سایه ای
زمزمه ای
های هایی
گاهی
موپریشانی ِ شب
سر و سّریست مراش
و دمانی
آهی
به هوای گپ ِ با دوست بسر
که دلم
غنجان است
ار چه هرجا سفرم هست ولی
صخره ای مانندم
گذر از سالاسال
یاد می بارانم
به خیالی رهوار
نیست
نه
نیست مرا همسفری
جای یاران خالیست
گرچه سبزانه چو جنگل
سبز است
روزگاریست غم انگیز رفیق
باده ای هست و سبویی فریاد
و صراحی همساز
آه
به چه فریادی
دل باخته ام
.
زمزمه ای
های هایی
گاهی
موپریشانی ِ شب
سر و سّریست مراش
و دمانی
آهی
به هوای گپ ِ با دوست بسر
که دلم
غنجان است
ار چه هرجا سفرم هست ولی
صخره ای مانندم
گذر از سالاسال
یاد می بارانم
به خیالی رهوار
نیست
نه
نیست مرا همسفری
جای یاران خالیست
گرچه سبزانه چو جنگل
سبز است
روزگاریست غم انگیز رفیق
باده ای هست و سبویی فریاد
و صراحی همساز
آه
به چه فریادی
دل باخته ام
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر