سخنی با دوستان مجاهد
سازمان مجاهدین خلق چوب ندانم کاریها و توهمات اسلام سیاسی اش را می خورد به همانگونه که منتظری خورد همانگونه که موسوی و کروبی خورد همانگونه که ملت ایران از این باور و تفکر سراپا جنایت و تناقض خورده است و تاسفبار اینکه هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و سازمان مجاهدین خلق طوفانی را درو می کند که هژمونی کسانی چون رجوی بر این سازمان، باد آن را با همان توهمات و تحلیلهای برآمده از آن در سالهای نخستین انقلاب کاشته بودند. با همه احترام به تک تک بدنه مجاهدین باید بگویم که فرهنگ فرد پرستی و کیش شخصیت در این سازمان و ندانم کاریهای یکی از پی دیگری نه تنها خود سازمان را بخون کشاند بلکه همه ی ملت ما را اسیر بسیاری از رویدادها کرد که می شد از آن پرهیز نمود. و این میانه فرهنگ و برخورد و خود سانسوری ای بر بسیارانی حاکم شده است که مجال نقد و برسی و ریشه یابی نمی دهد و با برچسب زدنها و تاختنهای هوچی گرانه از نوع همانهایی که از سوی حکومت جهل و جنایت اسلامی اعمال می شود، برخورد می کنند. براستی چرا جزئی از عادتهای بد ما ایرانیان شده که وقتی کشته شدیم یا مردیم یا قربانی شدیم، های و هوی ها بلند می شود و خودقربانی نمایاندن، گرفتار می آییم. چرا به ریشه یابی ها و درمان درد خود نمی پردازیم ؟ چرا کسی یا کسانی که با ندانم کاریها و توهم ها و بسیاری دیگر از دلایل شناخته شده سبب فجایع هولناک شده و می شوند، پاسخگو نبوده و نیستند. چرا عادت کرده ایم همینطور سواری بدهیم و در چنبره هزار فاجعه دست و پا بزنیم هیچ کس هم نخواهد مسئولیتی بعهده بگیرد.
یک حاکمیت خونبار تمام ملت و مملکت ما را به خون و تباهی کشانده است. یک ملت را اسیر خرافه و جهالت و غارت کرده است و این می کند که هم اکنون شاهدیم و تاوان می دهیم و در رویارویی با چنین حکومتی نیرویی چنان گسترده با پشتوانه بیشترینه ی مردمی در ایران در چنین شرایط دردناکی قرار می گیرد که ریشه در یک روند اشتباه از پی اشتباه دارد و هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد
چرا رهبری مجاهدین نسبت به جان همه کسانی که در عراق هست و نیست خود را در خدمت رهبری شان گذاشته اند مسئولیتی نمی پذیرد. مجاهدین با کدام برنامه با کدام هدف با کدام طرح به عراق برده شدند؟ این برنامه و هدف و طرح همینی است که از صدام به بی پناهی امروز انجامیده است. آیا رهبری مجاهدین برنامه ای برای چنین شرایطی داشته است؟
مصاحبه با هزارخانی در پی حمله امریکا به عراق و سقوط صدام هنوز در گوشم هوار می شود که رهبری مجاهدین هیچ برنامه ای برای مجاهدان گرفتار آمده در عراق ندارد!
مگر می شود اینگونه طرح و برنامه ریزی کرد بعد هم هیچ!!!!؟ چه کسی در سازمان مجاهدین پاسخگوی این سالهای خون است!؟ چه کسی پاسخگوی به هدر دادن قدرت بی مانند مجاهدین در سالهای رفته است!؟ تا کی باید در یک لاک ِ سکتاریستی سر فرو رفت و به هیچ کس هم پاسخگو نبود!؟
سه هزار و پانصد مجاهد باقی مانده از آن فراخوانی ِ نیرو به عراق در خونبار ترین شرایط مانده اند و مرحله به مرحله سلاخی شده و می شوند یکی نیست در این سازمان از رهبری بپرسد که چرا چنین شده است!؟
یکی با آن خونباری آیت الله رهبری ِ مشتی قاتل و شکنجه گر می شود و همه ملت و مملکت را به خاک و خون می کشد و به هیچ کس پاسخگو نیست و یکی هم در این سوی جهان دربدری رهبر می شود و رجوی ایران ایران رجوی بار می کند و به هیچ کس هم پاسخگو نیست!
نه مجاهدم نه اصولن دشمن مجاهد اما به عنوان یک ایرانی که بنوعی داغ سه دهه از حاکمیت اسلامی برخود دارم، آیا می توانم بپرسم که رهبری مجاهدین در چنین کارزار خونبار با حکومت اسلامی چرا به اینجا کشیده شده است و مسئول چنین سیاستها و برنامها چه کس یا کسانی اند و چه برخوردی با آنان شده است!؟
ایا می شود پرسید که رهبری مجاهدین با آن سی خرداد شصت و این استقرار در عراق و آن لشکرکشی های خونبار که جز به کشتن دادن و دم تیغ ِ جانیان بردن ِ نیروها نبوده، به کجا رسیده اند و چرا پاسخگو نیستند!؟
آیا سه دهه از حاکمیت دینی چشم سازمان مجاهدین را باز نکرده است که اسلام سیاسی همین جنایتها و تناقضها و غارتها و ریاکاریها ست که همه ی ما از آن به روز سیاه نشسته ایم!؟ چرا هنوز آقای رجوی ادای خامنه ای در می آورد و خانم رجوی ادای رئیس جمهورهای رهبری را!؟
آیا سازمان مجاهدین به یک خانه تکانی اساسی نیاز ندارد!؟
شاید کار بجایی رسیده است که رهبری مجاهدین جز ادامه ی همین سکتاریسم راهی دیگر ندارند اما بدنه مجاهدین چه می کنند!؟
به باور من، سازمان مجاهدین باید عطای اسلام سیاسی را به لقایش ببخشد و راه به همبستگی بدون نگاه سکتاریستی ِ تا کنونی باز کند.
طرح شورای ملی مقاومت و رفتن به عراق و برنامه هایی در همین چارچوب راه بجایی نبرده و باید به تمام نیروهای مترقی بی هیچ هژمونی ِ تاکنونی بپیوندد و راه به یک همبستگی فراگیر بازکند.
سکتاریسم سیاسی/سازمانی/خطی بلای جان جنبش مترقی ایران بوده و است هنوز. ضمن پاسخگویی به سیاستها و برنامه های تا کنونی، به یک دمکراسی تشکیلاتی/حزبی/سازمانی باید گردن نهند. هر کسی در مقابل عملکرد خویش باید مسئول و پاسخگو باشد. ریاست و رهبری مادام العمر نیست! باید بنا به نیاز شرایط و خواست بدنه ی هر حزب و سازمان سیاسی برپایه دمکراسی و هژمونی اعضاء آنها تغییر یابد.
این را گفته ام تا گفته باشم. شاید گامی در جهت دور شدن از آن عادت بدی که اشاره اش در این نوشتار رفت، باشد.
با درود و احترام به همه اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران بویژه دلیران اسیر در اشرف
گیل آوایی