پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۷

داستان هزار خیال ( بخش نخست )



شاید هزاربار هواپیمایی را در ذهن اش تجسم کرده بود که بمب اش را به اشتباه بر روی تنها پل تخم مرغی محله اش انداخته بود.
انگار که هوایپمایی مثل اجل معلق از گرد آسمان رسیده باشد و هیچ جایی گیرش نیامده باشد الا همان پل تخم مرغی در آن گوشه پرت ناکجا آبادی که تیر غیب سراغش را گرفته باشد.
پل تخم مرغی ای که هنوز یک پای آن مانند شبحی بر یک سوی رودخانه، دل آدمی را خالی می کرد. آجرهای صاف و مقاوم و سختش ردیف ردیف بر روی هم قرار داشتند که هر کدام به سه وجب دستش می رسید و از لابلای آنها درختچه های انجیر سر در آورده بودند.
تکه بزرگ دیگری از آن، بهترین جای نشستن اش شده بود تا هر روز بر روی آن بنشیند. سیگاری بگیراند. جاری آرام اب را بنگرد و انتظار افتادن ماهی در قلاب هزار گره ای اش. قلابی که یک سر آن فرو رفته در تن پر پیچ و تاب کرم خاکی بود تا ماهی بفریباند. سر دیگرش به نخ نایلونی پراز کلاف سر در گم بود که به انتهای لوله ای بسته شده بود. لوله ای که با هربار تکان خوردن چنان ناله ای از آن بلند می شد که با هر ناله اش آه از نهادش در می آمد که ای دل غافل نکند که بشکند!
و با همین لوله و کلاف سردر گم و قلاب، کارش نشستن بر تکه ی بجای مانده از پل خراب شده از بمب باران جنگ جهانی دوم بود و گرفتن ماهی ای که همیشه برخلاف تصورش به قلاب گرفتار می آمد. هربار هم زمزمه می کرد که اگر این ماهی بخت برنگشته باشد، حتما کور است!
شاید هزار بار پیش از آنکه قلاب اش بجنبد وچوب پنبه ی بسته شده به نخ نایلونی درازش که او را تا عمق رودخانه می برد و وا می داشتش تا از هر جای دور و بر تکه پل رها شده را بکاود، تکانی بخورد، خیال می بافت و ارزوی گرفتن ماهی سفیدی که همتا نداشته باشد اما از بد روزگار بدترین اش هم گیرش نمی آمد،
شاید هزار بار شده بود که از پس آن همه خیال بافی، کپوری گیرش می آمده که دستش نمی رفت قلاب از دهانش بکشد. ولی باز هم با هزار غر زدن و بی میلی و وا رفتن از آنهمه انتظار که باز کپوری گیرش آمده که حالش از دیدن آن مثل هر بار به هم می خورد، قلاب از دهان بدشانس ترین ماهیان آن رودخانه که گیر چنین ماهیگیر هزارخیالی گرفتار شده، می کشید.
شاید هزاربار باخود گفته بود که برپیشانی اش نوشته اند سرنوشتی را که هزار بار به تغییر آن برخواسته بود و هزار خیال بافته بود اما نشد انچه که همواره می خیالید! وباز هم باهزار تلقین و جستار موشکافانه که جاذبه هایی بیابد که مجابش کند این چنین نیز خوبیهایی دارد که بتوان با آن کنار آمد، گردن می گذاشت و می شد بخشی از ناگزیری هزار چیزی که به گریز می جستش اما به ناگزیر تحمیل می شد.
مثل همین همزاد. همین همزاد سالهایی که شاید هزار بار پیش از جفت شدن با او اینکه مثل یابویی سرکش به مادیانی گیر دهد،یا گاه به گاه حالی و هوایی و هوسی به رمانَدَش، بگونه ای که بی هوا سوارش شود و بزند همان جایی که دیگر از آن ذهنیت های آنچنانی نداشت و همان می شدکه هوس انگیزترین نماد همه حس شهوانی اش را فوران کند،
که این بار نیز با هزار جستار به هزار تلقین، با آن چنان کنار آمده بود که انگار باز با همان تکه پل باقی مانده از بمب باران جنگ جهانی دوم کنار آمده که میانه ی رودخانه ی محل خودنمایی می کرد و چونان تخت همیشه برقرار پادشاهی اش می نمود که بر آن می نشست و بر آب و رودخانه و گذر هر خش و خاشاک را نظاره می کرد و صد البته خیال هزارباره از بدام افتادن ماهی سفید بی مانندی که هیچگاه هم گیرش نیامده بود جز همان کپور بخت برگشته ای که درمیان بی میلی و غرزدنهای او جان می داد.
یک بار از هزار بار هم نشده بود که فحش و بد و بیراه نثار خلبان هواپیمای جنگ جهانی دومی نکرده باشد که آمیخته به خوش آمدنی نباشد از اینکه جایی مناسب نشستن اش را فراهم کرده است وباز یک از هزار بار هم نشده بود که پوزخندی نزند به بمباران کردن پلی که از این آفتاب تا آن آفتاب، ملخی هم از آن عبور نمی کرد.
شاید هزار بار به این نتیجه رسیده بود که پل را برای این ساخته بودند که خلبانی از بیدادسرایی بلند شود با بمبی همراه اش و بیاید آن گوشه از جهان که هیچ دخلی به خاک و آب و باد دیار او نداشت، بمباران کند و چنان جایگاهی برایش آماده کند که بیاید و بنشیند و هر روز با هزار خیال چند و چون هواپیما و پرواز و بمباران یک پلی که از این آفتاب تا آن آفتاب حتی ملخی هم از آن عبور نمی کند، حلاجی کند.
شاید هزار بار به نظم جهان و سیاست و این همه جنگ و جدال و بر سرهم پریدن و کشت و کشتار، نفرت و لعنت نثار کرده بود و شاید هزار بار به هربار پوزخندی که چه جایی گیرش آمده است.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...