سرنگونی دیکتاتوری، رویدادی نیست که هر انسان شرافتمندی را شادمان نکند. مبارزه ی شکوهمند مردم برای آزادی از چنگال خون آشامان قدرت پرست، برآورده شدن یکی از زیباترین ارزوهای هر انسان شریفی است که دل به کرامت انسانی و حقوق بایسته انسان داده است. سرنگونی دیکتاتورهای تونس و مصر و لیبی در فاصله ی کوتاهی که بلحاظ تاریخی حتی چشم بر هم نهادنی بحساب نمی آید، هرچه که باشد و با هر پیامدی که باشد، نشان از یک دگرگونی بنیادین در منطقه ای دارد که میهن ما در جغرافیای سیاسی آن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و با حاکمیت اسلامی، چنین اهمیتی را در دو روی یک سکه که یک روی آن رخداد فاجعه و روی دیگر تحول مترقی است.
حکومت اسلامی به مثابه قهقرایی ترین، تبهکارترین و نابجاترین حاکمیت تاریخی در سرزمین ما یکی از کاراترین مزدور بی مزد کشورهای استعماری و قدرتمند جهان، تا کنون آب به آسیاب بویژه غرب ریخته که کلیدی ترین نقاط انرژی جهان را بگونه ای زیر سیطره خود قرار داده که درتاریخ معاصر بی سابقه است و بحرانزایی و شعارهای عوامفریبانه ی حکومت اسلامی با شدت گرفتن جنبه ی مهارناپذیری حکومت اسلامی تا کنون پایگاههای نظامی و حضور بلامنازع ارتشهای غرب در منطقه را نه تنها فراهم ساخته بلکه توجیه پذیر کرده است. اما همین مهارناپذیری و بحرانزایی مزدورانه ی حکومت اسلامی( صد البته دست در دست نیروهای فاشیست مذهبی، بطور مشخص اسلامی) به نقطه ای از تحولات سیاسی منطقه پیوند خورده است که نبودش یک ضرورت است و در معادلات آینده ی سیاسی نه فقط کارایی این نیروها را مانع طرحهای استراتژیک غرب در منطقه می سازد بلکه از نگاه شورشهای اجتماعی و آگاهی های عمومی، تغییر یا سرنگونی شان یک بایست انکار ناپذیر است.
تردیدی نباید داشت که کشورهای فرامنطقه ای با سرمایه و نیروهای نظامی عریض و طویل شان برای دمکراسی و حقوق انسانی منطقه نیستند و نمی آیند. و طبیعی هم هست که هر کشوری در راستای منافع و تامین هر چه بیشتر آن به چنین ماجراجوییها و دامن زدنهای میلیتاریستی دست زند. آنچه که غرب در منطقه باسناریوی از پیش طراحی شده و صد البته با بهره گیری از هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی/فرهنگی و اقتصادی منطقه، کوشیده و می کوشد برای برآوردن هدفهای خود به هرقیمتی شده جایگاه خود در منطقه را قویتر و پایا تر کند. این میانه رویدادهایی که در هر کشور رخ می دهد، در چند و چون چنین برآوردها و اهداف اهمیتی بسیار دارد. تجربه ی عراق، افغانستان و پیش از آن بالکان، نوع برخورد و اتخاذ مواضع کشورهای غربی را به تناسب شرایط و امکانات با توجه به بحرانهایی که دامنگیر همه ی جهان شده، تعیین می کند اما هرچه که هست یا باشد، یک نکته را بیش از هر چیزی در دستور کار همه ی کشورها و نیروهای درگیر قرار می دهد و آن اینکه تغییر و تحول اجتناب ناپذیر است. به زبان دیگر تحول ساختاری و پایه ای در سیاست و اقتصاد منطقه باید صورت گیرد. چگونگی این تغییر به نقش آفرینی نیروها بویژه مردم هر کشور در منطقه رابطه و وابستگی مستقیم دارد. واقع بینی رهبران دیکتاتور تونس و مصر، هر دو نشان از درک شرایط و ناگزیری کنار کشیدن از قدرت را در پی داشته است اما لیبی با توهم رهبری جهان عرب یا حتی بزبان ابله انسان نمایی چون هاله ی نور در حکومت اسلامی، مدیریت جهانی، دیدیم و می بینیم که مردم لیبی در گذار این تغییر و تحول چه بهای گزافی پرداخته و می پردازند.
ابعاد جنایت از هر دوسوی قدرتمند در گیر یعنی حاکمیت متوهم استبدادی از یک سو و کشورهای فرامنطقه ای از دیگر سو، تاوان خونباری بر مردم کشور تحمیل کرده اند. آن یک به سرکوب خونبار مردم و این یک به بهره گیری از شورش به جان آمدگان در راستای منافع خود، پرداخته اند اما توازن نیرو صد البته در جهت شکست و سرنگونی استبداد بوده است.
یک نکته ی ظریف و بسیار کلیدی در این رویدادها به همه هشدار می دهد که اگر مردم هر کشور حتی لیبی بدون کمک و دخالت کشورهای غربی می توانست و بتواند نظام استبدادی و دیکتاتور کشورش را به چالش و مبارزه بکشانند و از پس آن برآیند، از ویرانی و صد البته عواقب ِچنان دخالت نیروهای غربی در آینده ی بویژه سیاسی کشورشان جلوگیری می کنند. و همین نکته عصاره ی این نوشتار و منظور این قلم است که با همه ی درد و اندوه از رنج و خونباری مردم در کشورهایی از جمله لیبی، آنچه را مهمترین می داند، سرنوشت ملت و میهن مان ایران است.
آیا حکومت اسلامی با چنین جنایتها و سیاستهای ایران برباد ده و انسانسوز، ایران را به چنان جهنم درگیری با دخالت نیروهای فرامنطقه ای می کشاند یا مردم ما چنین مجال و فرصتی به حاکمیت تبهکار اسلامی نمی دهند!؟
با چنین پرسش اساسی و سرنوشت ساز است که همه ی نیروهای سیاسی ملی و مردم کشورم را فرا می خوانم تا خود بی دخالت و وابستگی به کشورهای فرامنطقه ای، حکومت اسلامی را بزیر بکشند.
مردم کشورما می توانند و باید هم بتوانند معادله ی تحولات ِ اجتناب ناپذیر را به نفع خود تغییر دهند. هر گونه دخالت یا سناریویی که از سوی کشورهای دیگر برایمان تعیین یا به ما تحمیل شود، ره به تباهی ی دیگری می برد که سر بیرون آوردن از آن قابل پیش بینی نیست.
آنچه که در لیبی گذشته و آنچه که در سوریه جاریست، دو جنبه ی چنین نقش آفرینی مردم در سرنوشت سیاسی/اجتماعی را پیش رو می نهد. در لیبی دخالت نظامی و پیامدهای آن که همگان شاهدیم، پیش رفته و می رود اما در سوریه خونریزی استبداد حاکم و سرکوب خونبار مردم بی دخالت نظامی خارجی جریان دارد.
نشانه های وادار کردن حاکمیت سوریه به تغییر و تحول و تامین خواستهای مردم بجان آمده ی سوریه، می رود که بنوعی دخالت نظامی را نیز واقعیت ببخشد.
یکی از اشکال برخورد نظامی بویژه با توجه به تجربه عراق و افغانستان، نمونه ایست که در لیبی شاهدیم و بگونه ای پیش رفته و می رود که اساسن با برخورد با عراق و افغانستان متفاوت است. نیروی زمینی به تعبیر کلاسیک آن در کارزار جاری در لیبی نمی بینیم. روندی که از عراق آغاز شده و هنوز سایه ی مرگبارش بر منطقه سنگینی می کند، بصورتی متحول و دیگرگونه پیش می رود و دور از ذهن نیست که نمونه ای متحولتر در سوریه و لبنان و ایران نیز شاهد باشیم.
با آنچه که در لیبی گذشته و می گذرد و آنچه که در سوریه جریان دارد و نشانه های خونبارتری را در چشم انداز قرار می دهد، ایا دخالت یا پشتیبانی نظامی کشورهای غربی یک ضرورت و بایسته است یا بی دخالت آن می توان راه به رهایی برد!؟
آنچه که به ما ایرانیان بر می گردد، پاسخ به این پرسش را مردم ما و نیروهای ملی کشورمان می دهند.
شرایط لیبی، سوریه و هر کشور دیگر منطقه ای که ما نیز در آن قرار داریم، با شرایط کشور و مردم ما متفاوت است. تفاوت آن گذشته از تاریخ و فرهنگ و شناسه های اقتصادی/سیاسی و اجتماعی، تجربه ی مبارزات تاریخ معاصر ما ایرانیان است. تفاوتی که به ما توان بیشتری در تعیین سرنوشت خود و سرزمین مان می دهد. توانی که می تواند استبداد تبهکاران اسلامی را بزیر کشد. هشدارها و نشانه های دگرگونی و تحولات منطقه را جدی بگیریم و نگذاریم سرنوشت ما را دیگران رقم بزنند. بخود آییم و حساب خود با حکومت انسانسوز و ایران بر باد ده را خود بی دخالت کشورهای دیگر روشن کنیم. ما می توانیم از هرگونه دخالت کشورهای غربی در مبارزه ما با حکومت تبهکاراسلامی جلوگیری کنیم و نگذاریم سرزمین ما با سرنوشت اجتناب ناپذیر حکومت جهل و جنایت پیوندی مستقیم یابد. نگذاریم تبهکاران اسلامی از حساب ما و سرنوشت ما و آینده ما و سرزمین ما، ماجراجوییهای تبهکارانه شان پیش برند و سرآخر، آن بر سر ما و کشور ما آوار شود که در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه شاهد بوده و هستیم.
ایران سزاوار چنین حکومت و سرنوشت خونبار نیست. کلید این معما در دست همه ی ما مردم ایران است. نسبت به آن هوشیارانه و مسئولانه برخورد کنیم. ما می توانیم.
با مهر
گیل آوایی
بیست و نه آگوست 2011