با تو بوده ام
در هر گام
با هر فریادی که بر آوردی
با تو بودم
به هر بیراهه که رفتی و راه از چاه
گفتمت و سرودمت
رفتی به بیراهه و بودم با تو
به هر گام
و مشتت اگر که بود
حتی به نابگاهی
به نابجایی
و فریبی
که سیاهی لشکرش بودی و
شدی و
بودم و شدم با تو
و نالیدم بغض آلود
فقر هماره ات را با تو
به نداری درد آورت
و کشیدم بر گرده با تو
بلاهت خونبار تا کنونت و
گفتم و گفتم و گفتم
سرودم و نوشتم و بازتابش دادم
همواره
هزار باره
و تاوانم بود
از پی هر گفتن و نوشتن و سرودنم
بنگر هنوز
آواز من
از دار و درفش و شلاق
از اوین های خاک
تا خاورانهای همیشه داغ دار
تاوان من بود پا به پای تو
که به بالندگی و سرفرازیت
جان بر سر راهی نهادم
تاسبز باشی و
انسان بزی ای
و باز
تو
تو
تو حافظه باخته
به تکراری و تن دادن
به هر فلاکت و
بلاهت و
سواری دادنی
که پایانت نیست گردن نهادن هنوز
به هر سیاه دلی و
خرافه مستی و
تزویرگری
به هزار بار تن داده
اه
اگر همتت بود
اگر بخود باورت بود
آه
اگر این راه پر فریب و نیرنگ و هزار رنگ را
تو نیز
با من بودی
تو
با من بودی
به همان پایمردی
که من
بودم
با تو
در هر گام
با هر فریادی که بر آوردی
با تو بودم
به هر بیراهه که رفتی و راه از چاه
گفتمت و سرودمت
رفتی به بیراهه و بودم با تو
به هر گام
و مشتت اگر که بود
حتی به نابگاهی
به نابجایی
و فریبی
که سیاهی لشکرش بودی و
شدی و
بودم و شدم با تو
و نالیدم بغض آلود
فقر هماره ات را با تو
به نداری درد آورت
و کشیدم بر گرده با تو
بلاهت خونبار تا کنونت و
گفتم و گفتم و گفتم
سرودم و نوشتم و بازتابش دادم
همواره
هزار باره
و تاوانم بود
از پی هر گفتن و نوشتن و سرودنم
بنگر هنوز
آواز من
از دار و درفش و شلاق
از اوین های خاک
تا خاورانهای همیشه داغ دار
تاوان من بود پا به پای تو
که به بالندگی و سرفرازیت
جان بر سر راهی نهادم
تاسبز باشی و
انسان بزی ای
و باز
تو
تو
تو حافظه باخته
به تکراری و تن دادن
به هر فلاکت و
بلاهت و
سواری دادنی
که پایانت نیست گردن نهادن هنوز
به هر سیاه دلی و
خرافه مستی و
تزویرگری
به هزار بار تن داده
اه
اگر همتت بود
اگر بخود باورت بود
آه
اگر این راه پر فریب و نیرنگ و هزار رنگ را
تو نیز
با من بودی
تو
با من بودی
به همان پایمردی
که من
بودم
با تو
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر