی پست می دارند ازآن بدتر کنند

چشم بگشاییم آی کاین عمامه داران جاکشند
نان زنادانی خورند دین را از آن مِهتر کنند






[1]  لات یکی از بتهای اعراب پیش از اسلام بود که به زبان عربی به آن ال لاﺓ ، می گفتند(می گویند)، و  پس از اسلام بنام "" الله " به مردم قالب شده است!

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...