دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۰

روزگارت هموطن بدتر از اینها می شود - گیل آوایی


در واکنش به مطلبی در رابطه با خاتمی، این شعرواره را نوشتم( با همه اشکالی که دارد). اینجا می گذارم البته پوزش از خواننده بخاطر چند واژه که ناگزیر آمد، سرجایش برقرار است!

روزگارت هموطن بدتر از اینها می شود
سهمت ازاین جاکشان جاکشترینها می شود

... باورت ناید، ولی درسَت دهد تاریخ ما
بس ریاکاری زملا، فتنه زینها می شود

یادت آید کو طلاها را چه آهن پاره کرد!؟
این چنین اصلاح طلب از قوم اینها می شود!

تا بخود آیی ترا از بیخ و بن چاپیده اند
قسمت تو جنگ وُ رفتن روی مینها می شود!

گه رئیسِ مجلس وُ گاهی رئیس جمهور وُ گاه
جاکشان را نوبتی دولت ترینها می شود!

این میان ابله تر آن، کاین قوم باور می کند!
می نداند کز آخوند، خونینترینها می شود!

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۰

اگر که بخواهیم! کوه اوپوزوسیون ایرانی موش نمی زاید! - گیل آوایی

اگر که بخواهیم! کوه  اوپوزوسیون ایرانی موش نمی زاید! 
سالهاست ایرانیان بویژه خارج از کشور با شعارهای استراتژیک نیروهای چپ رادیکال با محتوای اگر چه دهان پرکن اما اوتوپیایی روبرو هستند. شعار نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی، یکی از آن شعارهاست که زمان جنگ ایران و عراق بر پایه جنگ دو دیکتاتور و بجای رفتن به جبهه باید سلاح ها را زحمتکشان هر دو کشور ایران و عراق علیه دیکتاتورهاشان بکار برند، اساس فکری این دو شعار در دو مرحله است با این تفاوت که شعار نخست تجربه عینی برای نسل آن روزنداشت اما همان نسل با شعار دوم تجربه ائ را از سر گذرانده است.
شعارهایی از این دست گذشته از بار ایدئولوژیک و تحلیل شرایط ناشی از ان سرچشمه مئ گیرد، در زمینه های دیگر نیز از جمله زندانی سیاسی به همت توده ها آزاد باید گردد یا تکرار بی پایان پرولتاریای جهان متحد شوید و......و......و از نمونه های بسیار خیال  پردازانه به اصطلاح بینش ایدالیستی ازمارکسیسم است بی آنکه به انطباق آن با توانایی ها و امکانات و شرایط جامعه و آگاهی و تشکیلات لازم چنان تاکتیک و برنامه ای اندیشه شده باشد.
واقعیت سیاسی/اجتماعی هر جامعه بگونه ای است که شعارها و برنامه های خاص و لازم و منطبق به  خود را می طلبد و هر نیروی سیاسی بخواهد در روند تحولات سیاسی جامعه خویش و بدنبال آن جامعه جهانی نقشی عینی و تاثیر گذار داشته باشد، باید شعار عملی و ملموس نیروی راستین انقلاب یا دگرگونی اجتماعی را فریاد کند.
و برآورد غیر واقعی یا غیرعینی در جامعه ، از نیرو های راستین  انقلاب و نیز عدم شناخت از موقعیت و ساختار جامعه و تاریخ و فرهنگ و مناسبات تولید آن، راه بجایی نمی برد و جز مرگ پرستی و قهرمان ستایی، دست آورد دیگری ندارد.
از خیال تا واقعیت، این شعار ها و تفکرها کجای کار هستند و چه تاثیر مثبتی در شرایط حساس و پیچیده کنونی دارند؟
براستی دون کیشوت وار  نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی گفتن،  در پهنه مبارزه عینی چه دست آوردی دارد یا خواهد داشت.
کمترین این شعار به سود جمهوری اسلامئ است. چرا که در بطن عینی روند مبارزه جامعه خود مفهومی علیه آن که ندارد، هیچ! بلکه همسویی با سیاست های طیف های درونی خود آن رژیم دارد که بصورت سوپاپ های اطمینان هر از گاهی بیرون می زند که خاتمی و اصلاح طلبان فریبکار آن، از آن نوعند!  و از سویی دیگر نیرویی که بخواهد شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در پهنه عملی مبارزه در شرایط بسیار حساس و پیچیده کنونی به پیش ببرد، وجود خارجی ندارد، از این رو تنها بهرمند چنین شعاری حکومت اسلامی است که در چنبره تحولات زمان خویش گرفتار آمده است. و چه بسا در شرایط بحرانی کنونی، حکومت بحران و جنایت اسلامی در ایران ازدون کیشوتهای سیاسی از این نوع، استقبال می کند!
اما جامعه بتنگ آمده از فقر و تضادها و خفقان، برنامه ی مبارزاتی عینی و فوری را می جوید و می خواهد. نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی در خوشبینانه ترین شکل آن، وسط ماجرایی قرار گرفتن است و حاشیه رفتن یا رانده شدن  است.
جامعه ایران همواره  بسان بیماری بوده که پیش از فراهم آمدن یا رسیدن به امکانات لازم برای درمان ریشه ای بیماری خود، نیاز ضروری به مسکن و کاهش دهنده دردهایش داشته است.
با چنین ضرورت و وضعیت دردناک، باید برنامه های ضروری و کوتاه مدت یا بقول معروف حداقلئ برخورد نمود که صد البته نیروهای همراه چنین مرحله ای از مبارزه بخش وسیعی از پهنه سیاسی فعال را در خود جای می  دهد که می توان در یک جبهه با آنها قرار گرفت و به آماجهای مقطعی دست یافت که صد البته بر مردن از بیماری برتری دارد.
با نگاهی به تاریخ نه چندان دور، بروشنی می توان دید که روند سیاسی یک جامعه صف بندی های ضروری و اجتناب ناپذیر خود را شکل می دهد.  اگر به سالهای 50 تا 86 را مرور کنیم، نیروها و احزاب سیاسی از میان دگرگونی ها و بحرانها به دلایل مختلف و اشکال مختلف تغییر مشی یا برنامه و سیاست داده اند و چه بسا در چگونگی مبانی فکری نیز دچار تحولات چشمگیری شده اند.
روند آغاز شده طی سالهای 57 تا کنون می رود که به مرحله مشخص تر و صف بندی روشن تری برسد اما در میان این دگرگونیها هستند تشکلهایی که هنوز فرهنگ سیاسی گذشته را چونان خصلت ذاتی خود، یدک مئ کشند و علیرغم پایبندی به دمکراسی و مبانی آن، از کمترین ضریب تحمل مخالف برخودار نیستند و هنوز بسان سالهای ماجراجویی و ناپختگی سیاسی، مفاهیمی از نوع خودی و غیر خودی را در عمل پی می گیرند.
با چنین فرهنگ مبارزاتی و با چنین شیوه کار سیاسی بیهوده نیست که هر تشکل و حرکت سیاسی ما بسان کوهی باردار شده اما موش می زاید!

در شرایط بحرانی کنونی و خطر ویرانی، جنگ و استعمار و سلطه جویی هار نظامی در منطقه، بدیهی ترین اصل آگاهی و هوشیاری سیاسی ایجاب مئ کند که از خیال پردازی و آرمان گرایی بدور از واقعیت که اسباب تحقق آن به هیچ وجه اماده نیست، دور شده و با بیشترین نیروهای سیاسی فعال و دارای پتانسیل افکار عمومی جامعه کنار امد.
برجسته ترین نمونه های ضرورت چنین کنار آمدن و اتحاد عمل، یادآوری دوره وزارت بختیار و بازرگان، ریاست جمهوری بنی صدر است و فرصتهای طلایی از دست رفته که عدم توانایی ارزیابی درست و عینی از شرایط سبب از دست دادن آن گردید و شد آنچه که نمی بایست می شد!
حال دوباره شرایط پیچیده و حساسی را گرفتار آمده ایم. از سویی شرایط جنگی و هار امپریالیستی در منطقه و تمرکز تمامی توان آن برای دگرگونی منطقه در جهت حفظ منافع خود و از سویی دیگر حاکمیت هار و بحران ساز و عقب مانده ای که به هیچ اصل انسانی و قانونمندی سیاست، الا بقای خود به هرقیمت، پایبند نیست.
هر دوی این خطر ها بدور از خواست و توان مان در حال پیشروی و تکامل خود است.
طیفهای سیاسی از جبهه ملی و حزب ملت ایران، پان ایرانیست و مشروطه خواهان گرفته تا جمهوری خواهان لاییک، راه کارگر ، حزب دمکرات، جمهوری خواهان و فداییان اکثریت و حزب توده و سازمان مجاهدین خلق و حزب کمونیست وجریانات دیگر سیاسی چگونه نمی توانند بر کارپایه قابل قبولی در شرایط بحرانی کنونی جبهه واحدی تشکیل دهند!
اگر نیروی سیاسی صادقی نخواهد یا نتواند خود را با چنین ضرورتی هم گام کند بی هیچ تردیدی نه تنها آب به آسیاب دشمن می ریزد و در بطن خود هدفهایی جدای از آنچه شعارش را می دهد، قرار دارد بلکه  به عبارتی دیگر شیپور را از دهانه گشادش می دمد! و آن می شود که تاکنون بر سر ما آمده و نیروهای فریبکارسیاسی از نوع اسلامی و اصلاح طلب و مشارکت وبنیادگرا و......... سوار بر خر مراد  به تاراندن و تازاندن و اختناق پرداخته و می پردازند.
طرح و برنامه های از نوع تاکنونی و انقلاب با دست کش سفید، یا پناه جستن به این یا آن نیروی بیگانه امتحانش را داده است.
با تکرار چنین شیوه های آزمایش شده! عاقلانه نیست که به تکرار یک اشتباه در چندین نوبت بپردازیم!
از یک جایی می بایست تابوها را شکست و شجاعت لازم را در پایبندی به دمکراسی و کار گروهی موافق و مخالف با هم را عملی کرد.
گفتن ندارد که شرایط کنونی، بسیار حساس و پیچیده و در عین حال سرنوشت ساز است.
در چنین شرایطی عموما نیروها و احزاب و جبهه ها تماما اگر چه با شعار همبستگی و وحدت عمل، کماکان به برخوردهای بخشنامه ای و محفلی خود ادامه می دهند و در پهنه کارزار، حرکتی که بتواند در جهت توازن نیروها در برخورد با حاکمیت اسلامی و صف بندی کار موثرواقع شود، حضور عینی و ملموس ندارند.
تردیدی نیست که بخش عمده نیروهای سیاسی مخالف حکومت اسلامی بر بسیاری از نکات مشترک تاکید دارند اما در ایجاد کارپایه مشترک و هم سو، ناکارآمدند. چرا؟
بنظر م دو دلیل کلی را می توان نام برد:
1- خود محوری و تنگ نظری
2- باورهای اوتوپیایی به روند سیاسی ایران و عدم پایبندی عملئ به دمکراسی
در سه مقاله پیشینم که در سامانه های انترنتی منتشر شده است: 1-  آنان که باد بکارند، طوفان درو خواهند کرد، 2- سلاح مرگ در دستان زنگیان مست، 3- ضرورت تشکیل پارلمان و دولت در تبعید، بروشنی دیدگاههای خود را بیان کرده ام.
ما هیچ راهی جز ایجاد توازن نیرو بین حاکمیت جنایتکار و نیروی جایگزین( آلترناتیو ) نداریم.
هیچ سازمان سیاسی حتی با خود فریبی محض هم قادر به تاثیر گذاری بر روند بشدت حساس و بحرانی کنونی را ندارد و نمی تواند رهبری آن را بدست گیرد.
در چنین شرایطی دو راه پیش پای همگان است:
1- تن دادن به روند کنونی و دنباله روی دون کیشوت وار از تحولات با هر شعار و برنامه اوتوپیایی که باشد
2- وحدت و حضور عینی و عملی و پیگیر در تاثیرگذاری بر روند تحولات و طرح خواستهای مشخص و ایجاد پوشش حقوقی یک نیروی جایگزین ( آلترناتیو) از نظر بین المللی و حتی ملی
براین باورم که تشکیل پارلمان در تبعید با همه نیروهای سیاسی مخالف حکومت اسلامی در هر شکل آن، بمفهوم پذیرش فکر، خط و برنامه و حتی گذشته همدیگر نیست، بلکه تشکیل محور یا کانونی از اندیشه ها و بینش های متفاوت سیاسی است که بر اصول کلی و ضروری و مقطعی کنونی، اشتراک عمل دارند.
آماجهای فوری و ضروری را با توجه به چشم انداز کوتاه مدتش، به شرح زیر پیشنهاد مئ کنم:

اصول مشترک پذیرندگان کارپایه تشکیل پارلمان و دولت موقت در تبعید:
1- سرنگونی حکومت اسلامی در همه اشکال و کلیت و تمامیت آن

2- کاربست موقت قانون اساسی برخواسته از انقلاب مشروطیت با توجه به اینکه بخشهای مربوط به دین و نوع حکومت آن ملغی مئ باشد.

3- تشکیل پارلمان در تبعید و دولت موقت و تامین نیازها و شرایط لازم برای تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی و برگزاری انتخابات برای تعیین نوع حکومت و مجلس قانون گذاری طبق قانون اساسی تصویب شده

4-  برابری بی قید و شرط همه شهروندان در کلیه زمینه ها

5- آزادی بی قید و شرط بیان و مطبوعات

6- جدایی کامل دین از سیاست به هر شکل آن

7- تامین کار یا حقوق بیکاری ، تامین مسکن یا پرداخت  کمک هزینه مسکن، درمان و آموزش رایگان برای همه شهروندان و برخوردار کردن آنان از زندگی انسانی و زدودن فقر به هر شکل آن

8- عاری کردن ایران از انرژی و سلاح هسته ای و تلاش در خلع سلاح هسته ای در جهان و برچیدن نیروگاههای هسته ای بمنظور حفظ محیط زیست

9- در کلیه زمینه های بین المللی، اصل منافع ملی ایران بوده وبرقراری رابطه با کلیه کشورها  در همین راستا

10- اساس حاکمیت سیاسی بر مبنای انتخابات آزاد و بدور از هر گونه اعمال نفوذ یا شیوه های فریبکارانه است که چگونگی آن در قانون مشخص خواهد شد.

11- پارلمان در تبعید و دولت موقت متعهد به تامین آزادی و امنیت لازم  برای فعالیت های آزادانه سازمانها و احزاب برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی تازه حداکثر در فاصله یک سال

12- دولت موقت متعهد به پاسداری از تمامیت ارضی و استقلال میهن وتامین نیازهای همه امور و حفظ ساختار نظامی، انتظامی طبق قانون اساسی یاد شده در بند 2 تا تدوین و تصویب قانون اساسی و تحویل کلیه امور به دولت منتخب می باشد

13- انحلال کامل کلیه سازمانها و نیروها و انجمنها و تشکل های علنی و غیر علنی حکومت اسلامی و وابستگان مذهبی یا حوزوی و دینی

14- هیچ حزب یا سازمان سیاسی به هر دلیل و توجیه، حتی اتکا به انتخابات خارج از برنامه اعلام شده در کارپایه فوق و یا روابط با هر کشور یا تشکل بین المللی خارج از توافق این کارپایه، حق تغییر یا تضعیف کارپایه یا اجرایی برنامه جداگانه خود را  ندارد

15-   هر گونه وابستگی به کشور یا سازمان برون مرزی وبیگانه در جهت اعمال نفوذ و تغییر مسیر سیاسی ممنوع می باشد

16- کلیه تشکل ها و جبهه ها و فدراسیون یا اتحادیه های تشکیل شده توسط پذیرندگان کارپایه فوق پیش از این کارپایه لغو و کلیه توان و امکانات در اختیار کارپایه ی فوق خواهد بود.

17- پیشگیری از هرج و مرج و مجازات های کور پس از سرنگونی حکومت اسلامی و تشکیل دادگاه ها با هیئت های منصفه و وکیل مدافع حتی برای محاکمه جانیان حکومت اسلامی،
کلیه محاکمات براساس قوانین حقوقی و قضایی مصوبه پس از انقلاب مشروطه و در صورت نبود یا خلاء
قانونی در موارد خاص، قاضی و هیئت منصفه نسبت به آن مجاز به اتخاذ رای خواهند بود.

18 – تامین امنیت برای همه  آنانی که تا پیش از سرنگونی حکومت اسلامی به دولت موقت پناه آورند و در سرنگونی حکومت اسلامی بکوشند

به صراحت و روشنی باید گفت که هیچ راه برون رفتی برای گام برداشتن در شرایط بسیار حساس کنونی نیست مگر اینکه تمامی نیروهای سیاسی زیر چتر اتحاد، دست به تشکیل کنگره و پارلمان در تبعید زده و دولت در تبعید را برپا کنند.

به روشنی همه نیروها را به این کار دعوت مئ کنم.
از نیروهای سلطنت طلب، مجاهدین خلق ایران گرفته تا حزب ملت ایران، جبهه ملی، حزب دمکرات، فداییان اکثریت و از سازمان کارگران انقلابی ایران گرفته تا جمهوری خواهان دمکراتیک و لاییک و هر سازمان و جبهه ای که در این راه آماده خطر کردن است، در یک اقدام شجاعانه در نشستی اضطراری گرد هم آمده و کنگره ای را سازمان دهیم.
در این کنگره کارپایه مشترک از اصول کلی کار مشترک را متعهد شویم.
لازم به تکرار این نکته نیست که برای برقراری تعادل نیرو با نیروهای سرکوبگر حاکم و جناحهای رنگ و وارنگ آن، باید توازنی از نیروها را ایجاد نمود تا محور جایگزین ( آلترناتیو) مفهوم عینی یابد و د ر روند تحولات و دگرگونی های تا مرز ناخواسته و اجباری،  نقشی سودمند برای ملت و میهن داشته باشیم.

بامهر
گیل آوایی
آوریل 2007



شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۰

اگر که بخواهیم، کوه اپوزوزیسیون ایرانی موش نمی زاید - گیل آوایی

این مقاله و طرح را در سال 2007 نوشته و منتشر کردم.:
سالهاست ایرانیان بویژه خارج از کشور با شعارهائ استراتژیک نیروهائ چپ رادیکال با محتوائ اگر چه دهان پرکن اما اوتوپیایئ روبرو هستند. شعار نه به جنگ و نه به جمهورئ اسلامئ، یکئ از آن شعارهاست که زمان جنگ ایران و عراق بر پایه جنگ دو دیکتاتور و بجائ رفتن به جبهه باید سلاح ها را زحمتکشان هر دو کشور ایران و عراق علیه دیکتاتورهاشان بکار برند، اساس فکرئ این دو شعار در دو مرحله است با این تفاوت که شعار نخست تجربه عینئ برائ نسل آن روزنداشت اما همان نسل با شعار دوم تجربه ائ را از سر گذرانده است. >>>متن کامل طرح را می توانید در اینجا بخوانید>>>

اسلام دقیقا همین حکومت اسلامی در ایران است چه خود را به آتش بکشید چه آسمان ریسمان ببافید ,گیل آوایی

اسلام ریشه واپسگرایی و عقب ماندگی کشورهای مسلمان بوده و ناتوانی خود را با جنایت و ریاکاری پوشانده است. دو نمونه ی مشخص در زمانه ی ما را می خواهم انگشت بگذارم بعنوان برحسته ترین نماد ناتوانی و نابجایی و حقارت هولناک باورمندان مسلمانی که به هر دلیل جامعه را به باتلاق واماندگی و خرافه و ریاکاری و مرگ و تنفر کشانده اند.

هر دو نمونه در منطقه ی ما از یک تاریخ در جوشش و قدرت گیری برخوردارند. یکی حکومت اسلامی و دیگری طالبان در افغانستان است. نمونه های دیگری هستند اما هیچکدامشان به نقطه ی قدرتی نرسیدند که این دو به آن دست یافتند.
طالبان در مبارزه با ارتش سرخِ و سپس پیوند با بن لادن و هارتر شدن سازمانی بنام القاعده در اتوپیای مدینه فاضله بلایی بر سر افغانستان آورد که تا همین امروز شاهد آنیم و وقتی به درونمایه ی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و مناسبات تولید و پیوندهای دیگرِ بایسته ی یک جامعه انسانی می نگریم براستی دور از باور می نماید که در چنین روزگاری جامعه ای چنین به عقب رفته باشد و ساختاری چنان بدوی داشته باشد جوری که هنوز معیارهای هولناک اسلامی در جزئی ترین واحدهای اجتماعی آن حرف نخست را می زند. نمونه هایی که بتوان در این مجال به آن تکیه کرد به حدی خونبار و هولناک است که براستی فکر و روح آدمی از آن نه فقط در رنج و عذاب وا می ماند بلکه تا مدتی در نهان اندیشه و حس آدمی مثل خوره ای آدمی را می خورد از این نگاه از بیان آن در این نوشتار پرهیز می کنم اما تردید ندارم که همگان به آن آگاهیم.>>>متن کامل مقاله را در اینجا بخوانید

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...