ابلهی افسار گسیخته به میدان انداخته اند و آبروی ملت و مملکتی را به تمسخر گرفته اند. همه ی آنچه که تحقیر و واماندگی و خرافه و جهالت در حکومت اسلامی نهادینه شده است، ریشه در حقارت و بلاهت رهبر و همدستان رهبری ای دارد که در ذهنیت بیمار و بشدت ارتجاعی اش، هر نماد و نمود یک جامعه و یک ملت و جهانی که با آن سر و کار دارد را می نگرد و از همان نگاه نیز یافته های واپسگرایانه و تبهکارانه را تبیین و تفسیر می کند.
از مجلس با گماشتگانی چاقوکش و ابله که از پاداش مزدوری شان به مجلس راه داده شده اند، بگیر تا از دولت و رئیس وُ وزیر وُ مدیرانش همه وُ همه در همان شناسه ها و ویژیگیهای گماشتگان ِ مجلس راه یافته، دارند و همین مشخصه نیز در مورد خبرگان و مصلحت نظام و بیت پدرخوانده ی تبهکاران موسوم به بیت رهبری، صدق می کند و اینهمه با سرباران جنایت پیشه ای موسوم به سرداران سپاه، پاسداری می شود که مجموعه این حکومت خونبار بر آن تکیه داده است.
کسانی چون احمدی نژاد، سبب حقارت و شرماگینی جامعه ایست که چنین ابلهی ادعای نمایندگی آن در مجامع بین المللی دارد. لپمپنی که به سادگی آب خوردنی دروغ می گوید و از قباحت و تمسخر جهانی نیز ذره ای شرم بخود راه نمی دهد و لاابالی گرانه و بی قید زیر سیبیلی رد می کند.
همه این برخوردها و قباحتها و دروغهای آشکار را نه تنها رهبر ابله و قاتل که همه ی آیت الله-میلیاردرهای این حکومت می دانند و می بینند و وقاحت آن را با پوست کلفتی ی برازنده شان بصورتی طبیعی و عادی از سر می گذرانند. لُمپنهایی که به هیچ اصل و پایه و نماد اخلاق و تقوای مدعای دین شان هم پایبند نیستند.
ننگ بشریت است جنایتهایی که در سرزمین بلازده ی ما جریان دارد. فریادهای درد و فقر و ناداری از گلوی تهیدستان ِ اسیر در حاکمیت اسلامی در نیامده، جانیان جهل و جنایت لشکر کشی می کنند. از یک سو سیاستبازان هفت رنگ بر گرده ی مردمی سوارند که به الله و آیت الله که بخوانش پدرخوانده ی تبهکاران، اعتماد کردند، اما بخون نشستند و سوی دیگر لمپنهای مست ِ قدرت و دلار، با وقاحت بی مانند تیغ بر هر کس و هرچیز می کشند که حتی ساده ترین حقوق خویش را فریاد می کنند.
روند تکوینی این حاکمیت از همان ابتدای شکل گیری حکومت اسلامی با عربده های خمینی که به تهران می آید و انقلابی! عمل می کند، نشان از حاکمیتی الله بختکی و متوهمانه داشت که به مثابه ی چاقویی که دسته اش را می برد، گام به گام برای برون رفتِ از بحران، بحران تازه آفرید و دچار چنان مالیخولیایی شد که از هر مرحله از سرکوب و خفقان و حزب فقط حزب الله، لُمپن و دزد و چاپلوس و ریاکار ساخت و میدان به همین جانیان خدمتگذار ِآیت الله های به قدرت رسیده، داد تا جاییکه هم سو با سرکوب توده های بجان آمده، دست به قتل و ترور و تجاوز و زندان و هزار جنایت خونباردیگر زد و همراهان خود را نیز گام به گام به حاشیه راند و تیغ بر همه شان کشید و رسید به امروزی که حتی مراجع دینی و آیت الله ها هم انگشت به دهان حیران مانده اند که چه غولی از شیشه ی این حضرات بیرون آمده که یا اخته شوند یا مدیحه سرای حکومت اسلامی باشند.
همه کسانی که با نیم باوری به دین و صد البته توهم هولناک به دین سیاسی با تفاسیر خود ساخته /پرداخته از اسلام جهل و نفرت و انتقام، جان کندند و از این حکومت خونبار دفاع کردند، یا تبدیل به سرباران سپاه یعنی میلیاردرهای کنونی مافیای بیت رهبری شان شده اند یا در حاشیه به نواله ی ناگزیر گردن نهاده اند. و رسیده اند به امروزی که دیگر جز غرق شدن یا غرق کردن در منجلاب متعفن همان دین شان ندارند چرا که فساد و ریاکاری و جنایت و غارت، فرصت هر چرخش برون رفتی از همه شان گرفته است.
اسلام در سرزمین ما هیچگاه به این ملموسی و آشکاری، به پلیدی و تباهی و نفرت شناسانده نشده بود که همه ما شاهد آنیم. آنچه که از جنایتهای سالهای نخست اسلام در ایران خوانده بودیم، هیچگاه به این ملموسی و درک عینی از اسلام برای مردم ما نبوده است. هیچ نقطه ی مقدس و روحانی ی دیروز ی نیست که یا اسباب سرافکندی باورمندانش نباشد یا تمسخر همه ی مقدساتی که تا پیش از این حکومت نیمچه اعتباری در نگاه مردم داشته است.
نمونه های قتل و غارت و شکنجه و تجاوز از یک سو و ثروت اندوزی های نجومی و فاصله ی طبقاتی هولناک در حکومت اسلامی از سوی دیگر، بگونه ایست که مردم بجان آمده را از هرچه دین و مقدسات دینی بیزار می کند. اگر دیروز به هر دلیلی( نا آگاهی، بی پناهی، توهم، هرچه که بنامی اش!) مسجد و امامزاده و عزا و زیارت! اسباب آرامش توده ی مردم بود، امروز رنگ ریاکاری و دین فروشی و چاپلوسی برای هزار چشم داشتهای سیاسی/مالی/خوشخدمتی به جنایت و جانی، گرفته است. هر نشان از این دین و از این حکومت مایه ننگ و نفرت و بیزاری شده است. پدر و مادری که شاهد بخون کشیده شدن جگرگوشه هاشان هستند، و هیچ ملجاء و پناهی برای دادرسی نیست، چگونه چنین نظامی الهی را برتابد. سالمندانی که در زندان چنان در وضعیت هولناک بسر می برند، حتی تجاوز و شکنجه می شوند! چه معیاری از این باورِ جهنمی بجای می نهد! جن گیر و مرثیه خوان و هر بی سر و پای لمپنی، جاه و مقام گرفته و هر فرهیخته و اهل علم و دانشی یا در زندان یا فراری شدند، چه جای تطهیری از این دین و از این حکومت خونبارش می نهد. شریفترینهای این اب و خاک بدست مشتی لمپن به خاک و خون کشیده می شوند، حتی آیت الله های این دین و این حکومت هاج و واج مانده اند از چنین مارهای هفت خطِ جنایتکاری که از آستینشان بیرون آمده اند.
حکومت اسلامی با چنین عملکرد جنایتکارانه به مرحله ای رسیده است که حتی هیچ یک از این حکومتیان به چیزی جز منافع خود نمی اندیشند و صد البته چگونه حفظ آن و یا در امان بودن از عواقب آن که همه شان را در کابوس هماره نگه داشته است.
امروز به مرحله ای رسیده اند که هر چه گیرشان بیاید، غارت می کنند! هر چه بتوانند می دزدند! اصلن هم فرق نمی کند که از که یا چه باشد! هدف چاپیدن و چاپیدن و دزدیدن از این خوان به یغما رفته است. اینهمه نشان از آن دارد که این حکومت خود نیز به سرنگونی خود باور دارد. خودشان می دانند که شانسی برای ماند و ادامه ی حکومت ندارند. بلبشویی ها و غارتها و ماست مالی کردنِ غارتها، همه و همه نشاندهنده ی چنین مرحله از پریشانی و فروپاشی است.
همه ی کسانی که در این حکومت جهل و جنایتند، به نوعی انتظار برای فرار دچار شده اند. هرکسی خود را بسته و بگونه ای برای فرار از آتش خشمی که کابوس هماره شان بوده، آماده شده اند. چنین انتظاری با انتظار مردمی گره خورده که رویدادی را برای هر لحظه انتظار می کشند. رویدادِ اینکه از چنگال خون اشامان حکومت اسلامی، رهایی می یابند. اما همین انتظار در جامعه خود فاجعه بارتر از هر بلایی است که بر سر ملت و مملکت آوار می شود. در چنین حالتی است که مسئولیت و بخود آمدن همه ما را هشدار می دهد. هشداری که باید خود سرنوشتمان را بدست بگیریم و از چنین حکومت پریشان و دزدان ِ فرصت طلب رها شویم.
اعتصابهای کارگری، اعتراضات کارگری، اعتراضات دانشجویی، بیکاری و تعطیلی کارخانجات، بلبشویی در تجارت و بازار، گرانی ها و بی پناهی ها، فقر و گرسنگی، نافرمانی های مدنی به اشکال مختلف، همه و همه نشان از یک رو در رویی ی اجتناب ناپذیر دارد. تا کنون تنها نقطه ی منسجم و متمرکز در حکومت اسلامی، دولت در سایه ای بوده است که رهبر ابله اش می کوشیده از آن طریق همه ی توان و امکانات را در سرکوب و ماست مالی کردن و ریاکاری بکار گیرد تا شاید از این مرحله جان به در برد. اما در آن دولت سایه هم بسان آب در لانه مورچگان رسیده باشد، بهم ریخته است. آشفتگی در کردار و گفتار این جانیان، بر همه آشکار است. هیچ تحلیل و سیاست و برنامه ای منطبق با شرایط کنونی ندارند مگر بحران زایی و مخالفتهای کور و سرکوب کردن همه ی آنچه که در مقابلشان می ببنند. آشفتگی و پریشانی، دست و پازدنهای آنان از وحشت سرنگونی چنان شده است که حتی کسانی که توان بقای این حکومت و نجاتشان را نیز داشته اند، از گردونه خارج کرده اند. چنین دست و پازدنی گویای آشکارِ به آخر خط رسیدن این جانیان است.
اعتراضات و اعتصابات و نافرمانیها را هرچه بیشتر به هم پیوند دهیم. امروز میهن ما به تلاش مسئولانه و همبستگی ی فراگیر ملی ما، بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد. نگذاریم بلاهت وُ وقاحت وُ ریاکاری وُ غارتهای ویرانگر این حکومت بیش از این فاجعه ببار آرد.
با مهر
گیل آوایی
18 مهرماه 1390
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر