شنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۱

هم درد، ای هم داغِ من، روز سیه میدان بیا - گیل آوایی

29 دسامبر 2012 نهم دیماه 1391

همدرد، ای همداغِ من، روز سیه میدان بیا
سر در گریبانی چرا، خشمی، ستم سوزان بیا

ما داغ لعنت خوردگان میدان گریزان نیستیم
در رزمِ با نامردمان، هم با دل وُ هم جان بیا

تا کی بزنجیرِ ستم سرمایه ها را جان دهیم
تاوان زجانِ ما چرا!؟ برخیز چون شیران بیا

ای داد از ناداری ای فریاد از فقر و ستم
همرزم من، همراه من، با چنگ وُ با دندان بیا

گردن نهادن تا به کی، زیر ستم ماندن چرا
برکن ز بُن کاخِ ستم، دردی چنین، درمان بیا

دشمن ز نادانیِ ما، بنگر زما خون می خورد
خونخوار باید سرنگون، همداغ! مُشت افشان بیا

ما داغ لعنت خورده ایم، بی چیز چون زنجیر خویش
بگسل زپا زنجیر را، میدان  سلحشوران بیا

شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۱

اسلامی که با قتل و تجاوز و غارت و فقر ایرانیان برپا بماند، به درد مستراح هم نمی خورد! -گیل آوایی



این یاداشت را در بایگانی کارهای نیمه تمامم یافتم و نمی دانم چه تاریخی نوشتم. هر چه هست، آن را با شما خواننده وبلاگم، قسمت می کنم.
با مهر
گیل آوایی
.
اسلامی که با قتل و تجاوز و غارت و فقر ایرانیان برپا بماند، به درد مستراح هم نمی خورد!

جنایت تا کی و کجا می تواند توهم ماندگاری تبهکاران ِ الله را  در قدرت داغ کند!؟ تا کی و کجا حکومت جنایتکار اسلامی می تواند با سرکوب خونبار و غارت ِ دار و ندار ملت دوام آورد!؟ سراپای این حکومت را ریاکاری و توهم و دروغ و جهل و جنایت گرفته است. مشتی آیت الله های خرافه مست، خود را به بلاهت بدتر از هر ابلهی زده خیالشان برداشته که حاکمیت چنین ماندگار است و ملت نیز سر در لاک تحقیر و فقر و هزار بلای خانمانسوز وامی ماند و آب از آب تکان نمی خورد! نمونه های این بلاهت را به آشکاری می توان از آن خامنه ای ابله گرفته تا ساده ترین عمامه به سر ِ ساندیسخور مشاهده کرد. فقر بیداد می کند. غارت ِ هست و نیست ملت بدست سرباران سپاه به هزار شکل بی سابقه ادامه دارد. خامنه ای شعر می خواند، رئیش قوه قضائیه اش آشکارا دروغ می گوید و ناحق را حق و جنایت را انکار می کند و وزیر و رئیس اش در بلبشویی ِ ابلهانه تر از همه شان، وضع را کاملن عادی می بیند و ایران را امن ترین کشورها می داند، تو گویی نه تجاوز جمعی ای صورت می گیرد نه قتلی در روز روش اتفاق می افتد نه کودکی در خیابان می خوابد و نه خیل ِ کارگرانی که ماه ها حقوق نگرفته اند! صنایع کشور خاک می خورند! واردات هر بنجل چینی همه کشور را به خاک سیاه نشانده است و گاز بیهوشی حتی از چین می آورند و جان مردم می گیرد و هیچ مرجع و منبع و رئیس و مسئولی پاسخگوی اینهمه بی کفایتی و بی مسئولیتی نیست و اسلام تاب می دهند و یا حسین یا زهرا، خیانت بار می کنند!
و اینهمه را عدل علی و قسط و برابری و رحمت الهی و معجزات اسلامی می دانند و مست ِ جنایتهای خود قدرت تاب می دهند! و از هرچه قرآن و آیه و امام و نماز و صاحب زمان، حال مردم بهم می خورد! اینهمه جنایت و خیانت و بلاهت!؟
پول یا مفت نفت را از چین و ماچین گرفته تا سوخته ترین دیکتاتورها و ابله ترین و ارتجاعی ترین نیروهای خاک بر سر ِ منطقه بذل و بخشش می کنند و اسمش را اقتدار اسلام و صدور انقلاب ننگین شان نام نهاده اند!
اینهمه سرمایه گذاری در سوریه ی اسد ِ قاتل، از خون و جان و مال ملت کرده اند اما می بینیم که این حکومت به کجا می رود! چمدانهای دلار از افغانستان گرفته تا حزب الله قاتل و نوار غزه ی حماس! روان کردند و حتی جیره های مستمرانه ی 250 میلیون دلاری به حماس باج دادند، چه طرفی بست برای این جانیان و به کجا رسیده است!؟ امروز همین حماس هم یک انگشت نشانشان نمی دهد! با چنین پیامدی، تکلیف چین و ونزوئلا و پرو سودان و لیبی و ........معلوم است!
آیا یک وجدان شرافتمند در این حکومت اسلامی نیست!؟ آیا آیت الله هایی که بر تشکچه نرم و اتاق گرم و غذای مفت و عبا و عماه ی بلاهت، دل مشغوله ی کمر پایین دارند و به تباهی و سیه روزی کشیده شدن ِ یک ملت و مملکت ریش و سیبیل بی غیرتی شان را تاب می دهند، نمی دانند که این لباس روحانیت خونبار و خیانت بار و جنایتبار شده است!؟ آیا نمی دانند که یک ملت و مملکت را چنین به عزا و ماتم کشانده اند!؟ آیا اینهمه جنایت و خیانت بس نیست که ذره ای از شرافت و راستگاری و تقوای ناداشته شان را بگیراند!؟ آیا از این ملت و مردم خوردند و گردن کلفت کردند و چنین به حقارت و فقر و فلاکت کشاندشان!؟ این رسم و آیین اسلام نکبتبارشان را چگونه تفسیر می کنند!؟ خودشان را به خریت زده اند و به موی بیرون آمده از زیر روسری یک زن فریاد می کنند اما جنایت و قتل و غارت یک ملت و یک مملکت را نادیده می نهند! آیا لاپوشانی و نادیده گرفتن و ناگفته گذاشتن  این جنایتها و خیانتها، واقعیت هولناکی که همین حکومت ننگین اسلامی به مردم داده است، تغییر می دهد!؟ همین دینتان عین سیاست تان و سیاست تان عین دین تان است!؟
دیروز حکومت نمی کردید، چنان عربده کشیدن تان بود، سه دهه حکومت می کنید. حکومتی که در هیچ دوره از تاریخ سیاسی کشور چنین امکانات گسترده و پشتیبانی های بی دریغ و اعتماد مردم سابقه نداشته و شما روحانیت داشته اید! می بینید چه آتشی به جان این ملت و مملکت انداختید!؟ با اینهمه آشکاری خیانت و غارت و جنایت هنوز وقیحانه عربده های آخوندها و آیت الله ها و مراجع جاری است تو گویی این مملکت و این ملت وجود خارجی ندارد که چنین به دست مشتی تبهکار اسلامی که بدست همین روحانیت پرورانده شده و بر جان و مال مردم حاکم کرده اند، ایران می سوزد و آینده ی ایران در قهقرای متعفن روحانیت شوم و خرافه مست، به تباهی و سیاهی هولناک می رود.
با چنین دست آوردهای خونبار و انسانسوز، اسلام در میهن من ماندگار نیست! اسلام گریزی هیچگاه در تاریخ اسلام در ایران، چنین سابقه ای نداشته و ندارد که در همین سه دهه ازحکومت اسلامی رخ داده و می دهد. با چنین اسلام گریزی و با چنین تبهکاری و ریاکاری و دروغ و جهل و جنایت، کدام ابلهی در جهان است که اسلام شما جانیان را بپذیرد که از جان و مال این ملت و مملکت برای صدورش مایه می گذارید!؟
حکومت اسلامی، چه بخواهید چه نخواهید، سرنگون می شود. سرنگونش می کنیم.  گوشتان را باز کنید چشمتان را برای یکبار هم شده مثل یک آدم مسئول باز کنید! حکومت اسلامی نابجا، ناروا و نا خوانا و نا همسو با زمان و مکان امروز است. یک لحظه حتی در خلوت خود به خودتان بیایید اینقدر بر طبل بلاهت و خرافه و توهم تان نکوبید! ایرانی محال است از شما جانیان بگذرد. ایرانی محال است چنین حکومت و چنین وقاحت تبهکاران را بر تابد. بادی که در ایران کاشته اید، دیر یا زود طوفانش را درو خواهید کرد! تاریخ میهن من بهترین گواه این ادعاست!

نفرت بر آن حسین که ضریحش زخوان ماست - گیل آوایی



نفرت بر آن حسین که ضریحش زخوان ماست
از غصب وُغارتِ هر آب و نانِ ماست

بس کربلا شده است وطن، نینوا وُ شام
بیدادِ دینِ حسین  در خاوران ماست

گنبد زخون ما که طلا کرده برده اند
نفرت بر آن حسین که از قاتلان ماست

دین حسین که جهل و جنایت کند به پا
بیزاری بر حسین که دینش فغان ماست

شلاق گشته حسین یا حسین، اوین
داغ جنایتش به پیکر پیر وُ جوان ماست

دینش به خاک ما  چه جنایت کند به پا
نفرت بر آن که چنین در زمان ماست

ای بی خرد که بهر حسین سینه می دری
صدها بخون نشسته زدین مردمان ماست

پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۱

سفره ات خالی، ضریحِ مردگان را زر کنند - گیل آوایی






سفره ات خالی، ضریحِ مردگان را زر کنند
مرده خویان این چنین نابخردان را خر کنند

تا بلاهت هست، کسبِ مُرده خویان سکه است
می خورند وُ می برند وُ یا حسین عرعر کنند

صد هزاران اکبر و اصغر به دار آویختند
خاورانها شد وطن، از کربلا بدتر کنند

جانی اند جانی، چه داری چشمِ بهروزی، هوار
کاین پلیدان تیره روزی از برایت بر کنند

رسم شاه ما چنین رسم تشیع کرده اند
تا ولایت عهدیِ صاحب زمان را سر کنند

خانه  ویران را خیابانخواب شد ویرانسرا
کاخ، ملایان زخود با وحی پیغمبر کنند

ای دریغا دین زفقرِ مردمان شد راهکار
ناکسان دینجامه را از بهر آن در بر کنند

آن که او را سرورِ آزادگان نامیده اند
رسمِ زندانیِ تو، آری دو چشمت تر کنند

بارگاهِ مردگانِ وهم شد خشتِ طلا
بس ریاکاران امامان لوطی وُ عنتر کنند

آدمی در ذات خود دینی نمی آرد بکار
هر چه آید از بدِجهل است، جاهلتر کنند

چشم بگشا زین پلیدان جز بلاهت نیست، نیست!
هر چه هست از بهر چاپیدن شما را خر کنند!

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

باری بی غیرتان که حاکم خاکند، غیرت چه حاجت است!؟ - گیل آوایی



آن کس که سینه درانَد به غیرتش،
بی غیرت است!
باری بی غیرتان که حاکم خاکند،
غیرت چه حاجت است!؟
دینِ خدا عبادتِ زاهد، فریب گشت!
هر جا که بنگری،
زآیتِ دینش جنایت است!
دیگر به پرده نیست جهلِ خدا،
بی خرد!
ببین!
زاین دینِ نفرت است!
که ایران قیامت است!
عدل علی که وعدۀ هر بام وُ شام بود!
مقتول، قاتل وُ قاتل قضاوت است!
قرآن چنین شده است زبان، تازیانه را،
زان آیه ها بشر به جنایت، حماقت است!
ای وای روزگار هر آن کس که سیل اشک
بارد از این جنایت وُ دینی که غارت است!

08دسامبر2012

پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۱

دردا چنین که خون شده است روزگار ما - گیل آوایی

دردا چنین که خون شده است روزگار ما
خوش باوری ِ ما ست که شد انتحار ما

دین ریا به آیتِ جهلش چه ها نمود
کز او خزان و عصرِیخی شد بهار ما

از گورها بدر آمد خرافه، شرع
دردا بخون نشسته چنین شد قمار ما

آن سادگی نبود! حماقت زماست! ما!
کان ابلهی که مویه کند شامِ تار ما

میهن دوباره آتش تازی گرفت و سوخت
ای وای ما که آیۀ جهل است به کار ما

نابوده، بود شد از انتحار خلق
آه دین نفرتی که بریده است دمار ما

ای مرده خوی که تازی شدی حقیر
بنگر که دین توست نفرت هر کارزار ما

پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۱

انرژی هسته ای نمی خواهیم! چرنوبیل دیگری نمی خواهیم! گیل آوایی


حکومت اسلامئ در ايران نه بخاطر منافع ملت ايران و نه بخاطر توسعه تکنولوژئ و علم ودانش بدنبال انرژی هسته است! بلکه فقط و فقط بخاطر بقاء حکومت جنايت کارانه اش انرژی هسته ائ را سرپوشئ برای دست يابئ به سلاح هسته قرار داده تا در پناه آن   از سقوط محتوم خود در امان بماند.
انرژی هسته ائ بمراتب فاجعه بار تر از حکومت استبداد مذهبئ در ميهن ماست . و تلفيق اين دو در قدرت هار و تبهکارانه ی حکومت اسلامی ميهن ما را تا نسلها   اسير واپسگرايی و خرافه پرستئ و جهل و جنايت خواهد کرد.
حکومت اسلامئ در معادله کنونئ سياست جهاني، بويژه استراتژی غرب( آمريکا و متحدانش) در خاورميانه، راهی جز دگرگونئ و سقوط ندارد. نه می تواند هم سو با سياست غرب در خاوميانه باشد و نه توان مقابله با تحولات ناشئ از اين سياست را دارد، لذا تنها راه بقاء حکومت اسلامی مسلح شدن به سلاح هسته ای و باج گيرئ از غرب برای ماندن بر سر قدرت است.
حکومت اسلامی به دروغ تکنولوژی هسته ای را در جهت منافع ملئ ايرانيان اعلام مئ کند چه اين حکومت هيچگاه با منافع و حقوق ملئ ايرانيان هم گامئ و هم سويی نداشته و با همه تاريخ و فرهنگ و آيين ايرانی دشمن است. حکومت اسلامی فريبکارانه شعارهای کنونی را سر مئ دهد!
از رهبرش گرفته تا رييس جمهورهای رنگ و وارنگش و از نماينده کذايی مجلسش تا امامان جمعهء باد به پرچمش دروغ مئ گويند!
انرژی هسته ای نه فقط برای ايران که برای هر کشورئ زيانبار است. انرژی هسته ای برای بشريت زيانبار است. و زيانبارتر اينکه اين تکنولوزی در دست نالايقانی باشد که از چاه جمکرانشان الهام مئ گيرند و سياستشان را استخاره های ابلهانه تععين مئ کند!
امروزه هر کشور پيشرفته ئ صنعتی در حل مسايل ناشئ از تکنولوژی هسته ای ( نه فقط سلاحهای هسته اي!) وا مانده اند و   افکار عمومی را از حقيقت فاجعه ای که در انتظارشان است بئ خبرنگه داشته است.
جدا از خطرات ناشئ از تصادف يا خرابکاری در مراکز انرژی هسته ای که حتی فکر کردن به آن فاجعه بار است بلکه   حتی اگر همه چيز بصورت ايده آل پيش رود باز هم حل مسايل مربوط به انرژی هسته ای و چند و چون فنی آن ( زباله های نيروگاه های هسته ای و انبار کردن آنها و .......) بئ پاسخ مانده و در واقع هيچ کشوری   راه حل سالم و بئ خطری در چنته ندارد! با اين شرايط حکومت اسلامی با اين حد از پای بندی اش به اصول انسانی و مبانی علمی و منطقی که حتی از برآورده کردن ساده ترين حقوق ملت ايران که هيچ بلکه حتی گله های پيرو خود وا مانده است چگونه مئ تواند از عهد مسايلی برآيد که کشورهای مترقی و صنعتی غرب هنوز در حل آن عاجز مانده اند!؟
وظيفه ملئ و انسانی و اخلاقی ملت ايران است که سرنوشت اين رژيم را رقم زند و خود و نسلهای آينده را از فاجعه جنايت بار حکومت اسلامی رهايی بخشد. ملت ما بايد بداند که هيچ سرباز خارجی برای تامين منافع آنها خونش را بزمين نخواهد ريخت و هيج سياست مدار خارجی از منافع   انها دفاع نخواهد کرد و هر نيروی خارجی که با تکيه به نيروی نظامی سقوط حکومت اسلامی را فراهم سازدمنافع خود را تامين خواهد کرد و سرنوشت ايران تابعی از منافع آنان خواهد بود!
تنها راه برای برون رفت از بحران جنون آميز حکومت اسلامی به ميدان آمدن همه ايرانيان و بدست گرفتن سرنوست خود بدست خود است.
مقاله ی زيررا از مجله گرين پيس ترجمه کرده ام که در رابطه با انرژی هسته ای و فاجعه نيروگاه اتمی چرنوبيل است. از هم ميهنان عزيزم درخواست می کنم اين مقاله را بخوانند و کمی بيانديشند که داشتن نيروگاه هسته ای چه فاجعه ای را برايمان در پی خواهد داشت.
با مهر
گيل آوايي
۲٨ مارس ۲۰۰۶ هلند

انرژی هسته ای نمئ خواهيم! چرنوبيل ديگرئ نمئ خواهيم!

قربانی فاجعه چرنوبيل بودن بيش از فقط يک شماره بودن است. غالبا به مفهوم رنج بردن از بيماری ناشئ از صنعت کثيف، خطرناک است که هنوز با صرف ماليات پرداختئ شما توسعه مئ يابد.

اين آنيا است. او بيشتر از يک شماره معنی می دهد.

آنيا درسال ۱۹۹۰ در "زاکو پی تيه"، روستايئ که از فاجعه چرنوبيل در سال ۱۹٨۶ آسيب ديده، به دنيا آمده است. يک تومور سرطانی مغز، در سن چهار سالگي، دوران کودکی او را پايان داده و آغاز دوران بيمارئ و زندگی پر درد او را رقم زده است.آنيا اکنون ۱۵ ساله است و عمر خود را در تخت بيماری مئ گذراند که رفتن به بيمارستان و خروج از آن، چيزئ جز بين تومور و زنده نگهداشته شدن نيست .
هر ۱۵ دقيقه در هر شب او بايد برگردانده شود تا از درد بيشتر و زخم ناشئ از دراز کشيدن   طولانی در رختخواب بيماری خلاص شود. با وجود سپری شدن بيست سال از فاجعه چرنوبيل، آنيا و پدر و مادرش هر روز با زخم به ميراث مانده از فاجعه چرنوبيل دست و پنجه نرم مئ کنند. روستای زادگاه آنها،   تحت تشعشعات اتمی و غير قابل سکونت بودن، سالهاست که ويران و مدفون شده است.   گومل، منطقه ای که اکنون   آنها در آن زندگی مئ کنند، از نظر اقتصادی و اجتماعی پريشان است و کار بسختئ يافت می شود.
ماجرای آنيا   يکی از هزاران است. در اوکرايين، روسيه، روسيه سفيد و فراتر از آن، صدها هزار نفر از مردم هستند که   شانس داشتن   يک زنگی طبيعی را با وقوع فاجعه هسته ای چرنوبيل در شب بهاری ۱۹٨۶ از دست داده اند.
هزاران قصه، هزاران تاييديه، هزاران زندگئ برای هميشه نابود شده و غيرقابل جبران!
تکنولوژی هسته ای اساسا" خطرناک است. امروزه خوشوقتانه غير لازم است. نيازهائ ما به انرژی مئ تواند از طريق تکنولوژی بئ خطر، کارآمد و قابل تعويض تامين شود. بنابراين چرا بسياری از سياستمداران انرژی خطرناک هسته ای را همواره در مقابل نياز ما مطرح مئ کنند؟ و اين درحال است که ما منابع بئ خطر و دائمی در دنيای انرژی داريم!
و چرا سازمان ملل متحد، از طريق نمايندگئ خود " آژانس بين المللی انرژی اتمی " سعی در گسترش تکنولوژی هسته ای دارد که مواد فراوانی برای استفاده در ساخت سلاحهای هسته ای توليد مئ کند! و اين خود موضوعی است که بايد متوقف شود!
آيا اين نقش سازمان ملل است که با پول ماليات شما   برپا گرديده تا صنايع هسته ای از آن بهرمند شوند؟ آيا حق آن را نداريم که از آژانس بين المللی اتمی انتظار داشته باشيم که فقط بر ارزشهای اصولی سازمان ملل : صلح، امنيت و حقوق بشر متمرکز شود و نه اينکه در جهت منافع صنايع خصوصی اقدام کند؟
متاسفانه از بعضئ جهات آنيا فقط يک شماره است! او يکی از صدهاهزار قربانی ويرانه های فاجعه اتمی چرنوبيل است.
برای آنيا و برای هزاران کودک مانند او، شما بايد اعتراض کنيد و بگوييد: انرژی هسته ای نمئ خواهيم! چرنوبيل ديگرئ نمئ خواهيم!
اگر تو نگويي! چه کسئ خواهد گفت؟

برگردان از: گيل آوايي
منبع: مجله گرين پيس
.
توجه: در یک جستار اینترنتی، نوشتار فوق را بازیافتم که در نشانی زیر منتشر شد و برای داشتن آن در وبلاگ خود، در این تاریخ یعنی 29 نوامبر 2012 منتشر کرده ام:
 اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
سه‌شنبه  ٨ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲٨ مارس ۲۰۰۶

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۱

بنگر که خون و جنایت چرا شده است - گیل آوایی

9نوامبر2012
بنگر که خون و جنایت چرا شده است
دین از چه بهر تباهی ی ما شده است

زندان شده است وطن، ای دریغ و آه
ایران چرا اسیر این همه درد و بلا شده است

قرآن زبان ضجه و شلاق و داغ و دار
فتوای قتل و جنایت صلا شده است

آن آیتی که عاملِ جهل و جنایت است
خونِ جگر شد وُ زنجیر پا شده است

اسلام از چه جنایت به خاک ماست
ما را که بی سببی درد ما شده است

ای داد من که سروِ جوانم به خون نشست
زین دین جهل، جنایت روا شده است

بنگر تو هم وطن که بخون خفته ایم ما
نفرت به شیخِ که جهلش جفا شده است

باید برون شد از همه شیخ و بلای جهل
از جهل ماست که شیخ رهنما شده است

اندوه و سوگ می طلبد آیه های جهل
خون می کند به کام وُ آفتِ ایران ما شده است

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۱

بیا در این شب غمگین تو هم هوار بزن - گیل آوایی


22نوامبر2012
بیا در این شب غمگین تو هم هوار بزن
هوار زاین همه غم،  دادِ کارزار بزن

دگر نشسته بخونیم فغان از این بیداد
به همصدایی ما آی وُ داد جار بزن

کنون که خاکِ عزا شد وطن ز گور آباد
حریف، تشنۀ خون، دادِ سربدار بزن

زعجز وُ لابه نگردد یکی زبند آزاد
به مشتِ خشم بیا عزمِ بی قرار بزن

بخوان سرود رهایی در این سترونزار
ببار خشم و خروشی به انتظار بزن

ببین که آیت شیطان خدا فروشد باز
بسوز جهل وُ جنایت، شرر به کار بزن

در این زمان که سیه کار رسم دوران است
سرود خوان و شکوفان دم از بهار بزن

به زاری، ره نشود مرگلاخ مرگ خویان

شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۱

بربریسم دینی سیاسی و بربریسم غرب در منطقه ما، دو روی یک سکه اند! و مبارزه با آنها از هم جدا نیست. - گیل آوایی



واقعیت این است که در پی بیش از سه دهه از حکومت اسلامی در ایران و تجربه خونبار دین سیاسی، باید به این واقعیت رسیده باشیم که  نیروهای دینی سیاسی حتی از نوع کراواتی اش، راه به جهل و جنایت می برد.
یک شخصیت دینی سیاسی، در نخستین نگاه و شناخت، چنین هشداری را به هزار فریاد، هوار می زند که چنین نیرو و شخصیتی، اندیشه ای قهقرایی و ناانسانی را بزک کرده و سفسطه گرانه، راهِ مترقی را به بیراهۀ بهره کشی و بندگی و عُرف دینی و واپسگرایی، از یک ارتجاع به یک ارتجاعی بدتر!، می کشاند.
در ایران ما، چهره هایی همچون شریعتی، بازرگان، طالقانی، منتظری وچندین وُ چند مسلمان بی عمامه ، از این دست، که روشنفکر اسلامی را یدک می کشند، سفسطه گران سیاسی در مبارزات ما ایرانیان بوده و هستند که هنوز زهر چنین اندیشگی ی سیاسی و گرفتاربودنِ در چنبره انحراف و ریاکاریِ دینی سیاسی،  پیکر جامعه ما را مسموم و زهراگین کرده است.
هر نیروی دینی سیاسی در حتی امروزِ جامعه ما، - هر نیروی سیاسی یا چهره سیاسی که باشد!-، بزرگترین انحراف، دردبارترین تکرار، خونبارترین ریاکاری را با خود دارد. این نیروها و چهره ها اگر به درستی و راستی، صادقند، در نخستین گام صادقانه و آگاهانه و مسئولانه، راه مبارزه را از اندیشگی دینی سیاسی جدا می کنند.
چرایی چنین گفتمانی، این است که حکومت اسلامی برآیند همان اراجیف شریعتی ها، همان خرافه پرستی ها، همان ناآگاهی ها، همان سفسطه های غرب زدگی آل احمدها، همان ریاکاریهای فرصت طلبانه ، همان خفقانِ پیش از انقلاب است که چهره واقعی چنین نیروهایی ناشناخته و نا گویا در لفاف یارگیریهای کور در مبارزه برای آزادی و برپایی جامعه ای بالنده شده است. 
امروزه ما از تجربه هایی نه فقط تاریخی که زنده و این زمانی برخورداریم. با چنین تجربه هایی، باید مسئولانه و صادقانه برخورد کرد.  مبارزه با حکومتهای دیکتاتور و استبدادی، از مبارزه با جهل و ناآگاهی و خرافه های مردم، جدا نیست. به روحانیت و نیروهای دینی اش بخاطر مبارزه با استبداد حاکم نباید باج داد. تفکر قهقرایی با حاکمیت استبدادی، در یک مجموعه است با این تفاوت که تفکر قهقرایی بمراتب ویرانگرتر از حاکمیت استبدادی ست.  در چنی شرایطی با چنین شناسه هایی، تنها با یک مبارزه سازمانیافته و هدفمند با تفکرِ مترقی و این جهانی، می توان در مسیر رهایی و آزادی و برپایی جامعه ای شایسته ی انسان حرکت نمود.
شرایط سیاسی و اجتماعی برای یارگیریها و همراهی های مبارزاتی نباید به تقویت و هژمونی یا رهبری نیروهای ارتجاعی و دینی-سیاسی بیانجامد. هر نیروی سیاسی ارتجاعی، تفکر و فرهنگ خود را نیز به همراه دارد که در بزنگاه سیاسی، خاک در چشم مبارزان و مردم به پا خواسته می پاشد. بهترین تجربه در زمان ما، بودنِ نیروهای ارتجاعی دینی در صف مبارزات رهایی بخش است که در تمامی روند مبارزه، آثار ویرانگرِ تفکر و فرهنگ ارتجاعی، شرایطی خونبار و بمراتب استبدادی تر به جامعه تحمیل کرده است.
قربانی شدنِ مردم نباید حقانیت یا مقبولیتِ نیروهای ارتجاعی را سبب شود. پشتیبانی از نیروهای دینی-سیاسی در گذار مبارزات مردم، جایگزین کردنِ دشمنان مردم و جامعه انسانی است. نمونه های طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان و نیز نیروهای دینی سیاسی در کشورهای الجزایر و سومالی و مصر و سودان و لیبی و سوریه و حتی ایران، آثار نکبتبار و هولناکی در پی داشته و دارد. بربریسم آنهم مدرنِ! غرب، نباید مشروعیتِ بربریسم دینی سیاسی، باشد. نیروهای دینی سیاسی در منطقه، بازوهای مزدورانۀ بی مزدِ کشورهای استعماری و امپریالیستی هستند، جایگزینی ی جنایتکاری با جنایتکار دیگر، هیچ نیست مگر یک حماقت محض اگر خیانت ریاکارانه اش ننامیم.  !-( مزدورانۀ بی مزد از نگاه کلی ست وگرنه همه شان به نوعی سر در آخور مالی سلطه و استبداد دارند!)-
( در همین جا با یک گریز بگویم که آنچه حکومت اسلامی بر سرنوشت سیاسی نیروها در ایران آوار کرده است، همان ویرانه ای ست که حماس و حزب الله بر سر فلسطین آوار کرده است. همین نیروها، کمر فلسطین را شکسته است. چنین روندی در افغانستان و پاکستان و الجزایر و سومالی نیز بخوبی قابل برسی ست.)  
اصولا هر نیروی سیاسی یک فرهنگ، باور، اندیشگی ای را نمایندگی می کند و در مبارزه یا حرکتهای سیاسی، حتی حاکمیت سیاسی!؛ با خود می کشاند. چنین نیروهایی در بزنگاهی که با بی اختیار شدن و سرنگونی و ناکارامدی، روبرو شوند، از همان پایه ها و نمادهای اندیشگی و باورهای دینی بهره می گیرند و دمار در می آورند. ساختاری که چنین نیروهای سیاسی( دینی سیاسی) به جامعه می دهند از ساختاری که یک نیروی سیاسیِ همسو، حتی وابسته به غرب( کشورهای صنعتی استعماری، امپریالیستی )، بمراتب بدتر و ویرانگرتر است. آن یک به واپسگرای طبقاتی می رود و این یک به فرهنگی این زمانی( صنعتی با نهادهای بایسته و لازمش) می انجامد. همان ماجرای بد و بدتر است. اگر گزینه بین بد و بدتر، پذیرفتنی نیست، همسویی و یارگیری با نیروهای دینی سیاسی نیز نباید پذیرفتنی باشد. و اگر قرار بر یک یارگیری مقطعی بتناسب شرایط مبارزه، است، این یارگیری نباید با نیروهای دینی سیاسی، بلکه با نیروهای همسو با غرب باشد! شاید کشورهایی همچون مالزی، کره جنوبی، برزیل و حتی آرژانتین، نمونه های گویایی برای آنچه در بالا گفته شد، باشند. با نیروهای دینی سیاسی، امکان رسیدن به شرایطی از نوع شرایط کشورهای نامبرده نیست!
امروز ما در یک بیراهه، در یک انحراف، در یک بزنگاه سیاسی تاریخی قرار داریم. امروز ما تجربه های خونباری را زنده و حاضر با خود می کشیم. امروز مردم ما در چنبره توطئه ها و ریاکاریها و غارتها و دیکتاتوریها دست و پا می زنند. امروز نیروهای سیاسیِ نابحا، ناکارآمد و ریاکار بر بسیاری از روند مبارزات ما سایه انداخته اند. امروز ما از دین سیاسی، زخمِ کاریِ هماره را نمک می پاشیم. امروز ما باید صادقانه، دلیرانه و مسئولانه برخورد کنیم. امروز با توجه به آنچه برما گذشت، نباید به نیروهای دینی سیاسی توان و مقبولیت و هژمونی بدهیم. نباید بگذاریم چنین نیروهایی همان بلایی بر سر مردم آوار کنند که ما در زیر همان آوار جنایتها و غارتها شاهد بوده ایم. امروز ما با دو گزینه سیاسی روبروییم: یا مدرنیته قانونمند یا بربریسم بزک شده عُرفی و دینی.
در شرایطی که بربریسم بزک شده دینی سیاسی، میلیتاریسم و سلطه استعماری غرب را توجیه کرده است، ما ناگزیر از رویکرد به قانونمندی و مدرنیته و آمالهای واقع گرایانه هستیم. امروز مبارزه با میلیتاریسم و جنایتهایش، از مبارزه با نیروهای دینی سیاسی جدا نیست. با تمام نیرو باید با هر دو سوی این روند برخورد نمود. امروز نیروهای دینی سیاسی، اساس اشغالگری و سلطه جویی و انحراف مبارزه برای آزادی و برپایی یک جامعه انسانی و این جهانی و این زمانی ست. بربریسم دینی ویرانگر است. بربریسم دینی و بربریسم غرب، دو روی یک سکه اند. با هر دو باید مبارزه کرد. صداقت نیروهای دینی سیاسی در چنین شرایطی خود را بیش از پیش می نمایاند! که اگر صاقند و به منافع مردم خویش پایبندند، از دین سیاسی دور می شوند! و جامعه را از دام تارعنکبوتی دین سیاسی می رهانند. البته اگر توبه گرگ مرگ نباشد!

گیل آوایی
آبانماه 1391/نوامبر2012

شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۱

یک هشدار کوتاه ولی گویا-گیل آوایی

شکیبایی و تحمل ملت ایران، سونامی هولناکی در دل خود دارد! حکومت اسلامی بویژه روحانیت در ایران بداند که این سونامی نه با هیولاهای قاتل، قابل مهار است و نه ریاکاریهایِ تا کنونیِ روحانیت! این هشدارها بیدار باشی به روحانیت در ایران است! حکومت اسلامی باید سرنگون شود و روحانیت با الله اش باید به مسجدها و حوزه هایش برگردد! تا ملت ایران، روحانیت را به کار شرافتمندی بگمارد! امروز فریادگونه هشدار می دهیم! فردا داستان دیگری ست.

جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۹۱

قاتلِ ستار بهشتی، حکومت اسلامی ست - گیل آوایی

 
 قاتلِ ستار بهشتی، نه فتا، نه فرمانده فتا، نه قوه فضاییه، نه هر نهاد یا مزدور دیگری بلکه کل حکومت اسلامی است. قاتل ستارهای ایران، حکومت اسلامی با مافیای خونبار خامنه ای جنایتکار است

چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۱

فریاد به همه ما، نفرت و بیزاری به دین و آیین و فرهنگ متعفن حکومت اسلامی که جز ننگ و نکبت نمی آفریند! - گیل آوایی


نسل ما قربانی ریاکاری شد! شما نشوید! 
ما جنگیدیم، شکست خوردیم! 
شما نجنگیده، تسلیم نشوید!

گیل آوایی
چهارشنبه 17آبانماه 1391

چه روزگار سیاهی گرفتار آمده ایم! چه حاکمیت شوم و نفرت انگیزی را اسیر شده ایم! این چه خاکی بود در چشم خود و سرزمین مان ریختیم! این چه ناکارآمدی خفتباری ست که در آن جان می کنیم! این چه جامعۀ حقارتباری ست که نسبت به این همه جنایت و تحقیر و فقر و فحشا و اعتیاد جز آه و ناله هیچ ندارد! این چه روزگاری ست که این همه جنایت و نابرابری و ناروایی بر ما و سرزمین ما آوار شده و می شود، باز این حکومت جهل و حنایت و نفرت بر سرکار است. چگونه است که این حکومت باجنایتهای هولناک، خاک مرده گویی بر این مردم و سرزمین پاشیده است، که هنوز  دهن درانی می کند! چرا خروش دلیرانه ای نیست که به دهان این جانیان بکوبد! هر روز جنایت! هر روز قتل! هر روز اعدام! هر روز ریاکاری! هر روز دروغ! هر روز فریب! روحانیت شیعه، چرا چنین تباهی و جنایت بر سر ما آوار کرده است! چرا اخته شده در مغاک متعفن دینش لمیده است! اسلام تا کجا باید جنایت کند!؟ قرآن تا کجا باید آیه قتل و شکنجه مردمان ما باشد!؟ روحانیت شیعه چرا سر در گندابش فرود برده وُ در بی غیرتی و بی ناموسی محض، نفرت انگیزانه باز دم از همین فرهنگ و همین فکر و همین دین جهنمی می زند!؟ ذره ای شرافت!؟ ذره ای اخلاق انسانی!؟ ذره ای مسئولیت نسبت به آنچه که قرنها از منابر و مناره نعره کشیدند و این حکومت برآیند همان نعره کشیدنهاست! چرا فتوایی نیست!؟ چرا عمامه از سر برگرفتنی نیست!؟ چرا این همه نکبت بر سرزمین ما آوار کرده اند! و از دار و ندار ما خورده اند و گردن کلفت کرده اند و امروز چنین ناروایانه اسلام جهل و جنایت را به وحی نفرت و قتل و غارت هوار کرده اند! از این دین و از این حکومت نکبتبار اسلامی،  ملت به خاک و خون و حقارت متعفن کشیده شده است. زندانها پر از بی گناهان است! زندان قتلگاههای فرزندان ما شده است! شریفترین فرزندان ما در دل گورستان و زندان جا گرفته اند! این چه خدایی ست!؟ این چه دینی ست!؟ این چه آیینِ انسانسوزی ست. نفرت بر شما و دین شما! نفرت بر شما و قرآن شما! نفرت بر شما و پغمبر شما! نفرت بر شما و آیین شما!  بی زاری بر شماها! که انسان از نفس کشیدن در هوایی که شما در آن نفس می کشید، تحقیر می شود! ننگ بشریت شده اید!
یک ..........ابلۀ بی همه چیز را بالای سرشان رهبر رهبر کرده اند و خونبار ترین مافیای غارت و جنایت را بر دار و ندار یک ملت حاکم کرده اند! یک آدم شرافتمند در حکومت اسلامی نیست! یک آدمی که حداقل به همین دینی که دهن درانی می کنند، پایبند باشند، نیستند! هر خدا و آیه و امام و پیغمبری به تناسب قدرت و جایگاه جنایت و غارتشان، تعبیر و تفسیر می شود و آیت الله های بی همه چیز در وقاحت محض به تایید و تشویق آن می پردازند. این آیت الله یک چیز می گوید، آن یکی آه و ناله می کند! یکی فتوای این چنینی می دهد، یکی آن چنینی! اما برآیند هر چه که می گویند و می کنند، حاکمیت خونبار و هولناک اسلامی ست که در گنداب همین دین و همین فرهنگ و همین ایمان، تعفن می آفریند!
پس از سه دهه از حاکمیت شومشان، چنان فرهنگ مزدوری و بی مسئولیتی و بی غیرتی و "به من چه ولش کن! در جامعه بسط داده اند که مردم خواه یا ناخواه در چنبره چنین فرهنگی دست و پا می زنند و در اوج اعتراض و نارضایتی به این همه جهل و جنایت و غارت و ناروایی، به روزمرگیِ ناگزیر اسلامی، گردن نهاده اند!
وکلای مدافع که در چارچوب همین قانونشان از موکلانشان دفاع می کنند، زیر دست بازجویان آدمخوار اسیر آمده اند! به ناروا، به ناحق، در بی گناهی محض!
براستی این آیت الله ها و مراجع تقلید شیعیان چه می کنند که در بی غیرتی محض هنوز بر عدل علی شان جانماز آب می کشند و سخن از گم شدن خلخال از پای زنی و چنین و چنان کردن علی شان می رانند! نفرت به این دین! نفرت به این ریاکاری! نفرت به قرآنی که چنین انسانسوزانه در این روزگار که کرامت انسان اساس هر جامعه انسانی ست، آیه های شکنجه و فتوا و قتل شده است!
مردم چه می کنند!؟ جوانان چه می کنند! چرا همینطور گله وار در سلاخ خانه این حکومتِ قاتل، به انتظار سلاخی نشسته اند و نفر به نفر، گروه به گروه، به سلاخی برده می شوند و باز انبوه بی تفاوت،  به روزمرگی شان روزگار می گذرانند و در تلاش گذراندن خرِ خویش از پل! به "هر چه شد! شد!"، تن می دهند!
شرم آور است! ننگ است! نا انسانی و حقارت است اینگونه زیستن. هر نماد و نمود این جامعه به تک تک ما مربوط است. هرچه که می گذرد، ما در آن سهیمیم! از ناروایی گرفته تا جنایت، از قتل گرفته تا غارت، از دزدی تا حکمرانی یک آخوندِ ....... و ....قحبه ای که در بلاهتِ محض، بالای سر ما به ریشخندِ بود وُ نبودمان، دهن باز می کنند!
ما مردم، زشت ترین نماد حقارت را تن داده ایم! ما آینده فرزندانمان را می سوزانیم که سوزانده ایم! ما مردم در جنایتهای حکومت اسلامی سهیمیم! ما مردم تا زمانیکه به مبارزه با همه این حکومت نمی پردازیم نسبت به آنچه بر سر ما و سرزمین ما آوار می شود، سهیمیم!
بشوریم به این حکومت نحس!
بشوریم به این حاکمیت شوم و حقارتبار!
بودن در این جامعه، نفس کشیدن در هوای ایرانِ تحت حاکمیت این حقیران، ننگ است! هر روز، ما مردم به این ننگ و به این حقارت تن می دهیم!
ما مردم گله های گوسفند نیستیم که سلاخان حاکمیت الله چنین وقیحانه به قتل تک تک ما مشغول است! و تنور دینشان را می گیرانند!
بی عملی تا کی! بهانه تا کی! بی مسئولیتی تا کی! انتظارِ عبث و چشم به دست این یا آن تا کی! چرا چنین زبون و بی تفاوت شده ایم!؟ چرا به چنین جانیان بی همه چیز گردن گذاشته ایم!؟ این همه جنایت و دزدی و ناروایی و نابرابری در مقابل چشمان ما با حضور ما صورت می گیرد!! چرا بخود نمی آییم!؟ چرا به هر حرامزادۀ این حاکمیتِ نکبتبار، کرنش می کنیم! چرا سکوت می کنیم! چرا از زیر بار مسئولیتمان شانه خالی می کنیم!
این ما هستیم، ما مردم! که به هر شخصیت و هر نیرو و هر سیاست و هر حاکمیتی، مشروعیت و مقبولیت و توانایی می دهیم. همه چیز از ماست! از خاک تا آب! از ساده ترین نماد قدرت و مقام تا ثروت و مکنت و دار و ندار سرزمین مان! این جنایتها در جامعه ما، در سرزمین ما، در حضور ما، روی می دهد! این جانیان بر ما حکومت می کنند! آن هم با نالایقی و ناشایستگی و حقارت محض بدست لُمپن ترینها! بی مایه ترین ها، بی پرنسیپ ترینها! مزدورترینها!. ما را چه شده است!؟ ما مسئولیم! بخودمان بیاییم! ما مردم سزاوار چنین حکومت و چنین جنایت و چنین غارت نیستیم. یک روزمان بی قتل نمی گذرد! یک روزمان بی دزدی و ریاکاری نمی گذرد! یک روزمان بی جنایت نمی گذرد!
به تک تک کسانی که در این حکومت مسئولیت و جا و مقامی دارند، نگاه کنید از آن خامنه ای ابله گرفته تا ساده ترین ساندیسخور مزدور، همه شان نشانه حقارت و ننگ بشریتند! نشانه یک فرهنگ متعفن و وا مانده و باتلاقی اند که از گور 1400 ساله سر در آورده اند!
چرا به این جانیان نمی تازیم!
نسرین ستوده در بی گناهی محض از ساده ترین حق انسانی اش محروم می شود! ستار بهشتی، جوانی که نان آور خانواده اش بود، در بی گناهی محض! به قتل می رسد! نابغه ریاضی ما در زندان شکنجه می شود! متفکر ما در زندان اسیر می آید! فرزندان شریف ما فوج فوج به قتل می رسند و خاورانها هنوز دادخواهی شان را هوار می زنند! اعدامها مثل دزدیهای هیولاهای اسلامی شده است. میلیاردها میلیارد دزدی و گروه گروه اعدام! و چنین اسلام، رحمان و رحیمش را به ما فهمانده است! باز در حقارت مشمئز کننده، این حکومت جولان می دهد و به ریش یک ملت می خندد!
نفرت به این جانیان که چنین به ناروا به جان ما افتاده اند!
جوانان ما چه می کنند!؟ چرا در چنبره این حاکمیت انسانکش! آینده بر باد ده!، چنین به روزمرگی تن داده اند!؟ یا در اعتیاد یا بی آیندگی و تبعیض یا در بی عملیِ وحشتناک، دست و پا می زنند! یا در اعتیاد می میرند یا در زندان یا خودکشی یا......................چرا!؟ این سرزمین مال شماست! این خاک میراث نیاکان شماست! این حکومت و هر حکومتی که بیاید و باشد باید زندگی بخش و آینده ساز شما باشد نه قاتل و برباد ده شما!
وقتی چنین آشکار و روزمره، ناروایی و بی حقوقی و بی آیندگی به شما تحمیل می شود، چرا به دهن حکومت نمی زنید! وقتی هیچ مرجع و منبع مسئولی نیست که به حق گوش شنوا داشته باشد چرا سلاح بدست نمی گیرید! چرا با پس گردنی این حرامزاده ها را بزیر نمی کشید!؟ ما برای آزادی و زیستن در یک جامعه انسانی بدور از تبعیض و زور و خفقان و دخالتهای کورِ دینی، هیچ کم نداریم! با هر نماد قهقرایی به هر شکل ممکن مبارزه کنید. با هر چاپلوسی و مزدوری و حقارت مبارزه کنید! به ناله و تسلیم طلبی و ترس و انتظار گردن گذاشتن، خود و سرزمین خود، به تاراجِ هیولاهای اسلامی دادن است!
مبارزات ما، برای آزادی و زندگی انسانی، مبارزات ما با استبداد و فقر و نابرابری و جهل، تاریخ درخشانی دارد. مبارزات ما میراث بالنده ای دارد. مبارزات ما، مردمانی سلحشور دارد که در سیاهترین شرایط تاریخی/اجتماعی، علیه قدرتهای خارجی و داخلی جنگیدند! از این میراثها بهره بگیرید! آن یا آنانکه شما را با تحقیر میراثتان، به بی عملی می کشانند، دزدانی اند که با چراغ آمده اند! آنانیکه راه تسلیم و سازش و گردن نهادن به همین دین و آیین وفرهنگ انسانسوز، را می نمایانند! خاک در چشم و سرزمین شما می کنند! نسل ما قربانی ریاکاری شد! شما نشوید! ما جنگیدیم، شکست خوردیم! شما نجنگیده، تسلیم نشوید!
گیل آوایی
چهارشنبه 17آبانماه 1391

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۱

شهر خاموش من آن شور رفیقانت کو - گیل آوایی


تلنگوری به شعر زنده یاد پروین دولت آبادی و استاد شفیعی کدکنی

شهر خاموش من آن شور رفیقانت کو
آتشِ خشم خروشان فدایانت کو

از دل جنگل آمل چه شد آن خشم، هوار
سربدارانِ ستمسوزِ درخشانت کو

زنده ها مرده گذر می کنند از کوی تو، وای
گوی توفیق تو کو، شورِ فراوانت کو

کاوه ای نیست مگر!؟ ماربدوشان مستند!
خاوران شد همه جا خشم دلیرانت کو

سوک می بارد از این شب زدگان، ای بیداد
نغمه وُ هلهله کو، زخمۀ تارانت کو

آه از این رسمِ سیه کاریِ مرگ اندیشان
گو!، دلِ شور وُ شرر، آتشِ یارانت کو

جان به لب آمده از فوج خموشان، ناکار
دل شیران تو کو، عزمِ هزارانت کو

بر نیاید شرری از دل این مُرده وشان
پایکوبانِ تو کو، زنده به ایرانت کو


دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۱

حکومت هیولاهای اسلامی با اقتصادِ دلالی و لُمپنیسمِ صاحب زمانی جز غارت وُ خرافه وُ جنایت نیست! دریغا که عقاب های میهنم تا حد مرغ خانگی سقوط کرده اند! - گیل آوایی



حکومت هیولاهای اسلامی با اقتصادِ دلالی و لُمپنیسمِ صاحب زمانی جز غارت وُ خرافه وُ جنایت نیست!
دریغا که عقاب های میهنم تا حد مرغ خانگی سقوط کرده اند!
گیل آوایی
دوشنبه اول آبان 1391/ 22اکتبر2012

یک روز نیست که خبر از دزدی و قتل و غارت در حکومت اسلامی نباشد. یک روز نیست که اسلام، چهره نکبتبار و تهوع آورش را در ایران نشان ندهد. یک روز نیست که در این شهر وُ آن شهر، این زندان و آن زندان، جوان یا جوانانی بالای دار برده نشود. یک روز نیست بسیارانی گله وار آه و اشک و ناله از بر سرِ دار رفتنِ یکی از میانشان را سر ندهند. سربدارانمان را چه شده است!؟ از میراثهای سیاهکل چه مانده است!؟ کجا شد آن آتشِ سلاحهای ستم سوزی که لرزه بر اندام حاکمیت سیاسی می انداخته است!؟ چه شد اعتصابات پر شور کارگرانی که حق خویش از حلقوم حاکمیت بیرون می کشیدند!؟ کجا شد غریو دلیرانه مردان و زنانی که همۀ این سرزمین را به اعتراض می کشیدند!؟ ایرانی به کجا رسیده که از پی آن همه به میدان آمدن؛ امروز به تماشای اعدامهای آشکار می نشیند و آه می کشد!؟ نان از زباله  می جوید! و مجیز لُمپن جنایتکار می گوید! وای برما!
وای بر ما که به چنین حقارت و پستی خو کنیم.
وای بر ما که حاکمیت هیولاها را بیش از سه دهه گردن گذاشته ایم.
وای بر ما که چنین مارهای صاحب زمانی در آستین پروراندیم و امروز بر جنایتشان گردن نهاده ایم.
چه  مان شده است!؟ این سرزمین مال ماست. این خاک میراث نیاکان ماست. این خونی که اینجا و آنجا بزمین ریخته می شود از ماست! از فرزندان ماست! از جوانان ماست! که بدست همین حکومت اسلامی بی آینده شده اند! ما را چه شده است!؟
خامنه ای ابله، ناتوان تر از اداره یک مستراح  است، در کاخ نشسته و به سرزمین ما حکم می راند!، رئیس جمهورش صلاحیت یک بقال را ندارد، به کاخ ریاست جمهوری تکیه زده است. لاری جانی، یک بیمار روانی ست، بر قوه قضائیه حکم می راند. آن لاری جانی دیگر، ابله تر از همه شان است بر مجلس لُمپنها ریاست می کند! هر مدیر و رئیس و وکیل را که بنگری، ذره ای از صلاحیتِ حتی بودنِ در جامعه را ندارند و باید در تیمارستان باشند اما برای من و تو و ما تصمیم می گیرند ومدیریت جامعه ما را یدک می کشند! و این شده است که همه در چنان گندابی نفس می کشیم که ننگ و نکبت و حقارت از تمامیت آن می بارد!
در جهنمی از فقر و اعتیاد و بیکاری و بی آیندگی، حکومت هیولاهای اسلامی به بحرانهای خودساخته عجز و لابه می کند و اینهمه پدیده های دردناک و شوم را به حساب همین بحرانها می گذارد و از مسئولیت مدیریتی یک حکومت می گریزد. پس از سه دهه از حکومت الله بختکی و جهلِ مرکب، ناتوانی خود را با قتل و سرکوبهای خونبار لاپوشانی می کند. بدیل این حکومت ظهور صاحب زمانش است و فرهنگ آن، لُمپنیسم افسار گسیخته و چاپیدن به هربهایی ست. اساس اقتصاد این حکومت، مناسبات دلالی و بازار است. مناسبات انگلی در اقتصاد شده است همۀ اقتصاد در حکومت اسلامی! تولید و تخصص و دانش و اقتصاد این زمانی( مدرن-امروزی) با این حکومت بیگانه است.  پیکرۀ مدیریتی این حکومت، باندهای مختلف دلالی ست که در جزئی ترین واحد اقتصادی جامعه ریشه دوانده و قدرت و رقابت میانشان، جدلهای زرگرانۀ است. جدلهای زرگرانه از این نگاه که در موجودیت و بقای حکومت اسلامی، همه شان یکدستند. بودنشان به بودنِ همین حکومت انسانسوز گره خورده است.  ایت الله ها و مراجع تقلید و عمامه گنده های اسلامی اگر دیروز به خمس و دکات و موقوفات و امام و امامزاده ها دم و دستگاهشان را می چرخاندند، امروز به نفت و گاز و کشاورزی و صنایع و همۀ زمینه های وارداتی و صادراتی چنگ انداخته اند. باندهای ریز و درشت از دل همین چنگ اندازی های اسلامی سر برآورده اند. هر دزد و شکنجه گر و قاتل و مهر به پیشانی، امروز شده است یک کاره این مملکت و به جاه و مقام رسیده است و کیسه های همان عمامه گنده ها را سهم امام می دهند و بر دار و ندار این مملکت می تازند! چنین روندی بدتر از هر روز می شود بهتر نمی شود! هر چه این حکومت بر سر قدرت بماند، روزگار ایرانی سیاهتر می شود و بر وسعت خاورانهای سرزمین ما افزوده می شود. این حکومت جز نکبت و فقر و جهل، هیچ ندارد و جز آن نیز هیچ بار نمی آورد. مردمی که به چنین حاکمیتی به چنین فرهنگ قهقرایی/لُمپنی خو کند، سرنوشتی جز به خاک و خون کشیده شدن ندارد. مردمی که گردِ چنین انسانسوزانی بگردد جز ماندن با باتلاق متعفن همان اسلامی ندارد که چنین هیولاهایی از آن سر در آورده اند. این را همه می دانیم! چرا خود سقوط کرده ایم. جوانان ما چه می کنند!؟ چرا در مقابل این هیولاها به زبانی که بفهمند برخورد نمی کنیم!؟ این لُمپنها جز زبان توسری نمی فهمند! همۀ این حکومت حقیر تر از آن است که بر ما و سرزمین ما حکم براند. هر روز که بگذرد، در باتلاق این حکومت بیشتر فرو می رویم. زندگی در حکومت اسلامی مردگی ی حقارتبار است. نفرت به این دین،نفرت به این فرهنگ، نفرت به منادیان این دین جهنمی که ما و سرزمین ما را به چنین گندابی کشانده اند. هر روز مرگ، هر روز اعدام، هر روز حقارت، هر روز خرافه، هر روز ننگ، هر روز بی غیرتی محض، هر رو زبونی و دریوزگی، هر روز مرده خویی و در ماندگی!
وای برما!
نفرت بر ما اگر به چنین هیولاهای اسلامی مجال بقاء و حکومت دهیم!

گیل آوایی




دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۱

بخود آییم پیش از اینکه ما را بخود آورند وقتی که در ویرانه های خود و فرزندانمان حیران مانده ایم! - گیل آوایی



سوم مهرماه 1391
در دورانی بسر می بریم که انگار همه چیز مفهوم وارونه ای یافته است. دمکراسی معنی زور وُ سلطه گرفته است، آزادی معنی سرکوب و زندان گرفته است، قاتلان گلوی انسان را می فشارند و سلطه گرانِ ریاکار، دم از حقوق بشر می زنند.
آن یکی ها با موشک و بمب و هزار حیله، سلطه گرانه چنگال خونین سیری ناپذیرشان را در پیکر ملتهای غارت شده فروتر می کنند و این یکی ها با آیه و فتوا و خرافه، آتش بیار معرکه سلطه گران شده اند. نادانی و غرورِ بادکنکیِ متوهمانه و قدرت خیالی این یکی ها، بازارگرمیِ الله شده است تا آن یکی ها بتازند و زیر سلطه ببرند.
گویی بازی پوکری را بر میز جهان راه انداخته اند و سلطه گران با سرنوشت این یکی ها، بازی می کنند اما اندوهباری ی بازی ی آن یکی ها، مرگ و نابودی و بحران و فقر و غارت این یکی هاست.
و این سناریو، در زمان ما، در منطقه ما، جریان دارد و در یکی از بهترین فرصتهای تاریخی، بدترین حکومت تاریخی بر سر ما آوار شده و گویاتر اگر گفته شود اینکه همان یکی ها، به ما قالب کرده اند و آن یکی ها آسوده بال از عدم وجود یک حکومت ملی و دمکراتیک، و حتی برای دور کردن برپاییِ چنین حکومتی در میهن ما، با این یکی ها به نعل و به میخ، شرایط بحرانی را چون یک زخم باز در میهن ما حفظ می کنند. چه باک که این یکی ها مرگ بر خودِ آن یکی ها نعره بکشد و چه بحرانهای مهارناپذیر راه بیاندازند. پیشترها با اختصاص اعتبارات مالی گسترده از سرنگونی ی این یکی ها جلو گیری کردند وُ همه سویه چاپیدند وَ این زمان نیز به نوعی با مذاکره و حفظ حضورشان در مجامع بین المللی به لاس زدنهای تهوع آور پرداخته و می پردازند.
بیش از سه دهه است که شاهد ترور و قتل و غارت و سرکوب در ایران هستند و هستیم اما همین قاتلان یا طرف تجاری آن یکی هایند یا طرف مذاکره! و ریاکاری آنجا بیشتر خود را می نمایاند که در هیچ یک از مجامع بین المللی، همین قاتلان و لگدکوبانِ حقوق بشری، نه تنها اخراج نشدند که حتی در کمال وقاحت مورد مذاکره هم قرار گرفته اند! در اوج بحران و اعتراض و به پا خاستنِ ما، در رو در رویی با همین قاتلان؛ به ناگاه دست غرب از بازارِ سیاه و مذاکرات پشت پرده در آمده و قاتلان اسلامی نیز بی هراس از هیچ نُرم و قانون و بایسته های جهان متمدن، به سرکوب و کشتار و زندان و شکنجه های به مراتب خونبارتر از عصرحجر پرداختند ومشغولند هنوز! چه دوران خونبار و غم انگیزی را پشت سر می نهیم!؟ فاجعه در فاجعه، آتشی ست که در آن می سوزیم. حکومتی انسانسوز و غیرملی با مدیریتی بغایت خرافی و الله بختکی همه را به ویرانی و فاجعه باریِ هولناکتر می کشاند! در داخل کشور مردم خون می گریند! حکومت فریاد قدس و سوریه و لبنان و......عربده می کشد! سرزمین ما در چنگالِ خونین الله بار دیگر تاوانهای خونبار می دهد. آیت الله به ریاکاری اشک تمساح می ریزند. دروغ و دزدی و چاپیدنِ هر چه بیشتر و به هر قیمت، فرهنگی به مراتب بدتر از تنازع بقاء را در جامعه رواج داده اند و هر کس با بی مسئولیتی محض به گونه هر که خرِ خویش از پُل بگذراند، روزمرگی ی در حکومت اسلامی را تن داده است. جامعه از هر نگاه سقوط کرده است. در چنین سقوط دردبار شرایط روز به روز هولناک تر می شود. رویدادها بگونه ای در حال تکوینند که امکان بروز هر چیزی می رود. حاکمیتی متشکل از مشتی لُمپن در گروههای باندی به پدر خواندگی ی مردکی بشدت متوهم و خود شیفته، برای چنگ انداختن به همه چیز در سرزمین بلازده مان دست به هر بحران و جنایتی می زنند. یک باند از همین لمپنها برای دور کردن باند دیگر و باند دیگر در تقابل با باندی دیگر با تکیه به دزدیها و خیانتها و ریاکاریهای اسلامی، شاخ و شانه می کشند، همینطور الله بختکی و بی خردانه بحرانهای پی در پیِ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی می آفرینند و در ورای همه این بحران سازی ها و حکومت الله بختکی، کشورهای سلطه گر مرحله به مرحله به تناسب شکل گیری شرایط دلخواه در مسیر منافع و اهداف درازمدتشان، عرصه به ما را تنگ و تنگ تر می کنند و  ما را به نقطه ناکارآمدیِ ناگزیر و تسلیم طلبی می کشانند( سیاست آش کشکِ خاله! شاید نام مناسبی باشد! )
امروز جنگهای استعماری و نئواستعماری بکلی اشکال دیگرگونه ای یافته و سیاستی کاملا ناگزیر از نگاه مردم منطقه و کشورهای ناهمسو با آنان را پیش می برند. در چنین اوضاع پیچیده و به مراتب بسیار حساس و سرنوشت ساز، حکومت اسلامی با منفعت طلبی های کور حقیرانه و به هرقیمت، با سرنوشت ایران و ایرانی بازی می کند و تنها چیزی که در قاموس این جانیان بحساب نمی آید مردم ما و سرزمین ماست!
با وجودی که حکومت اسلامی با اسلام و برداشتهای فرهنگی، فکری، ارزشی، بنیادی از اسلام، هر جنایت و ناروایی و خیانت و غارتی را مرتکب می شود، روحانیت شیعه به سوراخهای حوزه ای شان خزیده اند یا اخته شده اند یا تن به نواله های همین حکومت داده اند. جنایت و دزدی و دروغ و ریاکاری چنان تکراری و روزمره شده که وقاحتش را از دست داده اند. و اینهمه چنان تکوین یافته که شاید هیچگاهِ تاریخ چه گذشته، چه حال و حتی به جرات می توان گفت آینده، هیچ نیرویی قادر به آشکار کردن چهره پلید اسلام از پوشیدگی ی فرهنگِ انسانسوز و بربریسم روحانیت، در سرزمین ما نبوده و نیست و نخواهد بود!
امروز پیچیدگی ی اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ایران بگونه ای شده است که هر گوشه ای می نگری یک جوری به سمتی از بحرانهای جاری کشیده می شوی، بی آنکه بتوانی در استقلال و اراده مستقل خود باقی بمانی. نه هیچ نیرویی قادر به سازماندهی و مبارزه مستقل با حکومت هیولاهای اسلامی ست و نه مردم چنانکه باید به این نیروها روی می آورند و دقیقا از همین نگاه مو برتن آدمی راست می شود وقتی به تحولات و رویدادها نگاه می کنی!
بی مسئولیتی محض است اگر بخود نیاییم و واقعیتهایی که دور و بر سرزمینمان می گذرد، بدرستی در نیابیم.
بخود بیاییم! ما را چه شده است!؟ این حکومت حقیر و بی همه چیز را بزیر بکشیم نگذاریم عراق و لیبی و سوریه و.....را برایمان با دست خودمان پیاده کنند.
حکومت اسلامی در توهمِ ظهور صاحب زمانش است! آنهم به بهای ویرانی و جنایتهای هولناک در سرزمین ما! اما ما چه می کنیم!؟ حکومت اسلامی، ایران وُ ایرانی را بخون می کشد تا صاحب زمانش ظهور کند! به این باور دارد! به این!، براستی باور دارد!!! شوخی نیست! این لمپنها با ثروت ایرانی با خون ایرانی با آینده ایرانی با قربانی کردن آینده ما و فرزندان ما، چنین باتلاق هولناکی را تن داده اند! همه را به این باتلاق می کشانند. این جانیان در توهم خودشان غرقند! بخودمان بیاییم!!!! چشم به بیگانه و جنگ همین لمپنهای متوهم با بیگانه نبندیم!!!! سوریه ربطی به ما ندارد، لبنان به ما مربوط نیست. ما فلسطینی تر از یاسر عرفات نیستیم! چه  دشمنی ای با اسراییل داریم!؟ دوستی ی با اسراییل منافع ملی ما را بیشتر تامین می کند تا دشمنی با آن! حکومت اسلامی به دشمن نیاز دارد تا به عمرِ نکتبارش بیافزاید! دوستی ما با اسراییل و دشمنی ی ما با این کشور، از نگاه تامین  منافع ملی ما ایرانیان، دقیقا نسبت معکوس دارد! کدام ابلهی ست که بخواهد منافع ملی و آینده سرزمینش را قربانی یک توهم بیمارگونه ای بکند که هیچ ربطی به مردم و سرزمینش ندارد!؟ حکومت اسلامی در توهم مالیخولیایی اش  با اسراییل دشمنی می کند! قربانی چنین دشمنی ی هیستریک، ما و منافع ملی ما ایرانیان است! از سفره ایرانی دزدیده می کنند، به شکم حماس و حزب الله می ریزند! ویرانی جنگ با عراق در خوزستان، هنوز آباد نشده، جنوب لبنان را از کیسه ما ایرانیان آباد کرده اند! حکومت اسلامی با همین توهم بیمارگونه و  بیگانگی ی تاریخی با ایران و ایرانی،  ما را بسوی ویرانی و خون و نفرت و جنگ می کشد.
جنگ وحشتناک است. جنگ ویرانی ست. جنگ بیچارگی و بی آیندگی ببار می می آورد. جنگ مرگ است. جنگ تر و خشک را با هم می سوزاند. جنگهای امروزی اثرات مرگبار درازمدت برای نسلهای آینده دارد. جنگ خونبار است. خودفریبی وحشتناک است اگر چشم به تغییر حکومت یا شرایط سیاسی در ایران بدست نیروهای بیگانه داشته باشیم. بی مسئولیتی محض و خیانتبار است اگر سمت گیری هایی با حکومت اسلامی در تقابلِ بیمارگونه حکومت اسلامی باکشورهای بیگانه داشته باشیم یا با کشورهای بیگانه علیه حکومت اسلامی باشیم.  هیچ کشوری خون سربازانش را برای تامین منافع ما بزمین نمی ریزد. هیچ کشوری از منافع خودش برای فردای بهتر ما و سرزمین ما، نمی گذرد. هیچ کشوری برایمان ازادی و دمکراسی به ارمغان نمی آورد. اگر همینطور در بحرانهای چه از نوع خود ساخته ی حکومت اسلامی و چه ناگزیر از شرایط سیاسی و اقتصادی جهان، دست و پا بزنیم و برای برون رفت از چنین شرایطی، خود تصمیم نگیریم و مستقل از هر دو سوی ماجرا یعنی کشورهای بیگانه و حکومت اسلامی، به میدان نیاییم، بی هیچ تردیدی برایمان تصمیم می گیرند کمااینکه گرفته اندو در پی اجرای آنند! قذافی ی دیگری در سوریه درس تاریخی اش را خواهد گرفت و ویرانه ای از سوریه برای مردمانش باقی خواهد گذاشت و ایران نباید به چنین سرنوشتی دچار شود. ما ایرانیان با همه کشورهای منطقه متفاوتیم. این را نه از نگاه نژاد پرستانه یا خودشیفتگی یا ناسیونالیسم بیمارگونه بلکه از نگاه واقعیتهای ساختاری ی فرهنگی ملی ما می گویم. ما در یکصدساله اخیر بارها برای آماجهایی همسان با جهان متمدن و جامعه انسانی به میدان آمده ایم. ماساختارهای فرهنگ قبیله ای از نوع آنچه در کشورهای همسایه ی ما و مانند آنها وجود داشته و دارد، نداریم. ما از دل آب و آتش مبارزه برای آزادی و زندگی انسانی گذشته ایم. ما بلحاظ فرهنگ و تاریخ و رشد فکری  جامعه بسیار جلوتر و بازتر  از دیگر کشورهای همجهانی ی خود هستیم. ما می توانیم از جهنم دین سیاسی و استعمار مدرن غرب رها شویم. ما می توانیم از نظام سیاسی مترقی و این زمانی برخوردار باشیم. ما می توانیم جامعه انسانی ی برخوردار از آماجهای جهانِ متمدن بسازیم. ما از جهنم استبدادی وابسته و الله گذشته ایم. دین در سرزمین ما اگر به گور نرود، از مسجدها پا فراتر نخواهد گذاشت. فردای سیاسی ما، فردایی رها از بنیانهای کور و خفقان و نفرت خواهد بود. ما ظرفیتهای انسانی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برای چنین جامعه ای را داریم. از همین نگاه است که باید مسئولانه در شرایط بسیار حساسِ امروز برخورد کنیم. بخود آییم. به نیروهای سیاسی مستقل خود اطمینان کنیم. ما هیچ راهی جز این نداریم. تاختن به یکدیگر، دنبال کردن نیروها و چهره های از درون حکومت اسلامی،  دقیقا راهی ست که حکومت اسلامی می خواهد! و نبود یک جریان سیاسی قوی مستقل در ایران، کشورهای غربی را به ترکتازی هولناکتر می کشاند. تنها بازدارنده در روند کنونی تکیه کردن به نیروهای مستقل و ملی خود است که از پس حاکمیت هیولاها و لمپنی الله برمی آییم. تنها با سازماندهی و برخورداری از چنین نیرویی ست که معادلات کنونی را در جهت منافع ملی خود تغییر می دهیم. ما با چنین توانی می توانیم یک طرفِ مستقل در تحولات کنونی بحساب آییم!
بخود آییم پیش از اینکه ما را بخود آورند وقتی که در ویرانه های خود و فرزندانمان حیران مانده ایم!

با مهر
گیل آوایی
سوم مهرماه 1391/24سپتامبر2012

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...