واقعیت این است که در پی بیش از سه دهه از حکومت
اسلامی در ایران و تجربه خونبار دین سیاسی، باید به این واقعیت رسیده باشیم
که نیروهای دینی سیاسی حتی از نوع کراواتی
اش، راه به جهل و جنایت می برد.
یک شخصیت دینی سیاسی، در نخستین نگاه و شناخت،
چنین هشداری را به هزار فریاد، هوار می زند که چنین نیرو و شخصیتی، اندیشه ای
قهقرایی و ناانسانی را بزک کرده و سفسطه گرانه، راهِ مترقی را به بیراهۀ بهره کشی
و بندگی و عُرف دینی و واپسگرایی، از یک ارتجاع به یک ارتجاعی بدتر!، می کشاند.
در ایران ما، چهره هایی همچون شریعتی، بازرگان،
طالقانی، منتظری وچندین وُ چند مسلمان بی عمامه ، از این دست، که روشنفکر اسلامی
را یدک می کشند، سفسطه گران سیاسی در مبارزات ما ایرانیان بوده و هستند که هنوز زهر
چنین اندیشگی ی سیاسی و گرفتاربودنِ در چنبره انحراف و ریاکاریِ دینی سیاسی، پیکر جامعه ما را مسموم و زهراگین کرده است.
هر نیروی دینی سیاسی در حتی امروزِ جامعه ما، - هر
نیروی سیاسی یا چهره سیاسی که باشد!-، بزرگترین انحراف، دردبارترین تکرار،
خونبارترین ریاکاری را با خود دارد. این نیروها و چهره ها اگر به درستی و راستی،
صادقند، در نخستین گام صادقانه و آگاهانه و مسئولانه، راه مبارزه را از اندیشگی
دینی سیاسی جدا می کنند.
چرایی چنین گفتمانی، این است که حکومت اسلامی
برآیند همان اراجیف شریعتی ها، همان خرافه پرستی ها، همان ناآگاهی ها، همان سفسطه
های غرب زدگی آل احمدها، همان ریاکاریهای فرصت طلبانه ، همان خفقانِ پیش از انقلاب
است که چهره واقعی چنین نیروهایی ناشناخته و نا گویا در لفاف یارگیریهای کور در
مبارزه برای آزادی و برپایی جامعه ای بالنده شده است.
امروزه ما از تجربه هایی نه فقط تاریخی که زنده و
این زمانی برخورداریم. با چنین تجربه هایی، باید مسئولانه و صادقانه برخورد کرد. مبارزه با حکومتهای دیکتاتور و استبدادی، از
مبارزه با جهل و ناآگاهی و خرافه های مردم، جدا نیست. به روحانیت و نیروهای دینی
اش بخاطر مبارزه با استبداد حاکم نباید باج داد. تفکر قهقرایی با حاکمیت استبدادی،
در یک مجموعه است با این تفاوت که تفکر قهقرایی بمراتب ویرانگرتر از حاکمیت
استبدادی ست. در چنی شرایطی با چنین شناسه
هایی، تنها با یک مبارزه سازمانیافته و هدفمند با تفکرِ مترقی و این جهانی، می
توان در مسیر رهایی و آزادی و برپایی جامعه ای شایسته ی انسان حرکت نمود.
شرایط سیاسی و اجتماعی برای یارگیریها و همراهی
های مبارزاتی نباید به تقویت و هژمونی یا رهبری نیروهای ارتجاعی و دینی-سیاسی
بیانجامد. هر نیروی سیاسی ارتجاعی، تفکر و فرهنگ خود را نیز به همراه دارد که در
بزنگاه سیاسی، خاک در چشم مبارزان و مردم به پا خواسته می پاشد. بهترین تجربه در
زمان ما، بودنِ نیروهای ارتجاعی دینی در صف مبارزات رهایی بخش است که در تمامی
روند مبارزه، آثار ویرانگرِ تفکر و فرهنگ ارتجاعی، شرایطی خونبار و بمراتب
استبدادی تر به جامعه تحمیل کرده است.
قربانی شدنِ مردم نباید حقانیت یا مقبولیتِ
نیروهای ارتجاعی را سبب شود. پشتیبانی از نیروهای دینی-سیاسی در گذار مبارزات
مردم، جایگزین کردنِ دشمنان مردم و جامعه انسانی است. نمونه های طالبان و القاعده
در افغانستان و پاکستان و نیز نیروهای دینی سیاسی در کشورهای الجزایر و سومالی و
مصر و سودان و لیبی و سوریه و حتی ایران، آثار نکبتبار و هولناکی در پی داشته و
دارد. بربریسم آنهم مدرنِ! غرب، نباید مشروعیتِ بربریسم دینی سیاسی، باشد. نیروهای
دینی سیاسی در منطقه، بازوهای مزدورانۀ بی مزدِ کشورهای استعماری و امپریالیستی
هستند، جایگزینی ی جنایتکاری با جنایتکار دیگر، هیچ نیست مگر یک حماقت محض اگر
خیانت ریاکارانه اش ننامیم. !-( مزدورانۀ
بی مزد از نگاه کلی ست وگرنه همه شان به نوعی سر در آخور مالی سلطه و استبداد
دارند!)-
( در همین جا با یک گریز بگویم که آنچه حکومت
اسلامی بر سرنوشت سیاسی نیروها در ایران آوار کرده است، همان ویرانه ای ست که حماس
و حزب الله بر سر فلسطین آوار کرده است. همین نیروها، کمر فلسطین را شکسته است. چنین
روندی در افغانستان و پاکستان و الجزایر و سومالی نیز بخوبی قابل برسی ست.)
اصولا هر نیروی سیاسی یک فرهنگ، باور، اندیشگی ای
را نمایندگی می کند و در مبارزه یا حرکتهای سیاسی، حتی حاکمیت سیاسی!؛ با خود می
کشاند. چنین نیروهایی در بزنگاهی که با بی اختیار شدن و سرنگونی و ناکارامدی،
روبرو شوند، از همان پایه ها و نمادهای اندیشگی و باورهای دینی بهره می گیرند و دمار
در می آورند. ساختاری که چنین نیروهای سیاسی( دینی سیاسی) به جامعه می دهند از
ساختاری که یک نیروی سیاسیِ همسو، حتی وابسته به غرب( کشورهای صنعتی استعماری،
امپریالیستی )، بمراتب بدتر و ویرانگرتر است. آن یک به واپسگرای طبقاتی می رود و
این یک به فرهنگی این زمانی( صنعتی با نهادهای بایسته و لازمش) می انجامد. همان
ماجرای بد و بدتر است. اگر گزینه بین بد و بدتر، پذیرفتنی نیست، همسویی و یارگیری
با نیروهای دینی سیاسی نیز نباید پذیرفتنی باشد. و اگر قرار بر یک یارگیری مقطعی
بتناسب شرایط مبارزه، است، این یارگیری نباید با نیروهای دینی سیاسی، بلکه با
نیروهای همسو با غرب باشد! شاید کشورهایی همچون مالزی، کره جنوبی، برزیل و حتی
آرژانتین، نمونه های گویایی برای آنچه در بالا گفته شد، باشند. با نیروهای دینی
سیاسی، امکان رسیدن به شرایطی از نوع شرایط کشورهای نامبرده نیست!
امروز ما در یک بیراهه، در یک انحراف، در یک
بزنگاه سیاسی تاریخی قرار داریم. امروز ما تجربه های خونباری را زنده و حاضر با
خود می کشیم. امروز مردم ما در چنبره توطئه ها و ریاکاریها و غارتها و دیکتاتوریها
دست و پا می زنند. امروز نیروهای سیاسیِ نابحا، ناکارآمد و ریاکار بر بسیاری از
روند مبارزات ما سایه انداخته اند. امروز ما از دین سیاسی، زخمِ کاریِ هماره را
نمک می پاشیم. امروز ما باید صادقانه، دلیرانه و مسئولانه برخورد کنیم. امروز با توجه
به آنچه برما گذشت، نباید به نیروهای دینی سیاسی توان و مقبولیت و هژمونی بدهیم. نباید
بگذاریم چنین نیروهایی همان بلایی بر سر مردم آوار کنند که ما در زیر همان آوار
جنایتها و غارتها شاهد بوده ایم. امروز ما با دو گزینه سیاسی روبروییم: یا مدرنیته
قانونمند یا بربریسم بزک شده عُرفی و دینی.
در شرایطی که بربریسم بزک شده دینی سیاسی،
میلیتاریسم و سلطه استعماری غرب را توجیه کرده است، ما ناگزیر از رویکرد به
قانونمندی و مدرنیته و آمالهای واقع گرایانه هستیم. امروز مبارزه با میلیتاریسم و
جنایتهایش، از مبارزه با نیروهای دینی سیاسی جدا نیست. با تمام نیرو باید با هر دو
سوی این روند برخورد نمود. امروز نیروهای دینی سیاسی، اساس اشغالگری و سلطه جویی و
انحراف مبارزه برای آزادی و برپایی یک جامعه انسانی و این جهانی و این زمانی ست. بربریسم
دینی ویرانگر است. بربریسم دینی و بربریسم غرب، دو روی یک سکه اند. با هر دو باید
مبارزه کرد. صداقت نیروهای دینی سیاسی در چنین شرایطی خود را بیش از پیش می
نمایاند! که اگر صاقند و به منافع مردم خویش پایبندند، از دین سیاسی دور می شوند!
و جامعه را از دام تارعنکبوتی دین سیاسی می رهانند. البته اگر توبه گرگ مرگ نباشد!
گیل آوایی
آبانماه 1391/نوامبر2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر