دستها به مشت
دارها ویران می کنند!
پُتکها، شریفترین متحدِ داسهایند!
آنها
آمده اند به جان!
به جان آمده اند!
ببین!،
امامزاده ها، سبز چون جنگل!
جنگل، خشک بی درخت!
خاک هم غارت شده است می دانی!؟
تشنۀ باران است زمین
همچون سفرۀ بی نانِ کارگری
که کودکش نان خواب می بیند شب!،
و درِ کارخانه به انتظار پدر
فریاد می شمارد هر روز
اعتصاب است اعتصاب!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر