یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۰

حکومت اسلامی هرچه باشد یا بشود، آتشی است که به ناروا و نابجا، روحانیت شیعه به جان ایران و ایرانی انداخته است - گیل آوایی



ناتوانی اسلام و گسترش ریاکاری مشمئز کننده ی روحانیت در میهن ما
گیل آوایی

اگر در دورهای تاریخ اسلام، چه حاکمیت اسلامی از یک سو با خلافت بلاهت و جهل  بر بستر ناآگاهی و ساده لوحی ِجوامع تحت تسلط و ازدیگر سو روحانیت بویژه شیعه توانسته با ریاکاری و مزخرف بافی هایی از نوع ملا محمد باقر مجلسی باورهای مردم را به بازی گرفته و هر نابکاری ای را تحمیل کند و خیل توده های محروم از دانش و آگاهی های جمعی را به بیراهه های بلاهت ِخوش با خود همراه کند امروز با دگرگونی های شگرف و آگاهی های جمعی و تحول خواستگاهها و نُرمهای اجتماعی عرصه بر چنان ریاکاری و خرافه بافی و مزخرفات بسته شده است اما در کمال شگفتی و ناباوری وقاحت غیر قابل تصور! روحانیت  شیعه به دروغ بافی و ریاکاری مرگخنده واری بر همان بلاهتها و توجیه های مسخره تر از هر زمانی می پردازد.
بحث در برخورد های روحانیت پایین دست از نوع طلبه های تازه ترخیص!  شده از حوزه های بلاهت نیست بلکه رده های بالای این دین تنفر و انتقام یعنی آیت الله ها ست که با بی چشم رویی تهوع آوری هر انسان شرافتمند را به شگفتی وا می دارند که اینان براستی تا کجا و چقدر می توانند ریاکار و وقیح باشند
( نگاهی به سخنان آیت الله هایی از نوع مصباح، جنتی و مکارم و..............- اینقدر هم زیادند که آدمی وا می ماند از اینهمه مارهای سمی و خرزهره های دور وُ برشان!!!- که به یمن همسویی با پدرخوانده ی مافیای تبهکاران اسلامی، سرجنایتکار خامنه ای ابله! دست رسی به خرافه بافی هایشان مشکل نیست! منظور این قلم را بخوبی نشان می دهد)
همه ی این جانیان برآمده از حوزه های علمیه! اند. همه ی این جانیان دست پرورده های مدرسین حوزه های علمیه اند. همه ی اینها با اتکاء به قرآن و سنت ِ اسلام ناب محمدی خرافه افکنی می کنند. همه ی اینها گواه انکار ناپذیر جنایتباری اسلام و جنایتکاری و ریاکارای روحانیت شیعه در ایران اسلام زده ی حکومت اسلامی است. چه کسی است که این جانیان را بیرون از اسلام و سخنانشان را غیر اسلامی بدانند! چه کسی است که همه این پارازیتهای انسانسوز را که از پیکر جامعه ی ایرانی ارتزاق می کنند، از حساب اسلام جدا کند!
جنایتها و ریاکاری ها به آن اندازه است که اگر انسان شرافتمندی هم در این لایه ی خونبار از جامعه ایرانی بوده، حساب انسانی اش را از این دین تنفر و خرافه و ریاکاری جدا کرده است. کسانی که زندان و نان به بازو خوردن را به چنین جهل انسانسوز ترجیح داده اند که از نگاه این قلم، چنین برخورد را نه به حساب اسلام که به حساب درونمایه های انسانی شان باید گذاشت.
روند دگردیسی حکومت اسلامی از خواستگاهها و شرایط آن زمانی پیش از انتحار 1357 تا هم اکنونی که هیولای مافیای تبهکاران اسلامی چنگ بر هست و نیست یک مملکت و ملت انداخته است، همان جهل و جنایت 1400 سال پیش را به دردباری چندباره ای، تداعی می کند که لشکریان انسانسوز اسلامی به ایران یورش آوردند و کشتند و غارت کردند و هر نماد و نمود تمدن و دانش و فرهنگ را ویران کردند. از زمان چوپان فرصت طلب بی سواد بگیر تا جنایتکار شمشیر بدستش علی و از خلفای حکومت نحس اسلام بگیر تا تکه تکه شدنهای حاکمیتی که سرانجام تباهی و عقب ماندگی و جنایت میراث بسیارانی شد که به این دین و باور خونبار تن داده بودند. همین روند را ما در هر جای این گستره ی اسلام پناهی و اسلام باوری و اسلام پروری، شاهد بوده ایم ( و هستیم هنوز!). یعنی هر جا که ساده لوحانی نان باخته، هیمه ی آتش ِ جنایتکاران اسلامی شدند، دیدیم و شنیدیم و خواندیم که چه دوران هولناکی را به جامعه تحمیل کردند. در جوامع اسلامی، به تناسب همخوانی و همگونی  اسلام با زمینه های فرهنگی ِ قهقرایی و سنتهای بشدت عقب مانده و عصر حجری، ظرفیت انسانسوزی و جنایتباری این دین و منادیانش را دیده ایم. نمونه های عینی امروز در سومالی و افغانستان و پاکستان بخوبی گواه این ادعاست و نمونه های هولناکی که از سر گذرانده شده در کشتارهای گروهی الجزایر، پشت هر انسانی را از عمق جهل و جنایت می لرزاند. ( شکل دیگر این جنایت نیز کشتار زندانیان بی دفاع اسیر در چنگال جانیان اسلامی در تابستان 1367 است که در میهن خود شاهد بوده ایم)
روند تکوینی اسلام و منادیان روحانی اش، در گذار جوششها و شورشهای اجتماعی که سمت و سوی قدرت گرفت زیر زبان همین منادیان روحانی چنان به شهد نشست که جنایت برایند آن شد و رویدادهای شرم آور تاریخ بشری تکرار شد و به هزار خونگریه، دیدیم و می بینیم که این جانیان وقتی به قدرت می خزند، چه هولناک و خونبار و انسانسوزند!
در میهن ما نیز این روند استثناء نبوده و نیست. در منطقه ای که قرار گرفته ایم، تنها ملتی هستیم که چندین باره و بیش از هر ملتی، برای ازادی و رهایی و برپایی جامعه ی انسانی و گریز از جهل و نادانی و عقب ماندگی به میدان آمدیم و هر بار زهر هولناک همین اسلام متعفن و روحانیت ابله بر جان و جهانمان نشست و نه تنها به بیراهه کشانده شدیم که سر از جنایتباری و خون آشامی تبهکاران اسلامی در آوردیم. هنوز آماجهای انقلاب مشروطیت به همان تازگی و ضرورت در جامعه ما مطرح است! هنوز برای بدست آوردن آن می جنگیم! هنوز همان خزعبلات مدرسی ها و نوری ها را شاهدیم. یک دوره از خیزشهای اجتماعی ما نیست که بنوعی از تفکر و فرهنگ و باور و نفوذ روحانیت زهرآگین نشده باشیم و به قهقرای شکست نرفته باشیم!
اینهمه از دورهای تاریخ تا کنون، از نمونه های دیگر کشورهای اسلامی تا جای جای میهن مان، گواه هشدار گونه ای به تک تک ما ایرانیان است که خود بشناسیم و راه از چاه تمیز دهیم. خود را به قربانی شدن زدن و دیگران را مسئول شوربختیهای خود دانستن، و بالیدنهای بی عمل به افتخارات گذشته، فرار از تحقیر و فرار از مسئولیت است. زشتیهای خود و جامعه خود را باید بشناسیم. اعتراف کنیم و در پی دور شدن از آن زشتیها باشیم. روحانیت در کشور ما بدست ما بر ما سوار شده و می شوند. بر پای داشتن هر نماد دینی/فرهنگی به هر بهانه و عنوان و توجیهی که باشد، آب در آسیاب دین باوران قاتلی می ریزیم که با همین نمادها و باورها به زن و فرزند و جانهای شیفته ی سرزمین ما تجاوز کردندو شکنجه کردند و کشتند و ترور کردند و غارت کردند! باید بخود آییم که به هر دلیل و توجیهی، این ما بوده و هستیم که به قاتلان فرزندانمان اسطوره عدل و قسط و شجاعت و شهامت و راستی داده ایم و چشم به واقعیت انسانسوز انان پوشیده ایم. ما، آری ما، از قاتلان خود اسطوره ساخته ایم. ما از متجاوزان به جان و مال و میهنمان اسطوره ساختیم. هنوز هم خرافه ها و ناآگاهی ها و عقب ماندگی ها و آیینهای بی ریشه و بیگانه با هر اصل و تبارمان، تن داده و می دهیم. ما مسئول همه ی سیه روزی ها و جنایتهایی هستیم که بر سر ما و میهن ما آوار شده است.
ما نباید فراموش کنیم که ما صاحبان اصلی این آب و خاکیم. این سرزمین مال ماست. این سرزمین از دل دلیری ها و خون فشانیها و شهامتهای نیاکان ما  به ما رسیده است. نگذاریم مشتی تبهکار ِ بی ریشه با تکیه بر همان باور و خرافه و جهل و ناآگاهی محمد و علی و حسین و حسن و........ تیشه بر ریشه ی این آب و خاک زنند! نگذاریم فرهنگ بیگانه با همه چیز ما بر ما غالب شود. نگذاریم با دست خود حکم قتل فرزندان مان را تطهیر کنند. نگذاریم با دست ما از قاتلان ما اسطوره بسازند. چشم خود را باز کنیم که ما از این دین و از این روحانیت بخون نشسته ایم. اسلام و منادیان با و بی عمامه اش، ریشه اصلی نا آگاهی، خرافات، عقب ماندگی، جنایت، نفرت و انتقام، غفلت از برپایی یک جامعه ی انسانی، هستند. همواره بیاد داشته باشیم که بهترین فرزندان این آب و خاک را با همین فتواها و با همین ایه ها و با همین سنت ها و آیین ها، با همین نماز و روز و الله اکبرها شکنجه کردند. تجاوز کردند اعدام کردند! همه ی آنانی که حتی از ذره ای از شهامت و صداقت و راستگاری برخوردارند و هنوز این دین و منادیانش را متفاوت از این قلم می بینند پیش از اینکه به این قلم بتازند، به جانیانی بتازند که دستشان بخون شریفترین فرزندان سرزمین ما آغشته است. اگر اسلام باوران ِ وطنی هنوز اسلام را از جنایتهای رفته بر ما و سرزمین ما جدا می کنند، تکلیفشان را با این حکومت روشن کنند به همان معیار و همان برخوردی که با یک زن بی حجاب از نگاه خود!، با یک بهایی از نگاه خود، با یک کافر از نگاه خود بایک قاتل از نگاه خود، می کنند!
دین، بطور مشخص اسلام، باید در محدوده شخصی انسان بماند هر گلی می خواهد در همان محدوده به سر انسان بزند! اما اگر سمت و سوی قدرت بگیرد و هوای حکومت به سر کند! همینی می شود که فریاد این قلم از آن است! همینی می شود که از یک آخوند ابلهی، میلیاردر تبهکار ِقاتل، می سازد. از یک حکومت، مافیای تبهکار سر در می آورد.
(حکومت اسلامی هرچه باشد یا بشود، آتشی است که به ناروا و نابجا، روحانیت شیعه به جان ایران و ایرانی انداخته است. نفرت بر آنان که نمک خورده و نمکدان شکستند! چرا این حضرات فتوای جهاد نمی دهند در مقابل اینهمه جنایت و غارت و قتل و بی عدالتی!؟)


گیل آوایی
سی ام خرداد 1390
بیست و یک آگوست 2011

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با درود - حکومت جمهوری اسلامی ایران 35 سال است جامعه ایران را به مصیبت ومحرومیت و مظلومیت اهریمنی کشانده است تا طبق عقیده عدل قرآن یا عدل الله ، مردم به دین رجوع کنند یا تسلیم اسلام شوند و درامتحان الهی آسانتر قبول شوند و به بهشت بروند و امام زمان زودتر ظهور کند ،. این کار را با برنامه ماهرانه طبق مصلحت اسلام بوسیله غارت و تباهی دارایی ملی و مردمی و با انواع اغفال و نیرنگ و سرکوب شدید به پیش برده است اما هنوز این هدف خود را به مردم تفهیم نکرده است . آیا این الله که مجبور است احکام عدلش را با شدت سرکوب و ترفند و اغفال و دروغ به پیش ببرد می تواند اکبر باشد ؟ و اصلاً این می تواند خدایی باشد ؟ و بطور کلی آیا هرسری عقیده به الله و قرآن و امثال آن می تواند قانون اساسی یک کشور باشد ؟ . شرح کوتاه این جعبه سیاه ایران و شرح راه راستین الهی نوین را در وبگاه « جنبش مهر » بخوانید .

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...