آنچه که امروزه در تحولات و مبارزات سیاسی ی
کشورهای مسلمان شاهدیم، این است که نیروهای سیاسیِ مسلمان از افغانستان تا
پاکستان، از مصر تا تونس از سودان تا سومالی و سوریه و صد البته میهن بلازده ما،
همه و همه چنان تبهکارانه برخورد کرده و جنایت می کنند که براستی دیکتاتورهای سنتی
را نه تنها تطهیر می کنند بلکه دوره سیاه حاکمیت استبدادی شان را به نوعی با حسرت
و افسوس اجتماعی تبدیل کرده اند. یکی از ساده ترین پرسشها این است که این نیروها
که چنان در باورشان صادقند و جان بر اصول و اعتقاداتشان می نهند چرا به پیامد
مبارزات کور و جنایتکارانه شان نمی اندیشند!؟ چرا روشن ترین نتیجه این مبارزه را
که چنین تباهی و سیه روزی ای را سبب می شوند، نمی بینند!؟ چرا ابزار سلطه وُ غارت
کشورهای اسلامی می شوند!؟ طوری شده است که خون آشامانی مثل صدام و معمر قذافی و
........ در پیِ دگرگونی های سیاسی، در چشم بسیارانی از مردمان همین کشورها به
قهرمانان ملی شان بدل شده اند! مصر حسرت حسنی مبارک را دارد و عراق برای صدام
صلوات می فرستد!
پرسش در گستره ای بمراتب فراگیر این است که چگونه
می توان این نیروهای مسلمان را به چنین برآیندهای شوم و نکبتبار هشدار داد و
مجابشان کرد که خدایشان بقدرت برسد جز به جنایت و تباهی راه نمی برد! نمونه های
آشکار غیر قابل انکارند! آیا پشتِ این نیروها، دستهای غارتگران پنهان نیست!؟ آیا
نیروهای سیاسی مسلمان ناکارآمدی و ناتوانی اسلام در تامین حداقلهای زندگی و نیاز
انسان امروز را در نمی یابند!؟ نهایتِ
قدرت گیری و حاکمیت نیروهای مسلمان هیچ نیست جز یک دگردیسیِ قهقرایی و ایستایی حتی
بدتر سیاسی/فرهنگی و درجا زدنِ اجتماعی که تکامل جامعه مسلمانان را به عقب می
اندازد! است. آیا نیروهای مسلمان چنان کور و کرند که نمی فهمند به جهل و نادانی و
حماقت توده های ناآگاه، آتش بیار معرکۀ سلطه و غارت ماجراجویی می کنند و مبارزه
راستین نیروهای مترقی برای برپایی یک جامعه شایستۀ انسان امروز در یک آچمزی ی
ناگزیرگرفتار می کنند!؟ آیا مبارزه کردن با نیروهای سیاسی مسلمان، هرز رفتن نیروها
و در نهایت آب در آسیاب قدرتهای سلطه گر ریختن نیست!؟ با چنین واقعیتهای چه چیز جز
نفرت بر این دین و باور و فرهنگ به انسان دست می دهد!؟