روی سخن در این یادداشت با روحانیت شیعه و مافیای حکومتش در ایران
است:
چرا چرت[1]
می گویید! چرا خودتان را بخریت زده اید!؟ چرا به چیزی که خودتان می گویید، ذره ای
نمی اندیشید!؟ تا کی می خواهید از هرچه عقل و منطق و اندیشه بگریزید. خریت تا کی!؟
قصد توهینی در کار نیست. عملکردتان، وجودتان و فکر و فرهنگتان همین
است. گفتن حقیقت ِ وجودی تان توهین نیست. هشدار بخودتان است. خودتانید که جز همین
زبان، زبان دیگری نمی فهمید! گواه آن فرهنگ گفتاری/رفتاری تان است چنین می گویم و
می نویسم تا هشدار را دریابید تا بدانید که هیچید! حقیرید! و از همین حفارت تان
است که به معنی واقعی کلمه خودتان را به خریت زده اید. توهینی اگر این میان برداشت
شود، توهین به خود خر است!
کشتارها تا کی!؟ قتل و غارت تا کی!؟ یک ملت و یک مملکت را بزور با
سیاهترین سرکوبها به گروگان گرفته اید. قدرت در دستتان هرچه که باشد، فرو خواهد
ریخت. فرو می ریزیمش. تاریخ ما بهترین گواه این گفتمان است. خودتان را به خریت
تاسفباری زده اید به هیبت انسان نمایانی که در دریای خون یک ملت راه برون رفت می
جویید. آنهمه کشتید! چه شد!؟ بیچاره ها از بازرگان به احمدی نژاد ِ ابله رسیده
اید! از طالقانی و منتظری به لاریجانی و مشتی چاپلوس ِ حقیر رسیده اید! از خمینی ِ
قاتل به خامنه ای لُمپن رسیده اید. کشتارها تا کی!؟ مگر نه اینکه خلخالی جنایتکار
را به جان فرزندان این آب و خاک انداختید و این بیمار مالیخولیایی که هر چه
نابدتری به روح خبیثش باد!، هرچه توانست کشت. اعدام کرد. آعدامهای فله ای!
اعدامهای کور! اعدامهای بر پایه ی همین فتواهای هولناک! اعدامهای صاحب زمانی که
نفرین و نفرت بر او باد با جمکران بلاهتبارش! مگر اعدامهای خیابانی همین جنایتکار
یادتان نیست!؟ نه از اعتراض سیاسی کم شد و نه از اعتیاد و معتاد!
مزدور پروراندید! واجبی خوراندید! خودی و غیر خودی کردید، بلاهت صاحب
زمانی تان بیشتر شد و جنایتبارانه تر کشتید و واجبی خوراندید! نگاه کنید از آنهمه
که منبر و مناره افراشتید به کجا رسیده اید! این همان ریاکاری اسلامی و تقیه کردن
اسلامی و فریبکاری اسلامی و تقوا و رستگاری تان است که به چنین ذلت و ریا و جنایت
رسیده اید. حتی به مادر و خواهر خودتان رحم نمی کنید! یادتان هست که کمونیستها را
به چنین خوی غیرانسانی متهم می کردید!؟ این همان اراجیف بافی های دیروزتان است که
در عمل از خود شما بیرون زده است! این همان جهنم و بهشت مزخرفتان است که خودتان
تفسیر و تعریف می کردید و وعده می دادید! بیچاره ها! هیچ چاره ای مقابلتان نیست جز
به منجلاب متعفن همان اسلامتان گور شوید!
خریت تا کی!؟ حماقت تاکی! شیشۀ عمر شوم تان شکسته شده است! چرا از
این واقعیت آشکار می گریزید. با کشتار نمی توانید بر سر قدرت بمانید. تنها دست
آورد این کشتارهاتان سخت تر شدن کار تلاشگران حقوق بشر در دفاع از شما جانیان در
فردای انسانی ایرانِ من است.
خودتان را به خریت زده اید و اراجیفتان باورتان شده است. خیال مالیخولیایی تان است که با انکار واقعیت، با
انکار حقیقت، آن را به دلخواهتان تغییر می دهید! چقدر حقیرید! چقدر ابلهید! مگر با
سه دهه کشتار توانستید تغییر دهید!؟ مگر توانستید یک لحظه، حتی یک لحظه از کابوس
سرنگونی خلاص شوید!؟ خودتان را نفریبید! همیشه در کابوس بسر برده اید! گواه این
کابوس همان بس که حتی از گور یک شاعر می ترسید! از یک وبلاگ نویس هراس دارید! حتی
از یک خبرنگار ِ خود پروریده، سرنگونی تان را می بینید! حتی از وزیر و وکیل و رئیس
حکومت نحستان می هراسید! بیچاره ها از کدام اسلام، از کدام محمد، از کدام قران می
گویید! که ننگ و حقارت و ریاکاری تان پرده از رسوایی آنهمه تناقض و فریب تاریخی بر نکشیده باشد! شماها مرده اید! پیش از
آنکه کشته شده باشید! شماها در گورتان سیر می کنید پیش از آنکه در گورتان کرده
باشند!
همۀ اینکه بر سر این ملت و این مملکت آوار می کنید، تعفن اسلامتان،
تعفن باور و فرهنگ جنایتکارانه تان است.
یک مشت لمپن، یک مشت بی ریشه، یک مشت دزد، به دار و ندار یک ملت و یک
مملکت چنگ انداخته اید و برای حفظ همین غارت و دزدی دست به هر جنایت و ریاکاری می
زنید حتی به الله و قرآن و محمدتان هم رحم نکرده و نمی کنید! دزدید، ریاکارید!
ابلهید! ابلهانی که برای ریاکاری و جنایت زیرکید وهمین اساس کابوس و سرنگونی تان
است!شما گور دینی خودتان را افریده اید! بدست خودتان تعفن تفکرتان را نمایانده اید!
به گواه تاریخ، شماها نمی مانید! به گواه تاریخ به گور خواهید رفت!
یا همچون بن علی یا همچون صدام و
قذافی! اما وای آن روز که تاوان اینهمه جنایت از شما ستانده شود!
گیل آوایی
هشت اسفند 1389