دگر نه مویه بخوانم که وقت فریاد است
فغانِ مردم منِ خونفشان زبیداد است
ستوده قامت خورشید می کند فریاد
چه وقتِ ناله که رزمی سترگ میعاد است
شرافتِ همه امروز گوی و میدان است
رفیق یاری ما شو حریف شیاد است
به آه وُ زاری کجا شد کسی زبند آزاد!؟
خروش خشم برآور که خصم جلاد است!
سلاح گیر وُ به خونخواهیِ رفیقان آی
کجاست آتشِ خشمت کنون که بیداد است
ناتمام
.
در بایگانیِ کارهای نیمه تمامم به این شعر برخوردم و همینطور نیمه تمام با شما قسمت کرده ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر