پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

کانون متمرکز و مکمل جنبش سبز در خارج از ایران یک ضرورت است، گیل آوایی

کانون متمرکز و مکمل جنبش سبز در خارج از ایران یک ضرورت است
گیل آوایی

شرایط سرکوب و خفقان در حکومت اسلامی بویژه یک سال اخیر، مجال حضور رهبری بی پروایی که بتواند اعتراضات یک ساله را به یک جنبش هدفمند رهبری کند، نمی دهد. آنچه که تاکنون از اظهار وجود آقایان موسوی و کروبی در جریان اعتراضات اخیر، خلاء رهبری اعتراضات را تا حدی توانسته پر کند، اما از قابلیت و ظرفیت رهبری و تقابل با سرکوبهای سازماندهی شده ی حکومت اسلامی برخوردار نیست.
دلیل آن نیز برخوردهای تا کنونی این دو شخصیت است که از فراز روزها و هفته های نخست پس از اعتراضات، گام به گام موجب رستن حکومت اسلامی از مرحله سقوط ویافتن فرصتهای سازمانیافتگی سرکوب و تقویت و آرایش نیروهای حکومتی به هر شکل، شده است. حتی به جرات می توان گفت که آب بر آتش خشم مردم ریخته شده است. نمونه های مراجعه و شکایت به مراکز حکومت که عامل همه ی آن فریبکاریها و تقلبها و سرکوبها بوده اند، و سکوتهای نا بجا و راه ننمودن به بجا در شرایطی که حضور مردم در صحنه، تقابل متهاجمانه به حکومتیان طلب می کرد و نیز عدم توانایی کنار زدن دولت و سیستم قضایی و تشکلهای حامی نیروهای موسوم به کودتا و معرفی جایگزین به همانصورتی که مردم فریادش را می کردند، از نمونه های مورد بحث است. شاید خالی از لطف نباشد که از خمینی همه نمونه ها را آورده اند الا اینکه در دهن دولت کودتا بزنند و دولت تعیین کنند!
چنین ضعفی هنوز در رهبری اعتراضات وجود دارد اگرچه موسوی و کروبی خود را رهبر اعتراضات ندانسته و همراه آن معرفی می کنند اما در عمل چنین نیست بلکه با موقعیت رهبری اعتراضات شرایط و زمان به خیابان آمدن را هم اعلام می کنندو سمت و سوی برخورد با حکومت را طرح و مسالمت آمیز بودن اعتراضات را تاکید می کنند.
اگر در خوشبینانه ترین شکل قضیه بخواهیم برخوردهای تاکنونی را ناشی از شرایط سرکوب و خطرهای ناشی از آن که متوجه موسوی و کروبی است، بدانیم، ضروریست که به پشتیبانی ای در خارج از کشور با محتوا و قابلیت مکمل رهبری اعتراضات، توجه فوری و عملگرایانه کنیم تا از یک سو کانونی شکل گیرد که بتواند با دولتهای خارجی و سازمانهای بین المللی در رابطه با میهنمان برخورد نموده و طرف حساب باشد و از سوی دیگر مشروعیت، توافق، قراردادها و تعهدات با حکومت اسلامی را از اعتبار بیاندازد
چنین تشکلی باید فراگیر و بدور از تنگ نظریهای ایدئولوژیک و سازمانی یا حزبی باشد. حضور هر چه بیشتر چهره های مورد قبول جامعه ایرانی بویژه فرهیختگان در این تشکل بسیار راهگشا و تاثیر گذار است. ضرورت چنین تشکلی نه تنها در مسیر پشتیبانی اعتراضات داخل و بعنوان بازوی رهبری آن عمل خواهد کرد بلکه باید ناگفته های داخل ایران را که بدلیل خطرها و شرایط دشوار سرکوب، مطرح نموده و پیگیر باشد. آنچه که تا کنون صورت گرفته است عموما همراه با پراکندگی و دنباله روی از ماجراجوییها و بحرانهای داخل ایران بوده است در صورتیکه اگر همین حرکتها و برخوردها در قالبی متمرکز و سازمانیافته و فراگیرتر انجام پذیرد، بی تردید تا حد کانونی جایگزین ( آلتراناتیو حکومت اسلامی) نقش ایفاء نماید.
در این راستا بیانیه شماره هیجده آقای موسوی با فرازهایی که راه بر ایده ها و همبستگیهای بیشتر باز گذاشته است، به باور این قلم ناگفته هایی نیز دارد که باید از خارج از کشور و زبان تشکلی که در بالا گفته شد، بیان گردیده و پیگیری شود.
اعتراضات خارج از کشورتا امروز بدنبال بحرانهای داخل ایران بدون حرکت در تقویت و سمت و سو دادن به آن در مسیر پشتیبانی رهبری و شکل دهی محور سازمانیافتگی اعتراضات و خواسته های مردم، عمل نموده و چنین اگر ادامه یابد برایندی غیر از آنچه تاکنون بوده نخواهد داشت و تحت تاثیر رویدادها، بحرانها، شدت و صعف اعتراضات در داخل خواهد بود.
از این رو بر همه ی آنانی که دل در گرو وطن و مردم ِ به میدان آمده دیارمان دارند، باید ضرورت چنین تشکل کانونی را دریابند و بعوان بازوی رهبری داخل، حرکت نمایند. بازویی که مانع انحرافاتی نظیر آنچه در 1357 و حتی اعتراضات سی و یک ساله ای که در ایران روی داده است، شده و در فردای حاکمیت مردمی، بعنوان بازدارنده ای دادخواهانه از پا گرفتن دوباره استبداد با هر تفسیر دینی یا سیاسی، جلوگیری نمایند.
اگر چه ضرورت چنین کانون سازمانیافته و فراگیر در همه سالهای تا کنونی وجود داشته است اما شرایط حساس امروز داخل ایران در هیچ دوره از سی و یک ساله ی اخیر نبوده است. از اینرو، ویژیگی ِ شرایط کنونی، ضروت وجودی چنین کانون فراگیر را بیش از هر زمان دیگری به همگان هشدار می دهد.
امروز می توانیم از تکرار پیشگیری کنیم. آیا فردا نیز چنین مجالی خواهیم داشت!؟ آنطور که بگوش می رسد، اگر بخود نیاییم عکس خمینی را در ماه نیز روئت خواهند کرد!


با احترام
گیل آوایی
17 جون 2010

یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

موسوی و کروبی خواسته یا ناخواسته ابزار حکومت اسلامی در مهار اعتراضات مردمند

اگر دیروز شعار " رای من چه شد؟" بود، امروز مرگ بر اصل ولایت فقیه است. این ساختار شکنی نیست. این تند روی نیست. این خواسته ی دل ِ مردم است. کارد به استخوان همه رسیده است. مردم کل این حکومت را نمی خواهند. این جان کلام همه ی مردمیست که به خون کشیده شده اند. این یعنی رها شدن از کل حکومت اسلامی. این شعار و خواسته ی به حق و بجای مردم، بازتاب دهنده ی سی و یک سال جنایت و سرکوب و غارت و فریبکاری یک حکومت است که از اصل و اساس اش دروغ گفت و فریب داد.
آیا موسوی و کروبی تفاوت خواسته خود با خواسته ی مردم را نمی دانند؟ ایا شرایط بوجود آمده از فردای تقلب همواره در انتخابات! کجا بودند!؟ و کجا هستند!؟ در نمی یابند!؟
آیا ساده لوحی نیست که باور کنیم این جماعت قاتل و لومپنی که با ترور و قتل و شکنجه و سر به نیست کردن به جاه و مقام رسیده اند، با چنین شیوه ها و موضع گیریهای صلواتی، کنار می روند و میدان به غیر از خودی هاشان، می دهند!؟
آقایان موسوی و کروبی خوب گوش کنید، برای یک بار هم شده زبان مردم را بفهمید و در مسیر خالی کردن پشت مردم قرار نگیرید! برای یکبار هم شده برای مردم و در خدمت مردم باشید! حتی اگر اصل بر صداقت و راستینتان باشد، شیوه ای که پیش گرفته اید، غرق شدن در همان منجلاب حکومت اسلامیست با تفاوتی هولناکتر که کسانی که دست پروده ی همان خمینی ِ مراد و مولایتان، گردن نهادن است . همانانی که امروز تیغ بر شما ها نیز کشیده اند! و تنها چاقوهایی اند که دسته خود را بریده و می برند.
واقعیت را خوب می دانید و خوب هم می دانیم که خدای سیاسی، دین سیاسی، ریشه ی همه این سیه روزی ملت ماست. واقعیت، توهم و غلت زدن در منجلاب اسلام سیاسی و پیامدهای شوم و خونبار آن است وقتی که حکم براند. آیا آنچه که شما می کنید فراتر از آن شرایطی خواهد بود که خمینی سوار شد و به همین روز سیاهی نشسته اید و نشسته ایم که دار و ندارمان به تاراج برده شده و می شود!؟
آقایان عزیز! کدام قانون اساسی!؟ کدام حکومت اسلامی!؟ کدام خمینی را می گویید!؟ آیا نمی دانید خمینی نماد همه ی جنایتهاییست که بر ما رفته است!؟ به اوین و خاوران و لعنت ابادها مروری کنید!؟ گویا این رسم همه دینمداران سیاسیست که در اشک شوق می آیند و در منجلاب می روند!
آقایان موسوی، کروبی، سکوت و انتظار و شیوه مبارزه با راهپیمایی های با مجوز در حکومتی چنین لمپن و بی همه چیز!!! آب بر آتش خشم مردم پاشیدن نیست!؟ مردم را از اوج داخواهی به قعر سرکوب و سکوت و روزمرگی کشاندن است.
ایا نمی دانید که حکومت اسلامی مشروعیت خود را سالهاست از دست داده است! با چنین برخوردهایی چه چیزی به جامعه و دنیایی که چشم به شماها دوخته اند، می نمایانید! آیا غیر از توهم و ناتوانی و ابزار این حکومت بودن است!؟ براستی تا کنون اندیشیده اید که شما ابزار این حکومت در مهار اعتراضات مردم ِ بحان آمده، شده اید!؟
آیا خودتان به پیامدهای آن اندیشه می کنید!؟
با چنین شیوه هایی که پیش گرفته اید، خودتان مردم را خلع سلاح می کنید! دفاع از خود، خشونت نیست! باید شماها نیز به این نتیجه رسیده باشید که حکومت اسلامی به شما آقایان موسوی و کروبی! آری به شما ها برای مهار و سرکوب اعتراضات نیاز دارد تا از خطر سقوط برهد و به بقای خود ادامه دهد! از جایگاهی که در میان مردم دارید، در جهت راستین و سزاوار مردم استفاده کنید. این مردم سزاوار آن نیستند که چنین فریب بخورند و دار و ندارشان به تاراج رود. این مردم بارها با همه هست و نیستشان به میدان آمدند، برای یکبار هم شده ثابت کنید که امامزاده ی اسلامتان کور نمی کند و شفا می دهد!
با احترام
گیل آوایی

چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹

دلتنگی ، گیل آوایی

دلتنگی
گیل آوایی

چو دلگیر خاکستری ابر بی جنب و جوش
چو این سقف کوتاه بر شانه ام
سخنگوی مستانه ی باده ای
اگر بشکفی در هوار غریبانه ام
اگر بشکنی این سکوت سیاه
بروبی همه سینه سوز غمم
بباری همه اشک پنهان من
ترا مات و مبهوت در قاب عکس
به هر آه دلتنگی سالها دوری ات
سپارم بدست خیالی که تا عمق چشمان تو
گذر می کند روزگاری که نیست
تو
با اینهمه بودنت
نمی دانی
باری
چه سان همچو بغض نهفته در اندوه شب
مرا تا خراب همه هیچ
می گیرانی ام

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

اسلام سیاسی را به مسجدها برگردانید پیش از اینکه احمدی نژادهای هار همه منطقه را به نکبت بکشانند

منظقه خاورمیانه می رود که در چرخه تکرار تاریخی خود همچنان در جدلها و تنشهای کور از قافله ی بشریتِ رسته از خرافه و فریبکاری عقب بماند. نمونه ی برجسته و مشخص واپسگرایی و قرنها به عقب رانده شدن، ایران بلازده ی ماست در چنگال نفرت و انتقام و بلاهت اسلام سیاسی که در مقایسه آن تحت دو حاکمیت متفاوت بسهولت قابل درک است. از مدرنیسم سطلنت و شاه با همه ضعفها و قوتهایش تا نماد تمام نمای خرافه و جهالت، خمینی عقب مانده، نمونه ی بسیار دردناک چرخه تکرار تاریخی ماست.
چه کسی می توانست حتی تصورش را بکند که از دل 57، خامنه ای و احمدی نژاد پا بگیرند!؟ چه کسی می توانست حتی تصورش را بکند که ایران از آن روند حتی به هزار نقص و جای نقد و تفسیر اصلاحات ارضی و سپاهیان بهداشت و دانش وسهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات برسد به شلاق خوردن کارگران در کارخانه ها و دست بریدن و سنگسار و کشتارهای خونبار!؟ و شرایطی پدید آید که ابلهی بیمار، هاله نور ببیند و چاقو بکشد به یک ملت!؟

اگر ایران از حرکت سرسام آور بسوی مدرنیسم غرب به عقبگشت ِ هولناک قرنها، در سه دهه از حاکمیت اسلامی، دچار شده است؛ کشورهای دیگر منطقه نیز بمثابه ی دنباله ی این روند شوم! در دگردیسی ِ هشدار دهنده ای می روند تا همین بلای آینده سوز را گرفتار آیند.
نمایندگان شناخته شده ی فریبکاری که هم اکنون برای قدرت گرفتن هرچه بیشتر و دوام و بقای سیاسی خود، موج سواران حرکتها و بحرانهای تله وار ِ این دگردیسی اند، را می توان ازدولتهای بر سر کار، اردوغان ِ ترکیه لائیک تا سودان عمرالبشیر و از سوریه حافظه اسد کودتاچی به وراثت بشار اسد تا طالبانهای سرزمین ژنرالها، پاکستان! بخوبی دید. نیروهایی همچون القاعده و جهاد اسلامی، حزب الله و حماس و اخوان مسلمین و.........سایه های شوم نگران کننده ای هستند که دست در دست همه منادیان خدای قهار ِ اشد من الکفار! شرایط بمراتب خونبار و هولناکی را پیش روی همه خاورمیانه قرار می دهند.
حرکتهای نسنجیده بدنبال بحرانهای مصنوعی از نوع آنجه بطور مشخص در لبنان و فلسطین جریان دارد، آب در آسیاب همه احمدی نژادهای هزار رنگی از نوع حسن نصرالله و خالد مشعل ریختن است.
در تعاریف دمکراسی و آزادی و حقوق بشر اگر بهانه ای برای همبستگی بین المللی و به تبع آن هیزم در تنور شعله ور خرافه مستانی از این دست که از مغاک عصر حجری آنهم با تاخیر هزار ساله سر بدر آورده اند، خاک در چشم مردمانی ریختن است که برای یک زندگی انسانی ِ شایسته انسان ِامروز، له له می زنند اما در دام عوام فریبی این جانیان گرفتار شده اند.
آنچه که این هشدار را بیش از هر چیز سبب شده است ایران نیست چرا که ایران به شهادت تاریخ از آب و آتش هزار غارت و چپاول و حاکمیت ناروا گذشته است و حکومت اسلامی را نیز بار دیگر در باتلاق بایسته و شایسته این حکومت مدفون خواهد ساخت. اما علت اصلی این هشدار روندیست که ترکیه، ساز آن را کوک کرده است اگر دیروز حکومت اسلامی بود و حوض اش یعنی سوریه و حزب الله و حماس! امروز ترکیه به این جمع شوم و نکتبار پیوسته است. پیوند بسیار نامبارک و نکبتباری که همه منطقه را به پریشانی و آشوب و سیه روزی می کشاند. اردوغان با چهره بزک شده ی لیبرالی اما پلیدی های خدای سیاسی در بطن خود، حکومت اسلامی ترکیه را فریاد می کند.
اگر اردوغان امروز در شمایل لیبرالی و مدرنیستی، قابل مذاکره ومراوده و مسالمت جویی بنظر می رسد، فرزندانی از نوع هاله ی نور!، آبستن است که اگر سقط نشود بی هیچ تردید ی آینده ی طالبانی در انتظار منطقه خواهد بود!
به گواه تاریخ هیچ حرکت یا نیروی سیاسی ایدئولوژیک نیست که به قدرت رسیده باشد و به دیکتاتوری نیانجامیده باشد و بدترین و خونخوارترین استبداد را نیز دین سیاسی به جامعه تحمیل کرده ومی کند.
اگر که کشورهای بویژه خاورمیانه بخاطر جوامع سنتی و عقب مانده، از ظرفیت تحمل و همزیستی آزاد و برقراری یک جامعه ی هماهنگ با جهان کنونی برخوردار نیست، با چالشهای جدی ِ اجتماعی/ سیاسی/ فرهنگی روبرویند اما مسئولیت و وظیفه ی نیروهای آگاه و فرهیخته ی باورمند به آماجهای یاد شده برای برقراری بایسته های اجتماعی عصر حاضر ، ایجاب می کند که در کنشها و واکنشهای خود در راستای پیش رفتن بسوی این آماجها حرکت نمایند.
برخورد با نیروهای سیاسی دینی که سودای قدرت و دولت دارند، امروز بمراتب آسان تر از زمانیست که به قدرت و دولت رسیده باشند! همانگونه که برخورد با خمینی دیروز بمراتب آسوده تر از امروز بود و همینطور نصرالله و مشعل را دور کردنشان از فریبکاری وانحراف مردم، سهل تر از فرداییست که این جانیان به قدرت برسند.
برای دفاع از آزادیها و حقوق انسانی باید که در همبستگی با نیروهای همسو و شایسته این هدفها، حرکت نمود. دفاع از مردم ایران در مبارزه شان برای آزادی، مذاکره با حکومت آزادیکش اسلامی نیست! کمک به مردم سودان و سومالی و الحزایر، طرف حساب شدن با نیروها و دولتهای دینی فریبکاری که عامل عقب ماندگیهای بسیاری در این جوامع هستند، نیست! بلکه باید در راستای حرکت برای برقراری جامعه ای با نُرمهای انسانی امروز همگام شد. کمک به مردم لبنان و فلسطین نه همصدایی و همنوایی با نیروهای دینی شان بلکه دست در دست نیروهای دمکرات و آزادیخواه این دو کشور بودن است.
فراموش نکنیم که همین نیروهای دینی سیاسی، وقتی بر اریکه قدرت تکیه زنند، بدتر از طالبان افغانستان اگر نباشند! بهتر از آن نخواهند بود! یعنی همان عقب ماندگیها، همان شنکجه ها و سرکوبها و محرومیتها و محدودیتها! چه بسا که از دل همان قدرتشان، شرایط بمراتب فاجعه آمیزتر و هولناکتر بدر آید.
در برخورد با مردم فلسطین هیچکدام از نیروها و شخصیتهای سیاسی/ فرهنگی/ اجتماعی، فلسطینی تر از یاسر عرفات و محمود عباس نیستند! و همینان در چالشهای با نیروهایی همچون حماس و حزب الله و البته حامی کاسه داغتر از آش، حکومت اسلامی، به شرایط اسفبار کنونی رسیده اند. همین نیروهای همچون حماس چالشهای خودی فلسطینی با سازمان آزادی بخش فلسطین شدند که بجای رهانیدن مردمشان از تیره روزی، به تسویه حسابهای جاه طلبانه و کور کشیده شدند که بازتاب آن را هنوز شاهدیم. این نیروها برای کور کردن و نفرت و انتقام دهن گشادی دارند و نعره می کشند اما از حل ساده ترین نیاز انسانی مردم عاجزند!
اگر با ژستهای ضد اسرائیلی و ضد امریکایی می توان مدافع مردم و حقوق و آزادیهای انسانی بود، باید احمدی نژاد ِهاله ی نوری و خامنه ای خرافه مست! نمونه های عبرت آموزی برای همگان بوده باشند. بیاد داشته باشیم که با مرگ بر امریکا فریاد کردن هم می توان ابزار اجرایی سیاستهای امریکا در منطقه بود!

با مهر
گیل آوایی
جون 2010

چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹

آنانی که بنام مردم غزه اما در عمل از حماس حمایت می کنند با حکومت اسلامی در فلسطین چه خواهند کرد؟ - گیل آوایی

آنانی که بنام مردم غزه اما در عمل از حماس حمایت می کنند با حکومت اسلامی در فلسطین چه خواهند کرد؟

حماس همان حکومت اسلامی و حکومت اسلامی همان حماس است و اینان از همان باتلاق متعفن خدای سیاسی ارتزاق می کنند که القاعده و طالبان و همه نیروهای دینی دیگر از سومالی تا الجزایر و مصر از تیغور چین تا چیچن روسیه سر در آخورش دارند و با توهم و اوتوپیای اسلامی جز پوپولیسم سیاهی که جامعه را به خرافه و خفقان و نظام جنایتکارانه می انجامانند، برآیند دیگری ندارند و از این رهگذار موقعیت نیروهای بالنده و مترقی سیاسی را که برای یک جامعه انسانی مبارزه می کنند، نه تنها دشوارتر نموده بلکه راه بر حضور و تمرکز قدرتهای خارجی هموار کرده و توجیه می کنند.
حکومت اسلامی هفتاد میلیون به گروگان گرفته و حماس یک ونیم میلیون نفر. و این هر دو بر سیه روزی مردم خویش اشک تمساح می ریزند. براستی دمکراسی و حقوق انسانی و جامعه ای شایسته ی انسان، درچه چارچوبی تعریف و تفسیر می شود و چه نیروهایی در مسیر دستیابی به آن توانمند، با ظرفیت لازم و عملگرایانه گام بر می دارند؟ در این راستا همراهی نیروها بویژه افکار عمومی با نیروهای در گیر در معضلات روند دستیابی به هدفهای انسانی چگونه شناسه یا شناسه هایی دارند؟
آنچه این نوشته را سبب شده، حادثه ی اخیر در ماجرای کمکهای انسانی به غزه است. نمی دانم در سیاست می توان به حادثه ی اتفاقی اعتقاد داشت یا نه اما به تجربه و آنچه که گذشته است بی هیچ تردیدی می توان اتفاقی بودن ماجراهایی از این دست را بکلی فراموش کرد. (بحرانهایی از پیش از 1980 در منطقه شکل گرفت که هنوز بگونه ابزار پیشبرد بسیاری از سیاستها و برنامه ی در خدمت آن، عمل کرده است. حضور کنونی غرب در خاورمیانه و اسیای میانه به برکت همین نیروهای پوپولیست مذهبی و بحران آفرینی های ماجراجویانه شان است که در پیش از قوام گرفتن این نیروها و بحرانهای ناشی از آن در منطقه، حتی در خواب هم برای امریکا و اروپا میسر نبود!)
و اما ساده ترین پرسش در باره برخورد یا موضع احزاب سیاسی مترقی و سکولار در منطقه با مقوله دمکراسی و برقراری ازادیهای سیاسی و ایجاد جامعه ای با معیارهای انسانی شایسته عصر حاضر، در مقابل نیروهای پوپولیست و متوهم دینی سیاسی، چگونه باید باشد؟
براستی حمایت از نیروهایی مانند حماس و حزب الله بطور اخص ( حتی به دلیل سیه روزی مردمی که در تار تنیده شده ی خدای سیاسی این نیروها)، تقویت آنان در بدست گرفتن قدرت و ایجاد ساختار حکومتی با تفکر و فرهنگ دینی ای که دارند، نیست؟ اگر چنین است، با حکومت اسلامی آینده در لبنان و فلسطین چه باید کرد؟ آیا حکومت اسلامی در ایران تجربه خونبار و هشدار دهنده ای برای همگان نیست؟
آنچه که در ترکیه می گذرد، با یک مقایسه نه چندان دور بلکه در همین یکی دو دهه ای که این کشور پشت سر گذاشته است، چه چشم اندازی پیش روی نیروهای آزادیخواه و مترقی می گذارد؟ آیا حکومت اسلامی ترکیه، کابوسی نیست که در انتظار ترکیه ی آقای اردوغان است؟ این کابوس را چه جریان یا سیاستی پیش می برد؟ و وظیفه و مسئولیت نیروهای مترقی چیست؟
مبارزه با نیروهای استثمارگر و خارجی در منطقه توجیه گر پشتیبانی از نیروهای پوپولیست مذهبی نیست و نباید هم باشد. آیا با برخوردهایی که صورت می گیرد، تقویت نیروهای پوپولیست دینی نیست؟
کمک به مردم اسیر در چنگال نیروهای حماس و حزب الله و ........( به هر دلیل! چه توهم و خرافه و جهالت، چه ناچاری و نا گزیری و فقر) این نیست که به قدرت گرفتن نیروهایی همچون حماس یا حزب الله باشد.
ماجرای کمک رسانی به مردم غزه چه سناریویی داشته و پیش از و بیش از مردم فلسطین و حتی حماس، حزب اسلامی حاکم در ترکیه سود برده است و سوار بر موج همان پوپولیسمی شده است که حکومت اسلامی بوده است!
واقعیت این است که مردم فلسطین ابزار سیاسی کاران پوپولیستی شده است که از فقر و سیه روزی و خانه خرابی آنان به نفع خود و قدرت گیری خود استفاده می کنند.اگر بحث کمک به مردم است، مردم سومالی، سودان و......دهه هاست که در شرایط بمراتب غیر انسانی تر و جنایتبارانه تر بسر می برند! چگونه است که به ناگاه هوای کمک به مردم فلسطین آنهم نه از طریق حکومت فلسطینی محمود عباس بلکه از سوی خرافه مستی همچون مشعل و حنیه ی حماس چنین کمکی سامان داده می شود!؟ اگر این استفاده ابزاری از سیه روزی مردم نیست!؟ پس چه چیزیست!؟
موضع گیریها و یاری رسانیها به حرکتهای انسانی و آزادیخواهانه باید با حس مسئولیت و در جهت راستین کمک به مردم و زندگی انسانی شان باشد وگرنه دچار همان پوپولیسم آزار دهنده و خرافی ای خواهیم بود که بیش از سه دهه زخم کاری آن بر پیکر ما ایرانیهاست و صد البته مردم دیگر منطقه که در آتش بلاهت نیروهای دینی سیاسی می سوزند

با احترام
گیل آوایی
02جون 2010

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...