مُشت من وُ دهانِ تو!، روزِ حساب می رسد!
خاکِ بخون نشسته را، میوۀ ناب می رسد!
جهل وُ جنایتِ ترا، مُشت به مُشت گویمت!،
روزِ حساب خشمِ من، همچو شهاب می رسد!
بگذرد این شبِ سیه، خط وُ نشان چه می کشی!؟
روشنیِ پگاهِ من، سُکرِ شراب می رسد!
گر تو به مرگ زنده ای، زنده به زندگانی ام!
از گلِ انتظارِ من، شهدِ گلاب می رسد!
یٲس چه لابه می کنی نسلِ به مسخ برده را،
خفته به وَهم خاک را مرگِ سراب می رسد!
یٲس چه لابه می کنی نسلِ به مسخ برده را،
خفته به وَهم خاک را مرگِ سراب می رسد!
گو به هرآنکه آیتش، سوک به خاک من دهد،
کز دلِ خاورانِ من، روز حساب می رسد!
ناتمام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر