سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

پایکوبان به لج - گیل آوایی

پایکوبان به لج
گیل آوایی

خیابانها در له له انتظار گویی
کاین پایکوبان
شوقانه مست
لج لج لجانه
دستها چونان جنگلی سبزان سرو
زنجیرهای آیه و اهریمن می درند

ان کو به تجاهل
جهل ِ جنایت
چون خرپشته باری
زراه 1400وحی اراذل
پوسیده پاس می داشت،
رنگ باخته به شراره های خاک
مات ِ بی معجزه چاه و مناره و منبر
مرگ خویش به هر لابه
قورت می دهد

خیابانهای در له له انتظار گویی
کرانه ی روز حساب
می نمایانند در طلوع پایکوبان به لج

جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹

گپی اگرچه ناتمام - گیل آوایی

گپی اگرچه ناتمام

نیمه شب 24 مارس 2009

این سالها جوری گذشته که انگار بخواهی خواب بوده باشی و کابوسی را گرفتار آمده باشی. کابوسی که بلایی بخواهد سرت بیاید و تو باشی و هزار کلنجار رفتن با آن بلا. و در این کلنجار رفتنهای نفس گیر، با دو نماد با خودت روبرو باشی که در تلاش بیرون آمدن از آن، برسی به آن نمادها که دلت غنج می زند از برایشان.

یکی از این نمادها شاید در چند و چون فراگیرش، وطن باشد و دوستان و آشنایانت.

هرچه که از خواب بودن و کابوس می گذرد همه آن نمادها بکر و دست نخورده به همان صورت در چشم اندازت رخ می نمایانند. بی آنکه بخواهی به خواب و کابوس و یلای ناگهانی بیاندیشی، حسی در تو همیشه این پا آن پا می کند. یک بی قراری ِ هماره که دمار در می آورد. دمار در آوردنی که نه گذر زمان را حساب می کنی و نه دگرگونی ای که هم در درون و هم بیرون تو اتفاق می افتد.

اتفاق افتادنی که گاه به تلنگر ِ برخوردی یا حادثه وُ اتفاقی بیدارباش ات می دهد. بیدار باشی که در می یابی از آنچه که در واقعیت روزگار بر تو و نمادهای ات گذشته و می گذرد و خواب و کابوس و همه آن چه که گذرا و ناپایدار و برون از روزمره ملموس ات می پنداشته ای، سالهای شتابناکیست که گویی به هزار درد ِ سه ده، از تو کنده و برده است. بردنی که دیگر هیچ اش نمی توان دست یافت.

از رفتن به گذشته و یاد و یادمان و خیال که بگذریم یک نکته ی برجسته داغت می کند وقتی که به یک فاصله نجومی ِ تغییر می رسی. تغییر که هم در تو که کابوسی را پنداشته بودی گرفتار آمده ای و هم در نمادهای دوست داشتنی ات که بکر و دست نخورده مانده بوده است. و درد آنجا کاری تر می شود که می بینی چقدر دور شده است از آنچه که در کوله یاد و خاطرت داری و آنچه که در واقعیت روزگار دست و پا می زند. مشخص تر اینکه آن وطن و دوست و آشنایانی که در ذهن تو بکر و دست نخورده با همان حال و هوای سالهایی که بوده ای و با خود می کشاندی و می کشانی اش و در فراز وُ نشیب سالهای کندن وُ دربدری هزاربار خلوت کرده ای و پیوند داده ای به هر حس و حال و هوای ات؛ چنان با واقعیت برون از ذهن فاصله دارد که هراسناکت می کند وقتی بخواهی با آن روبرو شوی. به عبارت دیگر وطن مانده در ذهن و یاد و یادمان، زیباتر و دوست داشتنی تر مانده است و به این همه ناروایی و زشتی و دروغ و عوامفریبی بیمارگونه آلوده نشده است و بیم کمرشکنی را دچار می شوی از این وطن مانده در ذهن ات که با روبرو شدن با آنچه که هست، خراب شود. تازه این آغاز ماجراست! آه غم انگیزی گلوگیری می شود وقتی که در می یابی هم دور مانده ای در بیگانگی محض و سال به سال انتظار شمرده ای و هم از فرایند آن خواب و کابوس و بلا و واقعیت هراسناک، بیگانه تر.

و بغض غریبی تردید می کارد در این پا آن پا کردنهای از برای در آمدن از کابوس! تا هر چه پیش آید، بادا باد! از پی این همه که رفت!


چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹

اگر می شد - گیل آوایی

اگر می شد
گیل آوایی
به یاران بلژیکم انور و پروین

اگر می شد آدم نمی فهمید، اینقدر فکر نمی کرد، این همه به باورهایش پابند نبود، راحت بود. غمی نداشت. دنیا را آب می برد، او را خواب می برد. اما اینطور نیست. در این روزگار هرچه بیشتر بفهمی، به همان اندازه بیشتر رنج می کشی. تفاوت آدمها، جدا از درستکاری، صداقت وصفا، درک و فهم و شعور، به میزان پایبندی به پرنسیپهاییست که می گویند یا ادعایش را دارند.
کسی به هر ناچیزی ممکن است گردن بگذارد. خوش باشد و با دمش گردو هم بشکند اما برای همه اینطور نیست. گاه دنیا را هم اگر داشته باشی، پشیزی نمی ارزد.
تازه از راه رسیده بودم. خستگی شدیدی در تنم احساس می کردم. فاصله کمی که از ماشین تا خانه پیاده آمده بودم، خیس شده بودم. باران بشدت می بارید. انگار که آسمان و زمین را به هم دوخته بودند. توده ابر سیاهی بی هیچ حرکت می گریست. آب از سراشیب کوچه سر ریز شده بود.
پالتویم را درآوردم. روی جارختی آویزان کردم. انور با شنیدن صدای داد و فریاد هایم فهمید که خیلی خسته از راه رسیده ام. چایی ریخته و به محض دیدنم گفت :
- بنشین یک چایی داغ می چسبد.
با همه سلام و احوال پرسی گرمی کردم و صد البته شوخی های آنچنانی ای که خانه را گویی به هم میریزم.
با خوشحالی نشستم. مشغول خوردن چای بودم، دیدم رضا که انگار صحبتش با آمدن من قطع شده بود، به حرفهایش با پروین ادامه داد:
- این روزها برای خودم فلسفه ای بافته ام. شاید بگویی که دیوانه شده ام! که کاش بودم! اما فلسفه ای که بافته ام، یاری ام می دهد که راحت تر با خیلی چیزها کنار بیایم. فلسفه ام زمانی شکل گرفت که اندیشیدم وقتی آدمی بداند که چند روز یا چند ماه بیشتر زنده نیست.
منظورم این نیست که از مرگ نهراسد! چون یکی از راه های دوست داشتن زندگی، بیم از مرگ است. منظور من از ساعتی به عمرش نمانده، دریافتن زندگیست. در چنین شرایطی شاید دو حالت بیشتر پیش نیاید. اول اینکه بخواهد بگرید. چنان اسیر اندوه و زاری و افسردگی بشود که حتی زود تر از آن بمیرد. یا برعکس! یعنی اینکه بخواهد از هر ثانیه از زندگی اش لذت ببرد. فلسفه ام بر همین اساس است. فرض می کنم ساعتی بیش زنده نیستم. بهتر است بگویم که واقعا چند ساعتی از عمرم باقی نمانده یا به هر دلیلی خواهم مرد، با برداشتی این چنینی از هر دم و بازدم هوایی که استنشاق می کنم، لذت می برم. هر لحظه را می خواهم زندگی کنم. به معنی واقعی آن زندگی کنم. عشق بورزم. عاشق شوم. دوست بدارم. اصلا مهم نیست چه دارم یا ندارم. چه هست یا چه نیست. هر چه پیش آید! هر حرفی را بها نمی دهم. به تنها چیزی که فکر نمی کنم این است که داشته باشم، بدست بیاورم، آینده نگری بکنم، مال اندوزی بکنم، جاه طلبی بکنم، چشم هم چشمی داشته باشم و هزار درد بی درمانی که عموما آدمی گرفتار آن است، ازطرفی مگر نه اینکه به عرفان، عدم تعلق وبقول معروف خاکی بودن و وارستگی و این حرفها اهمیت می دهیم!؟ ویا این خصوصیات را تحسین می کنیم و می ستاییم!؟ حال همه حرف من این است که این تحسین کردنها و پسندیده های ارزشی آدمی را در عمل پیاده کنم!
از وقتی اینطور فکر می کنم، راحتم. خیلی هم راحتم. از هر چیزی به شکل متفاوت تر از گذشته لذت می برم. برخوردم فرق کرده است. آسودگی خاصی دارم. آرامشم بیش از هر زمانیست که بیاد دارم. حتی از شنیدن صدای رفیقی متفاوت تر از گذشته لذت می برم. حتی دلتنگی هایم نیز فرق کرده است. گاه دستانم را از هم باز می کنم. نفس عمیقی می کشم. با شادی وصف ناپذیری می گویم:
- آه... زندگی! چقدر دوستت دارم!
تا اینجای حرف رضا، پروین ساکت بود. به حرفهایش گوش می کرد. وقتی به آخر حرفش رسید، پروین گفت:
- اولای حرفت احساس کردم که اینطور زندگی را دیدن باید جالب باشد. می خواستم بگویم که روی حرفهایت فکر خواهم کرد. اما بگو که مطمئنئ عقلت سر جایش هست!؟
بی هیچ تردید و مکثی رضا جواب داد:
- باور کن حرفهایی که زده ام، خیلی جدی است! خیال نکن که اینهایی که گفته ام صرفا فلسفه بافی ها و گپ زدنهای معمول است! اصلا! من واقعا به این نتیجه رسیده ام.
پروین با دیدن جدیت کلام رضا، سکوت کرد. به چهره اش خیره شد. سپس گفت:
- خیلی جالبه! باید روش فکر کنم.
رو کردم به پروین و گفتم:
- این که دیگه فکر کردن نداره! مگه بدت میاد خوش باشی، راحت باشی! سخت نگیری! دل شوره نداشته باشی که آی چی شد! چی نشد! گوره پدر دنیا! خوب رضا راست میگه دیگه!

پروین با نگاه همیشگی که از آن هر کسی می فهمید که می خواهد بگوید:
- انگار جونت می خواره!

لبخندی زد م و تا خواستم چیزی بگویم، پروین رو به من کرد و گفت:
- بهتر نیست تو ساکت بشینی چاییتو بخوری!؟

حواس اش به همه چیز بود. انور، حریف تمرینی اش، را نگاه می کرد. اما حرفها، میدان از بازی گرفته و همه را خیلی جدی سرکار گذاشته بود. هیچ هم معلوم نبود که چطور شروع شد.
بیشتر وقتها اینطور است. یعنی که چندنفری دور هم از هر دری سخنی می گویند هیچ کس هم آغاز و پایان سخنی را نه از پیش در نظر داشته و نه اصولن چنان رشته ی مشخصی را دنبال می کند. فقط مصداق حرف حرف می آورد، موضوعی دنبال می شود و به تناسب جدیت کسانی که جمع را شکل داده اند، بستگی دارد. تنها مشکل این مسئله آن است که در پایان همه ی این صحبتها هیچ نتیجه گیری و جمع بندی خاصی بدست نمی دهد و عموما فراموش می شود مگر آنکه یکی چنان حضور ذهن و حافظه ی قوی ای داشته باشد که در گپ زدنهای دیگر، کسی را متقاعد یا ثابت کند که تناقض می گوید و ماجرایی از این دست. حالا هم رضا زده است به فلسفه بافی اینکه دم را غنیمت شمردن و لحظه ای زندگی کردن!
تازه این موضوع را اگر به همین سادگی جا می انداخت خوب بود! اما انگار که بخواهد در همه چیز ِ مهیا و بقول معروف صدای از جای گرم در آوردن!، فلسفه ببافد، معلوم است که در شرایط متفاوت داستان بگونه دیگر می بود و فلسفه لحظه ای زندگی کردن هم محلی از اعراب نداشت یعنی اصلن فرصت فکر کردن به چنین تعابیری برای زندگی دست نمی داد.
مونا به رضا نگاه می کرد. انگار که منتظر بود تا حریفی پیدا کند و ضرب شصت نشان دهد اما رضا با ترانه ای گیلکی همه ی نقشه ها را بهم ریخت. به محض اینکه صدای رضا در فضای خانه پیچید، مونا مانند آن خیالپرداز کارتنی که خیالش را تصویر می کند اما خوش بحال نبودنش سبب پاک کردن آن می شود، خیال حریف طلبی اش را پاک کرد.
انور دستی به شانه رضا گذاشت و تا چیزی بگوید، صدای پروین در واخوانی با رضا بلند شد:

- مرا لوچان نزن میرم تی لوچان ره
دیلا قوربان کونم تی او سرو جانه ره
آرام آرام ایم شیمی خانه دورو ور
چی چی نی مانستن زنم تره بالو پر

ناگهان همه ساکت شدند. نمی دانم چه شده بود. حرفهایم گل کرده بود. پروین روی آن چارپایه ی این روزگاری، کنار در ِ گل و گشادی که سالن سر تا به یک آسمان گویی قد کشیده، را به همه ی سایه روشن یک گستره تماشای بیرون خانه پیوند می داد، لم داده بود.
انور که با بودن ِ در جمع و نبودن ِ آنجا، دست از آن جعبه کتابی تاشو اش که باز می کرد و مثل دروازه ای به دنیای مجازی هزار بیگانه آشنا ربط اش می داد، بر نمی داشت. حرفهایم چنان گل کرده بود که اگر رضا رشتی بودحتما صدایش در می آمد :
- مگه چی چی نی کله بوخوردی!! ( مگر کله گنجشک خوردی!)
داشتم می گفتم که مگر همین دیروز نبود با آن همه به زمین و آسمان گیر دادن به مراسم آخرین بدرود رفته بودیم! و تو بی اختیار نوشته بودی:
- بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!؟

انور گفت عکس اش را که می دیدم به همه خاطرات با او می رفتم. آدمی به هیچ بند است به یک نفس می بینی چارچرخ آدم هوا می شود با این همه سست بنیانی حیات آدمی، نمیدانم چرا اینهمه دست و پای لچبازانه ای می زنند که انگار مرگی نیست.
پرسیدم
- از چی حرف می زنی! باز هم خیالت گرفته انور.
پروین گفت:
- فکر می کنم از مراسم آقای توجه می گه.

حرفم را قطع کردم . دلم می خواست بدانم در مراسم چه گذشته است. انور گفت شلوغ بود. منوچهر متنی را که خودش نوشته بود خواند. چه خوب احساس اش را صمیمانه بیان کرده بود.
رضا وسط حرف اش پرید و گفت که من همیشه چشمم به عکس آقای توجه بود. دلم به هزار موضوع ربط و بی ربط، قد می داد. اصلا نمی دانم کجا بودم. باورم نبود که نیست. آنطور زنده و شاداب داشت به ما لبخند می زد. ایرج چه اشکی می ریخت اصلن باورکردنی نبود که اینهمه احساس را با خود می کشد.
کنارش نشسته بودم. وقتی دختر اقای توجه از پدرش می گفت ناگاه بنظرم آمد که عکس من را بجای عکس آقای توجه می بینم و دخترم دارد آن حرفها را می زند.
حس بسیار قوی ای بود که تا چند لحظه حیرت زده رفته بودم . چنان در این حال غرق شده بودم که برای یک فاصله زمانی ای که نمی دانم چقدر! از آن لحظه واقعی مراسم بیرون شده بودم. عکس من در آن کادر تصویری بالای دیوار که در مقابل همه حاضرین بود، لبخند می زدم. اشک از چشمانم سر ریز شده بود. نمی دانم از اندوه در گذشت آقای توجه بود که اشک می ریختم یا حس اینکه دخترم بابا بابا گویان با من حرف می زند و من عکسی شده بودم نمایان از آن کادر تصویری مقابل همه در بالای دیوار.


ناتمام

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۹

نیروهای دینی سیاسی، نمایندگان اسلام جنایتکارند و حکومت اسلامی ایران، آینه ی تمام نمای آن!

نیروهای دینی سیاسی، نمایندگان اسلام جنایتکارند و حکومت اسلامی ایران، آینه ی تمام نمای آن!
زبان اینان را غرب خوب می فهمد! آیا ما فهمیده ایم!؟
گیل آوایی
یک سپتامبر2010

پس از اینهمه بحران آفرینی ها و شاخ و شانه کشیهای حکومت اسلامی و ماجراجوییهای امریکا در خاورمیانه باید این حقیقت، هم از زیر عبای آخوندها و هم از زیر کلاه عمو سام بیرون زده باشد برای همه ی آنانی که یک نگاه به امریکا داشته اند تا بیاید و خامنه ای را هم از سوراخ بیرون بکشد و یک نگاه به مضمحل شدن حکومت اسلامی.
واقعیت اینهمه شاخ و شانه کشی های امریکا و حکومت اسلامی سرانجام، هم از پرده ی دمکراسی ریاکارانه وهم از اسلام ناب محمدی بیرون زد و این میان اسرائیل مانند طعمه نک قلاب، ممه ای شده است که لولوی صاحب زمانی برای حکومت نحسش غذای ابلهان را فراهم می ببیند.
یکی دار و ندار یک ملت و مملکت را می دهد و دنبال نخود سیاه هسته ای می گردد وآب در کوزه و تشنه لبان می گردد اما آن دیگر دکانش را به بهانه ی مبارزه با جاه طلبی های هسته ای این یکی ، پر رونق می کند. این یکی به بهانه ی تحریم سی سال، هر صدایی را خفه می کند و هر دزد و حرامزاده ی قاتلی را سوار بر گرده مردم می کند، آن دیگری با تحریم و ژستهای بازار گرم کنی از هر سوراخی با این یکی بده بستان می کند. و از کنار همه ی این خیمه شب بازی ها از یک سو تمام نقاط استراتژیک در خاورمیانه و صد البته منابع انرژی که همه جهان صنعتی از آن تغذیه می شوند؛ تحت اشغال امریکا قرار می گیرد و کشورهای منطقه که به هر روی، به نوعی فاصله ی ظاهری را حفظ می کردند، سراسیمه بسوی امریکا رفته و دار و ندار کشورشان را برای حضور نیروهای آمریکایی و اروپایی و تسلیح نیروهای نظامی شان که بخوان پرکردن جیب تراستهای اسلحه سازی غرب، به باد هوا می دهند و ابلهانی مرگ بر آمریکا و اسرائیل گویان موشک هوا می کنند و بمب اتم اسلامی شعار می دهند. در کنار همه ی این عوامفریبی ها و بحران آفرینی ها، ملتی چنان سرکوب و به خاک سیاه نشانده می شوند که نه صاحب زمان ککش می گزد و نه خدای قادر متعال به رگ غیرتش بر می خورد. جنایت از پی جنایت چنان روزمره و عادی شده است که قباحت خود را از دست داده است.
در مجموعه ی این روند، آنچه که از کشورهای بیرون از منطقه رخ می دهد، خارج از هدایت و تصمیم گیری های ماست اما آنچه که خود در کشور خود می کنیم می تواند هم بر سرنوشت ما تاثیر گذارد و هم زمینه ی حضور نظامی ای چنین هار را از بین ببرد. آیا چنین می شود؟
یکی از سیاهکارترین و ابلهانه ترین نیروی توجیه گر حضور نظامی و صد البته آینده بر باده در منطقه، نیروهای دینی سیاسی اند که بنام خدا دست به اسلحه برده و دنبال قدرت سیاسی هستند. وقتی به قدرت سیاسی نیز دست یابند در بهترین شکل آن می شوند حکومت اسلامی یا طالبان بدتر از آن( سگ زرد برادر شغال است!) که بشریت از ننگ وجودشان شرمآگین است.
نیروهای دینی ماجراجویی که بطور ملموس و هر روزه با نکبتهای آنان سرو کار داریم، حکومت اسلامی، حزب الله لبنان، حماس و در روند فرامنطقه ای اش القاعده هستند. آنچه که القاعده بدان عمل کرده و می کند جز یک آنارشی دردآور و سد راه تکامل و پیشرفت جوامع اسلامی شدن، چیز دیگری نیست. اما نیروهایی که ما بطور مستقیم و هر روزه تاوان ماجراجویی هایشان را می پردازیم در حکومت اسلامی، حزب الله لبنان و حماس بطور عمده خلاصه می شود.

وقتی که حکومت اسلامی چهره ی واقعی اسلام را از پرده ی بزکهای سفسطه گران و خوش خیالان دینی که عنوان متفکر و روشنفکر دینی را یدک می کشند، کنار می زند، شرماگینی بشر امروز آنجا به اوج می رسد وقتی آشکارا همین جنایتها و ناروایی ها و بیدادگریها بگونه دردآوری توسط همانان توجیه می شود و باز همان سفسطه گران و روشنفکران دینی در تلاش نشستن بر گرده ی مردمی اند که جانشان از اینهمه جنایت بلب رسیده است.
بحث اهانت به دین و باور کسی نیست. همانگونه که عریان گویی اهانت نیست همانگونه که اگر قاتل را قاتل بنامی و دزد را دزد، اهانت به قاتل و دزد نیست، فریبکاران دینی را فریبکار و برای جنایتهای هولناکشان، جانی نامیدن، اهانت نیست.
عریانگویی و بیان آشکار بیدادگریها و خون دل خوردن مردمی که به بیرحمانه ترین شکل سرکوب و تاراج می شوند، شکستن آن تابوی هزارساله ی اسلامیست که اساس آن دروغ و فریبکاری بوده است. از آن محمدش بگیر تا هر پیشوا و امامی که در همان راستا بنای کج این باور تا به امروزرا پاییده است. روزی علی دشتی و روزی کسروی در ایران بلازده به قتل می رسند و روزی مردم بی دفاع در سینما بر پایه همین نگرش جنایتبار زنده زنده در آتش می سوزند، روزی زندانیان بی دفاع با همین دین و باور و ایه های نحس اسلامی به قتل می رسند و از کشته هاشان پشته ها ساخته می شود و روزی می رسیم به همین جاییکه یک آخوند فکستنی نایب برحق صاحب زمانی می شود که پایان ندارد و همان اراجیف مشروعه نه.مشروطه را به تیغ و تیر و خون تحمیل می کند. یکی بزرگترین و نخستین انقلاب آزادیخواهانه ی منطقه ما را چنان در چنبره ی سیاه اسلام گرفتار می کند که هنوز از زیر منجلاب آن کمر راست نکرده ایم ویکی بجای سلطنت شاهنشاهی ایران به سلطنت اسلامی وقیحانه لابه می کند. و این همه را وقتی در کنار آن باورها و آیینها و خوش باوریها قرار می دهی که همین جنایتکاران از کنار آن رزق و روزی خورده اند و از ناآگاهان مکیده اند و گردن کلفت کرده اند، داد آدمی به آسمان بلند می شود وقتی کسانی باز بر این باور و پایه و اساس می کوشند همان خاک را برسر مردم بریزند. از آن سیاسیکارش گرفته تا باصطلاح روشنفکرش.
وقتی خصلتها و خصیصه های آخوند را دلیلی بر اینهمه فریبکاری و بیدادگری می پنداری و اسلام عزیزشان را مبرا از این جنایتها فرض می کنی، انگشت به دهان حیران می مانی که با آن سومالی چه می کنی، با آن پاکستان و افغانستان چی می کنی با آن حماس و حزب الله بدتر از همه شان چه می کنی! اسلام همین است که با چشم خود شاهدیم. اسلام همین است که داغ آن را هر روز حس می کنیم. هر روز شکنجه می شویم هر روز به دار آویخته می شویم هر روز غارت می شویم. اسلام همین است که در هر جایی که این باور پلید خود را نشان داده جز خرافه و مرگ و دروغ و ریاکاری و تنفر نیافریده است. این جانیان با مرگ بر امریکا گویان بهترین عامل تامین کننده منافع آمریکایند. این جانیان انسان را به سخره گرفته اند این جانیان به کرامت انسان تازیده اند. همه ی اینها سر و ته یک کرباسند.

اما پرسش از همه این جنایتکاران و آن دسته از منادیان دمکراسی و حقوق بشری که در جریان حوادث و ماجراجویی ها صداشان در می آید و آتش بیار معرکه جنایتکاران اسلامی هستند این است که اگر نیروهایی چون حماس و حزب الله قدرت سیاسی را در لبنان و فلسطین در دست بگیرند و دست در دست حکومتهای بغایت سیاه و جنایتکاری مانند حکومتهای اسلامی در ایران و و دیکتاتوری اسد در سوریه و شاید! اردغان ترکیه، چه گلی به سر مردم و کشورهای این منطقه خواهند زد!؟
آیا نیروهایی که به حقوق انسانی و اصول آزادی و کرامت انسانی پایبند نیستند، می توانند با تکیه بر چنین اصولی به قدرت برسند و آن کنند که طالبان کرد و حکومت اسلامی کرد ومی کند!؟
حکومت اسلامی بزور اسلحه و سرکوب و عوامفریبی ملتی را گروگان گرفته و خدا و خرافه می فروشد و نیروهایی همچون حماس سیه روزی مردمی گرفتار آمده در بازیهای سیاسی و فقر و ناداری و صد البته خرافه های دینی، را وسیله قدرت گیری پوپولیستی شان قرار داده اند. حکومت اسلامی آینه تمام نمای هر ملت و مردم و سرزمینیست که حکومت دینی داشته باشند. برای پیشگیری از سیه روزی فردای این سرزمین ها و مردمان، امروز چه باید کرد!؟ آیا باید با تکیه به اصول دمکراسی و حقوق انسانی به چنین نیروهای جنایتکار میدان داد!؟
آیا نیروها و گروههایی که به اصول دمکراسی پایبند نیستند باید پذیرفت که با استفاده از همان اصول خاک در چشم مردم و جامعه بریزند!؟
واقعیت این است که نه امریکا و نه اروپا و نه هیچ کشور غیر منطقه ای به چند و چون بلایی که به سر ملت و مملکتی در خاورمیانه آوار می شود اهمیت نمی دهند. تنها مشکلشان بحران آفرینیها و بی ثباتی های غیر قابل مهار و مدیریت نشده ی آنان است در غیر اینصورت همین نیروها بهترین یار و یاور استراتژیک کشورهایی همچون امریکا و اروپایند.
از همین نگاه است که شامورتی بازیهای خامنه ای با نوچه های قاتل و جنایتکارش از پرده بیرون می آید و تصویر واقعی ماجرای مرگ بر امریکا و اسرائیل و چه و چه با آن فشفشه بازیهای موسوم به موشک پرانی و ماجراهای هسته ای، از زیر عبایشان بیرون می زند و امریکا با دمش گردو می شکند با چنین بهانه ها برای حضورش که می رود سالها به درازا بکشد.
واقعیت تلخی که پیشاروی همه ی ماست این است که نیروهای دینی سیاسی را با همه ی بزکهای سفسطه گرانه شان بیش از هر زمانی اشکار کنیم که این حضرات در بهترین شرایط ممکن نه تنها جامعه را به قرنها عقب می رانند بلکه زمینه ساز اسارتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و واپسگرایی ِ نسلها را سبب می شوند.
همه کسانی که سنگ دین سیاسی و برائت خدای سیاسی از جنایتهایی که رخ می دهد، به سینه می زنند؛ در جنایتهای تا کنونی حکومت ها و نیروهای دینی سیاسی شریکند.جنایتهایی که یک روز در اسرائیل زن بارداری به گلوله بسته می شود، یک روز در سومالی سنگسار می شود، یک روز در افغانستان بر چهره دخترکان بی دفاع آنهم بجرم درس و تحصیل و مدرسه رفتن اسید پاشیده می شود و این همه با همان خدا و محمد و قران و شرع نامقدس اسلامی جنایتکار صورت می گیرد. تطهیر جنایتکار سهیم شدن در جنایت است حال با هر منطق و بهانه و دست آویزی باشد. باورجنایتکارانه را باید افشا کرد و دورش ریخت.
خامنه ای جنایتکار نمونه تمام نمای همان محمد و علی و خزعبلات قسط علی، عدل علی، و مزخرفاتی از این دست است که خودشان بریده اند و خودشان دوخته اند و قرنها به خورد مردم داده اند. هیچگاه هم نگاهی مستقل و بیرون از دایره شان به مزخرفاتی که تحت نام شرع و سنت و لاطائلاتی بنام رساله های آیات چی و چی! برنتافتند. و این شده است که در قرن بیست و یکم! حکومتی دینی چنین چنایتکار، سنگسار می کند، نیرویی چنان هولناک با سوء استفاده از دمکراسی به قدرت می رسد! و جنایتهای خونبار در جای جای کشورهای تحت نفوذ همین دین و باور از افریقا گرفته تا آسیا روی می دهد.
باید با جانیان جنگید نه در شرایط خاصی متحد و همصدا شد! این کار همان اشتباه تاریخی همه مردم کشورهایی از جمله ایران ماست که برای رهیدن از یک مشکل با هر نیروی جنایتکاری پهلو می زند.
برپایه همین اصول و نگرش و روال فکری، حکومت اسلامی نه دشمن امریکاست نه دشمن اسرائیل! این جانیان برای فریبکاری و غارت بیشتر و در قدرت ماندن به دستآویزهایی از این نوع نیاز دارند همان شامورتی بازیهایی که حکومت اسلامی تاکنون در رابطه با غرب و صد البته فریب مردم ما بکار برده است.


گیل آوایی
یک سپتامبر2010
در زیر واکنشی از یکی از خوانندگان این نوشتار را که برایم بزبان انگلیسی ارسال داشته قرار می دهم

Dear Mr. Gil Avaei,

I have read your recent article about "Religious-political forces ..."
and I found it interesting. However, I must say that I feel confused
and a little bit offended about what you wrote. You have questioned
the fundamentals of Islam and the dignity of Mohammed (God bless him)
and the sincerity of the current democracy. Don't you think that if
Islam was so infamous, then our fathers wouldn't accept it? Don't you
think that if the current US democracy was corrupt, then our youth
wouldn't seek it so much?

Please note that the Iranian armed forces (Artesh, Sepah, Basij,
Police, ...) has around two million personnel. Most of these people
are followers of Islam. I find it difficult to believe that all these
people are wrong. Many of the followers of Islam receive good salaries
because of their religion. They believe they are being blessed by
Islam, and they don't like to be offended on what blessed them.

چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹

نیروهای دینی سیاسی نمایندگان اسلام جنایتکار ند و حکومت اسلامی ایران، آینه ی تمام نمای آنان! - گیل آوایی

نیروهای دینی سیاسی نمایندگان اسلام جنایتکارند و حکومت اسلامی ایران، آینه ی تمام نمای آنان
زبان اینان را غرب خوب می فهمد! آیا ما فهمیده ایم!؟

گیل آوایی


پس از اینهمه بحران آفرینی ها و شاخ و شانه کشیهای حکومت اسلامی و ماجراجوییهای امریکا در خاورمیانه باید این حقیقت، هم از زیر عبای آخوندها و هم از زیر کلاه عمو سام بیرون زده باشد برای همه ی آنانی که یک نگاه به امریکا داشته اند تا بیاید و خامنه ای را هم از سوراخ بیرون بکشد و یک نگاه به مضمحل شدن حکومت اسلامی.
واقعیت اینهمه قلدرم دولدرم های امریکا و حکومت اسلامی سرانجام هم از پرده ی دمکراسی ریاکارانه وهم از اسلام ناب محمدی بیرون زد و این میان اسرائیل مانند طعمه نک قلاب، ممه ای شده است که لولوی صاحب زمانی برای حکومت نحسش غذای ابلهان را فراهم می ببیند.
یکی دار و ندار یک ملت و مملکت را می دهد و دنبال نخود سیاه هسته ای می گردد وآب در کوزه و تشنه لبان می گردد اما آن دیگر دکانش را به بهانه ی مبارزه با جاه طلبی های هسته ای این یکی ، پر رونق می کند. این یکی به بهانه ی تحریم سی سال، هر صدایی را خفه می کند و هر دزد و حرامزاده ی قاتلی را سوار بر گرده مردم می کند، آن دیگری با تحریم و ژستهای بازار گرم کنی از هر سوراخی با این یکی بده بستان می کند. و از کنار همه ی این خیمه شب بازی ها از یک سو تمام نقاط استراتژیک در خاورمیانه و صد البته منابع انرژی که همه جهان صنعتی از آن تغذیه می شوند؛ تحت اشغال امریکا قرار می گیرد و کشورهای منطقه که به هر روی، به نوعی فاصله ی ظاهری را حفظ می کردند، سراسیمه بسوی امریکا رفته و دار و ندار کشورشان را برای حضور نیروهای آمریکایی و اروپایی و تسلیح نیروهای نظامی شان که بخوان پرکردن جیب تراستهای اسلحه سازی غرب، به باد هوا می دهند و ابلهانی مرگ بر آمریکا و اسرائیل گویان موشک هوا می کنند و بمب اتم اسلامی شعار می دهند. در کنار همه ی این عوامفریبی ها و بحران آفرینی ها، ملتی چنان سرکوب و به خاک سیاه نشانده می شوند که نه صاحب زمان ککش می گزد و نه خدای قادر متعال به رگ غیرتش بر می خورد. جنایت از پی جنایت چنان روزمره و عادی شده است که قباحت خود را از دست داده است.
در مجموعه ی این روند، آنچه که از کشورهای بیر ون از منطقه رخ می دهد، خارج از هدایت و تصمیم گیری های ماست اما آنچه که خود در کشور خود می کنیم می تواند هم بر سرنوشت ما تاثیر گذارد و هم زمینه ی حضور نظامی ای چنین هار را از بین ببرد. آیا چنین می شود؟
یکی از سیاهکارترین و ابلهانه ترین نیروی توجیه گر حضور نظامی و صد البته آینده بر باده در منطقه، نیروهای دینی سیاسی اند که بنام خدا دست به اسلحه برده و دنبال قدرت سیاسی هستند. وقتی به قدرت سیاسی نیز دست یابند در بهترین شکل آن می شوند حکومت اسلامی یا طالبان بدتر از آن( سگ زرد برادر شغال است!) که بشریت از ننگ وجودشان شرمآگین است.
نیروهای دینی ماجراجویی که بطور ملموس و هر روزه با نکبتهای آنان سرو کار داریم، حکومت اسلامی، حزب الله لبنان، حماس و در روند فرامنطقه ای اش القاعده هستند. آنچه که القاعده بدان عمل کرده و می کند جز یک آنارشی دردآور و سد راه تکامل و پیشرفت جوامع اسلامی شدن، چیز دیگری نیست. اما نیروهایی که ما بطور مستقیم و هر روزه تاوان ماجراجویی هایشان را می پردازیم در حکومت اسلامی، حزب الله لبنان و حماس بطور عمده خلاصه می شود.

وقتی که حکومت اسلامی چهره ی واقعی اسلام را از پرده ی بزکهای سفسطه گران و خوش خیالان دینی که عنوان متفکر و روشنفکر دینی را یدک می کشند، کنار می زند، شرماگینی بشر امروز آنجا به اوج می رسد وقتی آشکارا همین جنایتها و ناروایی ها و بیدادگریها بگونه دردآوری توسط همانان توجیه می شود و باز همان سفسطه گران و روشنفکران دینی در تلاش نشستن بر گرده ی مردمی اند که جانشان از اینهمه جنایت بلب رسیده است.
بحث اهانت به دین و باور کسی نیست. همانگونه که عریان گویی اهانت نیست همانگونه که اگر قاتل را قاتل بنامی و دزد را دزد، اهانت به قاتل و دزد نیست، فریبکاران دینی را فریبکار و برای جنایتهای هولناکشان، جانی نامیدن، اهانت نیست.
عریانگویی و بیان آشکار بیداگریها و خون دل خوردن مردمی که به بیرحمانه ترین شکل سرکوب و تاراج می شوند، شکستن آن تابوی هزارساله ی اسلامیست که اساس آن دروغ و فریبکاری بوده است. از آن محمدش بگیر تا هر پیشوا و امامی که در همان راستا بنای کج این باور تا به امروزرا پاییده است. روزی علی دشتی و روزی کسروی در ایران بلازده به قتل می رسند و روزی مردم بی دفاع در سینما بر پایه همین نگرش جنایتبار زنده زنده در آتش می سوزند، روزی زندانیان بی دفاع با همین دین و باور و ایه های نحس اسلامی به قتل می رسند و از کشته هاشان پشته ها ساخته می شود و روزی می رسیم به همین جاییکه یک آخوند فکستنی نایب برحق صاحب زمانی می شود که پایان ندارد و همان اراجیف مشروعه نه.مشروطه را به تیغ و تیر و خون تحمیل می کند. یکی بزرگترین و نخستین انقلاب آزادیخواهانه ی منطقه ما را چنان در چنبره ی سیاه اسلام گرفتار می کند که هنوز از زیر منجلاب آن کمر راست نکرده ایم ویکی بجای سلطنت شاهنشاهی ایران به سلطنت اسلامی وقیحانه لابه می کند. و این همه را وقتی در کنار آن باورها و آیینها و خوش باوریها قرار می دهی که همین جنایتکاران از کنار آن رزق و روزی خورده اند و از ناآگاهان مکیده اند و گردن کلفت کرده اند، داد آدمی به آسمان بلند می شود وقتی کسانی باز بر این باور و پایه و اساس می کوشند همان خاک را برسر مردم بریزند. از آن سیاسیکارش گرفته تا باصطلاح روشنفکرش.
وقتی خصلتها و خصیصه های آخوند را دلیلی بر اینهمه فریبکاری و بیدادگری می پنداری و اسلام عزیزشان را مبرا از این جنایتها فرض می کنی، انگشت به دهان حیران می مانی که با آن سومالی چه می کنی، با آن پاکستان و افغانستان چی می کنی با آن حماس و حزب الله بدتر از همه شان چه می کنی! اسلام همین است که با چشم خود شاهدیم. اسلام همین است که داغ آن را هر روز حس می کنیم. هر روز شکنجه می شویم هر روز به دار آویخته می شویم هر روز غارت می شویم. اسلام همین است که در هر جایی که این باور پلید خود را نشان داده جز خرافه و مرگ و دروغ و ریاکاری و تنفر نیافریده است. این جانیان با مرگ بر امریکا گویان بهترین عامل تامین کننده منافع آمریکایند. این جانیان انسان را به سخره گرفته اند این جانیان به کرامت انسان تازیده اند. همه ی اینها سر و ته یک کرباسند.

اما پرسش از همه این جنایتکاران و آن دسته از منادیان دمکراسی و حقوق بشری که در جریان حوادث و ماجراجویی ها صداشان در می آید و آتش بیار معرکه جنایتکاران اسلامی هستند این است که اگر نیروهایی چون حماس و حزب الله قدرت سیاسی را در لبنان و فلسطین در دست بگیرند و دست در دست حکومتهای بغایت سیاه و جنایتکاری مانند حکومتهای اسلامی در ایران و و دیکتاتوری اسد در سوریه و شاید! اردغان ترکیه، چه گلی به سر مردم و کشورهای این منطقه خواهند زد!؟
آیا نیروهایی که به حقوق انسانی و اصول آزادی و کرامت انسانی پایبند نیستند، می توانند با تکیه بر چنین اصولی به قدرت برسند و آن کنند که طالبان کرد و حکومت اسلامی کرد ومی کند!؟
حکومت اسلامی بزور اسلحه و سرکوب و عوامفریبی ملتی را گروگان گرفته و خدا و خرافه می فروشد و نیروهایی همچون حماس سیه روزی مردمی گرفتار آمده در بازیهای سیاسی و فقر و ناداری و صد البته خرافه های دینی، را وسیله قدرت گیری پوپولیستی شان قرار داده اند. حکومت اسلامی آینه تمام نمای هر ملت و مردم و سرزمینیست که حکومت دینی داشته باشند. برای پیشگیری از سیه روزی فردای این سرزمین ها و مردمان، امروز چه باید کرد!؟ آیا باید با تکیه به اصول دمکراسی و حقوق انسانی به چنین نیروهای جنایتکار میدان داد!؟
آیا نیروها و گروههایی که به اصول دمکراسی پایبند نیستند باید پذیرفت که با استفاده از همان اصول خاک در چشم مردم و جامعه بریزند!؟
واقعیت این است که نه امریکا و نه اروپا و نه هیچ کشور غیر منطقه ای به چند و چون بلایی که به سر ملت و مملکتی در خاورمیانه آوار می شود اهمیت نمی دهند. تنها مشکلشان بحران آفرینیها و بی ثباتی های غیر قابل مهار و مدیریت نشده ی آنان است در غیر اینصورت همین نیروها بهترین یار و یاور استراتژیک کشورهایی همچون امریکا و اروپایند.
از همین نگاه است که شامورتی بازیهای خامنه ای با نوچه های قاتل و جنایتکارش از پرده بیرون می آید و تصویر واقعی ماجرای مرگ بر امریکا و اسرائیل و چه و چه با آن فشفشه بازیهای موسوم به موشک پرانی و ماجراهای هسته ای، از زیر عبایشان بیرون می زند و امریکا با دمش گردو می شکند با چنین بهانه ها برای حضورش که می رود سالها به درازا بکشد.
واقعیت تلخی که پیشاروی همه ی ماست این است که نیروهای دینی سیاسی را با همه ی بزکهای سفسطه گرانه شان بیش از هر زمانی اشکار کنیم که این حضرات در بهترین شرایط ممکن نه تنها جامعه را به قرنها عقب می رانند بلکه زمینه ساز اسارتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و واپسگرایی ِ نسلها را سبب می شوند.
همه کسانی که سنگ دین سیاسی و برائت خدای سیاسی از جنایتهایی که رخ می دهد، به سینه می زنند؛ در جنایتهای تا کنونی حکومت ها و نیروهای دینی سیاسی شریکند.جنایتهایی که یک روز در اسرائیل زن بارداری به گلوله بسته می شود، یک روز در سومالی سنگسار می شود، یک روز در افغانستان بر چهره دخترکان بی دفاع آنهم بجرم درس و تحصیل و مدرسه رفتن اسید پاشیده می شود و این همه با همان خدا و محمد و قران و شرع نامقدس اسلامی جنایتکار صورت می گیرد. تطهیر جنایتکار سهیم شدن در جنایت است حال با هر منطق و بهانه و دست آویزی باشد. باورجنایتکارانه را باید افشا کرد و دورش ریخت.
خامنه ای جنایتکار نمونه تمام نمای همان محمد و علی و خزعبلات قسط علی، عدل علی، و مزخرفاتی از این دست است که خودشان بریده اند و خودشان دوخته اند و قرنها به خورد مردم داده اند. هیچگاه هم نگاهی مستقل و بیرون از دایره شان به مزخرفاتی که تحت نام شرع و سنت و لاطائلاتی بنام رساله های آیات چی و چی! برنتافتند. و این شده است که در قرن بیست و یکم! حکومتی دینی چنین چنایتکار، سنگسار می کند، نیرویی چنان هولناک با سوء استفاده از دمکراسی به قدرت می رسد! و جنایتهای خونبار در جای جای کشورهای تحت نفوذ همین دین و باور از افریقا گرفته تا آسیا روی می دهد.
باید با جانیان جنگید نه در شرایط خاصی متحد و همصدا شد! این کار همان اشتباه تاریخی همه مردم کشورهایی از جمله ایران ماست که برای رهیدن از یک مشکل با هر نیروی جنایتکاری پهلو می زند.
برپایه همین اصول و نگرش و روال فکری، حکومت اسلامی نه دشمن امریکاست نه دشمن اسرائیل! این جانیان برای فریبکاری و غارت بیشتر و در قدرت ماندن به دستآویزهایی از این نوع نیاز دارند همان شامورتی بازیهایی که حکومت اسلامی تاکنون در رابطه با غرب و صد البته فریب مردم ما بکار برده است.
گیل آوایی
1سپتامبر2010

پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

کانون متمرکز و مکمل جنبش سبز در خارج از ایران یک ضرورت است، گیل آوایی

کانون متمرکز و مکمل جنبش سبز در خارج از ایران یک ضرورت است
گیل آوایی

شرایط سرکوب و خفقان در حکومت اسلامی بویژه یک سال اخیر، مجال حضور رهبری بی پروایی که بتواند اعتراضات یک ساله را به یک جنبش هدفمند رهبری کند، نمی دهد. آنچه که تاکنون از اظهار وجود آقایان موسوی و کروبی در جریان اعتراضات اخیر، خلاء رهبری اعتراضات را تا حدی توانسته پر کند، اما از قابلیت و ظرفیت رهبری و تقابل با سرکوبهای سازماندهی شده ی حکومت اسلامی برخوردار نیست.
دلیل آن نیز برخوردهای تا کنونی این دو شخصیت است که از فراز روزها و هفته های نخست پس از اعتراضات، گام به گام موجب رستن حکومت اسلامی از مرحله سقوط ویافتن فرصتهای سازمانیافتگی سرکوب و تقویت و آرایش نیروهای حکومتی به هر شکل، شده است. حتی به جرات می توان گفت که آب بر آتش خشم مردم ریخته شده است. نمونه های مراجعه و شکایت به مراکز حکومت که عامل همه ی آن فریبکاریها و تقلبها و سرکوبها بوده اند، و سکوتهای نا بجا و راه ننمودن به بجا در شرایطی که حضور مردم در صحنه، تقابل متهاجمانه به حکومتیان طلب می کرد و نیز عدم توانایی کنار زدن دولت و سیستم قضایی و تشکلهای حامی نیروهای موسوم به کودتا و معرفی جایگزین به همانصورتی که مردم فریادش را می کردند، از نمونه های مورد بحث است. شاید خالی از لطف نباشد که از خمینی همه نمونه ها را آورده اند الا اینکه در دهن دولت کودتا بزنند و دولت تعیین کنند!
چنین ضعفی هنوز در رهبری اعتراضات وجود دارد اگرچه موسوی و کروبی خود را رهبر اعتراضات ندانسته و همراه آن معرفی می کنند اما در عمل چنین نیست بلکه با موقعیت رهبری اعتراضات شرایط و زمان به خیابان آمدن را هم اعلام می کنندو سمت و سوی برخورد با حکومت را طرح و مسالمت آمیز بودن اعتراضات را تاکید می کنند.
اگر در خوشبینانه ترین شکل قضیه بخواهیم برخوردهای تاکنونی را ناشی از شرایط سرکوب و خطرهای ناشی از آن که متوجه موسوی و کروبی است، بدانیم، ضروریست که به پشتیبانی ای در خارج از کشور با محتوا و قابلیت مکمل رهبری اعتراضات، توجه فوری و عملگرایانه کنیم تا از یک سو کانونی شکل گیرد که بتواند با دولتهای خارجی و سازمانهای بین المللی در رابطه با میهنمان برخورد نموده و طرف حساب باشد و از سوی دیگر مشروعیت، توافق، قراردادها و تعهدات با حکومت اسلامی را از اعتبار بیاندازد
چنین تشکلی باید فراگیر و بدور از تنگ نظریهای ایدئولوژیک و سازمانی یا حزبی باشد. حضور هر چه بیشتر چهره های مورد قبول جامعه ایرانی بویژه فرهیختگان در این تشکل بسیار راهگشا و تاثیر گذار است. ضرورت چنین تشکلی نه تنها در مسیر پشتیبانی اعتراضات داخل و بعنوان بازوی رهبری آن عمل خواهد کرد بلکه باید ناگفته های داخل ایران را که بدلیل خطرها و شرایط دشوار سرکوب، مطرح نموده و پیگیر باشد. آنچه که تا کنون صورت گرفته است عموما همراه با پراکندگی و دنباله روی از ماجراجوییها و بحرانهای داخل ایران بوده است در صورتیکه اگر همین حرکتها و برخوردها در قالبی متمرکز و سازمانیافته و فراگیرتر انجام پذیرد، بی تردید تا حد کانونی جایگزین ( آلتراناتیو حکومت اسلامی) نقش ایفاء نماید.
در این راستا بیانیه شماره هیجده آقای موسوی با فرازهایی که راه بر ایده ها و همبستگیهای بیشتر باز گذاشته است، به باور این قلم ناگفته هایی نیز دارد که باید از خارج از کشور و زبان تشکلی که در بالا گفته شد، بیان گردیده و پیگیری شود.
اعتراضات خارج از کشورتا امروز بدنبال بحرانهای داخل ایران بدون حرکت در تقویت و سمت و سو دادن به آن در مسیر پشتیبانی رهبری و شکل دهی محور سازمانیافتگی اعتراضات و خواسته های مردم، عمل نموده و چنین اگر ادامه یابد برایندی غیر از آنچه تاکنون بوده نخواهد داشت و تحت تاثیر رویدادها، بحرانها، شدت و صعف اعتراضات در داخل خواهد بود.
از این رو بر همه ی آنانی که دل در گرو وطن و مردم ِ به میدان آمده دیارمان دارند، باید ضرورت چنین تشکل کانونی را دریابند و بعوان بازوی رهبری داخل، حرکت نمایند. بازویی که مانع انحرافاتی نظیر آنچه در 1357 و حتی اعتراضات سی و یک ساله ای که در ایران روی داده است، شده و در فردای حاکمیت مردمی، بعنوان بازدارنده ای دادخواهانه از پا گرفتن دوباره استبداد با هر تفسیر دینی یا سیاسی، جلوگیری نمایند.
اگر چه ضرورت چنین کانون سازمانیافته و فراگیر در همه سالهای تا کنونی وجود داشته است اما شرایط حساس امروز داخل ایران در هیچ دوره از سی و یک ساله ی اخیر نبوده است. از اینرو، ویژیگی ِ شرایط کنونی، ضروت وجودی چنین کانون فراگیر را بیش از هر زمان دیگری به همگان هشدار می دهد.
امروز می توانیم از تکرار پیشگیری کنیم. آیا فردا نیز چنین مجالی خواهیم داشت!؟ آنطور که بگوش می رسد، اگر بخود نیاییم عکس خمینی را در ماه نیز روئت خواهند کرد!


با احترام
گیل آوایی
17 جون 2010

یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

موسوی و کروبی خواسته یا ناخواسته ابزار حکومت اسلامی در مهار اعتراضات مردمند

اگر دیروز شعار " رای من چه شد؟" بود، امروز مرگ بر اصل ولایت فقیه است. این ساختار شکنی نیست. این تند روی نیست. این خواسته ی دل ِ مردم است. کارد به استخوان همه رسیده است. مردم کل این حکومت را نمی خواهند. این جان کلام همه ی مردمیست که به خون کشیده شده اند. این یعنی رها شدن از کل حکومت اسلامی. این شعار و خواسته ی به حق و بجای مردم، بازتاب دهنده ی سی و یک سال جنایت و سرکوب و غارت و فریبکاری یک حکومت است که از اصل و اساس اش دروغ گفت و فریب داد.
آیا موسوی و کروبی تفاوت خواسته خود با خواسته ی مردم را نمی دانند؟ ایا شرایط بوجود آمده از فردای تقلب همواره در انتخابات! کجا بودند!؟ و کجا هستند!؟ در نمی یابند!؟
آیا ساده لوحی نیست که باور کنیم این جماعت قاتل و لومپنی که با ترور و قتل و شکنجه و سر به نیست کردن به جاه و مقام رسیده اند، با چنین شیوه ها و موضع گیریهای صلواتی، کنار می روند و میدان به غیر از خودی هاشان، می دهند!؟
آقایان موسوی و کروبی خوب گوش کنید، برای یک بار هم شده زبان مردم را بفهمید و در مسیر خالی کردن پشت مردم قرار نگیرید! برای یکبار هم شده برای مردم و در خدمت مردم باشید! حتی اگر اصل بر صداقت و راستینتان باشد، شیوه ای که پیش گرفته اید، غرق شدن در همان منجلاب حکومت اسلامیست با تفاوتی هولناکتر که کسانی که دست پروده ی همان خمینی ِ مراد و مولایتان، گردن نهادن است . همانانی که امروز تیغ بر شما ها نیز کشیده اند! و تنها چاقوهایی اند که دسته خود را بریده و می برند.
واقعیت را خوب می دانید و خوب هم می دانیم که خدای سیاسی، دین سیاسی، ریشه ی همه این سیه روزی ملت ماست. واقعیت، توهم و غلت زدن در منجلاب اسلام سیاسی و پیامدهای شوم و خونبار آن است وقتی که حکم براند. آیا آنچه که شما می کنید فراتر از آن شرایطی خواهد بود که خمینی سوار شد و به همین روز سیاهی نشسته اید و نشسته ایم که دار و ندارمان به تاراج برده شده و می شود!؟
آقایان عزیز! کدام قانون اساسی!؟ کدام حکومت اسلامی!؟ کدام خمینی را می گویید!؟ آیا نمی دانید خمینی نماد همه ی جنایتهاییست که بر ما رفته است!؟ به اوین و خاوران و لعنت ابادها مروری کنید!؟ گویا این رسم همه دینمداران سیاسیست که در اشک شوق می آیند و در منجلاب می روند!
آقایان موسوی، کروبی، سکوت و انتظار و شیوه مبارزه با راهپیمایی های با مجوز در حکومتی چنین لمپن و بی همه چیز!!! آب بر آتش خشم مردم پاشیدن نیست!؟ مردم را از اوج داخواهی به قعر سرکوب و سکوت و روزمرگی کشاندن است.
ایا نمی دانید که حکومت اسلامی مشروعیت خود را سالهاست از دست داده است! با چنین برخوردهایی چه چیزی به جامعه و دنیایی که چشم به شماها دوخته اند، می نمایانید! آیا غیر از توهم و ناتوانی و ابزار این حکومت بودن است!؟ براستی تا کنون اندیشیده اید که شما ابزار این حکومت در مهار اعتراضات مردم ِ بحان آمده، شده اید!؟
آیا خودتان به پیامدهای آن اندیشه می کنید!؟
با چنین شیوه هایی که پیش گرفته اید، خودتان مردم را خلع سلاح می کنید! دفاع از خود، خشونت نیست! باید شماها نیز به این نتیجه رسیده باشید که حکومت اسلامی به شما آقایان موسوی و کروبی! آری به شما ها برای مهار و سرکوب اعتراضات نیاز دارد تا از خطر سقوط برهد و به بقای خود ادامه دهد! از جایگاهی که در میان مردم دارید، در جهت راستین و سزاوار مردم استفاده کنید. این مردم سزاوار آن نیستند که چنین فریب بخورند و دار و ندارشان به تاراج رود. این مردم بارها با همه هست و نیستشان به میدان آمدند، برای یکبار هم شده ثابت کنید که امامزاده ی اسلامتان کور نمی کند و شفا می دهد!
با احترام
گیل آوایی

چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹

دلتنگی ، گیل آوایی

دلتنگی
گیل آوایی

چو دلگیر خاکستری ابر بی جنب و جوش
چو این سقف کوتاه بر شانه ام
سخنگوی مستانه ی باده ای
اگر بشکفی در هوار غریبانه ام
اگر بشکنی این سکوت سیاه
بروبی همه سینه سوز غمم
بباری همه اشک پنهان من
ترا مات و مبهوت در قاب عکس
به هر آه دلتنگی سالها دوری ات
سپارم بدست خیالی که تا عمق چشمان تو
گذر می کند روزگاری که نیست
تو
با اینهمه بودنت
نمی دانی
باری
چه سان همچو بغض نهفته در اندوه شب
مرا تا خراب همه هیچ
می گیرانی ام

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

اسلام سیاسی را به مسجدها برگردانید پیش از اینکه احمدی نژادهای هار همه منطقه را به نکبت بکشانند

منظقه خاورمیانه می رود که در چرخه تکرار تاریخی خود همچنان در جدلها و تنشهای کور از قافله ی بشریتِ رسته از خرافه و فریبکاری عقب بماند. نمونه ی برجسته و مشخص واپسگرایی و قرنها به عقب رانده شدن، ایران بلازده ی ماست در چنگال نفرت و انتقام و بلاهت اسلام سیاسی که در مقایسه آن تحت دو حاکمیت متفاوت بسهولت قابل درک است. از مدرنیسم سطلنت و شاه با همه ضعفها و قوتهایش تا نماد تمام نمای خرافه و جهالت، خمینی عقب مانده، نمونه ی بسیار دردناک چرخه تکرار تاریخی ماست.
چه کسی می توانست حتی تصورش را بکند که از دل 57، خامنه ای و احمدی نژاد پا بگیرند!؟ چه کسی می توانست حتی تصورش را بکند که ایران از آن روند حتی به هزار نقص و جای نقد و تفسیر اصلاحات ارضی و سپاهیان بهداشت و دانش وسهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات برسد به شلاق خوردن کارگران در کارخانه ها و دست بریدن و سنگسار و کشتارهای خونبار!؟ و شرایطی پدید آید که ابلهی بیمار، هاله نور ببیند و چاقو بکشد به یک ملت!؟

اگر ایران از حرکت سرسام آور بسوی مدرنیسم غرب به عقبگشت ِ هولناک قرنها، در سه دهه از حاکمیت اسلامی، دچار شده است؛ کشورهای دیگر منطقه نیز بمثابه ی دنباله ی این روند شوم! در دگردیسی ِ هشدار دهنده ای می روند تا همین بلای آینده سوز را گرفتار آیند.
نمایندگان شناخته شده ی فریبکاری که هم اکنون برای قدرت گرفتن هرچه بیشتر و دوام و بقای سیاسی خود، موج سواران حرکتها و بحرانهای تله وار ِ این دگردیسی اند، را می توان ازدولتهای بر سر کار، اردوغان ِ ترکیه لائیک تا سودان عمرالبشیر و از سوریه حافظه اسد کودتاچی به وراثت بشار اسد تا طالبانهای سرزمین ژنرالها، پاکستان! بخوبی دید. نیروهایی همچون القاعده و جهاد اسلامی، حزب الله و حماس و اخوان مسلمین و.........سایه های شوم نگران کننده ای هستند که دست در دست همه منادیان خدای قهار ِ اشد من الکفار! شرایط بمراتب خونبار و هولناکی را پیش روی همه خاورمیانه قرار می دهند.
حرکتهای نسنجیده بدنبال بحرانهای مصنوعی از نوع آنجه بطور مشخص در لبنان و فلسطین جریان دارد، آب در آسیاب همه احمدی نژادهای هزار رنگی از نوع حسن نصرالله و خالد مشعل ریختن است.
در تعاریف دمکراسی و آزادی و حقوق بشر اگر بهانه ای برای همبستگی بین المللی و به تبع آن هیزم در تنور شعله ور خرافه مستانی از این دست که از مغاک عصر حجری آنهم با تاخیر هزار ساله سر بدر آورده اند، خاک در چشم مردمانی ریختن است که برای یک زندگی انسانی ِ شایسته انسان ِامروز، له له می زنند اما در دام عوام فریبی این جانیان گرفتار شده اند.
آنچه که این هشدار را بیش از هر چیز سبب شده است ایران نیست چرا که ایران به شهادت تاریخ از آب و آتش هزار غارت و چپاول و حاکمیت ناروا گذشته است و حکومت اسلامی را نیز بار دیگر در باتلاق بایسته و شایسته این حکومت مدفون خواهد ساخت. اما علت اصلی این هشدار روندیست که ترکیه، ساز آن را کوک کرده است اگر دیروز حکومت اسلامی بود و حوض اش یعنی سوریه و حزب الله و حماس! امروز ترکیه به این جمع شوم و نکتبار پیوسته است. پیوند بسیار نامبارک و نکبتباری که همه منطقه را به پریشانی و آشوب و سیه روزی می کشاند. اردوغان با چهره بزک شده ی لیبرالی اما پلیدی های خدای سیاسی در بطن خود، حکومت اسلامی ترکیه را فریاد می کند.
اگر اردوغان امروز در شمایل لیبرالی و مدرنیستی، قابل مذاکره ومراوده و مسالمت جویی بنظر می رسد، فرزندانی از نوع هاله ی نور!، آبستن است که اگر سقط نشود بی هیچ تردید ی آینده ی طالبانی در انتظار منطقه خواهد بود!
به گواه تاریخ هیچ حرکت یا نیروی سیاسی ایدئولوژیک نیست که به قدرت رسیده باشد و به دیکتاتوری نیانجامیده باشد و بدترین و خونخوارترین استبداد را نیز دین سیاسی به جامعه تحمیل کرده ومی کند.
اگر که کشورهای بویژه خاورمیانه بخاطر جوامع سنتی و عقب مانده، از ظرفیت تحمل و همزیستی آزاد و برقراری یک جامعه ی هماهنگ با جهان کنونی برخوردار نیست، با چالشهای جدی ِ اجتماعی/ سیاسی/ فرهنگی روبرویند اما مسئولیت و وظیفه ی نیروهای آگاه و فرهیخته ی باورمند به آماجهای یاد شده برای برقراری بایسته های اجتماعی عصر حاضر ، ایجاب می کند که در کنشها و واکنشهای خود در راستای پیش رفتن بسوی این آماجها حرکت نمایند.
برخورد با نیروهای سیاسی دینی که سودای قدرت و دولت دارند، امروز بمراتب آسان تر از زمانیست که به قدرت و دولت رسیده باشند! همانگونه که برخورد با خمینی دیروز بمراتب آسوده تر از امروز بود و همینطور نصرالله و مشعل را دور کردنشان از فریبکاری وانحراف مردم، سهل تر از فرداییست که این جانیان به قدرت برسند.
برای دفاع از آزادیها و حقوق انسانی باید که در همبستگی با نیروهای همسو و شایسته این هدفها، حرکت نمود. دفاع از مردم ایران در مبارزه شان برای آزادی، مذاکره با حکومت آزادیکش اسلامی نیست! کمک به مردم سودان و سومالی و الحزایر، طرف حساب شدن با نیروها و دولتهای دینی فریبکاری که عامل عقب ماندگیهای بسیاری در این جوامع هستند، نیست! بلکه باید در راستای حرکت برای برقراری جامعه ای با نُرمهای انسانی امروز همگام شد. کمک به مردم لبنان و فلسطین نه همصدایی و همنوایی با نیروهای دینی شان بلکه دست در دست نیروهای دمکرات و آزادیخواه این دو کشور بودن است.
فراموش نکنیم که همین نیروهای دینی سیاسی، وقتی بر اریکه قدرت تکیه زنند، بدتر از طالبان افغانستان اگر نباشند! بهتر از آن نخواهند بود! یعنی همان عقب ماندگیها، همان شنکجه ها و سرکوبها و محرومیتها و محدودیتها! چه بسا که از دل همان قدرتشان، شرایط بمراتب فاجعه آمیزتر و هولناکتر بدر آید.
در برخورد با مردم فلسطین هیچکدام از نیروها و شخصیتهای سیاسی/ فرهنگی/ اجتماعی، فلسطینی تر از یاسر عرفات و محمود عباس نیستند! و همینان در چالشهای با نیروهایی همچون حماس و حزب الله و البته حامی کاسه داغتر از آش، حکومت اسلامی، به شرایط اسفبار کنونی رسیده اند. همین نیروهای همچون حماس چالشهای خودی فلسطینی با سازمان آزادی بخش فلسطین شدند که بجای رهانیدن مردمشان از تیره روزی، به تسویه حسابهای جاه طلبانه و کور کشیده شدند که بازتاب آن را هنوز شاهدیم. این نیروها برای کور کردن و نفرت و انتقام دهن گشادی دارند و نعره می کشند اما از حل ساده ترین نیاز انسانی مردم عاجزند!
اگر با ژستهای ضد اسرائیلی و ضد امریکایی می توان مدافع مردم و حقوق و آزادیهای انسانی بود، باید احمدی نژاد ِهاله ی نوری و خامنه ای خرافه مست! نمونه های عبرت آموزی برای همگان بوده باشند. بیاد داشته باشیم که با مرگ بر امریکا فریاد کردن هم می توان ابزار اجرایی سیاستهای امریکا در منطقه بود!

با مهر
گیل آوایی
جون 2010

چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹

آنانی که بنام مردم غزه اما در عمل از حماس حمایت می کنند با حکومت اسلامی در فلسطین چه خواهند کرد؟ - گیل آوایی

آنانی که بنام مردم غزه اما در عمل از حماس حمایت می کنند با حکومت اسلامی در فلسطین چه خواهند کرد؟

حماس همان حکومت اسلامی و حکومت اسلامی همان حماس است و اینان از همان باتلاق متعفن خدای سیاسی ارتزاق می کنند که القاعده و طالبان و همه نیروهای دینی دیگر از سومالی تا الجزایر و مصر از تیغور چین تا چیچن روسیه سر در آخورش دارند و با توهم و اوتوپیای اسلامی جز پوپولیسم سیاهی که جامعه را به خرافه و خفقان و نظام جنایتکارانه می انجامانند، برآیند دیگری ندارند و از این رهگذار موقعیت نیروهای بالنده و مترقی سیاسی را که برای یک جامعه انسانی مبارزه می کنند، نه تنها دشوارتر نموده بلکه راه بر حضور و تمرکز قدرتهای خارجی هموار کرده و توجیه می کنند.
حکومت اسلامی هفتاد میلیون به گروگان گرفته و حماس یک ونیم میلیون نفر. و این هر دو بر سیه روزی مردم خویش اشک تمساح می ریزند. براستی دمکراسی و حقوق انسانی و جامعه ای شایسته ی انسان، درچه چارچوبی تعریف و تفسیر می شود و چه نیروهایی در مسیر دستیابی به آن توانمند، با ظرفیت لازم و عملگرایانه گام بر می دارند؟ در این راستا همراهی نیروها بویژه افکار عمومی با نیروهای در گیر در معضلات روند دستیابی به هدفهای انسانی چگونه شناسه یا شناسه هایی دارند؟
آنچه این نوشته را سبب شده، حادثه ی اخیر در ماجرای کمکهای انسانی به غزه است. نمی دانم در سیاست می توان به حادثه ی اتفاقی اعتقاد داشت یا نه اما به تجربه و آنچه که گذشته است بی هیچ تردیدی می توان اتفاقی بودن ماجراهایی از این دست را بکلی فراموش کرد. (بحرانهایی از پیش از 1980 در منطقه شکل گرفت که هنوز بگونه ابزار پیشبرد بسیاری از سیاستها و برنامه ی در خدمت آن، عمل کرده است. حضور کنونی غرب در خاورمیانه و اسیای میانه به برکت همین نیروهای پوپولیست مذهبی و بحران آفرینی های ماجراجویانه شان است که در پیش از قوام گرفتن این نیروها و بحرانهای ناشی از آن در منطقه، حتی در خواب هم برای امریکا و اروپا میسر نبود!)
و اما ساده ترین پرسش در باره برخورد یا موضع احزاب سیاسی مترقی و سکولار در منطقه با مقوله دمکراسی و برقراری ازادیهای سیاسی و ایجاد جامعه ای با معیارهای انسانی شایسته عصر حاضر، در مقابل نیروهای پوپولیست و متوهم دینی سیاسی، چگونه باید باشد؟
براستی حمایت از نیروهایی مانند حماس و حزب الله بطور اخص ( حتی به دلیل سیه روزی مردمی که در تار تنیده شده ی خدای سیاسی این نیروها)، تقویت آنان در بدست گرفتن قدرت و ایجاد ساختار حکومتی با تفکر و فرهنگ دینی ای که دارند، نیست؟ اگر چنین است، با حکومت اسلامی آینده در لبنان و فلسطین چه باید کرد؟ آیا حکومت اسلامی در ایران تجربه خونبار و هشدار دهنده ای برای همگان نیست؟
آنچه که در ترکیه می گذرد، با یک مقایسه نه چندان دور بلکه در همین یکی دو دهه ای که این کشور پشت سر گذاشته است، چه چشم اندازی پیش روی نیروهای آزادیخواه و مترقی می گذارد؟ آیا حکومت اسلامی ترکیه، کابوسی نیست که در انتظار ترکیه ی آقای اردوغان است؟ این کابوس را چه جریان یا سیاستی پیش می برد؟ و وظیفه و مسئولیت نیروهای مترقی چیست؟
مبارزه با نیروهای استثمارگر و خارجی در منطقه توجیه گر پشتیبانی از نیروهای پوپولیست مذهبی نیست و نباید هم باشد. آیا با برخوردهایی که صورت می گیرد، تقویت نیروهای پوپولیست دینی نیست؟
کمک به مردم اسیر در چنگال نیروهای حماس و حزب الله و ........( به هر دلیل! چه توهم و خرافه و جهالت، چه ناچاری و نا گزیری و فقر) این نیست که به قدرت گرفتن نیروهایی همچون حماس یا حزب الله باشد.
ماجرای کمک رسانی به مردم غزه چه سناریویی داشته و پیش از و بیش از مردم فلسطین و حتی حماس، حزب اسلامی حاکم در ترکیه سود برده است و سوار بر موج همان پوپولیسمی شده است که حکومت اسلامی بوده است!
واقعیت این است که مردم فلسطین ابزار سیاسی کاران پوپولیستی شده است که از فقر و سیه روزی و خانه خرابی آنان به نفع خود و قدرت گیری خود استفاده می کنند.اگر بحث کمک به مردم است، مردم سومالی، سودان و......دهه هاست که در شرایط بمراتب غیر انسانی تر و جنایتبارانه تر بسر می برند! چگونه است که به ناگاه هوای کمک به مردم فلسطین آنهم نه از طریق حکومت فلسطینی محمود عباس بلکه از سوی خرافه مستی همچون مشعل و حنیه ی حماس چنین کمکی سامان داده می شود!؟ اگر این استفاده ابزاری از سیه روزی مردم نیست!؟ پس چه چیزیست!؟
موضع گیریها و یاری رسانیها به حرکتهای انسانی و آزادیخواهانه باید با حس مسئولیت و در جهت راستین کمک به مردم و زندگی انسانی شان باشد وگرنه دچار همان پوپولیسم آزار دهنده و خرافی ای خواهیم بود که بیش از سه دهه زخم کاری آن بر پیکر ما ایرانیهاست و صد البته مردم دیگر منطقه که در آتش بلاهت نیروهای دینی سیاسی می سوزند

با احترام
گیل آوایی
02جون 2010

جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸

حکومت اسلامی- گیل آوایی

حکومت اسلامی

گیل آوایی

1

آیه ها

جاری

شلاقها

به زبان کدام رسالتی

ختم انبیاء لابه می کنند

مرده

کشته

پشته

گورها نشان حکومت الله بر زمین

کوچه ها سنگفرش خون

وای

سلیطگان وحی

باز

چاهی به عمق بلاهت تاریخ

فتوا جار می کنند

2

دستهایی زفغان

مشت هوا

دستهایی که هراسان

به تفنگ

پشت دیوار بلند

داغ و زنجیر و دار

بودن و نابودن

فرصتی یا که سری جنباندن

چارپایه به تکان

آه اگر

بگسلد حلقه طناب

دستهایی زهراس

به عبث می پاید

سایش کابوسی

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...