عریانتر از باد
در پیچ و تاب حادثه!
زخمها
تنپوش عریانیهای داغ و دارند!
گیسو پریشان مادر
مویه بارانِ بغضِ یک خاوران داغ
گورهای دستجمعی رساتر از فریادهای ما
انتظار از چه برشمردن!،
هنگام گذرها سیاهپوشند
شهر به لج کز کرده
زین راهیانِ ره باخته!
هوراکشانِ که ای!
مویه باران چه!؟
پریشان چنگِ بر سینه های تفته
سیاهی لشکر سیاهی می دارد
ضجه بارانِ روزگارانِ بلاهت!
آی....
قاتلانند گرده سوار!
هنوز هم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر