در طول تاریخ پر نشیب و فراز میهنمان از آن زمانی که یورش
بربریت اسلام به سرزمین نیاکانی ما آغاز شد، همواره در دو شناسه ی همیشه متضاد
قرار گرفته ایم. نخست شناسه ملی که ایرانی بودن ماست و دیگری مسلمان بودن.
ایرانی بودنمان در بستر هماره تحقیر و سرکوب و خرافه و
خفقان اسلامی به اشکال مختلف ماندگاریِ بی چون و چرای سیال و جاری خود را حفظ کرده
است. چنین ماندگاریِ سیال و جاری به مدد هنر، ادبیات و آیینهای ملی زخم بزرگ همه ی
اسلام پناهانی بوده که بنوعی سر در آخور خلافت و سیاست و حکومتهای اسلامی داشته
اند. و حقارت مسلمانیِ ایرانیان نیز با شبکه ی هزار توی روحانیت ( آخوند) که در
ساده ترین واحد اجتماعی/اقتصادی/فرهنگی نفوذ کرده و تاثیر واپسگرایانه و هراس از
جهنم و بهشتِ اللهِ خرافه و باورهای ابلهانه اش چونان زهری در پیکر بیمار توده های
نا آگاه و برخی روشنفکران متوهم تزریق کرده است تا جایی که قاتلِ نیاکانمان نماد
عرفان وُ سوسیالیسم!!! و جاه طلبیِ بیگانه با همه چیزِ ما در کربلا را نماد
آزادی مغزشوران کرده است. و این دو هویت
یا شناسۀ اجتماعی و فرهنگی چونان دو خرگوشِ همزمان رها شده، هر یک راهی جداگانه تا
همین زمان ما دویده و می دوند.
بقول زنده یاد کسروی، که ایرانیان یک حاکمیت به روحانیت
بدهکار است تا از شرِ آن خلاص شود( نقل به معنا)، اینک به نقطه ای از تاریخ( بار
دیگر! البته) رسیده ایم که براستی باید تکلیف خود را در این دو گانگی و دو پاره گی
و دو هویتی روشن کنیم که کجای شناسۀ تاریخی فرهنگی سرزمینی خود هستیم.
عرب اگر با اسلام هویت یافته است، هزاره های پیش از آن،
ایرانی هویت متمدنانه داشته است. اگر در مقابل فرهنگ بربریسم جنایتکاران با مقوله
های بسیار اجتماعی، معیارهای اسلامی، معیاری مترقی محسوب می شده و اینک تمامی
شناسه های فرهنگی/قومی/سیاسیِ آنان را رقم می زند، ما ایرانیان هزاره های پیش از
آن از فرهنگ و تفکر و باورهای انسانی بسیار فراتر از همۀ اسلام برخوردار بوده ایم.
از این نگاه
نمونه های زنده ی تا این زمانی را بارها و بارها از زبان
سرخرافه مستان ابلهی همچون مطهری که آشکارا شناسه های آیینی ایرانی نیاکانمان را
به سخره می گرفت تا خمینی خون آشام که از موسیقی گرفته تا جشنها و سال نوی ایرانی
را مورد حمله و ممنوعیت دینی خود قرار داده بود، نه تنها شاهد بوده ایم بلکه با رو
در رویی خونبار همۀ این ریاکاران به تسلیم و پذیرش ناگزیر نمادهای ایرانی واداشته شدند
و در برخورد هماره نعره کشانۀ الله فروشانِ خرافه و جهل اسلامی، مقاومت آشکار و
نهان ایرانیان گام به گام ناکارآمدی چنین تحقیرها و تابوهای اسلامی را به سر شان
زدند و همین اهریمنانِ عمامه به سر را وادار به همسویی و در بسیاری موارد همچون
عادت همیشۀ این حشرات، نادیده گرفتن و لاپوشانی واداشتند که نه آیینهای ایرانی فراموش
شد و نه دیگرنمادهای ایرانی مان.
از همین نگاه بار دیگر در دورانی بسیار سرنوشت ساز گرفتار جدالی
دوباره با چنین دوگانگی و چنین صف آرایی و یارگیریها در میهنمان قرار گرفته ایم. امروز
ما در حکومت اسلامی با دو گزینه روبروییم: یا شرافت ایرانی یا حقارت اسلامی!
برخورد با همۀ این حکومت و تن ندادن به هیچ یک از معرکه
گیریهای سیاسی/فرهنگی/اجتماعی، یکی از اساسی ترین و بنیادی ترین برخورد هر ایرانی
در شرایطی ست که گرفتاریم. شرکت در معرکه های مشمئزکننده ای که خودِ حکومت
هیولاهای اسلامی راه انداخته و آن را انتخابات نام داده اند و در پی وانمایاندنِ
مشروعیت و قانونیتِ ناداشته شانند، هر ایرانی در برابر آن باید بداند که در کجای
گزینۀ شرافت ایرانی یا حقارت اسلامی قرار می گیرد.
شرکت در معرکه انتخاباتی این جانیان، سهیم شدن در جنایتها و
غارتها و ایرانی کشیهای این حکومت ننگین است و عدم شرکت در آن دفاع از شرافت ملی و
فریاد هویت ایرانی برای برپایی جامعه ای شایسته انسان امروز است.
وجود چنین حکومتی و راه اندازیِ چنین معرکه های سیاسی توهین
به هر ایرانی و تحمیل حقارت اسلامی به ایرانیان است. از شرافت ملی خود مسئولانه دفاع
کنیم.
با احترام
گیل آوایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر