یاداشت کوتاهی در فیسبوک و اینجا برای شما - کنار
دریا قدم می زدم و این فکر و حس و..... رهایم نمی کرد و اینجا برای شما می نویسم
اگر چه آن نیست که فکر کرده بودم!!!:
سه
شنبه، 16 مرداد ماه 1397 / 07-08-2018
شهرم
رشت، در میدان صیقلان روبروی دبیرستان پورداود، کلانتری 3 بود. کمی بالاتر از آن
به سمت میدان شهرداری، یک کوچه بود که به خیابان کورش یا سرخبنده راه داشت. سال 57
بود و شبانه ای که به کلانتری 3 حمله شده
بود و در جنگ و گریزِ آن، یک گروه از جوانان از همان کوچه فرار می کردند و به یکی
از جوانان که تا آن وقت بزن بهادرانه! پا به پای همه بود گفته می شود" از
شکمت خون می ریزد. " جوان ما به شکمش نگاه می کند و وا می رود و داد می زند
"وای من تیر خوردم! "
چهل
سال است تیر خورده ایم. چهل سال است با هزار درد تیر خورده ایم. چهل سال است یک حاکمیت کوردلِ بی همه چیزِ
جنایتکار با همۀ حقارت هولناکش به جان و مال و میهن ما چنگ انداخته است و ما تیر
خورده به آیینها و شناسه های ملی خود تکیه کرده و می کوشیم سپرِ دفاعی در برابر
حقارتهای رفته به ما بسازیم. در یک حاکمیت حقیر بی فرهنگ عقب مانده خرافاتی دزد
فاسد غارتگر و غیر ملی هر روز بخودمان می آییم
و می فهمیم تیر خورده ایم. هر رویدادی در این چهل سال انگار هوار می زند به ما که ما تیر
خوردیم!
آری
ما تیر خورده ایم و تیر خورده هنوز در جنگ و گریز با یک حاکمیت بی همه چیز باز
بخودمان می آییم که تیر خورده ایم. هر رویدادی در این چهل سال یک هوار است یک پرسش
یک یادآوری یک بخود آوردن ما که ما تیر خورده ایم. یکی از همین رویدادها پدری که
وکیل است بخاطر دفاع از حقوق انسانی در زندان است و با چنین تاوانی!، می آید به خاکسپاری عزیز دلبندش عشقش زندگی اش
................( نمی دانم چطور بنویسم. اینجا را نمی دانم. کلمه گویایی ندارد.
کم آورده ام! نمی توانم بگویم..... من هم پدرم!)
و..............هوار
می زند به همه که: ما تیر خورده ایم!
و
چنین است روزگار ما در ستیزِ با یک حاکمیتِ...........................( جای نفطه چین هر بیانی که پلیدترین،تبهکارانه ترین
و جنایتبارانه ترین معنا را برساند بگذارید!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر