هورا کشانِ جانیانیم
که روزمرگی لب می گزیم به خلوت خویش!
باتلاقی در افتاده
تعفن تاریخ گرفته ایم
باز
هیولاها تعمید می شوند به جنایتهاشان
که روزمرگی لب می گزیم به خلوت خویش!
باتلاقی در افتاده
تعفن تاریخ گرفته ایم
باز
هیولاها تعمید می شوند به جنایتهاشان
لاپوشانانِ متوهم
زنجیره ای زنجره وار سفسطه بار می
کنند
جانیان خیلِ سردر گندابِ هزاره ها
بی پروا
تابوت می شمارند!
گورها به صف!
تابوت می شمارند!
گورها به صف!
وای
سیاووشان خاوران
اگر آبرویی نبودند ماندگان امروز را!
اگر آبرویی نبودند ماندگان امروز را!
ما
آری ما
هیمۀ دعواییم
شرم باخته
قاتلان خویش بدِ بدِ بدتر
بر می شمریم
داغها بر دل
سوگوارانه سبز و بنفش تاب می دهیم
شرم باخته
قاتلان خویش بدِ بدِ بدتر
بر می شمریم
داغها بر دل
سوگوارانه سبز و بنفش تاب می دهیم
حسرتا خشما آتش ستمسوز!
حسرتا مشتاخشمِ فریادی!
جنگل بگیراند
حسرتا مشتاخشمِ فریادی!
جنگل بگیراند
آه
اگر باشد
خطی در این میانه
یکسو قاتلانِ به صف
یک سو دادخواهان....
مرگ یک بار
شیون هم!
خطی در این میانه
یکسو قاتلانِ به صف
یک سو دادخواهان....
مرگ یک بار
شیون هم!
نیمه شب 28 ژانویه 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر