دوازدهم آذرماه 1390/ چهارم دسامبر2011
نخست بگویم که خامنه ای نه رهبر مردم است و نه اصولن مشروعیتی سیاسی در ایران دارد. خامنه ای با غارت یک کشور و یک ملت، برای کسب وجهه ی دینی سیاسی باج و رشوه می دهد. خامنه ای از نگاه ایرانیان هیچگونه مشروعیت سیاسی در ایران ندارد. خامنه ای جنایتکاریست که فقط باید در یک دادگاه ملی محاکمه شود. خامنه ای سیاهکارترین ساختار مافیایی را در ایران حاکم کرده است. خامنه ای دزد سرگردنه ایست که سردسته ی مشتی لُمپنِ قاتل، دزد و ریاکار است و با جنایتهای هولناک، همه ی کشور و ملت را به گروگان گرفته است. خامنه ای آینه ی تمام نمایی از اسلام سیاسی ست. آینه ا ی که درونمایه نفرت و انتقام و ریاکاری و دزدی و غارت و خشونت آن را آشکارا می نمایاند. نوشتن به چنین جنایتکاری برای بیان تظلم و دادخواهی و پند و اندرز جز خودفریبی و ریاکاری و توهم آفرینی نیست. هر کس با هر دلیل و هر توجیهی، خامنه ای را رهبر مردم بداند یا بگوید، جز سفسطه کردن و مشروعیت خریدن برای این جنایتکار، کاری نمی کند. خامنه ای ابله ترین، جنایتکارترین چهره ی دین سیاسی است که حکومت اسلامی را به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسانده است. به مثابه ی بمبی که چاشنی آن با خون هزاران بی گناه، کشیده شده است و تنها انفجار آن همه را آسوده می کند!
این حکومت در شرایطی قرار گرفته است که بی هیچ تردیدی، هرگونه گشایش در فضای سیاسی ایرانِ تحت حکومت اسلامی، به سرنگونی آن ختم می شود. تاکنون از همین نقطه ضعف خود، بحرانهای خود آفریده ای راه انداختند و سوار بر آن، با شیادانه ترین وجه و صد البته جنایتکارانه ترین هم، از مرحله ی خطر سرنگونی جان به در برده اند. اما از پی هر بحران خود آفریده ( مصنوعی) جانی ترین ها در جای جای کلیدی این حکومت جا گرفتند. تبهکارترینها قدرت را مونوپل خود کردند. تقسیم قدرت بین خودی هاشان تا بدانجا پیش رفت که هر عنصرِ با نیم درکی از واقع بینی و عاقبت اندیشی را به حاشیه راندند. و در کل این حرکتها، خامنه ای همسو با همین نیروهای ارتجاعی تر از همه شان یارگیری کرد و رهبری بلامنازع خونبارش را یک کاسه کرد.
همه کسانی که در مجالس از شورایشان گرفته تا خبرگان و مصلحت نظام تا دولت های علنی و در سایه( بیت مافیای خامنه ای ) جا گرفته اند، از نیروها و عناصر بشدت ریاکار، ارتجاعی و فرصت طلب هستند که حتی به آموزگاران و ولی نعمتهای پیشین شان ( از آیت الله های عمامه گنده گرفته تا کسانی مثل رفسنجانی و موسوی و خاتمی و......) رحم نکرده و نمی کنند. تنها چاقویی اند که دسته اش را بریده و می برند و خواهند برید هم!
نمونه های بسیاری در مدیریت کنونی حکومت اسلامی هستند که علیرغم داشتن منافع مشخص مالی/گروهی از نوع تبهکارانه ی مافیایی اش، نشان دهنده ی بسیار روشنی از رشد تبهکاران ارتجاعی در حکومت اسلامی اند. اینان از همان دسته عناصر سرکوب، جنایت، دزدی، واسطگی، دلالی اند که مرحله به مرحله موقعیت قوی تر و کارایی تر و صد البته امین تر برای مافیای موسوم به بیت رهبری یعنی همان دولت یا حکومت اصلی در دل آنچه که در ظاهر به نام قوه مجریه و قضایی و مقننه، معرفی کرده اند، در چنین جایگاه ساختاری حکومت اسلامی قرار گرفته اند. یعنی پادوی جنایت و جهل و قتل و غارتهای دیروز، امروز خود به جایگاهی رسیده است که پادوی خودش را می آفریند. پادویی که با منافع او همسو و در خدمت آن باشد. و همین روند است که هر روز متعفن تر و ویرانگرتر و جنایتکار تر چنگ و دندان به همه حتی به خودشان می کشند، همانطور که از همین چنگ و دندان به اربابان دیروزشان کشیدند!
چه کسی می توانست حتی تصور کند که دختر فسنجانی چنان مورد توهین و ناسزای علنی ی مشتی لُمپن و نوچه ی کسانی چون احمدی نژادها قرار گیرد!؟ چه کسی می توانست تصورش را بکند که احمدی نژاد بازجو در بیدادگاههای حکومت اسلامی از نردبان مدیریتی حکومت اسلامی چنین بالا رود که اوباشان خودش را هم سازمان دهد و بر روی کسانی چون موسوی و کروبی و رفسنجانی و آیت الله هایی چون دست غیب چنگ و دندان بکشد!؟ این همان روندی ست که حکومت اسلامی تکوین یافته است و در کل این روند، از همان ابتدا خامنه ای با چنین جنایتکاران بی چشم و رو، یارگیری کرد و قدرت را یک کاسه کرد. آنکس که بر روی کسانی چون رفسنجانی تیغ کشید، بر روی خامنه ای هم تیغ می کشد. همانکه پیشتر بیان شد تنها چاقویی ست که دسته اش را می بُرد!
اکنون حکومت اسلامی به چنان ساختار مافیایی ای تبدیل شده است که همه چیز می تواند باشد الا یک حاکمیت سیاسی. حکومت اسلامی برآیند سه دهه از مدیریت بلبشویی با ملاکهای چاپلوسی، دلالی، رشوه، ریاکاری، غارت و جنایتهای هولناک، است و اینک پلیدترین نیروها و عناصر ارتجاعی را به چنین جایگاه مدیریتیِ کلان در حاکمیت اسلامی رسانده است و بر همین پایه نیز آلودگی به چنان حدی رسیده است که چنان ملاکها تا انفجار از درون پیش خواهد رفت.
اما چنان انفجار درونی حکومت اسلامی بگونه ای نیست و نخواهد بود که جامعه و کشور و ملتِ اسیر در چنگال این خون اشامان بی آسیب بمانند. هر روز که از عمر این جنایتکاران با چنین ساختاری که بیان شد، می گذرد، حاکمیت به شیوه های سرکوب بیشتر طالبانی روی خواهد آورد. هر چه بیشتر به پیاده کردن بدیلهای بشدت ارتجاعی و طالبانی تکیه خواهد کرد. هرچه صبر و انتظار و بی عملی در برخورد و مبارزه با این حکومت بیشتر شود، قدرت گیری بیشتر و سرکوب سازمانیافته تر و شرایط بشدت خونبارتر و خفقان هولناکتر بر کشور حاکم خواهد بود. تثبیت هر چه بیشتر این حاکمان در ساختاری این چنین لُمپن و بی ریشه در حکومت اسلامی، روزگار بسیار سیاهی را بر سر ایران آوار خواهد کرد. بحث دخالت نیروها یا کشورهای خارجی تنها زمانی می تواند جدی گرفته شود که براستی حکومت اسلامی با بحرانهای غیر قابل مهار بر منافع آنان در منطقه چنگ یا بخطر اندازد. واقعیت این است که ایران از نگاه غرب نه در جهت منافع مردم ایران که منافع خودِ انان است و حتی حکومت اسلامی اگر در چارچوب منافع آنان جایی بگیرد، هیچگاه مورد یورش آنان یا برنامه سرنگونی شان قرار نخواهد گرفت. از سوی دیگر چشم انداز تغییر یا سرنگونی حکومت اسلامی هم از نگاه غرب باید بگونه ای باشد که حاکمیت جایگزین در جهت منافع شان باشد ( نمونه های پاکستان، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، و.....) نه اینکه حکومتی ملی/دمکرات در ایران بر سر کار بیاید که بر هر چیز و هر سیاستی از نگاه منافع ملی ایران می نگرد.
از همین نگاه است که دو سوی یک مبارزه پیش روی ماست. یک سو همه ی حکومت اسلامی ست و یک سو ملت و سرزمین ماست. هر برخورد یا هر گامی برای رهایی از این حاکمیت سراپا خون و جنایت و غارت، باید با درونمایه ی سرنگونی ی همه حکومت اسلامی باشد و هر یارگیری در این مبارزه باید با چنین مرز و ملاکی باشد وگرنه هر به میدان آمدن مردم ما، با کسانی نیمه راه از درون همین حکومت، همان و همینی می شود که گرفتار آمده ایم.
خامنه ای فقط و فقط با جنایت و خفقان و خون بر سر قدرت مانده است این حقیر ابله همانیست که در نماز جمعه ی گاهان اعتراضات مردمی ذلیلانه اشک ریخت و حتی بساطش را برای فرار بسته بود! و امروز پس از آن همه خون ریزی چنین برخورد می کند. زور تنها زبانی ست که خامنه ای و مافیای لمپن اش می فهمند.
تنها با زبان زور و پسِ گردنی باید با این ابله برخورد کرد نه رهبر فرزانه خطاب کردن یا نامه نوشتن به او یا پند و اندرزهای آیت الهی!
خامنه ای از نگاه ملت ایران، قاتل شریفترین فرزندان میهن ماست و هیچ گونه مشروعیت سیاسی/حقوقی ندارد. گروگان گرفتن یک ملت و خفقان و سرکوب، مشروعیت سیاسی/حقوقی نیست بلکه مجرمیت است! جاه طلبی خامنه ایِ جنایتکار با مافیای دزد و قاتلش، مشکل اساسی امروز ایران است که فقط و فقط با سرنگونی همه ی حکومت اسلامی، از بین می رود! هرگونه اصلاح یا تغییر در درون این حکومت، جز فرصت دادنِ بیشتر به جانیان اسلامی و تداوم عمر نکبتبارشان نیست و چنین برخوردی سبب سر در آوردن چندباره ی تبهکاران ریاکار و جانی می شود. نه خود را بفریبیم و نه از مسئولیت مبارزه با همه ی این حکومت شانی خالی کنیم!