نیروهای
سیاسی اسلامی ابزار کشورهای سلطه گر در غارت کشورهای مسلمانند.
الله بهترین بازوی سرکوبِ مردم در دستان سلطه گرانِ سیری ناپذیر است!
برای
بیان این منظور شاید همین بس که پرسیده شود همه نیروهای سیاسی دینی، در این نوشتار
اسلامی، حتی اگر به همه خواسته هاشان برسند چه گلی بر سر مردم این زمانی می زنند!؟
نابجایی تفکر و ناتوانی مدیریتی جامعه و سوزاندنِ آینده نسلهای مردمانی که برای
رهایی از نابرابری و ناروایی و فقر و خفقان، بجان آمده و در میدان مبارزه با همه
دار و ندار خویش می جنگند، چیزی جز ابزارِ سلطه گران بودن وُ بی مزد، راه بر تداوم
همان زور و نابرابری و عقب ماندگی و غارت باز می کنند!؟ چرا از پذیرش این واقعیت
آشکار مصرانه سر باز می زنند که نه قرآنشان درونمایه حل معضلات امروز جامعه را
دارد و نه سنتشان با شرایط امروزین جهان همخوانی دارد و نه فرهنگشان توان فائق
آمدن بر فرهنگ امروزین جهان را دارد!؟ با چنین کاستیها و ناتوانی ها و تضادها، چرا
در چنبره بحرانها و توطئه ها و استراتژی حساب شده و برنامه ریزی شدۀ سلطه گران،
آتش بیار معرکۀ آنان می شوند و خود و مردم جامعه را در باتلاقی بمراتب هولناک تر
از آنی که هستند، فرو می برند!؟
ناآگاهی
جوامع اسلامی و توده های نا آگاهِ دین باور، برای فرار از فقر و ناداری ونابرابری
در ستیز با عوامل این سیه روزیها، به نیروهای دینی روی می آورند. بسیارانی در این
مبارزه در باور و پایبندی شان به دین، صادق و آنچه که برای آن مبارزه می کنند،
درستکارند اما دو مشکل اساسی در همین جا، نه تنها دامنگیر خود آنان است بلکه دودِ
چنین آتشی در چشم دیگر نیروهای سیاسی مبارز در مسیر بهروزی و ساخت جامعه انسانی،
می رود که هماره در قتلگاههای همین نیروهای الهی بدست همین جانیان قربانی شده و
مردم شان هم از چنین توانِ برآمده از دل همانان، باز می مانند.
نیروهای
سیاسیِ با توهم و باورهای خرافه آمیز و نداشتن مدیریت این زمانی برای تامین و
هدایت جامعه انسانیِ امروز، به ناگزیر به یک بدیل نابجا و نا مناسب با شرایط کنونیِ
دانش و فن و فرهنگ، پای می فشارند و با چنین پافشاری و اصرار بر اصول خدشه ناپذیر( تابویی!) و غیر قابل بازنگری ی دینی به استبداد
و سرکوب و جنایت و خون کشیده می شوند.
روند
شکل گیری چنین استبدادِ خونبار و گرفتار آمدن در میدان عمل برای تامین جامعه و
مردمانش، ناتوانی ی دردناک این نیروها در شرایط تحقق وعده ها و برآورد خواسته های
جامعه روی می نماید و درد آن زمان کاری تر می شود که چنین ناتوانی را با زور و
استبداد و جنایت لاپوشانی می کنند.
نیروهای
اسلامی حتی در قدرت هم که باشند، منافع کشورهای سلطه گر را نه تنها تهدید نمی کنند
بلکه به مثابه حلقه ای از زنجیره استثمار و زور و سلطه در می آیند که این برآیند
به گزیر یا ناگزیر سرنوشت و ماهیت و خصلت این نیروها را اشکارا نشان می دهد. بحث
اصلی در چرایی چنین برآیندی مدیریتِ این زمانی سیاست و اقتصاد و فرهنگ، در یک کلام
جامعه انسانی ست. مدیریت، اصلی الهی و آن جهانیِ متوهمانه و برآمده از آیه و سنت و
عرف و کلام نا متغیر 1400 ساله نیست بلکه یکی از بایسته های راهبردی جامعه امروزین است و برآمده از دانش بشری ست که دست آورد قرنها تلاش انسان در همین
جهان و در گذر آزمودن و آزمودن و بهینه کردن دست داده است.
اصولا
حرکت های بالنده و پیشرو، بدون درونمایۀ نظریِ بالنده و پیشرو امکان پذیر نیست. از
نگاهی دیگر نیز، هر حرکت
درونمایه متوهمانه و خرافه آمیز و جاهلانۀ دورانهای سپری شدۀ تاریخی، جز یک واگشت وُ پس رفت وُ در بهترین حالت، در جا زدن، نیست. دانش و فن و تخصص در رشته های مختلف مدیریتیِ جامعه نه از میان قرآن بلکه از آموزه ها و تئوری های برآمده از رنج دانشمندان و محققان آن بدست آمده و می آید و هر روز با توجه به تحولات شتابناک دانش و فن در عصر ما، بازنگری و بهینه شده و بروز می شود. یعنی تحول در این مدیریت و کاراتر کردنِ آن برای راهبرد جامعه و تامین نیازهای این زمانیِ مردمان آن جامعه است. با چنین شناخت یا تعریفی از دو نگاه علمی و خیالی، می توان میدان عمل آنانی که به مبارزه برخواسته اند را سنجید و چشم انداز آن را آشکار نمود.
درونمایه متوهمانه و خرافه آمیز و جاهلانۀ دورانهای سپری شدۀ تاریخی، جز یک واگشت وُ پس رفت وُ در بهترین حالت، در جا زدن، نیست. دانش و فن و تخصص در رشته های مختلف مدیریتیِ جامعه نه از میان قرآن بلکه از آموزه ها و تئوری های برآمده از رنج دانشمندان و محققان آن بدست آمده و می آید و هر روز با توجه به تحولات شتابناک دانش و فن در عصر ما، بازنگری و بهینه شده و بروز می شود. یعنی تحول در این مدیریت و کاراتر کردنِ آن برای راهبرد جامعه و تامین نیازهای این زمانیِ مردمان آن جامعه است. با چنین شناخت یا تعریفی از دو نگاه علمی و خیالی، می توان میدان عمل آنانی که به مبارزه برخواسته اند را سنجید و چشم انداز آن را آشکار نمود.
مبارزات
نیروهای اسلامی در تاریخ را اگر با زور و کُشت و کشتار و برده گیری و برده داری و
مناسبات ابتدایی ی آن زمانی ی تاریخ، با همه نمادهای خونباری که در تاریخ نگاری از
آن پرده بر کشیده اند، در زمان کنونی نمی تواند و نباید هم همخوانی و کارایی داشته
باشد. جهان امروز ساختارهای کهنه و عرفی و سنتهای غیرانسانی و قبیله ای و طایفه ای
را بهم ریخته است. جهان امروز حتی با 50 سال پیش هم قابل مقایسه نیست حتی ده سال
پیش هم اگر خفقانی را می شد در جامعه به کاربست، امروزه چنین خفقانی امکان پذیر
نیست. و این خود یعنی آگاهی جامعه از آنچه که در آن و بر آن می گذرد، است.
از
این نگاه نیروهای اسلامی به هر شکل ممکن حتی محال، اگر تمامی نقاط قدرتی را بدست
آرند که برایش مبارزه می کنند، در چنان موضعی، نه تنها قادر به زدودن فقر و جهل و
نابرابری در جامعه نیستند بلکه برای ماندن در قدرت هم، ناگزیر به بده بستان با
همانانی هستند که برای گرفتن قدرت از آنان مبارزه کرده اند! به عبارت دیگر بصورت
ابزاری برای همانان در می آیند که نیروهای براستی دشمن با آنان را از سر راه
بردارند و جامعه برای رسیدن به نقطه ای که از شرِ همینان رها شوند، بازگشت و چرخِ
دایره وار در یک ناگزیری تحمیلی گرفتار می
شوند.
نمونه
های بسیاری در تاریخ نه چندان دور بویژه از پیش و پس از جنگ جهانی دوم در تمامی
کشورهای گرفتارِ نیروهای سیاسی دینی( اسلامی)
از افریقا تا آسیا بویژه خاورمیانه، واقعیت و درستی ی آنچه در بالا به آن
پرداخته شده است را به همه هشدار می دهد. نزدیک ترین این نمونه ها را از الجزایر
تا افغانستان و از سومالی تا پاکستان از مصر و لیبی و سوریه و عراق و...... ایران
بلازده و اسلام زدۀ ما، به عریانی بسیار دردباری می بینیم که سرانجام مبارزه
نیروهای اسلامی را نشان می دهد. ضیاء الحق در پاکستان با از سرراه برداشتن
بوتو(پدر) و تبدیل پاکستان به اینی که اینک شاهد آنیم، قدرت گیری مجاهدین در
افغانستان و آنچه که در پیوند با نیروهای دینی ی همسو با آن ( پیدایش القاعده) دست
در دست سیا و بالاخره ایران ما که از اقتصاد مال خر استِ آیت الله به چنین شرایطی
رسیدن است که همگان شاهدیم.
این
همه به هزار باره به همه ی نیروهای سیاسی دینی ( اسلامی) بویژه آنانی که هنوز از صداقت و سلامت
اندیشه و راستکاری برخوردارند، هشدار می دهد که سرانجام مبارزات شما چیزی جز آنچه
در گذر تاریخ ثابت شده و از آن بخون و خرافه نشسته ایم، نیست. آتش بیار معرکه سلطه
گران نشوید و در سالم ترین برخورد، یاری رسانِ آنانی باشید که از توان و دانش و
آگاهی، در یک کلام درونمایه اندیشگی برای رهایی جامعه از بختک جهل و خرافه و
نابرابری و خفقان را دارند.
آیا
چنین صداقتی در این نیروها ی سیاسی اسلامی و شخصیتهای رنگ و وارنگشان هست!؟
با
مهر
گیل
آوایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر