- چرا اینقدر عصبی هستی؟
- چرا نباشم؟
- خب خیلی چیزا هست که میتونه دلیل خوبی باشه که اینقدر عصبی نباشی
- مثلا
- باید خودت ببینی که چطور میتونی عصبی نباشی
- من دیدم که عصبی هستم
- چی دیدی؟
- همه چی! هر چی که بخوای
- مثلا
- ای بابا تو چرا حالیت نیست
- چرا حالیم نیست
- تیست دیگه
- آخه چرا
- تو که بیشتر عصبیم می کنی
- ولی نمی خوام عصبیت کن
- پس چرا اینطور هی گیر دادی به عصبی شدنم
- گیر ندادم
- اگه این گیر دادن نیست پس چی یه
- اینه که دلم می خواد یه ذره ترو آروم راحت ریلاکس ببینم
- چی چی رو ریلاکس راحت
- خب آره! چرا نه!؟
- دلت خوشه ها
- نه جدی، چرا اینقدر عصبی هستی؟
- به هزار دلیل
- یکیشوبگو
- همه چی هر چی که بخواهی
- آخه چی
- هر چی که بگی. نمیدونم چرا هر چی که میخوام نمیشه ولی هر چی که نمیخوام میشه! یه چیزی نشده که دلم میخواد برام پیش بیاد یا حتی پیش بیارم یعنی اینطور نیست که حلوا بیا برو تو دهنم باشه! واقعا هر کاری می کنم ولی حسرت به دلم مونده که یه بار چیزی که میخوام بشه
- خیلی ها اینطوریند
- پس خیلی ها باید عصبی باشند
- اینطور نیست
-از این فلسفه بافی ها بیشتر کفرم در میاد. ادای روان کاوارو در نیار جونه مادرت که از دو تیپ همیشه فاصله داشتم
- کی یا
- یکی هنرپیشه یکی روانکاو
- چرا
- اخه روانکاو رو هیچوقت نمیدونی که داره ترو مطالعه می کنه و هر کنش یا واکنش ترو تو فورمولای خودش تجزیه و تحلیل می کنه یا نه مثه یه آدم رو راست و درست و حسابی با صداقت و صمیمیت واقعی با تو برخورد می کنه
- هنرپیشه چی
- ا...هنرپیشه رو هم هیچوقت نمیدونی که داره نقش بازی می کنه یا واقعا خودشه
- تو دیگه وضعت خیلی خرابه
- تا خرابی چی باشه
- مثلا همینی که همه اش عصبی هستی
- یکی مثه سیب زمینی بی رگه. انگار نه انگار! یکی هم نسبت به این همه که میگذره واکنش نشون میده
- تو اصلا تو این روز و روزگار نیستی! ببینم تو کله ات چی یه! چی میگذره!؟
- من تو کله ام هرچی بگذره اینو می دونم یا سعی می کنم بدونم که خیلی چیزا هست میشه به اونا فکر کرد، اهمیت داد، خوش بود، یا حد اقل بارِ اینهمه فشار خورد کننده رو کم کرد. فقط نمیشه زشتی ها، ناروایی ها، سختی ها و فریبکاریها رو دید. زیبایی ای هم هست، سادگی و صفایی هم هست، مهربونی ای هم هست، طبیعتی هم هست که ...
- باز که زدی به سهراب سپهری! آب را گل نکنید! شاید این اب روان....
- قشنگ نیست!؟ اینهمه سادگی رو چطور نمی بینی!؟
- خوب همین جور ساده دیدنه که قطار سیاست رو می بینه که چه خالی می رفت
- تو که خودتو نمیتونی جمع و جور کنی! نمی تونی تنگ خودتو با خودت خورد کنی! چی دم از سیاست می زنی آخه!؟ الکی ادای چیزی رو درنیار که بود و نبودت توش اصلا معنی نداره! ما انگار رفته تو فرهنگه مون که سیاسی بودنمون مردنه! روشنفکرشدن مون جلق فکری زدنه! وطن پرستی من نژادپرستی یه! مبارزه مون قهرمان شدن یا قهرمان پروروندن و کشتنه! بابا چیزای دیگه هم هست! راه های دیگه هم هست! همه ی این چیزا واسه اینه که زندگی بکنی! اینه که...
- خودت میدونی چی داری می گی!؟ هر چی و هر کی یه معنی ای داره. هر آدمه زنده ای تو جامعه یه جوری با سیاست مستقیم یا غیر مستقیم درگیره! یه جوری..
- یه جوری چی! یعنی اینکه..
- عصبی نشو! آروم باش بذار...
- آخه چرت می گی!
- خوب باشه! اینو می تونی آروم بگی! عصبانی شدن نداره
- کفر آدمو در میاری
- ای بابا عجب آدم عصبی هستی! جان مادرت از خر شیطون بیا پایین! عصبی نشو! آروم باش! خیلی چیزای دیگه هم هست که.....
تمام
بازگشت.به سرسرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر