دوشنبه،
۱۸شهریور ۱۳۹۲
غرب
از یک سو خواهان دمکراتیزه شدنِ واقعی در خاورمیانه نیست، از سوی دیگر نمی خواهد
با بحرانهای غیر قابل مهار در منطقه روبرو باشد. و با همین تضاد در موضع گیریهای
رسانه ای/ پوپولیستی و برخوردهای عملی با آنچه در خاورمیانه می گذرد، گاه به نعل و
گاه به میخ می زند. نماد چنین سیاستهایی را می توان بخوبی در رابطۀ غرب با جمهوری
اسلامی و اصولا نیروهای اسلام سیاسی در منطقه دید. یکی از برجسته ترین نمونه ها که
می رود تا مبناء و پایه ای در برخوردهای حکومتهای تبهکار استبدادیِ نه تنها در
منطقه که در جهان شود، نمونۀ جمهوری اسلامی با غرب است. غرب از یک سو مایل نیست
حکومتی ملی و دمکرات در ایران پا بگیرد و از سوی دیگر نمی خواهد با بحرانهای غیر
قابلِ مهارِ جمهوری اسلامی روبرو شود. و جمهوری اسلامی با درک چنین خصلت و
درونمایه ای از برخورد غرب، تا کنون مانند بندبازی ماهر، در برخورد باغرب عمل کرده
است. غرب بجای پشتیبانی از نیروهای ملی و دمکرات ایرانی و پافشاری روی آزادی های
اساسی و حقوق انسانی در ایران همواره چنین اصول پایه ای و تاثیر گذار را وسیله ای
حاشیه ای برای معامله با جمهوری اسلامی که دوام و بقاء این حکومت را در پی داشته،
بکار گرفته است. با چنین برنامه و موضع گیریهای استراتژیکِ غرب در منطقه و نیز
رویارویی حکومتهای استبدادی با آن، عملا به حاشیه راندنِ نیروهای ملی و دمکرات در
رویدادهای سیاسیِ منطقه انجامیده است. امروزه نیروهای مترقی در کشورهای منطقه نقشی
حاشیه ای و گاه وسیله ای در دست غرب برای مقطعی گریز از بزنگاه رویدادهای مغایر با
منافع غرب، دارد. چنین نقشی را زمانی می توان کارا و در جهت منافع مردم در این
کشورها ارزیابی کرد که خودِ مردم در پشتیبانی و همسویی و همراهی، از و با، این نیروها
عمل کنند. تمامیِ این معادلات را مردم می توانند تغییر دهند. شوربختانه یکی از
بزرگترین موانع در برآیندی مترقی و انسانی از دلِ مبارزات سیاسی در منطقه، نیروهای
اسلام سیاسی هستند که عملا مردم را در جهل و ناآگاهی و باورداشتهای خرافه ای نگه
داشته و دنبال خود می کشانند. این نیروها در نهایت مبارزاتشان به نقطه ای می رسند
که از حل ساده ترین معضل اجتماعی/اقتصادی/صنعتی/فرهنگی ی این زمانی مردم عاجز بوده
و به نوعی مزدورِ بی مزدِ کشورهای سلطه گر و استثمارگر می شوند.
در
این کارزارِ سرنوشت ساز، ایران در منطقه از ویژگیهای خاصی برخوردار است. کشوری ست
که بیشترین مبارزه برای دمکراسی را دارد. بیشترین درونمایه های فرهنگی/علمی/این
زمانی را دارد. از همین نگاه است که ایرانخواهی و ایرانی گری، در یک کلام تمرکزی
با اصلیت ملی ایرانی می تواند محور اصلی برای مبارزه با جمهوری اسلامی از یک سو و
سیاستهای ریاکارانۀ غرب در رویدادهای سیاسی ایران باشد. ما ایرانیان هیچ راهی جز
تکیه به خواستگاههای ملی و نیروهای سیاسی ملی مستقل نداریم. با چنین محوری می توانیم مبارزه و سیاستی
تهاجمی در رویارویی با جمهوری اسلامی داشته باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر