مشکل غرب با حکومت اسلامی در ایران نه مسئله هسته
ای ست نه حقوق بشر بلکه بحرانزایی و ماجراجوییهای دیوانه وار و غیرقابل مهارِ حکومت
ضد بشری اسلامی است. دو نمونۀ مشخص که به نام اصولگرا و اصلاح طلب جا انداخته اند،
بیانگر چنین برخورد و مشکل با حکومت اسلامی ست. به عبارت دیگر اصولگرایان،
ماجراجویی و بحرانزاییِ غیرقابل مهار دارند اما اصلاحطلبان از سوی غرب قابل
مهارند. و وجه مشترک هر دو برای غرب، بحران آفرینی و ماجراجویی ست که در ذات حکومت
اسلامی است و از دل چنین ماجراجویی های متوهمانه، آسمان ریسمان بافتنهای رهبریِ هر
دو زیرمجموعۀ مافیای حکومت هیولاهای اسلامی ست. دوره های دردبار و کمدی تراژیک غرب
و حکومت اسلامی نیز با همین دو سیاست تا کنونی حکومت اسلامی تنظیم شده است. گاه
چماق است و گاه هویج! برآیند هر دو رویکرد بقای حکومت اسلامی و ماندگاری توجیه
اشغال نظامی و غارت منطقه از سوی غرب است. گاه چالش کردنهای شاخ و شانه کشانه با
حکومت اسلامی است گاه ماه عسل مذاکرات و مراودات! در این میان آینده برباده دهی در
ایران است که فردای ملت ایران را رقم می زند و سرکوب و خفقان و غارتِ دار و ندار
ملت در امروز سیاسی ایران است.
هیچ تحول و دگرگونی ای در جهت برپایی یک زندگی
انسانی و جامعه ای برازنده انسان امروز ایرانی با چنین حاکمیت و پیوندش با غرب،
صورت نمی گیرد و ملت ایران تنها نیرویی ست که می تواند چنین معادله 35 ساله را بهم
ریزد و این مهم شدنی نیست مگر ملت ایران از بازی بر تارعنکبوت مافیای اصولگرا و اصلاح طلب دست
بردارد و نه دل به دوران طلایی امامِ این هیولاها بدهد و نه ظهور صاحب زمان این
هیولاها!!!( که هیولاهای هزار رنگِ کنونی برآمده از مزدوری و دگردیسی همان دورانِ موسوم به دوران طلایی امامشان است که رهبر و رئیس و سردار و وکیل و چه و چه شده اند. همه شان دزد و ریاکار و غارت گرند از خامنه ای جنایتکار گرفته تا ساندیسخورِ خیابانی و نمایندگان هرجایی شان!!!).
تنها راه برون رفت از شرایط هولناک کنونی و آینده بربادهیِ این حکومت
جنایتکار و غارتگر، ستیز با همۀ حکومت اسلامی و نیافتادن در دام اصولگرا و اصلاح
طلب است. تضادهای حکومت اسلامی در خود حکومت اسلامی ماهیتاً عیله خود حکومت اسلامی
نیست و نبوده و نخواهد بود! همه این دستاویزیها برای بقای حکومت هیولاها و فریب
ملت ایران است. حکومت جنایتکار و غارتگر اسلامی در ایران به چنان مرحله از پلیدی ها
و تباهیها و دروغها و ریاکاریها و غارتها رسیده است که هیچ جریانی، هیچ کسی، هیچ
حزب وُ سازمانی، از درون این حکومت، نه قادر به تغییر آن است و نه اصولا برای چنین
تغییری مجال میدان داری می یابد. اصولگرا چنان آتشی برپا می کند که خیزش اجتماعی
به مرحله انفجار می رسد و اصلاح طلب برای خالی کردن خشم و حالت انفجار اجتماعی به
میدان فرستاده می شود. خفقان و سرکوب و زندان و قتل و غارت و دزدی و مردم فریبی بر
دو کفۀ این ترازوی ایران برباد ده است. زندان همان و خاورانها همان. ملت دست به
دهان تر، هاج و واج داغ می شمارد و تاوان می دهد!( براستی این چه حماقتِ تُف سربالا گونه است که به قاتلان شریفترین فرزندان خود دخیل می بندیم!؟ مگر موسوی کروبی خاتمی روحانی تمساح، رفسنجانی خامنه ای و....... می شود از جنایتها و غارتهای تا کنونی دور باشند!؟ مگر می شود این جانیان از دلِ آن همه غارتها و قتلها، خود را مبرا بدانند!؟ مگر می شود این بی همه چیزها بر شاخه بنشینند و بن ببرند!!!؟؟؟ این چه خود فریبیِ خیانتبار است!؟ ما چه می کنیم!؟ روحانی به همان اندازه دست در جنایت ها و غارتهای این حکومت دارد که خامنه ای و رفسنجانی دارند! از این بی همه چیزهای هزار رنگ چه انتظار دارید!؟ یکی می آید مملکت را به گند می کشد. یکی
می آید به گندکاری های او اعتراض می کند یکی هم بالای سر هر دو نشسته می گوید : که
بود که بود من نبودم!!!!!! اینها با
تفکر و فرهنگ قهقرایی هزار و چهارصد ساله، با مفت خوری و لاطائلات بافی و سفسطه و
قتل و غارت، به اینجا رسیده اند!!!! ذاتشان با مردم فریبی و مفت خوری و کلاهبرداری ست!
با چنین ................... بی همه
چیز، مگر می شود از باتلاق متعفن شان نجات یافت!؟ جز اینکه بر سر همه شان کوبید و
در همان تعفنشان، دفن کرد!)
آیا وقت آن نرسیده است چنان به دهان این حکومت
هیولایی بکوبیم که مرگ یک بار شیون یک بار!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر