دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۷

داستان: دعوا - گیل آوایی

 دوست دارم می دونی
که این کار دله
گناه من نیست
تقصیر دله
عشق تو دیونه ام کرده
بی آشیونه ام کرده
.
شریف دست تو جیبش نکرده، احمد مثل گربه ای که ترسونده باشنش، از جا می پره. بهرام چارپایه رو بلند می کنه. سد علی با وحشت شروع میکنه به داد زدن:
- یا زهرا یا حسین ...
شراره با چادر مادرش پا برهنه تا وسطای کوچه می دوه، با گریه داد میزنه:
- داداش...داش.... مامان غش کرده تو حیاط....
شاه غلوم به سر کوچه نرسیده هوار می زنه:
- بی انصافا یه آجان خبر کنید چرا هیشکی تکون نمی خوره...
علی گدا که نون نذری رو داره سق می زنه، پچ پچ کنون میگه:
- به ما چه! چی به ما می ماسه...
شاه غلوم چش غره میره. علی گدا دمشو جمع می کنه. کاس ممد طبق پر از آش افطاری رو میذاره رو پیشخون حاج قاسم. دستمالشو از خورجینش در میاره و همینطور که داره عرق صورتشو خشک میکنه از حاج قاسم می پرسه:
- چی شده حاج قاسم؟
حاج قاسم که تمام هوش و حواسش به یه زنبوره که با مگس کش کشیکشو می کشه کی رو خیک شیره میشینه ، بکوبه تو ملاجش، چشاشو از زنبور ور نمیداره، جواب میده:
- بی پدر آخرش می کشمت!
کاس ممد میگه:
- توچرا حاج قاسم! خوبیت نداره! چی شده!

حاج قاسم نفس تازه می کنه میگه:
- عاصیم کرده این بی پدر...
کاس ممد که انگار شاخ درآورده باشه میگه:
- اِه...آخه تو چرا حاجی! ترو سانا نا...
حاج قاسم با حالته کلافه ای میگه:
- یه ساعته زاغشو چوب میزنم! خلاصه می کشمش..
کاس ممد دیگه از تعجب خشکش میزنه. با پوزخند می گه:
- تو از اینجا می خوای بکشیش حاجی!؟
- آره! می کشمش. از همین جا می کشمش! حالا می بینی!
یهو شریف فُحشو میکشه به همه شون که دورش جمع شدند. همینطور که داره کفششو رو زمین می کشه و خرتو خرت صدا میده، عربده می کشه:
- ناموس ندارین اگه نیاین وسط....
- احمد چیزی نمونده که بشاشه تو تونبونش. بهرام چارپایه رو، رو دست بلند میکنه، داد می زنه:
- مرد نیستین اگه نیاین...
سدعلی یواشکی پشت بهرام قائم میشه. خودشو به موش مردگی می زنه.
شراره گوشه چادر رو با دندوناش محکم می گیره، دستاشو یه جور بلند می کنه که انگار میخواد خدا رو پایین بیاره، داد میزنه :
- داداش ترو خدا داداش...
شاه غلوم کُتشو در میاره، می پره وسطشون تا سواشون کنه. علی گدا دو لپی نون نذری رو تو دهن باد کرده اش فرو می ده. یه چیزای میگه که هیشکی نمی فهمه چی می گه یا به کی داره می گه.
کاس ممد می گه:
-حاجی قاطی کردی یا
حاج قاسم کفری میشه میگه:
- چی چی رو قاطی کردم!؟
کاس ممد یه جور که خیلی سرش میشه میگه:
- تو اینجا واستادی می گی می کشمش...
حاج قاسم نمیذاره حرفش تموم بشه، می پره وسط حرفش میگه:
- تو چی رو می گی!؟
کاس ممد حق به جانب می گه:
- خُب من چی می دونم تو کدومشونو می گی! اصلا تو چی کار داری با این...
حاج قاسم انگاری دو زاریش افتاده باشه می گه:
- کاس ممد! زیادی آش رو سرت گذاشتی انگار عقلت پریده..
کاس ممد دستمال گنده رو می تپونه تو خورجینش می گه:
- من!؟
یارالله که همیشه ی خدا جلو خیاطیش بساط پهن می کنه و لباسا رو کوک می گیره، اصلا به حرفای دوکونه حاج قاسم گوش نمیده. شش دانگ حواسش به اخبار بی بی سی یه. هر خبری که براش مهمه چشاشو درشت می کنه، به نخ و سوزن که نصفش این ور پارچه و نصف دیگه اش اون وره، تکون نمی خوره، زل میزنه .
بی بی سی خبر از کشف بزرگترین حوضه نفتی تو ایران رو میده. یارالله قند تو دلش آب میشه. علی گدا چشاش اشک افتاده از بس سق زده. لقمه نون نذری گلوشو می گیره. دسپاچه بلند میشه بره تو مسجد آب بخوره.
جلو در مسجد سهراب رو که با زیپ شلوارش ور داره میره، می بینه، تا بخواد از کنارش رد بشه، سهراب دس میکه تو جیبش یه پول سیاه میذاره کف دست علی گدا.
از چشای شریف خون می باره. چاقو رو تو هوا تاب میده. بهرام لباساش از بالا تا پایین جر می خوره. سد علی دل تو دلش نیست. شاغلوم افتاده وسطشون.
شراره یه چش به شاغلوم یه چش به شریف مثه بارون اشک میریزه می گه:
- ترو خدا سواشون کنین. داداش ترو خدا بس کن داداش...
حاج قاسم کفرش در میاد وقتی مگس کش تا نصفه تو خیک شیره فرو می ره اما زنبوره در میره. کاس ممد به طبق آش افطاریش نگاه می کنه با خودش میگه:
- امشب دیگه به هیشکی نسیه آش نمیدم.
بهو سر و صدا ها زیاد میشه. مردم میریزند بیرون. سر و کله آجانا پیدا میشه.
محله به هم می ریزه. اخبار بی بی سی تموم میشه. یارالله به ترانه ای که از بی بی سی داره پخش میشه، گوش میده:

دوست دارم می دونی
که این کار دله
گناه من نیست
تقصیر دله
عشق تو دیونه ام کرده
بی آشیونه ام کرده
ناز تو نازنینم ورد زبونم کرده
عشق تو نازنینم شبگرد کوچه هام کرد
تو میدونی فدات شم
قلبت باهام چی ها کرد
این بازی زمونه است
آخه منام جونم
همه میگن دیونه است
اینو خودم می دونم
همه میدونن که عاشقی کاره دله
گناه من نیست
تقصیر دله
عشق تو دیونه ام کرده
بی آشیونه ام کرده
نام تو نازنیم ورد زبونم کرده



ناتمام

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...