من از میانه ی خونها و آتش آمده ام
زسوگ سرخ وش ِخاورانش آمده ام
زسوگ سرخ وش ِخاورانش آمده ام
شرار خشم رفیقان به کوله دارم باز
کزآن میانه به شعر وُ ترانه اش آمده ام
کزآن میانه به شعر وُ ترانه اش آمده ام
هوار من ز بلندای بوسه بر خورشید
سحر گهان بشنو شورشا نش آمده ام
سحر گهان بشنو شورشا نش آمده ام
رفیق دربدر ای خشم خفته در فریاد
به راهوار هزاران سیاوش آمده ام
به راهوار هزاران سیاوش آمده ام
زمان سوگ رفیقان ِ رفته بر سر دار
به مشت ِ خشم و خروشان ِچالش آمده ام
به مشت ِ خشم و خروشان ِچالش آمده ام
بگیر دست من و پا به پا بکوب به لج
که سختسر چو" نه"ِ توفنده خواهش آمده ام
که سختسر چو" نه"ِ توفنده خواهش آمده ام
بیاد آر سرود خوان رفیق و جوخه آتش
به پایداری از آن خشم و آتش آمده ام
به پایداری از آن خشم و آتش آمده ام
بکن توساز رهایی که وقت رزم است های
به دادخواهی ِ یاران چو کاوهش آمده ام
به دادخواهی ِ یاران چو کاوهش آمده ام
اگر نبُرد بسر خوش شبی حکومت جهل
زپایمردی ما بود، چو آرش آمده ام
زپایمردی ما بود، چو آرش آمده ام
نبوده رسم عزا و زاری و تزویر
که زندگیست ره ما از آنش آمده ام
که زندگیست ره ما از آنش آمده ام
خجسته باد بهاران هنوز ورد زبان
بیا بیا زبهاران خجسته اش آمده ام
رفیق راه من ای همزبان دربدریبیا بیا زبهاران خجسته اش آمده ام
سلاح گیر بدست بهر شورش آمده ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر