حاکمیتِ نکتبارِ جمهوری اسلامی اثرات مرگبار خود را
در جامعه گذاشته است. جمهوری اسلامی پس از 37 سال حکومت واپسگرایانه جامعه را
بلحاظ فرهنگی/سیاسی به دوران پیش از سرمایه داری برگردانده است. امروز تفکرِ حاکم
بر جامعه و اصولا شیوۀ سیاستمداری و مدیریت جامعه در ایران، قانون گریزی و هرکس با
قدرت و فکر و برداشت خود از مناسبات کار و
تولید و داوری برخورد می کند که به تناسب جایگاه مدیریتی در جامعه، زهری در پیکر
جامعه می ریزد که در کلیتِ این حکومت، جامعه ای بغایت مسموم، زهراگین، بلبشویانه و
ملوک الطوایفی ست. امروز به چنان مرحله ای از واماندگی، عقب ماندگی و خرافه های
هولناک رسیده ایم که هرچه تا کنون در راه پیشرفت و آگاهی و ترقی و بالندگی گام
برداشته ایم، پس رفته و رسیده ایم به دوران مکتبخانه ای و ریش سفیدی که وقتی شرایط
کنونی جهان و اثرات انکار ناپذیر آن بر روابط اجتماعی و حتی مدیریتی، در نظر می
گیریم می بینیم که حاکمیت جمهوری اسلامی از آن فقط در حفظ قدرت و سرکوب و حتی
دزدیهای آشکار، مافیایی سازمانیافته استفاده کرده است و شده است همینی که در حزئی
ترین واحد حکومتی هیچ نیست جز فساد، ریاکاری، دزدی، باجخواهی و باج دهی و ماندن بر
قدرت و سهم خواهی مدام.
دیروزهای تاریخ معاصر ما اگر تفکرهای بالنده ای
همچون سوسیالیسم/دمکراسی و مدرنیتۀ غالب در جهان نیرویی بالنده و انگیزاننده بود
امروز به چنان شرایطی گرفتار آمده ایم که بسیاری از آماجها و خواستگاههای بر آمده
از آن تفکر بالنده، نه تنها انگیزاننده نیست بلکه جامعه بنوعی به ناباوری و عدم
اطیمنان حتی عدم اعتماد به آن برخورد می کند. امروز در جامعه ما نه تنها چنان تفکری انگیزاننده و سازمانده
نیست بلکه پافشاری به چنان تفکر سیاسی و جدلهای تا حد زیادی روشنفکرانه، راه به
رهایی از بختک جمهوری اسلامی نمی دهد. آنچه که امروز در شومزارِ جمهوری اسلامی
حرکتی فراگیر را سبب می شود و از اقبال عمومی برخوردار است، معیارهای ملی و باورها
و فرهنگ تاریخی ایرانیان است. امروز استقبال مردم از آیینها و بزرگداشتهای ملی
بسیار فراتر از برخورد با مقوله های دینی ست. شوربختانه نیروهای سیاسی از این
نیروی محرک و مبارزه جو و سازمان ده، بهره نمی گیرند. شکافها و پراکندگیها و
خودمحوریهای ایدئولوژیک و حتی تضادهای سیاسی، به دوام و بقای جمهوری اسلامی کمک
رسانده و میدان به این اوباشان حاکم بر ایران داده است.
بدون بدیل سیاسی، اجتماعی، فرهنگیِ برآمده از
تاریخ و اصالت ملی، نمی توان در برابر حاکمیتی که همۀ امکان سرکوب و خفقان را
دارد، ایستاد. تنها بدیل سیاسی در برابر جمهوری اسلامی، آماجهای ملی/تاریخی ایران
است که می تواند جامعه را علیه تمامیت جمهوری اسلامی سازمان دهد. تنها بدیل سیاسی
برای مبارزه با همۀ جمهوری اسلامی، رویکرد به خویشتنِ ملی/تاریخ خودِ ایرانیان است
که می تواند جمهوری اسلامی را در باتلاقِ متعفن اسلام و فرهنگِ انسانکشُ زندگی
سوزِ آن نابود کرد.
داشتنِ طرح و برنامۀ سیاسی بر اساس آماجهای ملی وبنای
یک جامعه بالنده و مترقیِ انسانی بر پایۀ اصالتهای تاریخی و باورهای نیاکانیمان
چندان دشوار نیست. نیروها و چهره های سیاسی ما اگر بخواهند می توانند از چرخۀ
تکرارِ 37 ساله شان( حداقل!) دور شوند و در یکی از سیاهترین دوره های
سیاسی/تاریخی/اجتماعی ایران، اتحادی نیرومند تشکیل دهند. تنها بیرون آمدن از
سکتاریسم ایدئولوژیک و تضادهای روشنفکرنمایانه و محفلی ست که می تواند تمامیِ نیروهای سیاسی را گردِ یک همبستگی فراگیر و ملی سازمان دهد.
چنین اتحادی را نه سوسیالیسم نه تفکرِ
خودفریبانۀ ملی مذهبی و نه هر تلفیق آزموده شده در بویژه های سالهای اخیر می تواند
بیافریند. بدیل سیاسی/اجتماعی/فرهنگی
ایرانیان در برابر جمهوری نکتبار اسلامی، بدیل ملی و اصیل ایرانیان است. دیر یا
زود ناگزیر از تن دادن به این واقعیت خواهیم بود.
در فرصتی دیگر باز به این بحث خواهم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر