اینک منم،
چاهی پشت سر
گوری برابرم
من دار خویش بردوش می کشم
چون مسیحای رسالت باخته
داغ می شمارم
از چاله به چاه
از چاه تا غایت ناروایی
و چنین
به حیرت همه تاریخ
نسل خویش وا می نهم
به میراثی
که نه چاهی سروده بود
و نه گوری
خرمنطوفانی
که از هیچ کاشت خویش
درو کرده است.
چاهی پشت سر
گوری برابرم
دارها
ازبرای کدام آرزو
تاب می خورند!؟
چاهی پشت سر
گوری برابرم
من دار خویش بردوش می کشم
چون مسیحای رسالت باخته
داغ می شمارم
از چاله به چاه
از چاه تا غایت ناروایی
و چنین
به حیرت همه تاریخ
نسل خویش وا می نهم
به میراثی
که نه چاهی سروده بود
و نه گوری
خرمنطوفانی
که از هیچ کاشت خویش
درو کرده است.
چاهی پشت سر
گوری برابرم
دارها
ازبرای کدام آرزو
تاب می خورند!؟
.
نیمه شب 21 آوریل 2009