شنبه ۳ فروردین
۱۳۹۲- ۲۳ مارس ۲۰۱۳
نخست
بگویم که این نامه به خامنه ای ابله و جنایتکار نیست چرا که او را حقیرتر از آن می
دانم که طرف نامه نگاری قرار گیرد! در شخصیت پلید و مافیایی او هیچگونه توهم و
تردیدی ندارم. شاید از سوی برخی خوانندگان
گرامی، در نگاه اول چنین بنظر آید که این نوشتار، بدون بحساب آوردن معادلات سیاسی
و حاکمیت سیاسی و...... است اما بر پایه یک برداشت یا سخن ساده که بلاهتی را تکرار
و بازگویی و تفسیر کردن، نه تنها ابله را متوهم می کند بلکه به "توهین به شعور مخاطب"، تن دادن است. یک جای این شرایط هولناکی که
هستیم باید از این اهانت و توهم، حتی حقارت، بیرون شد و چند باره نیش خوردن از یک
سوراخ را وا نهاد. مردم ما، جوانان ما، کارگران ما، روشنفکران ما بویژه در داخل
ایران، برای پرهیز از چندباره گزیده شدن توسط این هیولاها، ناگزیرند که روالِ تا
کنونی شان با حکومت اسلامی و افتادن در دامِ مخالف خوانی ی ریاکارانۀ هیولاهای بزک
شده در درون این حکومت انسانکش را کنار بگذارند.
حکومت
اسلامی نه تنها یک چرخه آفرینندۀ جهل و جنایت و جانی ست بلکه در همه سالهای رفته
همین فرایند را داشته و همان برایند را بازآفرینی کرده است. آیت الله های رفته با
آیت الله های دیگر جایگزین شده اند( کوزه همان کوزه مانده و همان تراویده) از آیت الله طالقانی گرفته تا منتظری و از
مصباح( تمساح) گرفته تا مکارم و دستغیب و... همۀ جور واجوریِ اینان را در گذاری همچون
احمد خمینی و مجتبی خامنه ای! دیده ایم که لاجوردی به مرتضوی و رجایی به احمدی
نژاد و همینطور یک چرخه تباهی و غارت و قتل و حقارت و نالایقی این حقیران را تجربه
کرده و می کنیم. خبرچینانِ سادۀ دیروز به ریاست و وکالت امروز رسیده اند. آدم فروش
و آدم کش دیروز، اصلاح طلب امروز و بچه حزب الهی تیغکشِ دیروز، میلیاردردزد امروز
است. با چنین روندی، ره بردن به بهروزی و برپایی جامعه ای انسانی بدور از معیارهای
این هیولاها، چیزی جز یک خودفریبی، و در بعد اجتماعی و وسیعترش، عوامفریبی و تسلیم
طلبی نیست.
گفته
اند که مردمی اگر از تاریخ شان نیاموزند ناگزیر به تکرار آن هستند! و مردم ما در
این سه دهه به چنین روندی گرفتارند. از این به گفتاوری از ژرژ اوروِل که گفتنِ
حقیقت در جامعه ای که دروغ همه جا را گرفته، یک کار انقلابی و ترقیخواهانه است(
نقل به معنا)، فریاد کردنِ اینکه بدانند جامعه آنگونه که خامنه ای و مافیای
سرباران دزدِ بی همه چیزش متوهمند، بلاهت و توهم و خود به خریت زدن، هولناکی ی
حکومتشان را لاپوشانی نمی کند.
با
به راه انداختن شامورتی بازی های جنگِ زرگرانه که زمانی سردار چاپندگی، سردار
سازندگی چپانده شود و ابلهی چون خاتمی بیاید تا دانشجوکشان راه بیافتد و ژست
گفتگوی تمدنها عوامفریبی کند، روش و روند ریاکارانه ایست که از درون آن هیچ انتظار
معجزه ای نیست! و از همین نگاه است که بروشنی و ساده و رسا از یک سو باید گفت هر
شخص یا نیرو یا سازمان یا حزب سیاسی ای که از درون این حکومت ننگین باشد، ره به
بیرونِ این چرخۀ انسانکش و آزادی سوز نمی برد و چرخ زدن در گرداب متعقن همین فرهنگ
قهقرای دینی ست. و از سوی دیگر هر نیرو/حزب/سازمان سیاسی ای با باور یا ایدئولوژی
دینی سیاسی، در اینجا اسلامی، در تحولات سیاسی امروز ایران، راه بجایی نمی برد مگر
خود را از این ایدئولوژی متناقضِ قهقراییِ انسان برباد ده، رها کند. گفتن دمکراسی
اسلامی، حقوق بشر اسلامی، سکولاریزم اسلامی و مزخرفاتی از این دست، جز خود فریبی و
خاک در چشم مردم ایران ریختن نیست.
با
چنین نگاهی ست که آشکارا و بی پرده به زبانِ خامنه ای فهم! باید گفت که آقای خامنه
ای خر خودتی! ما را توهمی به اصولگرا و اصلاح طلبت نیست! و چرخۀ الک دولکی حکومت
اسلامی دوام و قوام نخواهد داشت!
به همۀ حکومت اسلامی باید گفت که هم سید خندانتان
را دیده ایم، هم هاله نورتان را. و امروز جز گورِتان نمی بینیم. از درون حکومتی که
مافیای چنین هیولاهایی با چنین جنایتکاران دزد،
سر بر آورند و از اسلام جهل و جنایت، چنان شود که خون خورده ایم هرگاه به
پیدایش و یورش وریاکاریهایش نگریسته ایم، بدتر از
این می شود که بهتر از این نمی شود. امامزادۀ اسلام کور می کند، شفا نمی
دهد!
در
اینجا گذرا بگویم که ایرانی اگر چه دیر اما رنسانس فرهنگی/اجتماعی/تاریخی ای را می
گذراند. ایرانی، اسلام را برای همیشه به مسجدها بر می گرداند و آن را خواه ناخواه در محدودۀ
شخصیِ هر کس که بخواهد، می چپاند! ایرانی از این دین دوباره به خون نمی نشیند.
تحلیلها و تفسیرها، هر چه که باشد، از هر نگاه و ایدئولوژی غیر دینی ای که باشد،
واقعیت رو به رشد در جامعه ما گویای گشتاوری ای نیرومند از ایرانی بودن در برابر
اسلامی بودن است. چنین روندی می رود که این حکومت را بزیر کشد. برای بودن و تاثیر
بالنده گذاشتن بر این روند هر نیروی سیاسی بیرون از حکومت ناگزیر به همراهی با آن
است( کما اینکه ریاکارانِ درون حکومت اسلامی، این گشتاور نیرومند را دیده و
دریافته اند و عوامفریبانه در پی سوء استفاده از آن به نفع خود هستند!). آنچه که
با همۀ تلقینها و تبلیغها و تهدیدهای حکومت اسلامی در جلوگیری از حرکت مردم برای
بزرگداشت آیین باستانی ایران و جشن گرفتن
نوروزِ همیشه مانا، دیده ایم، گواه روشن حرکت مردم به گذار از دین و منادیان
ریاکارش است. تقابل با چنین حرکتی جز سنگ اندازی در مبارزات مردم و کمکِ غیر
مستقیم به حکومت هیولاهای اسلامی نیست.
این را گفته ام تا گفته باشم.
گیل
آوایی
۲ نظر:
درود به شما
سوالی داشتم شما که یگ گیلانی بافرهنگ هستید چرا از الفاظ رایج حکومتی که نشان از لمپنیسم دارد استفاده میکنید. فکر نمیکنید با سطح فرهنگ خودتان برد بیشتری بین مردم داشته باشد؟
جان قربان
درود بر شما
از پیام صمیمانه و حس مسئولیت شما سپاسگزارم. کارد وقتی به استخوان رسیده فریاد می کنید و به چند و چون ماجرا فکر نمی کنید. برخوردهای من هم از همین نگاه است. از سوی تقدس شکنی ی این هیولاها انگیزۀ اصلی بکارگیری ی این واژه هاست. خودشان هم این مقاله ها را می خوانند! بگذارید این واژه ها، اصلشان را بیادشان آورد شاید از این همه توهم و شخصیتهای بادکنکی حتی به فاصلۀ خواندن آن، به در آیند و بدانند کجای کارند!
به هر روی تی قوربان
ارسال یک نظر