پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۱

انرژی هسته ای نمی خواهیم! چرنوبیل دیگری نمی خواهیم! گیل آوایی


حکومت اسلامئ در ايران نه بخاطر منافع ملت ايران و نه بخاطر توسعه تکنولوژئ و علم ودانش بدنبال انرژی هسته است! بلکه فقط و فقط بخاطر بقاء حکومت جنايت کارانه اش انرژی هسته ائ را سرپوشئ برای دست يابئ به سلاح هسته قرار داده تا در پناه آن   از سقوط محتوم خود در امان بماند.
انرژی هسته ائ بمراتب فاجعه بار تر از حکومت استبداد مذهبئ در ميهن ماست . و تلفيق اين دو در قدرت هار و تبهکارانه ی حکومت اسلامی ميهن ما را تا نسلها   اسير واپسگرايی و خرافه پرستئ و جهل و جنايت خواهد کرد.
حکومت اسلامئ در معادله کنونئ سياست جهاني، بويژه استراتژی غرب( آمريکا و متحدانش) در خاورميانه، راهی جز دگرگونئ و سقوط ندارد. نه می تواند هم سو با سياست غرب در خاوميانه باشد و نه توان مقابله با تحولات ناشئ از اين سياست را دارد، لذا تنها راه بقاء حکومت اسلامی مسلح شدن به سلاح هسته ای و باج گيرئ از غرب برای ماندن بر سر قدرت است.
حکومت اسلامی به دروغ تکنولوژی هسته ای را در جهت منافع ملئ ايرانيان اعلام مئ کند چه اين حکومت هيچگاه با منافع و حقوق ملئ ايرانيان هم گامئ و هم سويی نداشته و با همه تاريخ و فرهنگ و آيين ايرانی دشمن است. حکومت اسلامی فريبکارانه شعارهای کنونی را سر مئ دهد!
از رهبرش گرفته تا رييس جمهورهای رنگ و وارنگش و از نماينده کذايی مجلسش تا امامان جمعهء باد به پرچمش دروغ مئ گويند!
انرژی هسته ای نه فقط برای ايران که برای هر کشورئ زيانبار است. انرژی هسته ای برای بشريت زيانبار است. و زيانبارتر اينکه اين تکنولوزی در دست نالايقانی باشد که از چاه جمکرانشان الهام مئ گيرند و سياستشان را استخاره های ابلهانه تععين مئ کند!
امروزه هر کشور پيشرفته ئ صنعتی در حل مسايل ناشئ از تکنولوژی هسته ای ( نه فقط سلاحهای هسته اي!) وا مانده اند و   افکار عمومی را از حقيقت فاجعه ای که در انتظارشان است بئ خبرنگه داشته است.
جدا از خطرات ناشئ از تصادف يا خرابکاری در مراکز انرژی هسته ای که حتی فکر کردن به آن فاجعه بار است بلکه   حتی اگر همه چيز بصورت ايده آل پيش رود باز هم حل مسايل مربوط به انرژی هسته ای و چند و چون فنی آن ( زباله های نيروگاه های هسته ای و انبار کردن آنها و .......) بئ پاسخ مانده و در واقع هيچ کشوری   راه حل سالم و بئ خطری در چنته ندارد! با اين شرايط حکومت اسلامی با اين حد از پای بندی اش به اصول انسانی و مبانی علمی و منطقی که حتی از برآورده کردن ساده ترين حقوق ملت ايران که هيچ بلکه حتی گله های پيرو خود وا مانده است چگونه مئ تواند از عهد مسايلی برآيد که کشورهای مترقی و صنعتی غرب هنوز در حل آن عاجز مانده اند!؟
وظيفه ملئ و انسانی و اخلاقی ملت ايران است که سرنوشت اين رژيم را رقم زند و خود و نسلهای آينده را از فاجعه جنايت بار حکومت اسلامی رهايی بخشد. ملت ما بايد بداند که هيچ سرباز خارجی برای تامين منافع آنها خونش را بزمين نخواهد ريخت و هيج سياست مدار خارجی از منافع   انها دفاع نخواهد کرد و هر نيروی خارجی که با تکيه به نيروی نظامی سقوط حکومت اسلامی را فراهم سازدمنافع خود را تامين خواهد کرد و سرنوشت ايران تابعی از منافع آنان خواهد بود!
تنها راه برای برون رفت از بحران جنون آميز حکومت اسلامی به ميدان آمدن همه ايرانيان و بدست گرفتن سرنوست خود بدست خود است.
مقاله ی زيررا از مجله گرين پيس ترجمه کرده ام که در رابطه با انرژی هسته ای و فاجعه نيروگاه اتمی چرنوبيل است. از هم ميهنان عزيزم درخواست می کنم اين مقاله را بخوانند و کمی بيانديشند که داشتن نيروگاه هسته ای چه فاجعه ای را برايمان در پی خواهد داشت.
با مهر
گيل آوايي
۲٨ مارس ۲۰۰۶ هلند

انرژی هسته ای نمئ خواهيم! چرنوبيل ديگرئ نمئ خواهيم!

قربانی فاجعه چرنوبيل بودن بيش از فقط يک شماره بودن است. غالبا به مفهوم رنج بردن از بيماری ناشئ از صنعت کثيف، خطرناک است که هنوز با صرف ماليات پرداختئ شما توسعه مئ يابد.

اين آنيا است. او بيشتر از يک شماره معنی می دهد.

آنيا درسال ۱۹۹۰ در "زاکو پی تيه"، روستايئ که از فاجعه چرنوبيل در سال ۱۹٨۶ آسيب ديده، به دنيا آمده است. يک تومور سرطانی مغز، در سن چهار سالگي، دوران کودکی او را پايان داده و آغاز دوران بيمارئ و زندگی پر درد او را رقم زده است.آنيا اکنون ۱۵ ساله است و عمر خود را در تخت بيماری مئ گذراند که رفتن به بيمارستان و خروج از آن، چيزئ جز بين تومور و زنده نگهداشته شدن نيست .
هر ۱۵ دقيقه در هر شب او بايد برگردانده شود تا از درد بيشتر و زخم ناشئ از دراز کشيدن   طولانی در رختخواب بيماری خلاص شود. با وجود سپری شدن بيست سال از فاجعه چرنوبيل، آنيا و پدر و مادرش هر روز با زخم به ميراث مانده از فاجعه چرنوبيل دست و پنجه نرم مئ کنند. روستای زادگاه آنها،   تحت تشعشعات اتمی و غير قابل سکونت بودن، سالهاست که ويران و مدفون شده است.   گومل، منطقه ای که اکنون   آنها در آن زندگی مئ کنند، از نظر اقتصادی و اجتماعی پريشان است و کار بسختئ يافت می شود.
ماجرای آنيا   يکی از هزاران است. در اوکرايين، روسيه، روسيه سفيد و فراتر از آن، صدها هزار نفر از مردم هستند که   شانس داشتن   يک زنگی طبيعی را با وقوع فاجعه هسته ای چرنوبيل در شب بهاری ۱۹٨۶ از دست داده اند.
هزاران قصه، هزاران تاييديه، هزاران زندگئ برای هميشه نابود شده و غيرقابل جبران!
تکنولوژی هسته ای اساسا" خطرناک است. امروزه خوشوقتانه غير لازم است. نيازهائ ما به انرژی مئ تواند از طريق تکنولوژی بئ خطر، کارآمد و قابل تعويض تامين شود. بنابراين چرا بسياری از سياستمداران انرژی خطرناک هسته ای را همواره در مقابل نياز ما مطرح مئ کنند؟ و اين درحال است که ما منابع بئ خطر و دائمی در دنيای انرژی داريم!
و چرا سازمان ملل متحد، از طريق نمايندگئ خود " آژانس بين المللی انرژی اتمی " سعی در گسترش تکنولوژی هسته ای دارد که مواد فراوانی برای استفاده در ساخت سلاحهای هسته ای توليد مئ کند! و اين خود موضوعی است که بايد متوقف شود!
آيا اين نقش سازمان ملل است که با پول ماليات شما   برپا گرديده تا صنايع هسته ای از آن بهرمند شوند؟ آيا حق آن را نداريم که از آژانس بين المللی اتمی انتظار داشته باشيم که فقط بر ارزشهای اصولی سازمان ملل : صلح، امنيت و حقوق بشر متمرکز شود و نه اينکه در جهت منافع صنايع خصوصی اقدام کند؟
متاسفانه از بعضئ جهات آنيا فقط يک شماره است! او يکی از صدهاهزار قربانی ويرانه های فاجعه اتمی چرنوبيل است.
برای آنيا و برای هزاران کودک مانند او، شما بايد اعتراض کنيد و بگوييد: انرژی هسته ای نمئ خواهيم! چرنوبيل ديگرئ نمئ خواهيم!
اگر تو نگويي! چه کسئ خواهد گفت؟

برگردان از: گيل آوايي
منبع: مجله گرين پيس
.
توجه: در یک جستار اینترنتی، نوشتار فوق را بازیافتم که در نشانی زیر منتشر شد و برای داشتن آن در وبلاگ خود، در این تاریخ یعنی 29 نوامبر 2012 منتشر کرده ام:
 اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
سه‌شنبه  ٨ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲٨ مارس ۲۰۰۶

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۱

بنگر که خون و جنایت چرا شده است - گیل آوایی

9نوامبر2012
بنگر که خون و جنایت چرا شده است
دین از چه بهر تباهی ی ما شده است

زندان شده است وطن، ای دریغ و آه
ایران چرا اسیر این همه درد و بلا شده است

قرآن زبان ضجه و شلاق و داغ و دار
فتوای قتل و جنایت صلا شده است

آن آیتی که عاملِ جهل و جنایت است
خونِ جگر شد وُ زنجیر پا شده است

اسلام از چه جنایت به خاک ماست
ما را که بی سببی درد ما شده است

ای داد من که سروِ جوانم به خون نشست
زین دین جهل، جنایت روا شده است

بنگر تو هم وطن که بخون خفته ایم ما
نفرت به شیخِ که جهلش جفا شده است

باید برون شد از همه شیخ و بلای جهل
از جهل ماست که شیخ رهنما شده است

اندوه و سوگ می طلبد آیه های جهل
خون می کند به کام وُ آفتِ ایران ما شده است

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۱

بیا در این شب غمگین تو هم هوار بزن - گیل آوایی


22نوامبر2012
بیا در این شب غمگین تو هم هوار بزن
هوار زاین همه غم،  دادِ کارزار بزن

دگر نشسته بخونیم فغان از این بیداد
به همصدایی ما آی وُ داد جار بزن

کنون که خاکِ عزا شد وطن ز گور آباد
حریف، تشنۀ خون، دادِ سربدار بزن

زعجز وُ لابه نگردد یکی زبند آزاد
به مشتِ خشم بیا عزمِ بی قرار بزن

بخوان سرود رهایی در این سترونزار
ببار خشم و خروشی به انتظار بزن

ببین که آیت شیطان خدا فروشد باز
بسوز جهل وُ جنایت، شرر به کار بزن

در این زمان که سیه کار رسم دوران است
سرود خوان و شکوفان دم از بهار بزن

به زاری، ره نشود مرگلاخ مرگ خویان

شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۱

بربریسم دینی سیاسی و بربریسم غرب در منطقه ما، دو روی یک سکه اند! و مبارزه با آنها از هم جدا نیست. - گیل آوایی



واقعیت این است که در پی بیش از سه دهه از حکومت اسلامی در ایران و تجربه خونبار دین سیاسی، باید به این واقعیت رسیده باشیم که  نیروهای دینی سیاسی حتی از نوع کراواتی اش، راه به جهل و جنایت می برد.
یک شخصیت دینی سیاسی، در نخستین نگاه و شناخت، چنین هشداری را به هزار فریاد، هوار می زند که چنین نیرو و شخصیتی، اندیشه ای قهقرایی و ناانسانی را بزک کرده و سفسطه گرانه، راهِ مترقی را به بیراهۀ بهره کشی و بندگی و عُرف دینی و واپسگرایی، از یک ارتجاع به یک ارتجاعی بدتر!، می کشاند.
در ایران ما، چهره هایی همچون شریعتی، بازرگان، طالقانی، منتظری وچندین وُ چند مسلمان بی عمامه ، از این دست، که روشنفکر اسلامی را یدک می کشند، سفسطه گران سیاسی در مبارزات ما ایرانیان بوده و هستند که هنوز زهر چنین اندیشگی ی سیاسی و گرفتاربودنِ در چنبره انحراف و ریاکاریِ دینی سیاسی،  پیکر جامعه ما را مسموم و زهراگین کرده است.
هر نیروی دینی سیاسی در حتی امروزِ جامعه ما، - هر نیروی سیاسی یا چهره سیاسی که باشد!-، بزرگترین انحراف، دردبارترین تکرار، خونبارترین ریاکاری را با خود دارد. این نیروها و چهره ها اگر به درستی و راستی، صادقند، در نخستین گام صادقانه و آگاهانه و مسئولانه، راه مبارزه را از اندیشگی دینی سیاسی جدا می کنند.
چرایی چنین گفتمانی، این است که حکومت اسلامی برآیند همان اراجیف شریعتی ها، همان خرافه پرستی ها، همان ناآگاهی ها، همان سفسطه های غرب زدگی آل احمدها، همان ریاکاریهای فرصت طلبانه ، همان خفقانِ پیش از انقلاب است که چهره واقعی چنین نیروهایی ناشناخته و نا گویا در لفاف یارگیریهای کور در مبارزه برای آزادی و برپایی جامعه ای بالنده شده است. 
امروزه ما از تجربه هایی نه فقط تاریخی که زنده و این زمانی برخورداریم. با چنین تجربه هایی، باید مسئولانه و صادقانه برخورد کرد.  مبارزه با حکومتهای دیکتاتور و استبدادی، از مبارزه با جهل و ناآگاهی و خرافه های مردم، جدا نیست. به روحانیت و نیروهای دینی اش بخاطر مبارزه با استبداد حاکم نباید باج داد. تفکر قهقرایی با حاکمیت استبدادی، در یک مجموعه است با این تفاوت که تفکر قهقرایی بمراتب ویرانگرتر از حاکمیت استبدادی ست.  در چنی شرایطی با چنین شناسه هایی، تنها با یک مبارزه سازمانیافته و هدفمند با تفکرِ مترقی و این جهانی، می توان در مسیر رهایی و آزادی و برپایی جامعه ای شایسته ی انسان حرکت نمود.
شرایط سیاسی و اجتماعی برای یارگیریها و همراهی های مبارزاتی نباید به تقویت و هژمونی یا رهبری نیروهای ارتجاعی و دینی-سیاسی بیانجامد. هر نیروی سیاسی ارتجاعی، تفکر و فرهنگ خود را نیز به همراه دارد که در بزنگاه سیاسی، خاک در چشم مبارزان و مردم به پا خواسته می پاشد. بهترین تجربه در زمان ما، بودنِ نیروهای ارتجاعی دینی در صف مبارزات رهایی بخش است که در تمامی روند مبارزه، آثار ویرانگرِ تفکر و فرهنگ ارتجاعی، شرایطی خونبار و بمراتب استبدادی تر به جامعه تحمیل کرده است.
قربانی شدنِ مردم نباید حقانیت یا مقبولیتِ نیروهای ارتجاعی را سبب شود. پشتیبانی از نیروهای دینی-سیاسی در گذار مبارزات مردم، جایگزین کردنِ دشمنان مردم و جامعه انسانی است. نمونه های طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان و نیز نیروهای دینی سیاسی در کشورهای الجزایر و سومالی و مصر و سودان و لیبی و سوریه و حتی ایران، آثار نکبتبار و هولناکی در پی داشته و دارد. بربریسم آنهم مدرنِ! غرب، نباید مشروعیتِ بربریسم دینی سیاسی، باشد. نیروهای دینی سیاسی در منطقه، بازوهای مزدورانۀ بی مزدِ کشورهای استعماری و امپریالیستی هستند، جایگزینی ی جنایتکاری با جنایتکار دیگر، هیچ نیست مگر یک حماقت محض اگر خیانت ریاکارانه اش ننامیم.  !-( مزدورانۀ بی مزد از نگاه کلی ست وگرنه همه شان به نوعی سر در آخور مالی سلطه و استبداد دارند!)-
( در همین جا با یک گریز بگویم که آنچه حکومت اسلامی بر سرنوشت سیاسی نیروها در ایران آوار کرده است، همان ویرانه ای ست که حماس و حزب الله بر سر فلسطین آوار کرده است. همین نیروها، کمر فلسطین را شکسته است. چنین روندی در افغانستان و پاکستان و الجزایر و سومالی نیز بخوبی قابل برسی ست.)  
اصولا هر نیروی سیاسی یک فرهنگ، باور، اندیشگی ای را نمایندگی می کند و در مبارزه یا حرکتهای سیاسی، حتی حاکمیت سیاسی!؛ با خود می کشاند. چنین نیروهایی در بزنگاهی که با بی اختیار شدن و سرنگونی و ناکارامدی، روبرو شوند، از همان پایه ها و نمادهای اندیشگی و باورهای دینی بهره می گیرند و دمار در می آورند. ساختاری که چنین نیروهای سیاسی( دینی سیاسی) به جامعه می دهند از ساختاری که یک نیروی سیاسیِ همسو، حتی وابسته به غرب( کشورهای صنعتی استعماری، امپریالیستی )، بمراتب بدتر و ویرانگرتر است. آن یک به واپسگرای طبقاتی می رود و این یک به فرهنگی این زمانی( صنعتی با نهادهای بایسته و لازمش) می انجامد. همان ماجرای بد و بدتر است. اگر گزینه بین بد و بدتر، پذیرفتنی نیست، همسویی و یارگیری با نیروهای دینی سیاسی نیز نباید پذیرفتنی باشد. و اگر قرار بر یک یارگیری مقطعی بتناسب شرایط مبارزه، است، این یارگیری نباید با نیروهای دینی سیاسی، بلکه با نیروهای همسو با غرب باشد! شاید کشورهایی همچون مالزی، کره جنوبی، برزیل و حتی آرژانتین، نمونه های گویایی برای آنچه در بالا گفته شد، باشند. با نیروهای دینی سیاسی، امکان رسیدن به شرایطی از نوع شرایط کشورهای نامبرده نیست!
امروز ما در یک بیراهه، در یک انحراف، در یک بزنگاه سیاسی تاریخی قرار داریم. امروز ما تجربه های خونباری را زنده و حاضر با خود می کشیم. امروز مردم ما در چنبره توطئه ها و ریاکاریها و غارتها و دیکتاتوریها دست و پا می زنند. امروز نیروهای سیاسیِ نابحا، ناکارآمد و ریاکار بر بسیاری از روند مبارزات ما سایه انداخته اند. امروز ما از دین سیاسی، زخمِ کاریِ هماره را نمک می پاشیم. امروز ما باید صادقانه، دلیرانه و مسئولانه برخورد کنیم. امروز با توجه به آنچه برما گذشت، نباید به نیروهای دینی سیاسی توان و مقبولیت و هژمونی بدهیم. نباید بگذاریم چنین نیروهایی همان بلایی بر سر مردم آوار کنند که ما در زیر همان آوار جنایتها و غارتها شاهد بوده ایم. امروز ما با دو گزینه سیاسی روبروییم: یا مدرنیته قانونمند یا بربریسم بزک شده عُرفی و دینی.
در شرایطی که بربریسم بزک شده دینی سیاسی، میلیتاریسم و سلطه استعماری غرب را توجیه کرده است، ما ناگزیر از رویکرد به قانونمندی و مدرنیته و آمالهای واقع گرایانه هستیم. امروز مبارزه با میلیتاریسم و جنایتهایش، از مبارزه با نیروهای دینی سیاسی جدا نیست. با تمام نیرو باید با هر دو سوی این روند برخورد نمود. امروز نیروهای دینی سیاسی، اساس اشغالگری و سلطه جویی و انحراف مبارزه برای آزادی و برپایی یک جامعه انسانی و این جهانی و این زمانی ست. بربریسم دینی ویرانگر است. بربریسم دینی و بربریسم غرب، دو روی یک سکه اند. با هر دو باید مبارزه کرد. صداقت نیروهای دینی سیاسی در چنین شرایطی خود را بیش از پیش می نمایاند! که اگر صاقند و به منافع مردم خویش پایبندند، از دین سیاسی دور می شوند! و جامعه را از دام تارعنکبوتی دین سیاسی می رهانند. البته اگر توبه گرگ مرگ نباشد!

گیل آوایی
آبانماه 1391/نوامبر2012

شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۱

یک هشدار کوتاه ولی گویا-گیل آوایی

شکیبایی و تحمل ملت ایران، سونامی هولناکی در دل خود دارد! حکومت اسلامی بویژه روحانیت در ایران بداند که این سونامی نه با هیولاهای قاتل، قابل مهار است و نه ریاکاریهایِ تا کنونیِ روحانیت! این هشدارها بیدار باشی به روحانیت در ایران است! حکومت اسلامی باید سرنگون شود و روحانیت با الله اش باید به مسجدها و حوزه هایش برگردد! تا ملت ایران، روحانیت را به کار شرافتمندی بگمارد! امروز فریادگونه هشدار می دهیم! فردا داستان دیگری ست.

جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۹۱

قاتلِ ستار بهشتی، حکومت اسلامی ست - گیل آوایی

 
 قاتلِ ستار بهشتی، نه فتا، نه فرمانده فتا، نه قوه فضاییه، نه هر نهاد یا مزدور دیگری بلکه کل حکومت اسلامی است. قاتل ستارهای ایران، حکومت اسلامی با مافیای خونبار خامنه ای جنایتکار است

چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۱

فریاد به همه ما، نفرت و بیزاری به دین و آیین و فرهنگ متعفن حکومت اسلامی که جز ننگ و نکبت نمی آفریند! - گیل آوایی


نسل ما قربانی ریاکاری شد! شما نشوید! 
ما جنگیدیم، شکست خوردیم! 
شما نجنگیده، تسلیم نشوید!

گیل آوایی
چهارشنبه 17آبانماه 1391

چه روزگار سیاهی گرفتار آمده ایم! چه حاکمیت شوم و نفرت انگیزی را اسیر شده ایم! این چه خاکی بود در چشم خود و سرزمین مان ریختیم! این چه ناکارآمدی خفتباری ست که در آن جان می کنیم! این چه جامعۀ حقارتباری ست که نسبت به این همه جنایت و تحقیر و فقر و فحشا و اعتیاد جز آه و ناله هیچ ندارد! این چه روزگاری ست که این همه جنایت و نابرابری و ناروایی بر ما و سرزمین ما آوار شده و می شود، باز این حکومت جهل و حنایت و نفرت بر سرکار است. چگونه است که این حکومت باجنایتهای هولناک، خاک مرده گویی بر این مردم و سرزمین پاشیده است، که هنوز  دهن درانی می کند! چرا خروش دلیرانه ای نیست که به دهان این جانیان بکوبد! هر روز جنایت! هر روز قتل! هر روز اعدام! هر روز ریاکاری! هر روز دروغ! هر روز فریب! روحانیت شیعه، چرا چنین تباهی و جنایت بر سر ما آوار کرده است! چرا اخته شده در مغاک متعفن دینش لمیده است! اسلام تا کجا باید جنایت کند!؟ قرآن تا کجا باید آیه قتل و شکنجه مردمان ما باشد!؟ روحانیت شیعه چرا سر در گندابش فرود برده وُ در بی غیرتی و بی ناموسی محض، نفرت انگیزانه باز دم از همین فرهنگ و همین فکر و همین دین جهنمی می زند!؟ ذره ای شرافت!؟ ذره ای اخلاق انسانی!؟ ذره ای مسئولیت نسبت به آنچه که قرنها از منابر و مناره نعره کشیدند و این حکومت برآیند همان نعره کشیدنهاست! چرا فتوایی نیست!؟ چرا عمامه از سر برگرفتنی نیست!؟ چرا این همه نکبت بر سرزمین ما آوار کرده اند! و از دار و ندار ما خورده اند و گردن کلفت کرده اند و امروز چنین ناروایانه اسلام جهل و جنایت را به وحی نفرت و قتل و غارت هوار کرده اند! از این دین و از این حکومت نکبتبار اسلامی،  ملت به خاک و خون و حقارت متعفن کشیده شده است. زندانها پر از بی گناهان است! زندان قتلگاههای فرزندان ما شده است! شریفترین فرزندان ما در دل گورستان و زندان جا گرفته اند! این چه خدایی ست!؟ این چه دینی ست!؟ این چه آیینِ انسانسوزی ست. نفرت بر شما و دین شما! نفرت بر شما و قرآن شما! نفرت بر شما و پغمبر شما! نفرت بر شما و آیین شما!  بی زاری بر شماها! که انسان از نفس کشیدن در هوایی که شما در آن نفس می کشید، تحقیر می شود! ننگ بشریت شده اید!
یک ..........ابلۀ بی همه چیز را بالای سرشان رهبر رهبر کرده اند و خونبار ترین مافیای غارت و جنایت را بر دار و ندار یک ملت حاکم کرده اند! یک آدم شرافتمند در حکومت اسلامی نیست! یک آدمی که حداقل به همین دینی که دهن درانی می کنند، پایبند باشند، نیستند! هر خدا و آیه و امام و پیغمبری به تناسب قدرت و جایگاه جنایت و غارتشان، تعبیر و تفسیر می شود و آیت الله های بی همه چیز در وقاحت محض به تایید و تشویق آن می پردازند. این آیت الله یک چیز می گوید، آن یکی آه و ناله می کند! یکی فتوای این چنینی می دهد، یکی آن چنینی! اما برآیند هر چه که می گویند و می کنند، حاکمیت خونبار و هولناک اسلامی ست که در گنداب همین دین و همین فرهنگ و همین ایمان، تعفن می آفریند!
پس از سه دهه از حاکمیت شومشان، چنان فرهنگ مزدوری و بی مسئولیتی و بی غیرتی و "به من چه ولش کن! در جامعه بسط داده اند که مردم خواه یا ناخواه در چنبره چنین فرهنگی دست و پا می زنند و در اوج اعتراض و نارضایتی به این همه جهل و جنایت و غارت و ناروایی، به روزمرگیِ ناگزیر اسلامی، گردن نهاده اند!
وکلای مدافع که در چارچوب همین قانونشان از موکلانشان دفاع می کنند، زیر دست بازجویان آدمخوار اسیر آمده اند! به ناروا، به ناحق، در بی گناهی محض!
براستی این آیت الله ها و مراجع تقلید شیعیان چه می کنند که در بی غیرتی محض هنوز بر عدل علی شان جانماز آب می کشند و سخن از گم شدن خلخال از پای زنی و چنین و چنان کردن علی شان می رانند! نفرت به این دین! نفرت به این ریاکاری! نفرت به قرآنی که چنین انسانسوزانه در این روزگار که کرامت انسان اساس هر جامعه انسانی ست، آیه های شکنجه و فتوا و قتل شده است!
مردم چه می کنند!؟ جوانان چه می کنند! چرا همینطور گله وار در سلاخ خانه این حکومتِ قاتل، به انتظار سلاخی نشسته اند و نفر به نفر، گروه به گروه، به سلاخی برده می شوند و باز انبوه بی تفاوت،  به روزمرگی شان روزگار می گذرانند و در تلاش گذراندن خرِ خویش از پل! به "هر چه شد! شد!"، تن می دهند!
شرم آور است! ننگ است! نا انسانی و حقارت است اینگونه زیستن. هر نماد و نمود این جامعه به تک تک ما مربوط است. هرچه که می گذرد، ما در آن سهیمیم! از ناروایی گرفته تا جنایت، از قتل گرفته تا غارت، از دزدی تا حکمرانی یک آخوندِ ....... و ....قحبه ای که در بلاهتِ محض، بالای سر ما به ریشخندِ بود وُ نبودمان، دهن باز می کنند!
ما مردم، زشت ترین نماد حقارت را تن داده ایم! ما آینده فرزندانمان را می سوزانیم که سوزانده ایم! ما مردم در جنایتهای حکومت اسلامی سهیمیم! ما مردم تا زمانیکه به مبارزه با همه این حکومت نمی پردازیم نسبت به آنچه بر سر ما و سرزمین ما آوار می شود، سهیمیم!
بشوریم به این حکومت نحس!
بشوریم به این حاکمیت شوم و حقارتبار!
بودن در این جامعه، نفس کشیدن در هوای ایرانِ تحت حاکمیت این حقیران، ننگ است! هر روز، ما مردم به این ننگ و به این حقارت تن می دهیم!
ما مردم گله های گوسفند نیستیم که سلاخان حاکمیت الله چنین وقیحانه به قتل تک تک ما مشغول است! و تنور دینشان را می گیرانند!
بی عملی تا کی! بهانه تا کی! بی مسئولیتی تا کی! انتظارِ عبث و چشم به دست این یا آن تا کی! چرا چنین زبون و بی تفاوت شده ایم!؟ چرا به چنین جانیان بی همه چیز گردن گذاشته ایم!؟ این همه جنایت و دزدی و ناروایی و نابرابری در مقابل چشمان ما با حضور ما صورت می گیرد!! چرا بخود نمی آییم!؟ چرا به هر حرامزادۀ این حاکمیتِ نکبتبار، کرنش می کنیم! چرا سکوت می کنیم! چرا از زیر بار مسئولیتمان شانه خالی می کنیم!
این ما هستیم، ما مردم! که به هر شخصیت و هر نیرو و هر سیاست و هر حاکمیتی، مشروعیت و مقبولیت و توانایی می دهیم. همه چیز از ماست! از خاک تا آب! از ساده ترین نماد قدرت و مقام تا ثروت و مکنت و دار و ندار سرزمین مان! این جنایتها در جامعه ما، در سرزمین ما، در حضور ما، روی می دهد! این جانیان بر ما حکومت می کنند! آن هم با نالایقی و ناشایستگی و حقارت محض بدست لُمپن ترینها! بی مایه ترین ها، بی پرنسیپ ترینها! مزدورترینها!. ما را چه شده است!؟ ما مسئولیم! بخودمان بیاییم! ما مردم سزاوار چنین حکومت و چنین جنایت و چنین غارت نیستیم. یک روزمان بی قتل نمی گذرد! یک روزمان بی دزدی و ریاکاری نمی گذرد! یک روزمان بی جنایت نمی گذرد!
به تک تک کسانی که در این حکومت مسئولیت و جا و مقامی دارند، نگاه کنید از آن خامنه ای ابله گرفته تا ساده ترین ساندیسخور مزدور، همه شان نشانه حقارت و ننگ بشریتند! نشانه یک فرهنگ متعفن و وا مانده و باتلاقی اند که از گور 1400 ساله سر در آورده اند!
چرا به این جانیان نمی تازیم!
نسرین ستوده در بی گناهی محض از ساده ترین حق انسانی اش محروم می شود! ستار بهشتی، جوانی که نان آور خانواده اش بود، در بی گناهی محض! به قتل می رسد! نابغه ریاضی ما در زندان شکنجه می شود! متفکر ما در زندان اسیر می آید! فرزندان شریف ما فوج فوج به قتل می رسند و خاورانها هنوز دادخواهی شان را هوار می زنند! اعدامها مثل دزدیهای هیولاهای اسلامی شده است. میلیاردها میلیارد دزدی و گروه گروه اعدام! و چنین اسلام، رحمان و رحیمش را به ما فهمانده است! باز در حقارت مشمئز کننده، این حکومت جولان می دهد و به ریش یک ملت می خندد!
نفرت به این جانیان که چنین به ناروا به جان ما افتاده اند!
جوانان ما چه می کنند!؟ چرا در چنبره این حاکمیت انسانکش! آینده بر باد ده!، چنین به روزمرگی تن داده اند!؟ یا در اعتیاد یا بی آیندگی و تبعیض یا در بی عملیِ وحشتناک، دست و پا می زنند! یا در اعتیاد می میرند یا در زندان یا خودکشی یا......................چرا!؟ این سرزمین مال شماست! این خاک میراث نیاکان شماست! این حکومت و هر حکومتی که بیاید و باشد باید زندگی بخش و آینده ساز شما باشد نه قاتل و برباد ده شما!
وقتی چنین آشکار و روزمره، ناروایی و بی حقوقی و بی آیندگی به شما تحمیل می شود، چرا به دهن حکومت نمی زنید! وقتی هیچ مرجع و منبع مسئولی نیست که به حق گوش شنوا داشته باشد چرا سلاح بدست نمی گیرید! چرا با پس گردنی این حرامزاده ها را بزیر نمی کشید!؟ ما برای آزادی و زیستن در یک جامعه انسانی بدور از تبعیض و زور و خفقان و دخالتهای کورِ دینی، هیچ کم نداریم! با هر نماد قهقرایی به هر شکل ممکن مبارزه کنید. با هر چاپلوسی و مزدوری و حقارت مبارزه کنید! به ناله و تسلیم طلبی و ترس و انتظار گردن گذاشتن، خود و سرزمین خود، به تاراجِ هیولاهای اسلامی دادن است!
مبارزات ما، برای آزادی و زندگی انسانی، مبارزات ما با استبداد و فقر و نابرابری و جهل، تاریخ درخشانی دارد. مبارزات ما میراث بالنده ای دارد. مبارزات ما، مردمانی سلحشور دارد که در سیاهترین شرایط تاریخی/اجتماعی، علیه قدرتهای خارجی و داخلی جنگیدند! از این میراثها بهره بگیرید! آن یا آنانکه شما را با تحقیر میراثتان، به بی عملی می کشانند، دزدانی اند که با چراغ آمده اند! آنانیکه راه تسلیم و سازش و گردن نهادن به همین دین و آیین وفرهنگ انسانسوز، را می نمایانند! خاک در چشم و سرزمین شما می کنند! نسل ما قربانی ریاکاری شد! شما نشوید! ما جنگیدیم، شکست خوردیم! شما نجنگیده، تسلیم نشوید!
گیل آوایی
چهارشنبه 17آبانماه 1391

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۱

شهر خاموش من آن شور رفیقانت کو - گیل آوایی


تلنگوری به شعر زنده یاد پروین دولت آبادی و استاد شفیعی کدکنی

شهر خاموش من آن شور رفیقانت کو
آتشِ خشم خروشان فدایانت کو

از دل جنگل آمل چه شد آن خشم، هوار
سربدارانِ ستمسوزِ درخشانت کو

زنده ها مرده گذر می کنند از کوی تو، وای
گوی توفیق تو کو، شورِ فراوانت کو

کاوه ای نیست مگر!؟ ماربدوشان مستند!
خاوران شد همه جا خشم دلیرانت کو

سوک می بارد از این شب زدگان، ای بیداد
نغمه وُ هلهله کو، زخمۀ تارانت کو

آه از این رسمِ سیه کاریِ مرگ اندیشان
گو!، دلِ شور وُ شرر، آتشِ یارانت کو

جان به لب آمده از فوج خموشان، ناکار
دل شیران تو کو، عزمِ هزارانت کو

بر نیاید شرری از دل این مُرده وشان
پایکوبانِ تو کو، زنده به ایرانت کو


پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...