چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۰

حکومت اسلامی ِ امروز، محصول سه دهه از ناکارآمدی و نابجایی دین سیاسی است - گیل آوایی


یکی از نمادهای آشکار ِریاکاری وُ خود فریبی و توده های مردم را به باتلاق متعفن حکومت اسلامی کشاندن این است که از هر طیف و لایه و گروه و سازمان و حزب و چهره های برآمده از همین حکومت سراپا جهل و جنایت، شنیده و شعار داده می شود که به قانون عمل شود (همان قانون اسلامی)، آزادی انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی، برگرداندن سپاه پاسداران به پادگانها و کوتاه کردن دستشان از اقتصاد کشور و........همه ی این حرفها! پس از سه دهه تجربه و نیز روبرو بودن با حاکمیت اسلامی ِ امروز که برآیند همان خشت ِ کج ِ این بنای عصر حجری است، می باشد که خون آشامانی همچون خمینی با تکیه بر همین اصول و پایه و سنت و آیه و خرافه ها گذاشته شده است. یعنی روندی که از همان زمان پیروزی انقلاب ِ این حضرات، که انتحار ملت ایران شده است، شکل گرفت و امروز به چنین جایگاهی رسیده است
حکومت اسلامی ِ امروز، محصول سه دهه از ناکارآمدی و نابجایی دین سیاسی است که به قدرت رسیده و به جنایتهای هولناک انجامیده است و این نه تازگی دارد و نه دور از ذهن است! منتها بسیارانی گویی به یک بیماری خود فریبی دچار شده اند که هنوز از این دین سیاسی دل نکنده و آن را مبرا از این برآیند می دانند. واقعیت چنان آشکار و در عین حال تکان دهنده است که تحت هیچ شرایطی با هیچ توجیه و دلیلی نمی توان انکار کرد.
جنایتها هولناکند. سرکوبها خونبارانه تر جاریست و همه دست در دست هم برای بقای حکومت نکبتبار اسلامی می کوشند و سکوت گورستانی تحمیل می کنند.(آنانی که به جنایت می کوشند دهانها را ببندند، آب در هاون می کوبند! فکر را در هیچ دوره ای از تاریخ نتوانستند زندانی کنند. نه محمد توانست نه علی توانست و نه فرزند خلف اش خمینی خون آشام!)
و این واقعیت هولناک از همان دوره های آغازین اسلام که به لشکرکشی ها و اشغال کشورهای دیگر و به زیر سیطره بردن ملتهای دیگر شروع شده و در هر دوره از این ماجرا جنایتهای هولناکی روی داده است که دورهای تاریخ را اگر به هر دلیل تاریخی بلحاظ فرهنگ و آگاهی و عرف و نمادهای قبیله ای و سنتهای قهقرایی آن زمان تاریخی، توجیه کنند، جهان ِ امروز و انسان ِ امروز نه آن را بر می تابد نه اصولن چنان معیارهایی را اجازه می دهد. از همین نگاه هرکه با هر ابزاری که بخواهد چنان شیوه های غیرانسانی و خرافی را تحمیل کند جز کندن ِ گور خویش و فرو رفتن در همان باتلاقی که از آن بر آمده است؛ راه ندارد.
در ایران بلازده ی ما که  زخم کاری این دین سراپا نفرت و انتقام و تناقض بر پیکر هماره خود دارد و حقارت و ننگ ِفرهنگ اسلامی را هنوز که هنوز است بر هر نماد هویتی خویش می بیند، نه چنان ساختار فرهنگ قبیله ای از نوع صحرانشینان سومالی و سودان و عربستان را دارد و نه اصولن از ریشه و تاریخ  و شناسه های خود محروم است که بتوان جنایتهای اسلام ناب محمدی را تحمیل کرد و بقا داد! به دیگر سخن ملت ایران تاریخ و فرهنگ و تمدنی دارد که خود از نمادهای برجسته ی بالندگی بشریت است و انسان امروز هنوز به باورها و معیارهای آن می نازد.
اما با همه آشکاری واقعیتهای خونبار در حاکمیت اسلامی، نمی دانم چه اصراریست که حتمن از درون همین حکومت جهل و جنایت می خواهند راه برون رفتی دنبال کنند. آیا غیر از این است که از سرنگونی این حکومت می هراسند!؟
هرچه که هست و باشد، تا جاییکه از درون ِ همین حکومت جنایتکار بیرون آمده اند، تعجبی ندارد ولی چرا بسیارانی دیگر از بیرون این حکومت به تفسیرهایی از این دست می پردازند که گویا این حکومت از یک مبناء منطقی برخوردار است و در تعاریف کلاسیک سیاسی می گنجد. گاه جناح میانه رو گاه تند رو گاه ملی/مذهبی، گاه ضد امپرالیسم، و چه و چه تفسیرها بافته می شود و پس از سه دهه هنوز هم چنان است که بود!
همه ی این حکومت از یک درونمایه قهقرایی و جنایتبار برخوردار است. گردانندگان آن هم چون کرکسی بر پیکر یک ملت افتاده اند و لاشخوری می کنند. دست پروردگانی جنایتکار را در آستین با خود کشانده اند که امروز چنین در جنایت و غارت چنگ می اندازند.
حکومت اسلامی در واقعیت یک مافیای تبهکاران دینی است که در حفظ و گسترش موقعیت و قدرت خویش دائمن در جدال و تنش و بحران است که در روند تکوینی خویش تبهکار می پروراند و بر سر کار می آورد. کنار زدن هر یک از این تبهکاران، بی آنکه ساختار مافیایی کنار زده شود، نتیجه ای جز از یک  سکون ِ بی خطر به یک بحران خطرناک رفتن نیست. تجربه ای که از خاتمی به این سو به آشکاری هرچه تمامتر تجربه کردیم! سرها بریده شد و دهانها دوخته شد و قتلها و ترورها جریان یافت. و کسانی که امروز حکومت  اسلامی را تداوم می دهند تبهکاران ِپروانده شده اند که از دل شکنجه و قتل و چاپلوسی و جنایت از نردبان قدرت بالا رفته اند و همینان تبهکارتر از خود می پرورانند به دیگر سخن آیت الله های با و بی عمامه ی دیروز، تبهکارانی همچون احمدی نژاد را پروراندند و احمدی نژادهای امروز تبهکارتر از خود می پرورانند. از این نگاه همه این جانیان چه آنکه با پنبه سر می برد چه اینکه با قمه! سر و ته یک کرباسند که در شمای کلی بودنشان در قدرت، جنایت است و غارت!
اگر دیروز نیروهای سیاسی چنان سرکوب می شدند امروز حتی مردم عادی نه تنها سرکوب می شوند که آشکارا مورد تجاوز هم قرار می گیرند اگر دیروز رهبران هرم قدرت در حکومت اسلامی در دایره ی روحانیت شیعه کیا و بیایی داشتند امروز هیچکدامشان ندارند یعنی تبهکارانی که توسط همانان پرورانده شده اند، آنان را اخته کرده اند!!! که خود کرده را تدبیر نیست، همینجاست!
براستی هیچ حرکت بالنده ای نمی تواند به نتیجه ای بالنده برسد مگر از یک باور، یک اعتقاد یک تئوری ِ بالنده برخوردار باشد. از این نگاه کجای این حکومت از یک اعتقاد بالنده برخوردار است!؟ کجای این ملی/مذهبی ها، دینمداران سیاسی، از یک اعتقاد بالنده برخوردار است!؟
مگر می شود از دینی که آنهمه از قتل و سرکوب و جهل و جنایت حکم می کند، به دمکراسی  رسید!؟ مگر می شود  از معیار برخورد با غیر مسلمان که جناتبارترین برخورد را روا می دارد، به آزادی رسید!؟. یک دروه از هزار چهارصد ساله نیست که با بردگی و غارت و قتل و تجاوز و نفرت همراه نبوده باشد. یک دوره از این دین سراپا جانی پرور نیست که انسان از ساده ترین حقوق انسانی برخوردار بوده باشد! هر که غیر این باور دارد، نمونه بیاورد! هر چه بوده و هست، فقط و فقط برای باورمندان خودشان روا داشته اند تازه اگر در سمت و سوی قدرتشان بوده باشند ور نه هیچ ساز مخالفی را بر نتافته اند و با تفاسیر گونانگون از امر به معروف و نهی از منکر و مزخرفاتی از این دست بر مخالف تاخته اند یا بنام کافر یا بنام منافق! و این هماره بوده است. یک امام یک مزرخرفی گفته و آن دیگر همان مزخرف را به گونه دیگری تفسیر کرده است! یک امام اشتباه دانسته آن دیگری حرام دانسته که در کلیت اش، چرخ در همان باتلاق متعفن بوده است .و این روند نه یک دوره دو دوره نه یک قرن دو قرن که همیشه این دین سراپا جهل و جنایت بوده است و تا جاییکه به ما ایرانیان برمی گردد هیچ چیز جز بردگی و بندگی و جهل و مرگ و عزا و لابه به ارمغان نداشته است ما که ملتی بوده ایم که برای هر نماد زندگی جشنی داشته و شادی ای داشته ایم، را ملت گریه دانسته اند! خونخوارترینهای اسلام را به ما ایرانیان تحمیل کرده اند. جنایتبارترینهای اسلام به ما تاخته اند!
نفرت برآنانی که از جانیان اسلامی اسطوره ساخته اند!
نفرت بر آنانی که از قاتلان شریفترین فرزندان ایران اسطوره ساخته اند!
نابود باد این دین و این حکومت و این جهل ِ جنایتبار!
ما از این دین  و از این باورمندان اسلامی نه تنها به هیج جای بالنده ای نمی رسیم که هر بار عقب مانده تر، هر بار غارت شده تر هربار در باتلاق متعفن اسلامی فرو رفته تر می شویم!
برای رسیدن به خود، برای برخورداری از یک زندگی انسانی، برای رهیدن از خرافه ها، جهل و جنایت و غارت این لمپن های اسلامی، هیچ راهی جز تکیه بر باورهای ایرانی، جز تکیه بر ارزشهای نیاکانی خود، جز زنده نگهداشتن آیینهای ملی خود، جز دفاع از ایران ِ ایرانی، جز سرنگونی ِ همه حکومت اسلامی و دور ریختن همه نماد و نمود این دین جنایتکار نداریم. وظیفه و مسئولیت تاریخی، ملی و میهنی ماست که پوزه ی همه ی این حکومت را بخاک بمالیم. میان ایرانی و حکومت اسلامی دریای خون است!
لُمپن الله های حاکم همه ی دار و ندارشان را به میدان آورده اند تا شاید ناامیدی در دل جامعه بکارند. تا جوانانمان را ناکارآمد کنند. تا زنان مارا از چرخه ی تولید و زندگی دور کنند! و دقیقن در مقابل چنین سیاست کوردلان اسلامی، هر روز بر نیروی مبارزه با همه ی این حکومت بیشتر و شتابگیرتر می شود. هر روز به گستره ی مبارزه افزوده می شود. هر روز توهم بسیارانی به چهره های ریاکار ِ درون این حکومت مافیای تبهکاران اسلامی، ریخته می شود. هر روز مقاومت هر روز مبارزه هر روز اشکال مختلف برخورد با جنایتکاران اسلامی بیشتر و بیشتر می شود! دیروز اگر مردم ما خمینی و خط امامی ها را پشت سر گذاشتند امروز از ریاکاران اصلاح طلب گذشته اند. ملت سرنگونی همه این حکومت را می خواهد و تا به آن دست نیابد آرام نمی گیرد. تمام برخوردهای حکومت اسلامی گواه این واقعیت است. حکومت اسلامی چنان به وحشت و کابوس گرفتار آمده که حتی از ساده ترین اعتراض حتی از سو وُ درون  خودشان هم می هراسد. برخورد های کور و لمپنانه ی نیروهای اوباش حکومت اسلامی چنان بلبشویانه و سراسیمه وار است که هر روز پریشانی و آشفتگی بیشتر از این حکومت آشکارتر می شود.
حکومت اسلامی خود بخوبی دریافته است که حقیرتر و ناتوان تر از آن است که بتواند بر سر کار بماند. جوانان دلیر ما به این جانیان میدان نخواهند داد.

با مهر
گیل آوایی


سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۰

همه ی وزیر و و کیل و رئیس کنونی را هم عوض کنند چه روی می دهد!؟ - گیل آوایی

تصور کنید همه ی وزیران و کیلان و رئیسانی که بر سر کارند را هم عوض کنند، چه روی می دهد!؟ باور کنید وضع بدتر می شود که بهتر نمی شود! بجای هر دزد و ریاکار و چاپلوس کنونی، یک نفر دزدتر، ریاکارتر، چاپلوس تر و حتی جانی تر، بجایش می نشانند! مگر تا کنون چنین نکردند!؟
تصور کنید مجلس کنونی را هم از همه ی تحفه های کنونی خالی کنند و بجایشان کسان تازه ای بنشانند، چه اتفاق می افتد!؟ باور کنید وضع بدتر می شود که بهتر نمی شود! اصلن هم به این نیست که رای داده شود یا نشود! بجای هر وکیل ِ ولایت ِ جهل و جنایت، یک نفر چاپلوس تر، یک نفر خائن تر، یک نفر تهی مغزتر بجایش می نشانند! مگر تا کنون چنین نکردند!؟
تصور کنید بجای رئیس قوه قضائیه، یک نفر دیگر بگذارند! باور کنید بتر می شود که بهتر نمی شود، یک نفر جاکش تر از همینی که هست خواهند گذاشت! مگر تا کنون چنین نکرده اند!؟
این شیوه، این برخورد، این ریاکاری، این بلاهت، این مدیریت کیلویی! از همان آغاز حکومت نحس اسلامی  بوده است. از همان خمینی ریاکار گرفته تا همین ابله تر و حقیرتر از همه، خامنه ای!
در هر جای این حکومت، در هر بافت این حکومت در هر اصل و اساس این حکومت که بنگری، جز فرو رفتن در باتلاق متعفن تفکر و باورهای خرافی شان، هیچ نیست! جنایت از پی جنایت! ریاکاری از پی ریاکاری! غارت از پی غارت! تا جاییکه امروز غول هولناک ِمافیای تبهکاران اسلامی، ایرانی می کشند وُ ایران می فروشند و الله پاس می دارند! رهبر این حکومت حتی از اداره یک مستراح عاجز است اما بر یک کشور حکم می راند! رئیس قوه قضاییه اش از درک ساده ترین و ابتدایی ترین حقوق انسان عاجز است، بر قوه قضائیه ی یک مملکت ریاست می کند! رئیس مجلسش از درک ساده ترین نیاز جامعه مدنی عاجز است بر پارلمان یک کشور ریاست می کند و رئیس جمهورش بدتر از همه شان! یکی ...تر از دیگری!!!
براستی معیار یک لُمپن! یک ابله! یک عربده کش تهی مغز! چه می تواند باشد جز همینی که هر لحظه در این حکومت لُمپنُ الله ها،  شاهدیم!؟
و همین می شود که ریاکاری ستوده می شود! متجاوز پاداش می گیرد! قاتل به ریاست و فقاهت می رسد! آیت الله اش فتوای شکنجه و قتل و تجاوز می دهد! و همه دست در دست هم، بقا و دوام چنین حکومت خونبار را پاس می دارند!
چرایی چنین روندی در حکومت اسلامی، نابجایی و ناروایی ِ این حکومت، بلاهت و فقدان ِصلاحیت وُ مشروعیت در همه ی این حکومت از ساده ترین چهره اش گرفته تا پیچیده ترینش! می باشد. به دیگر سخن این حکومت در زمانی که نباید باشد، هست! در جایی که نباید باشد، هست، کسانی که در جایگاه رهبر، رئیس، وزیر، وکیل قرار گرفته اند، هیچکدامشان نه تخصص، نه دانش، نه درونمایه، نه باور نه حتی ساده ترین شناسه ی لازم برای چنان جایگاهی، که باید داشته باشند، ندارند!
با چنین ناروایی و نابجایی و بلاهت پیشه گان و بی ریشه گان، همین می شود که همه ی ما از آن به تعفن قهقرا و خرافه کشیده شده و می شویم . هر روز هم بدتر می شود! هر روز هم روزگار ما سیاه تر از هر زمان دیگری می شود. هر روز حسرت دیروزمان باید باشد هر روز باید جنایتها و ناهنجاریهای هولناک را در زندگی روزمره خود شاهد باشیم.
وقتی لمپن ِ عربده کش در راس یک حکومت قرار می گیرد، چه می تواند غیر از اینی باشد که هست! ابله تر از خود، جانی تر از خود، خرافه مست تر از خود را بکار می گیرد! طوری شده که در طول تاریخ ِهمین اسلام ِ سراپا جهل و جنایت! روحانیتش تا این حد اخته نشده بودند که در این دوره از حاکمیت خودشان! شده اند! وقتی چنین خاکی بر سر خودشان بریزند! دیگران تکلیفشان معلوم است!
 از وزیرش گرفته تا رئیس و نماینده و همه و همه نشان ِحقارت و توهین به یک ملت و یک سرزمین است!
تمامی این سه دهه حکومت اسلامی با همه خونباری اش مثل کابوسی می ماند که هنوز هم باور کردن ِ اینکه چنین حکومت در این زمان و در این مکان باشد! دشوار است!
با همه ی این سیاهی ها و تباهی ها و روزگار اهریمنی ای که حکومت خونبار اسلامی به ایران و ایرانی تحمیل کرده است! یک نکته را هیچگاه فراموش نکنیم که ایران میراث نیاکان ماست و ما وارثان اصلی این آب و خاکیم! زدودن  پلیدی و نمادهای اهریمنی از چهره میهنمان پیش و بیش از هر کس و هر نیرویی، نه تنها بر عهده ی ما که وظیفه ی همه ماست.
با مهر
گیل آوایی
21 جون 2011

پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۰

عوامفریبی غرب و جنایتهای حکومت اسلامی - گیل آوایی

عوامفریبی غرب و جنایتهای حکومت اسلامی

براستی آدمی وا می ماند از اینهمه دو رویی، ریاکاری و عوام فریبی تو گویی اساس و پایه ی سیاست را جز منافع شخصی و کلان زالوهای مردم، چیز دیگری تشکیل نمی دهد. اخلاق سیاسی به بدترین شکل آن آلوده شده است. یکی از آتشهایی که مرا گیراند بیانیه ی اخیر کاخ سفید که از حکومت اسلامی( قاتل) می خواهد در مورد قتل هاله سحابی( مقتول) تحقیق کند. دو پهلویی این بیانیه از آنجاست که از یک سو حکومت اسلامی را مشروعیت می دهد و از آن می خواهد که در مورد قتلی که خودش مرتکب شده، تحقیق کند و از سوی دیگر گوشه ی چشمی به مردم ایران دارد که نسبت به مبارزه شان با آنان همراه است! و همین برخورد از سوی اروپا هم از دیرباز صورت می گیرفته و می گیرد و هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد

تردیدی نیست که هر کشور خارجی، اصولن جهان  نسبت به نیرویی که اپوزوسیون هر کشوری دارد و موجودیتش را بی انکار می کند! برخوردشان را تنظیم می کنند و در ایران بلازده ی ما هم، چنان مرکزیت فراگیر اپوزوسیونی نیست که طرفِ چنین برخوردها و سیاستهای برون مرزی باشد ولی با همه ی این تنگناهای سیاسی ِ ما ایرانیان در مبارزه و سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی، کمینه در کمترین اندازه اخلاق و صداقت سیاسی باید موضع گیری منطقی ای حتی با کمترین حد صداقت توقع داشت.  وقتی چنین آشکار! حکومتی می کشد و جنایت می کند، در خواست از آن که نسبت به قتل و جنایتش رسیدگی کند، چه می تواند باشد جز اینکه  یکی از آن غیراخلاقی ترین و بی پرنسیپی سیاسی از غرب بویژه  امریکا و اروپا را  شاهد باشیم.
آنچه که کاخ سفید در مورد قتل هاله سحابی طی بیانیه ای اعلام کرده، برخورد با رویداد یا جنایت ِ تازه ای نیست که بتوان چنین موضع گیری ای را پذیرفت یا توجیه کرد چرا که تا کنون نمونه های جنایت ِ این جانیان آنقدر زیاد و روزمره است که چنین برخوردی از یک کشور قدرتمندی چون آمریکا چیزی جز ریاکاری و عوامفریبی نمی توان دانست.
از نمونه های هولناک ترور در خارج از ایران تا فتلهای زنجیره ای و از قتلهای زندانیان بی دفاع در دهه شصت تا همین جنایتهای پس از افتضاحی که انتخابات در حکومت اسلامی نام دارد که بگذریم، حداقل برخورد حکومت اسلامی به خود شهروندان امریکایی و اروپایی گواه مشخصی بر چنین موضع گیریهای ریاکارانه و عوامفریبانه است. با چنین نمونه ها و تجربه های آشکار، براستی چه می توان گفت که اروپا و امریکا در جنایتهایی که حکومت اسلامی بر سر ما ایرانیان آوار کرده است، سهیمند! مگر می شود یکجا چنان به قلب کشوری رفت و قاتل خرافه مستی را شکار کرد و در جایی دیگر دیکتاتوری را از سوراخ کشید بیرون و بر سر معمرقذافی جنایتکار در لیبی اینچنین خراب شد اما حکومت اسلامی را قاقا به لیلی اش گذاشت که در مورد قتلی که کرده تحقیق کند!؟ اصلن در حکومت اسلامی کسی یا سازمانی یا مسئولی ظرفیت و صلاحیت و بی طرفی ِ لازم برای چنین کاری را دارد!؟ اینهمه نمونهای هولناک قتل و شکنجه و جنایت در این حکومت را خودشان ماست مالی کرده اند! تمامی قوانین و قطعنامه های بین المللی را همین حکومت جنایتکار نادیده گرفته است حتی امضاء خود پای هر کنوانسیون بین المللی زا محترم نمی شمارد! چنین حکومتی چگونه می تواند مورد خطالب دولت یا سیاستمداری باشد که به جنایت خودش رسیدگی کند!؟
چه شوخی ی زشتی و چه ابلهانه برخوردیست این خود به خریت زدن!؟
ساده ترین برخورد صادقانه با اخلاق سیاسی و پرنسیپ انسانی از نگاه برخورد با معضلی در یک کشوری دیگر این می توانست باشد که درخواست تحقیق توسط یک هیئت بی طرف نمود همانکاری که در لبنان با جنایت رفیق حریری شد! چرا چنین برخوردی نشده و نمی شود!؟
چرا برای رسیدگی به جنایتهای تا کنونی حکومت اسلامی، هیئت تحقیق بین المللی تشکیل نشده است!؟
ریگ در کفش کدام دولت و سیاستمدار غرب است که اینهمه عوامفریبانه در مقابل حکومت اسلامی برخورد می کنند!؟
آنچه که از سوی اروپا و امریکا با حکومت اسلامی و جنایتهای این حکومت ِننگین رخ می دهد، یک توهین آشکار به شعور جمعی نه فقط مردم ایران که مردم اروپا و خود ِ آمریکا نیز می باشد!

گیل آوایی
2 جون 2011

حکومت اسلامی پدر را دقمرگ کرد و دختر را کشت و اصلاح طلبان اصلاح می کنند هنوز - گیل آوایی


پیش از هر چیز بگویم که اوینها و خاورانها و قتلهای زنجیره ای و کهریزکها وتجاوزها و فقر و غارت در حاکمیت خرافه مستان ِ جنگیر و رمال به رهبری ِ آیت اللهی تهی مغزتر و حقیر تر از همه شان، روزمرگی یک ملت و یک کشور است و این ماجرای خونبار پایانی نخواهد داشت مگر همه ی این حکومت ننگین سرنگون شود. چنین حکومتی نه تنها اصلاح پذیر نیست بلکه هر راه برون رفت که از درون این حکومت نموده شود، ره به همان قهقرای جهل و جنایت ِ تاکنون خواهد بود و اصلاح طلبان ِ همین حکومت در دایره ی بسته ی اسلام ناب محمدی که بخوانش باتلاق متعفن نفرت و خرافه و انتقام، گرد نکبت ِ همین حکومت چرخ می زنند.
حکومت اسلامی همه ی ابزار لازم برای یک حکومت در ساختن جامعه ای انسانی را سه دهه پیش داشت و با چنان ظرفیت و منابع ملی ایران، به نکبت امروز رسیده است. نکبتی که تردید و توهم حتی از ساده ترین باورمند این تفکر و باور باید زدوده باشد.
ریاکاری و دروغ و فریب و نفرت و انتقام و مبانی هولناک قضایی و قهقرای متعفن فرهنگی، شناسه های انکار ناپذیر اسلام ناب محمدی در سرزمین اسلام زده ی ماست که بیش از سه دهه جان به لب همه ی ما ایرانیان رسانده است.
شاید فریاد به جان آمدنمان برای هر بیننده و شنونده و خواننده ای خسته کننده آید و تکرار آن نیز هولناکی ماجرایی را که بر سر ما ایرانیان آوار شده و هر روز بر ژرفا وُ گستره خونبارش افزوده می شود، در پرده ی بی تفاوتی بسیارانی قرار دهد اما پیامدهای چنین ساختار غیر انسانی با چنان نعره های اسلام و پان اسلامیسم و تطهیرهای ریاکارانه ی بسیاری از دین پناهان، هر روز وقیحانه تر به جزئی ترین و ساده ترین نماد و نمود زندگی همه ما نیش می زند و زهر آن فراگیرتر می شود بگونه ای که گویی همه ی جامعه ی ما چنان زهراگین شده که دیگر هیچ جنایتی وجدان جمعی را نمی گیراند و در بی چرایی دردآوری روزمرگی در حاکمیت اسلام ناب محمدی سر می کنیم. چه وحشتناک است خوی عادت به خفقان و استبداددر جامعه ای که شریفترین فرزندانشان به خاک و خون کشیده می شوند.
در خبرها آمده بود که هاله سحابی دختر عزت اله سحابی در مراسم خاک سپاری پدر بر اثر ضربه یک مزدور صاحب زمانی ِ حکومت اسلامی از پای در آمد. با خواندن این خبر دلم بدرد آمد از روزگاری که در آن چنین سلاخی می شویم و چرخه ی روزمرگی جامعه ی نه تنها خودمان که جامعه جهانی نیز روز از نو روزی از نو را سر می کنند
دریغ و درد از آن همت و عزم شور آفرین نسلی که با گران شدن چند شاهی بلیط اتوبوس شهر را به هم ریختند اما نسل امروز با اینهمه جنایت هولناک گرد کسانی چوخ بختیار، تئوری بار می کنند و راه اصلاحات می پویند! اصلاحاتی که با رهبری جنایتکار! به اصلاح جنایتکار فریاد می کنند! و این یکی از آن ریاکاری دردناک مشتی بی چشم و روست که رو از سنگ پای قزوین نیز برده اند.
هاله سحابی که به اتهام واهی و من درآوردی توطئه علیه امنیت ملی!!! در زندان حاکمیتی ضد ملی زندانیست، برای خاکسپاری پدر از زندان بطور موقت در می آید و بر سر خاک پدر با ضربه ناجوانمرد صاحب زمانی، جان می سپارد! احساس اینکه دختری در اندوه از دست دادن پدر چه می کشد و تداعی ِ حس آن رابطه عاطفی دختر با پدر در چنان لحظه ی غمباری که چه کمرشکن است، یک سوی این درد است و قتل دختر در چنین وضع دردناکی، سوی دیگر درد، که اینهمه در حاکمیت اسلامی به رهبری مردک تهی مغزی بنام ولایت وقیح با جنگیران و رمالان و مشتی لمپنهای بی همه چیز ناموس و غیرت و ارج و اعتبار اسلام و نبوت و قرآن و محمد و سنت پیامبرشان را با چنین آشکاری به تماشا می نهند
براستی کو آن عمامه از سر برداشتن آیت الله هایی که پا برهنه در کوچه های شهر راه بیافتند و از کیان ِ اسلامشان دفاع کنند! براستی کو آن حکم جهاد شان که سه دهه از امر به معروف و نهی از منکرشان سپری شده و جنایت از پی جنایت مملکت و ملتی را به خون کشانده است!؟
ریاکاری و دروغ و قتل و جنایت و بی عدالتی و دین گریزی و خرافه و فحشا و فقر و ناداری و بی عدالتی تا کجا باید باشد تا این حضرات به یک از هزار نعره های قرنهاشان در مساجد و منابر، عمل کنند! وقاحت آیت الله هایی همچون مصباح یزدی را نمی بینند!؟ دزدیها و جنایات جنتی ها را نمی بینند!؟ اینهمه ریاکاری و دزدی و قتل در حکومت اسلامی با رهبر حقیر و تهی مغزش نمی بینند!؟ اینها همه در حکومت اسلامی است! این جنایتها همه با احکام و اتکاء به اصول اسلامی و تفسیرهای اسلامیست! آیا اینهمه جنایت به اندازه ی آن خلخال زن نصارا نیست که به هزار باره از دهان همین حضرات ِعمامه بسر نعره ها زده شد که علی چنین و چنان می کرد و با آن از عدل و قسط و حکومت اسلامی سر می دادند!؟ جنایت تا کجا باید باشد!؟
در میان خبرهای این روزها خواندیم که در سوریه نیروهای نظامی آن کشور برای نخستین بار با مقاومت مسلحانه روبرو شدند! آیا ما نیز به چنین ضرورتی می رسیم!؟

پاسخ به این پرسش را نه چندان دور، از جوانانمان خواهیم شنید!



با احترام

گیل آوایی
15خرداد1390





پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...