جمعه، مهر ۱۲، ۱۳۸۷

خیانت - داستان کوتاه - گیل آوایی

"این روزها
با هرکه دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم
که دیگر وقت خیانت است[1]"

-
 چی!؟ شعره!؟

- آره!
-
از کیه!؟- نصرت رحمانی
-
نه!
-
باور کن!
-
یعنی چی وقت خیانت است! چرت گفته!
-
چرا چرت گفته!
-
آخه کی می گه خیانت درسته! این نصرت رحمانی هم!
-
تا حالا نشده که یک نواختی و تکرار چنان دلتو بزنه که عاصی بشی! نشده یه تغییری، تحولی، دگرگونی ای بخوای! چیزی که از حالت تکرار و مرداب گونه بودن که عاصی شده ای، درت بیاره! اینکه هرچی باشه الا اون تکرار و یکنواختی ای که خسته ات کرده!؟
-
خوب آره ولی نه خیانت! نه به گند کشیده شدن
-
مگه گرفتار اومدن در یه چرخه تکرار گندیدن نیست!
-
نه
-
آها! پس مشکل همینجاست!
میدونی گاهی دلم لک می زنه واسه اون دلهره ها و هیجان و پر کشیدن احساس، اون حال و هوای دلبرانه و عاشق شدن، دوست داشتن، خواستن، اون عطش سیری ناپذیر دیدن و با هم بودن! ولع یه بوسه! وای واسه اون لحظه ی طلایی ای که هزار بار جون به جونت شده باشه و بهت دست بده که دستی به دست یار بدی، اون گرمی آتشفشانانه ی آغوش و بوسه ی بی مثال از لب یار! چقدر دلم لک زده واسه اش!
-
یه جوری حرف میزنی که آدم همینجا تونبونشو میاره پایین!
-
خوب بیار پایین اگه خوش بحالت میشه!
-
جان مادرت از خیر تونبون ما بگذر!
راستی خودمونیما! خیلی وقت بود که اینجور خندیدن ازت ندیده بودم!
-
آخه یهو چیزی گفتی که هیچ واکنشی جز خنده ی اینچنینی نمیشد.
-
حالا چرا گیر دادی به این شعر نصرت
-
خوب محشره!
-
همچین خبرام نیست! خیانت کجاش محشره!؟
-
آخه خیانت رو باید یه جور تعریف داشته باشیم که با منطق حسی و فکری شاعری که این شعر رو گفته همخوانی داشته باشه. اینجور که تو داری می گی خیانت همونی یه که تو فرهنگ ما و مردمانی مثل مردم ما معنی داره اما همین خیانت جای دیگری مثلا اروپا خیانت نیست.
-
خوب ما خیانت رو تو فرهنگ خودمون معنی می کنیم و از اش یه تعریفی داریم.
-
درسته! من که منکرش نیستم اما
-
اما چی
-
اما آدم که همیشه در یک سنت و فرهنگ و آداب و رسوم با همه جنبه های خوب و بدش نمی مونه! درک امروزمون از رابطه ها با درک دوره های پیش مثلا فئودالی و ماقبلش خیلی فرق کرده. نه!؟
-
خوب!؟
-
رابطه ها هم با اون محتوا و تعریف و مناسبات فرق کرده
-
خوب
-
خوب یعنی اینکه خیانت هم تعریفش فرق کرده دیگه!
-
خوب
-
چی می گی هی خوب! خوب!
-
منظورم اینه که با این حرف کجا می خوای بری!؟ یعنی زنده باد خیانت!
-
آره! چرا نه !؟
-
ای بابا! تو دیگه وضع ات خیلی خرابه! اینجاشو دیگه نخونده بودم!
-
صبر کن! یهو نپر به یه نتیجه که اصلا منظورم نیست! ما نباید زود قضاوت کنیم. چه ایرادی داره اگه در مورد حتی بدیهی ترین چیزی، یه لحظه فکر کنیم ممکنه درست نباشه! ممکنه یه جور دیگه اش هم باشه!؟
-
عزیز من! ساده ترین شکل اینه که من زن دارم و بخوام با زن دیگری هم باشم!
-
اینی که تو داری می گی! همون رابطه ی تعریف شده فئودالی یه! مثلا اگه بگم که زن تو همزمان که زن تویه با مرد دیگه ای هم باشه!
-
چی!؟
-
غیرتی نشو جان مادرت! داریم حرف می زنیم
-
مواظب حرف زدنت باش
-
آها! باشه! فرض کن، یکی! ها!؟ یه انسان دیگه زنش همزمان با شوهرش، مرد دیگه ای رو دوست داشته باشه و رابطه بگیره! ( انگاری عادت کردیم که " مرگ خوبه واسه همسایه!" تو " زیر سیبیلی رد کردن " همه مون استادیم!)
-
بابا ول کن جانه مادرت! اینا مسئله ی من نیست. داری چرت می گی
-
ا چی چی رو چرت می گم! تا حالا نشده با زن دیگه ای لاس بزنی!؟ تا حالا نشده زن دیگه ای ببینی و وسوسه نشی که ببوسیشو حسرت در آغوش گرفتنشو داشته باشی!؟ تا حالا نشده زن شوهر داری رو ببینی که مرد دیگه ای رو چنان وسوسه می کنه که..! چنان دلبری می کنه که .....
-
شاید مشکلی توشون باشه
-
حالا به هر دلیل! شده یا نه!؟
-
خوب آره!
-
اینجاشو چی می گی!؟ بازام میگی خیانت!؟
جواب بده خوب! این یکی از همون تکرار وحشتناکی یه که ادم احساس می کنه که دیگر وقت خیانت است...
-
این دیگه خیانت نیس
-
گفتم که
-
چی گفتی
-
هرچی که دلت میخواد اسمشو بذار. یه چیزی که عاصی می کنه آدمو. چیزی که آدمو تو یه چرخه تکرار خفه کننده ای چال می کنه. حالا تو هرچی میخوای اسمشو بذار یا دلیل بیار. تکرار، یک نواختی، تهی بودن، بی محتوایی، تهوع آور، خیلی چیزای دیگه! تا حالا شده به چهره زنت نگاه کنی و یه لحظه بیاد بیاری دوره ی پیش از ازدواجتو! دوره ی دلبری، دوره عاشق شدن، دوره ی خواستن، دوره ای که واسه یه لحظه با هم بودن، واسه یه درآغوش کشیدن هم جون بلب می شدی!؟
-
خوب
-
همین دوره رو مقایسه کن به رابطه ی یک نواخت، خالی، اجبار، حتی بی محتوا
-
ولی واسه من اینطور نیست
-
بهتر
-
ولی ممکنه که واسه خیلی ها اینطور باشه! نه!؟
-
آره خوب!
-
همین دیگه! باز هم براساس همون که مرغ همسایه غازه! تصور کنیم که اینطور هم ممکنه باشه
-
گوشه نزن
-
باور کن منظورم گوشه زدن به تو نیست! اشاره به فرهنگ گهی ای یه که داریم
-
آخه تو چی داری می گی!؟ تو که زن نداری!
-
ای بابا چه فرق می کنه! تو به چیزی که می گم فکر کن جواب بده
-
جواب چی بدم! اینقدر فکرای الکی می کنی که زده به کله ات!
-
اصلا هم اینطور نیست! تازه کاش زده بود به کله ام!
-
خوش به حالت بود! آره!؟
-
چه جور هم!
-
حالا چرا به فرهنگمون می گی فرهنگی گهی داریم
-
بیا حالا درستش کن!
-
خوب تو گفتی الان
-
ببین این چیزایی که هست حال آدمو به هم می زنه. رابطه ی آدما با فرهنگی که داریم. یه جور مثه کبک سر تو برف کردن و خود به ندیدن و نفهمیدن زدن! اینو می گم
-
همه جا هست. هرجا یه جوری با یه تعریفی
-
من با هرجا کاری ندارم.
-
مگه میشه!
-
چرا نه؟
-
تو انگار تو یه دنیای دیگه ای داری زندگی می کنی! یه دوره ی دیگه ای! باباجون تو این دوره و زمونه، همه به هم پیوسته ان. دنیا روز به روز کوچیکتر داره میشه. یه گوشه ی دنیا زنی سنگسار میشه، گوشه ی دیگه دنیا اعتراض و اعتصاب و هزار کار صورت می گیره.
-
اصلا ما در مورد چی داریم حرف می زنیم!؟
-
خیانت
-
پس این شعر و ورا چی یه می گیم
-
داریم حرف می زنیم
-
وقتت باد کرده!
-
خوب داریم حرف می زنیم
-
این که حرف نیس
-
پس چی یه
-
ای بابا
-
ای بابا نداره! داریم حرف می زنیم
-
ولی من نمی خواستم فقط حرف بزنم
-
پس چی می خواستی
-
صبر کن ببینم
-
یعنی چی
-
تو چی پرسیده بودی؟
-
پرسیدم چرا به فرهنگمون اینطوری نگاه می کنی
-
نه این منظورم نبود
-
پس چی
-
یه چیز دیگه پرسیده بودی
-
دوره فئودالی!؟
-
نه بابا تو هم!
-
پس چی
-
آها! خیانت
-
نه شعر نصرت رحمانی بود
-
همون
-
که چی
-
ول کن
-
چرا
-
دیگه از سرم پرید
-
چی
-
همون
-
همون چی یه
-
ای بابا ول کن
-
خوب بگو
-
دیگه از سرم پرید
-
چی پرید
-
حال و هوای شعری که می خوندم
-
این دیگه پریدن نداره
-
میشه گیر ندی
-
چی رو

.

ناتمام



[1] از زنده یاد نصرت رحمانی

.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...