بخاطر توده های ناآگاهی
که نیروی روحانیت را شکل می دهند به روحانیت باج ندهید
روحانی
خوب و متمدن، وجود ندارد! حتی روحانی مرده!!!!
راز
ماندگاری و قدرت و جایگاه روحانیت در جامعه، ناآگاهی و خرافه و بلاهت توده هاست. در تمام تاریخ بطور مشخص در سرزمین بلازده مان
همواره روحانیت با برخورداری از یک شبکه ی موریانه ای در جامعه ی ما و نیرویی از
توده های نا آگاه و لایه ای از باورمندان خرافه مستِ دین باور، به ناگزیر در روند
مبارزه برای برخورداری از یک جامعه انسانی و نمادهای متمدنانه نه تنها اخلال کرده
و در به نتیجه رسیدن مبارزه جامعه تاثیری قهقرایی گذاشته و آن را به ناکامی و یاس
و سرخوردگی کشانده است.
و
امکان همارۀ روحانیت در تمامی حرکتهای اجتماعی/فرهنگی/سیاسی، تنها و تنها توده های
ناگاهِ گرفتار در چنبره فرهنگ خرافه و جهل و نادانی روحانیت بوده و شبکه ی موریانه
ای روحانیت و حضور آن در جزئی ترین واحدهای اجتماعی بوده است. بر همین اساس هم چه
از یک واحد کوچکی چون یک روستا گرفته تا در یک شهر و استان و بالاخره کشور، از
کدخدا گرفته تا خان و حاکم دولتِ در اینجا بخوانش شاه و در کوران مبارزه بخوانش
رهبران سیاسیِ ما به روحانیت به ناگزیر باج داده و برای تامین رضایتشان و همراهی
شان راه به بی راهه برده اند.
اما
امروز از پی این همه که بر ما رفته و می رود، در پی به میدان آمدنهای بسیار برای
آماجهایی که حداقل در صد ساله اخیر هنوز به همان تازگی و ضرورت، خواستهای جامعه ما
را تشکیل می دهد، حکومتی را به روحانیت داده است که امروز مصداق آن که تا سیه روی
شود هر که در او غش باشد، شاهد توخالی بودن طبل الله به هیبت هیولاهایی که
روحانیتِ چنین و چنانش پنداشته بودیم و باج داده بودیم به عینه تجربه شود و پرده از پوپولیسم این لایه از دینپناهانِ الله
فروش، بر گرفته شود
اما
تلخترین و شرم آورترین بخش تکرار فاجعه این است که هنوز با همه ی نمونه های چه در
تاریخ دور و چه در تاریخ معاصر و چه در همین زمانی که بسر می بریم، می بینیم و
همراه می شویم با کسانی که باز به همین هیولاهای موسوم به روحانیت نه تنها فقط
اهمیت و میدان می دهند بلکه باز به تکرار همان اشتباه هماره سیاسی به روحانیت برای
به همراه کشیدن و حقانیت دادن به مبارزه شان، باج می دهند.
نمی
دانم برخورد یک روحانی با مقوله حجاب یا موسیقی یا مردود دانستن برخی مجازاتهای
عصر حجری اسلامی یا تایید کردن ناروایی ها و غارتها و ریاکاری ها و جنایتهای
آشکارِ غیر قابل انکار، چه جای به به و چه چه دارد که امروز با موضع گیری یک روحانی حتی مرجع تقلیدِ این ابلهان و خودفریبان!،
سمت و سوی میدان دادنِ دوباره به حضور اینان از سوی بیشینه ی نیروها و اندیشمندان و رهبران سیاسی و بالاخره جامعه
دیده می شود!
براستی
تا کجا باید بخون بنشینم تا همه این هیولاهای انسان سوز و آزادی کش را به باتلاق
شایسته شان برگردانیم و شرشان را از سر همه کم کنیم که خیرشان جز به یک فرهنگ
گورستانی و جامعه ای بغایت خرافه ای و کور و کر، نیست، بگذریم!؟ همراهی این هیولاها
به مفهوم دخالت و کشانیدن فرهنگ و باور قهقهرایی و ضد انسانی شان در مبارزه برای
رهایی از همین نمادهاست. حضور این هیولاهای اسلامی یعنی بقا و تایید فرهنگ
انسانسوزشان است. از همین فرهنگ و باور و ناتوانی ای که جامعه امروز ما بشدت بیمار
است. جامعه ما بشدت مسموم است. جامعه ما به طرز هولناکی از اخلاق دور شده است.
جامعه ما علیرغم برخورداری از طبیعتی بغایت غنی و توانمند جامعه ای علیل و ناتوان
است.
جامعه ما امروز بگونه
ای شده است که بسان کشورهای قحطی زده و محروم از هر توان و ثروت طبیعی، به گونه زندگی تنازع بقاء به هرقیمت؛ گرفتار شده است.
امروز برای ساده ترین کار اجتماعی باید دروغ گفت! باید ریاکاری کرد! باید رشوه
داد! باید دزد بود! دروغگو بود! و به هرقیمتی خر از پل گذراند! و نسبت به پیامدهای
آن بی تفاوت بود! امروز کشور ما بی هیچ ترمزی غارت می شود! امروز کشور ما بی هیچ
مسئولیت و مسئولی به نابودی کشیده می شود!. امروز تمامی ارزشها و یادگارهای تاریخی
و نیاکانی ما نه تنها رها شده بلکه هر کس و هر چیز به بی توجهی و نابودی اش می
پردازد و در چرخه بی صاحب بودن
گویی در مسیر نابودی قرار گرفته است امروز همه ی ما تاراج می شویم امروز ما خود
ناظر نابودی خود هستیم. گفتن و تایید اینها از سوی آیت الله ها که همینها برآیند
سیاست و دیانت و خرافه های صد من یک غازشان است، بخشی از ریاکاری شان است که نه با
هدف منافع مردم و کشور بلکه در قافیه باختگی ی اسلامشان است تا بلکه در فردای همین
جامعه و مردم بهانه هایی برای تطهیرشان داشته باشند. اینان عمله های الله در سیه روزی
مردم و کشور ما هستند. اینان اساس واماندگی و فقر و ناتوانی و دریایی از نمادهای
بغایت زشت و غیر انسانی در جامعه اسلام زده ی ما هستند.
براستی
ما چه می کنیم!؟
هراس
ما از چیست!؟
برای
مبارزه با هیولاهای حاکم چرا به آشکاری صف از این جانیان جدا نمی کنیم. روحانیت
شیعه در تمامیت آن مسئول همه ی نارواییها و عقب ماندگی و نمادهای هولناک فرهنگی / اجتماعی/سیاسی
در کشور مایند.
همه
این جانیان چه بخواهند چه نخواهند چه با ریاکاری جانماز آب بکشند و حسابشان را از
لمپنهای حاکمِ امروز جدا کنند، چه نکنند، هیچ باری از مسئولیت شان کم نمی کنند.
همه شان مسئول این سیه روزی و سقوط هولناک
فرهنگی/اجتماعی/ سیاسی در کشور بلازده/اسلام زده ما هستند. مشکل مردم فقر است.
مشکل مردم نادانی ست. مشکل مردم گرسنگی و بیکاری ست مشکل مردم حجاب و بی حجابی
نیست. مشکل مردم ریش داشتن نداشتن نیست مشکل مردم زنانه مردان کردن نیست که این
هیولاها مردم را دنبال نخود سیاه می گردانند! مملکت را دارند غارت می کنند،
ریاکاری و دروغ و فحشا و هزار درد بی درمان از سر و کول مردم دارد بالا می رود!
اما جانیان چنان ناتوانی شان را با سفسطه و جنایت و ریاکاری لاپوشانی می کنند1
اسلام
و مبارزان مسلمان( مسلمانان سیاسی/دین باوران سیاسی) ابزار سلطه گرانند که منطقه
ما را به خاک و خون می کشند و برای سرنوشت کشورهای منطقه تصمیم می گیرند. امروز
مزدورانِ بی مزدِ سلطه گران، الله گویان اسلامی هستند که خاک در چشم مردمی می
ریزند که برای رهایی از فقر و بیکاری و غارت به میدان آمده اند. امروز حکومت
اسلامی ورقِ معاملات کشورهای سلطه گر در صف بندی و طرح غارت کشورهای منطقه به هم
شاخ و شانه می کشند. قربانی این شاخ و شانه کشیدنها مردم کشورهای منطقه و غارت
هماره شان است.
اسلام
و مبارزان مسلمان در زمان کنون بازدارندگان و موانع اصلی در مبارزه مردم برای
آزادی و برپایی یک جامعه انسانی اند در ایران بلازده مان، حاکمیت اسلامی با همه
اهرمهای بزک شده اش( چه روحانیت دور از سیاست، چه روحانیت اصلاح! طلب، چه روحانیت
اصول گرا چه روحانیت بی عمامه!) آتش بیاران چنین کارزار
به راه افتاده در منطقه مایند. روحانیت معماران اصلی چنین انحراف و نیروهای ریاکار
در مبارزات مردمند.
سازش
و کنار آمدن به هر بخش از روحانیت به منزله حضور فرهنگ قهقرایی و باورهای انسانسوز
آن در روند مبارزات مردم برای رهایی از همین نمادها و ساختن جامعه ای شایستۀ انسان
است.
مبارزات
رهایی بخش هرچه از چنین نابجاها و نارواها و ریاکارها پالایش یابند، از بیراهه ها
و انحراف ها دور خواهند شد اما هرچه بخواهد با نیروهایی از نوع روحانیت به هر شکل آن،
یارگیری کند، همینی می شود که از پی سه دهه جنایت و کشتار و غارت به ناگاه موسوی
بیا دوران طلایی جهل و جنایتش، بر گرده ی مردم به پاخواسته نشانده می شود و کروبی
ی شاهد همه جنایتها آزادیخواه قالب می شود و ولایت فیقه به ولایت وقیح و آخوند به
سلطان و ریاکاری بی چشم و رو از گفتگوی تمدنها به
ابزار فرافکنی های مشتی لمپن الله تبدیل می شود.
و
چنین اگر جاری بماند، سرنوشتی جز چرخ در گرداب متعفن اسلامی ی این جانیان نخواهیم
داشت. هر روز که می گذرد، فردایی به مراتب سیاه تر و هولناک تر در چشم انداز قرار
می گیرد.
آیا
بخودمان می آییم که چه می کنیم!؟
گیل
آوایی
یکشنبه
1 خرداد 1391/ 22جولای 2012