دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۱

قربانی کردن مردم برای امتیاز گرفتن ازحکومت جنایتکارِ اسلامی، ناشی از عدم شناخت نیروی مردمی از یک سو و خون آشامی ی حکومت اسلامی از سوی دیگر ست. - گیل آوایی


قربانی کردن مردم برای امتیاز گرفتن ازحکومت جنایتکارِ اسلامی، ناشی از عدم شناخت نیروی مردمی از یک سو و خون آشامی ی حکومت اسلامی از سوی دیگر ست.

وارد بازیهای غرب با حکومت اسلامی نشویم! خود سرنوشت خویش را بدست گیریم.
ریشه ی اصلی سیه روزی و تباهی و غارت و عقب ماندگی ایرانیان بویژه در این سالها، روحانیت شیعۀ خرافه مست است وُ عوام فریبی و ریاکاری این جانیان! حکومت اسلامی با بیش از سه دهه از حاکمیت، فرهنگ انسانسوز خود و خرافه وُ جهل وُ نادانی را در جامعه ما چنان گسترانده  است که جهالت و ریاکاری و دروغ و واماندگی و بندگی، امری روزمره و عادی شده است. تا این حکومت بر سر کار است هر تلاشی برای رهایی از اینهمه واپسگرایی و دزدی و فقر و بیکاری و غارت با چنین حاکمیتی که همه توان و امکاناتش را برای گسترش جهل و نادانی و دروغ بکار می بندد، بجایی نمی رسد. دوری از اندیشگی اسلامی بویژه سیاسی آن (با هر بزک و رنگ و لعابی که بگوی!)، و سرنگونی همه حکومت اسلامی و گماردن روحانیون مفتخور به کاری شرافتمند، نخستین و مهمترین تلاش و کاری ست که باید انجام دهیم.
اما
با چنین حاکمیت خون و جهل و جنایت، ما در چه راستایی حرکت کرده ایم و تلاشهای تا کنونی ما بکجا انجامیده است!؟
بیش از سه دهه است که در دریایی از خون با حکومت اسلامی برخورد می کنیم. بیشترینه ی برخوردها بر بستری از تحلیلها و افشاگریها و هوار کردن عمق جنایتهایی ست که بر ایران و ایرانی رفته است. از قتل عامهای زندانیان سیاسی گرفته تا قتلهای زنجیره ای و ترورهای خونبار داخل و خارج از ایران، جنایتهای کهریزکی و دزدی های بی سابقه در تاریخ ایران، که اینهمه نه تنها پرده از جنایتهای هولناک حکومت اسلامی برکشیده است بلکه همه ی دنیا را از وحشیگری و بربریت اسلامی در ایران آگاه ساخته است و حکومت اسلامی ورای همه ی فریادها با وقاحت هرچه تمامتر بقای خویش را پاییده و به حراج ایران و باج دادنهای حقارتبار به بقایش ادامه داه است و این میان دو برخورد از سوی جامعه ی جهانی و حتی جامعه خودمان، ایران، سالهاست ادامه دارد و هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد و این سالها چنان شده است که مردمی خلع سلاح شده نه فقط از سوی حاکمیت که از سوی موج سوارانی متوهم، بیشترینه از درون همین حکومت اسلامی( از رفسنجانی گرفته تا خاتمی و موسوی و کروبی ) تعبیر کاملی از گفته یکی از سرباران سپاه لمپنِ ولایت وقیح که گفته بود مارها از سوراخ بیرون آیند و سرِ مارها را ببرند( نقل به معنا)، به روشنی نمایاند و هنوز روزگار سیاه ما ایرانیان با چنین شیوه ها و برخوردها نه تنها خونبارتر شده بلکه دست از پا کوتاهتر شاهد خو کردن جامعه به سیاست سرکوب و خفقان و قتل و غارت و خیانت، هستیم.
از یک سو جامعه جهانی با بهره گیری از چنین وانفسای مبارزاتی ایرانیان ( از هر نیرو و حزب و سازمان و...) در برخورد با حکومت اسلامی، هم امتیازات سیاسی از حکومت اسلامی می گیرد و هم امتیازاتِ غارتِ دار و ندار ایران و ایرانیان، و دردبارتر اینکه انتظاری در جامعه ی ایرانی ریشه دوانده که گویا نیرویی خارجی، حکومت اسلامی را همچون عراق و لیبی و افغانستان سرنگون می کند و توهمی ایجاد شده که نیروهای خارجی به مثابه ناجی مردم عمل می کنند یا خواهند کرد!
اما
در  این پریشانی به غایت شگفت انگیز و تاسفبار، حکومت اسلامی با بحرانزایی های هر از گاهی اش نه تنها از بزنگاههای سرنگونی رهیده بلکه در بده بستانهای سیاسی و اقتصادی با نیروهای خارجی از سولانا تا استراو، از شیراک تا سارکوزی، از بوش تا اوباما به ماه عسلِ مذاکرات انتقادی و چماق و شیرینی رفته است وُ می رود!
هنوز همین ماجرا ادامه دارد. هنوز از سازمانهای بین  المللی ی همسو با کشورهای غربی تا اتحادیه اروپا و بازیگران اصلی صحنه سیاست و اقتصاد جهانی، با جانیان حکومت اسلامی به شیوه های گوناگون و به طرق مختلف مذاکره و مراوده و لاس زدنهای ریاکارانه شان را ادامه می دهند و در چنین روند دردبار از نگاه ما ایرانیان، همه ی نیروهای کارا و تعیین کننده در جامعه ی ایران به بیدادگاهها و سیاهچالها کشانده شده و آشفته به هرز رفته و می رود و با فشارها و کمبودها و اوجگیری سرکوبها، پتانسیلهای مردمی برای رو در رویی با حکومت اسلامی در چنبره ی ناتوانی و نابجایی و نالایقی کسانی از نوع موسوی و کروبی و.......به هرز می رود و در گرۀ متوهمانۀ شکایت و نامه و اعتراضهای کیلویی ی آخوندانه، از اطلاعیه صادر کردن تا شکایت به مراجع قانونی همین جانیان! تا خواندن کتاب و شکستن هیمنه ی ولایت وقیح!!! نیروهای بجان آمده  ی ایرانیان، به ایستایی و ناکاری( آچمزی) گرفتار شده و می شوند.
یک شناسه ی انکار ناپذیر و چون روز روشن، بربریت جنایتکارانه ی حکومت اسلامی ست که در کشتن و جنایت حد و مرز نمی شناسند و کم بهادادن به چنین شناسه از سوی بیشترینۀ نیروهای سیاسیِ رو در رو با حکومت اسلامی، سرنوشت سیاسی مان را در بلاتکلیفی از سوی ما در اختیار غرب و حکومت اسلامی گذاشته و می گذارد که برایمان رقم زنند!
در اوج بی آبرویی و بی اعتباری و خون آشامی ی حکومت اسلامی، ناگهان نامه ی اوباما به خامنه ای و مذاکرات پشت پرده ی امریکا با حکومت اسلامی آفتابی می شود و ولایتی سر از آمریکا در می آورد و روحانی سر از اروپا و خانم اشتون در اتحادیه اروپا از مذاکره با جانیان حکومت اسلامی به وجد می آید! تو گویی همینها نبودند که از سلاخی نداهای ایران انگشت به آنجاشان حیران مانده بودند که حکومت اسلامی چه هیولایی ست! نه قطعنامه ای از سازمان ملل معتبر داشته شد و نه خون آشامیِ حکومت اسلامی در این مراودات بحساب آمد!
و این سیاست ریاکارانه و آزار دهنده هنوز نمک پاش زخمهای دهن باز کرده ایرانیانی ست که برخون نشسته اند!
حکومت اسلامی بی پرواتر و آشکارتر و یاغی تر به جنایت و غارت و زهرآگین کردن ایران و ایرانی ادامه می دهد و دار و ندار ایران و ایرانی را به خیانتبارترین شکل ممکن به حراج می گذارد! به هیچ کس و قانون و حق و محقی حساب پس نمی دهد!،اعدامها بیشتر از همیشه!خیانتها عریان تر از هر زمان! دزدیها و غارتها چنان ابزار کار باندهای حکومتی شده که جز منافع باندهای مافیایی ولایت وقیح، هیچ دلمشغولیتی و حتی مسئولیتی برای ایران و ایرانی، در این جانیان نیست! کارگر شلاقبوسه ی پیغمبرانه! می خورد، زن تجاوز الهی می شود، جوانان گروه گروه به قسط وُ عدل اسلامی ی اعتیاد و فحشا و فقر و بیکاری کشانده می شوند! هر اعتراض ساده ای به معنی واقعی " و امرهم شورا بینهم!، با داغ و داروشکنجه پاسخ داده می شود! یک جامعه به شدت بیمار و سرکوب شده وگورستانی تحت حاکمیت این جنایتکاران است و برخورد با چنین حکومتی از سوی بسیارانی، مدنی و مبارزۀ چنین و چنانِ دمکراتیک شعار داده می شود بی آنکه بخواهیم و بپذیریم که نه ایران هندوستان است و نه رهبران سیاسی ایران گاندی! نه زمان، زمانِ گاندی ست و نه حکومتِ سراپا جنایت و خون اسلامی، حکومت استعماری انگلیس در هند است!
ما دیر یا زود به این نتیجه می رسیم، شاید بسیارانی رسیده اند که برخورد با حکومت اسلامی جز با زبان زور امکان پذیر نیست! جامعه ی ایران، جامعه ی قبیله ای ی عراق و لیبی و سوریه نیست! و حکومت اسلامی هم حکومتها ی این کشورها نیست. به چندین دلیل و شناسه، حکومت اسلامی یک استثناء خونبار در تاریخ معاصر است. حکومت اسلامی نه در داخل ایران و نه خارج از ایران، یک همگونی و مشروعیت و مقبولیت و اعتبار ندارد. حکومت اسلامی، حکومت لُمپنهای اسلامی ست که برای ماندن در قدرت هر جنایتی، هر خیانتی، هر بی پرنسیپی ای را روا می دارند. تنها یک زبان می فهمند و به آن گردن می نهند و آن زبان زور است. زبان پسِ گردنی ست! زبانِ غالب و مقتدر است. هرگاه که زور بر آنان فائق آید، جام زهر سر می کشند! این زبان را ما ایرانیان خوب می شناسیم و خوب هم در اختیار داریم! همه ی ما در برخورد با حکومت اسلامی بدور از هر گونه بازی سیاسی و مماشات محافظه کارانه و منفعت طلبانه، باید با چنین زبانی با حکومت اسلامی برخورد کنیم. ما هیچ راهی جز سرنگونی همه حکومت اسلامی نداریم. ما محکوم به مبارزه و سرنگون کردن همه ی حکومت اسلامی هستیم. نتیجه ای که باید فردا به ناگزیر به آن  برسیم، امروز بکار گیریم و با چنین خواستن، توانستن مان را عملی کنیم.
مردم ما به بازوهای مسلح در برخورد با جنایتکاران وطنی و غیر وطنی که به بدنه ی حکومت اسلامی چسبیده و ارتزاق می کنند، نیاز دارند. این بازوان مسلح  دیر یا زود باید وارد کارزار شوند. ما با زبونی و ناکارآمدی، نباید ژست مبارزه بگیریم. این جانیان با سلام و صلوات کنار نمی کشند. باید بر سرشان کوبید!
حکومت اسلامی نه تنها از بیخ عرب است! بلکه در حراج و غارت ایران از هر کشور بیگانۀ اشغالگر، ویرانگرتر است! بجای "نه نه من غریبم" در آوردن، با زور این حکومت را سرنگون کنیم!
زور تنها زبانی ست که این حکومت می فهمد و جام زهر سر می کشد!


گیل آوایی
یازدهم اردیبهشت 1391/30آوریل2012

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۱

سلاحها چرا خاموشند وقتی اینهمه جنایت و فقر و خیانت بیداد می کند! جوانان بخود آیند تا کجا باید به چنین حقارت و نابرابری و زور خو کرد! - گیل آوایی


سلاحها چرا خاموشند وقتی اینهمه جنایت و فقر و خیانت بیداد می کند! جوانان بخود آیند تا کجا باید به چنین حقارت و نابرابری و زور خو کرد!
گیل آوایی
6 اردیبهشت 1391

همه چیز در ایران اسلامی خرید و فروش می شود. از وقاحت و وجاهت گرفته تا فقاهت و اجتهاد، از نماز و روزه و خدا و پیغمبر گرفته تا بهشت و حوریان از ما بهتران! مملکتی شده است که قاتل به ریاست می رسد و مقتول در لابلای جنایت ماست مالی می شود. فقر به زشت ترین شکل ممکن روزمره، و ریاکاری و دروغ و کلاهبرداری و دزدی و غارت و خیانت چنان همه گیر شده است که یک حرف راست بقول ژرژ اُروِل یک کارِ انقلابی ست. اسلام به سیاهترین و خونبارترین شکل آن بدست خودِ مومنان و مجتهدان و مقلدان میمون صفت شان به آشکاریِ انکار ناپذیری بر سر مردم و ممکلتی آوار شده بگونه ای که هیچ نیرو و حزب و گروه و حتی دشمنی بیگانه هم، نمی توانست چنین پرده از واقعیت اسلام بردارد.
ابلهی یک شبه آیت الله شده و فتوا می دهد آنهم نه فقط چطور به مستراح رفتن و کردن بلکه بمب اتم و ااقتصاد و صنعت و علوم انسانی داشتن یا نداشتن! 
هیچ چیز سر جایش نیست. پُست و مقام و ریاست و کیاست را کسانی نمایندگی می کنند که بایسته های داشتن چنان ریاست و کیاستی با شایستگی شان فاصله ی نجومی دارد. بچه بازش دیپلمات می شود و بچه بازی جزء فرهنگ ایرانی جا انداخته می شود! ( اینجایش را اسلامی نمی گویند این حشرات!) و آخوندک بی همه چیز پیشانی به مهر، بندگی و وفاداری به جهل و جنایت نعره می کشد و هر گوشه از این حکومت و دین و دیانت را به زشت ترین ریاکارانه  ترین وجه ممکن می نمایاند.
نگاهی به سراپای حکومت اسلامی کابوس مرگبار یک تاریخ را بر سر آدمی آوار می کند که این مردگان فسیلی چطور ممکن است از گورِ واپسگرایی و توهم و جهل و خرافه برخیزند و اینگونه یک ملت و یک کشور را به خاک سیاه بنشانند. حیثیت و آبرویی نمانده است. این بی آبرویان انسانیت را به حقارت کشانده اند!
مردم به تنازع بقاء به هر قیمت دچار شده اند. هرکسی گرفتار روزمرگی در این حکومت نحس است. فرهنگ بغایت ریاکارانه و فریب و هرچه بادا باد اساس برخورد یک جامعه شده است.
همه ی مملکت صحنه اعدام در ملا عام شده است.صحنه ی اعدامی که مردمانش به تماشا ایستاده اند چونان گله گوسفندانی که یک یک به مسلخ برده می شوند. حقارت تا کجا!؟ زبونی تا کجا!؟ این جانیان به هر جنایتی آشکارا دست می زنند. هر دزدی و غارتی را انجام می دهند. مثل علف هرز! امامزاده برپا می کنند! و مثل عصر حجر هر جنایت و تجاوز و پلیدی ای را ماست مالی می کنند. آخوندکی گردن به مفتخواری کلفت کرده چنان عربده می کشد که گویی در گورستان برای مرده ها داد می زند!
ای هوار ما سزاوار این جانیان نیستیم. ما سزاوار این ابلهان نیستیم! ما سزاوار این آدمکشان نیستیم! ما سراوار اینهمه خرافه و حقارت و ننگ و بی آبرویی نیستیم! این مملکت مال ماست. این سرزمین میراث نیاکان ماست. ما مسئول حفظ و حراست از این آب و خاکیم. ما از شرف و تاریخ و فرهنگ و ارزش انسانی خود باید دفاع کنیم. به کجا رسیده ایم!؟ مشتی تماشاچی صحنه اعدام یک ملت! صحنه اعدام یک فرهنگ! صحنه اعدام یک تاریخ! که همه ی آن از ماست و برای ما و ریشه های ما!
زبونی تا کجا باید باشد!؟ حقارت تا کجا باید باشد!؟
اینهمه جنایت!؟ این همه غارت!؟

فقر و فحشا و اعتیاد مثل خوره بجان ملت و مملکت افتاده است، همینطور به جدلهای ریاکارانه و اعتراضات متوهمانه ی مشتی ساده لوح چشم دوختن که همینها اساس پیدایش این حکومت نحس بوده و هستند! که چه شود!؟
هیچکدام این جانیان، هیچکدام این ابلهان، هیچکدام این ساده لوحان، نه ظرفیت دگوگونی شرایط کنونی را دارند و نه اصولا لیاقت چنان جایگاهی را دارند که جامعه ای را رهبری کنند یا جایگزینی برای این حکومت نکتبار باشند!
هیچکدام این حشرات از هر نوعش که بگویی پتانسیل دگرگونی انسانی و امروزین جامعه را ندارند. از آن بهترینهاشان گرفته تا بدترینهاشان. هیچ کدامشان از دانش و صداقت و ظرفیت چنین کاری برخوردار نیستند.  اینان سوپاپ اطمینان این حکومت آدمکشند. افتادن در بازیِ "  کی بود کی بود من نبودمِ"  این جانیان هیچ مشکلی را حل نمی کند که هیچ! بلکه مشکل را بزرگتر و پیچیده تر می کند. چرا جوانان ما تا این حد به زبونی و جهالت افتاده اند!؟ چرا هنوز با اینهمه تجربه های خونبار، گردِ نالایقانی از درون همین حکومت جهل و جنایت می گردند!؟ چرا در مقابل این لمپنهای به جاه و مقام رسیده از جنایت و دزدی و غارت و ریاکاری، نمی ایستند!؟ چرا سلاح بر نمی گیرند!؟ چرا اینگونه گله وار به سلاخی برده می شوند!؟
 
تا کی سرکوب!؟ تا کی زندان!؟ تا کی حقارت!؟ تا کی فقر و نابرابری و زور!؟  وقتی گوش شنوا نیست! سلاحها چرا خاموشند!؟ روزمرگی که هست! چرا نه مرگ یکبار شیون هم یکبار!؟
ما برای رهایی از روزگار خونبار کنونی راهی بجز مبارزه قهرآمیز با همه حکومت اسلامی و سرنگونی کامل آن نداریم. در کمترین ارزیابی از آنچه برما گذشته است( حداقل در همین سه دهه از حکومت هیولاهای اسلامی!) به هزار داغ و دار و شکنجه و تجاوز دریافته ایم که همه ی این حکومت را با همه مجموعه و زیر مجموعه های آن، از آن چهره های بزک شده ی موش مرده گی  گرفته تا هارترین شان باید سرنگون کنیم. این جانیان بزک شده و هار باید گورشان را گم کنند. هیچکدامشان قادر به برآوردن کمترین خواسته های انسانی ما نیستند. با چنین تجربه های خونبار و گزیده شدنِ چندباره از یک سوراخ، باید خود همت کنیم و دلیرانه هیولاهای الله را بزیر کشیم. تباهی در روزمرگی یا رهایی از آن، تنها گزینه در برابر ماست.  ما را چه شده است که  اینگونه حقیرانه به حقارت خو کرده ایم و به مشتی لُمپن بی همه چیز گردن گذاشته ایم. شریفترینهامان در گورهای دسته جمعی هنوز گواه خونباری این حکومت جهل و جنایت است! چرا به این زبونی و حافظه باخته به جدلهای زرگرانه ی باندهای مافیایی ولایت وقیح دل خوش داشته و این شاخ آن شاخ می نگریم!؟ این مزدورانِ به نان و نوا رسیده فقط و فقط به دزدی و سهم از دزدیها و غارتهاشان می اندیشند نه به ما و وطنمان! حدلهای در این حکومت نحس تضادها و تقابلهای درونی ی باندهای همین حکومت است! ایران و ایرانی در این حکومت جز از برای غارت و چپاول نیست! روزمرگی تا کی!؟ زبونی تا کی!؟ پرپر شدن در باتلاق اعتیاد و فحشا و فقر و حقارت و نابرابری تا کی!؟ سلاحها از چه خمشوند وقتی به چنین روزگار ننگین گرفتار آمده ایم!؟

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...