دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۷

اشکهای بی پناهی...


اشکهای بی پناهی تو
اندوه بی پایان من
آه دخترکم
این خاک
داغ بود همه را
و تو
نازانه ام......
- داری مینویسی!
انگار اینجا نیستی! آهای! حواست هست!
- ها! چی یه!؟
- واسه چی اینطور ماتت برده ! چی شده!
- چی بگم!
- خوب بگو به چی اینطور زل زدی
- دست وردار!
- جدی میگم
- خب مگه کوری!؟ نمی بینی!
- چی رو!
- ای بابا! بجای این همه پرسیدن یه لحظه ببین به چی دارم نگاه می کنم. مگه نمی پرسی به چی زل زدم
- خب اگه میدونستم که نمی پرسیدم
- جان مادرت اینطور گیر نده! کلافه ام!
- آخه چرا!
- این عکسو می بینی
- اره
- دمار از روزگارم در آورده
- واسه چی
- اه... واقعا که!
- تو چی مرگته! خب بگو واسه چی
- اصلا میدونی این عکس چی یه
- اره
- خب بگو چی یه
- عکس بچه های خیابونی تهرونن دیگه
- وای!!!
- چی چی رو وای! یه جور می گی وای انگار که دنیا به هم ریخته
- الاغ جون تا وقتی که یک نفر حتی یک نفر!، تو این خراب شده مثل تو فکر می کنه! این مملکت درست شدنی نیست که نیست!
- هنوز هم از این خُل بازی هات دست ور نداشتی! بابا جون کجای کاری! تو انگار تو باغ نیستی! فکر می کنی اینهمه فحشا و اعتیاد و بیکاری و قتل و ................واسه چی یه!؟ آب از سر همه گذشته! هرکی به هر دوزو کلکی شده سعی می کنه گلیم خودشو از آب بکشه! تازه اگه بتونه! مگه نمی بینی چطور می کشند! جرثقیل ها رو نمی بینی تو خیابونا مردمو دار میزنند!؟ نمی بینی چطور همه رو میخکوب کردن. بیچاره! کارگرایی که واسه یه ساعت کار اضافی اعتصاب می کردند! حالا شیش ماه یک سال حقوق نمی گیرند تازه صداشون در بیاد هم شلاق میخورند! تو چی میگی!؟
- آخه مردک! با این قاتلا باید جنگید یا نه!؟ جلوشونو کی باید بگیره!؟ از آسمون که نمی یاد! ما هستیم! ما! یعنی تو، من.... تا کی میخوایم بگیم آب از سر همه گذشته! می کشند! می زنند! می برند! این کشتن و زدن و بردن که هست! خوب حداقل بجنگیم! جنگ! چی مونده که واسه از دست دادنش می ترسیم! جونمون!؟ اینام که هر روز می میریم و زنده میشیم تا باز شکنجه بشیم و بمیریم! آخه این اشکای بی پناهی که اینطور مثه یک پرنده تو دست این قاتلا اسیره! چه کسی باید بدادش برسه! تا کی مثه گوسفند گله گله باید بچریم و گرگهای حرومزاده بیاند یکی یکی از ما بگیرند و به درند و باز روز از نو روزی از نو! آخه تا کی!؟
- باز که هوای چریک بازی به سرت زده!
- چریک بازی پیشکشِت! کاش یه جو غیرت چریکارو داشتیم! اینطور که نمیشه هیچی رو قبول نداشته باشیم و به این همه بزدلی و حقارت گردن بذاریم! باباجون وقتی هیچ گوش شنوایی نیست! وقتی مملکت اینطور دست این جاکشا داره غارت میشه! وقتی مردم اینجور بی پناه دست این حروم زاده ها اسیرند! وقت اسلحه گرفتنه! وقته حسابرسی یه! وقت تاروندن این قاتلا به همونجایی یه که مارو دارند هر روز و هر ساعت می برند!
- تو مردش هستی!؟
- ها والله! به هزار زبون هستم! چقدر هر روز شکنجه بشم زیر دست یه مشت مفت خوره قاتلی که حتی از سفره ی خالی مردم هم نمی گذرند!
- راستش من هم بریدم! باور کن مثه ما خیلی ها هستند! ولی نمی دونم چرا از یه جایی شروع نمیشه!
- هر کسی باید از خودش شروع کنه! مرگ خوبه واسه همسایه نمیشه! وگرنه همه ی ما تو این جنایتها شریکیم. هرکی سکوت کنه! هرکی گردن بذاره! هرکی تو اینهمه جنایت و حق کشی و حقارت و بدبختی به روزمرگی اش گردن بذاره، کاری نکنه، خواه ناخواه تو این بدبختی ها شریکه! بابا جون! مرگ یه بار شیون هم یه بار! اینجور که هر روز آدم بمیره و زنده بشه! نشد زندگی که!
- دیگه زدی به سیم آخر!
- زدن به سیم آخر هم دو جوره ها! یکیش گردن گذاشتن به همین زندگی سگی یه! یکیش هم نه گفتن به این حروم زاده ها و جنگیدن! کدومش بهتره!؟

تمام

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...