شنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۲

فریاد - گیل آوایی



و این خشمافریاد من است
آی.....اگر بودن همین تعفنِ الله تان است
در سرزمین مادری ام!،
من
آری من
به انتخار خویش نشسته ام
در غربتی که به روی 124000پیغمبرتان تُف کرده ام!

دوشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۲

مسخ - گیل آوایی

چشمهایی پاندول واره
به تماشایند
فوج فوج

در فاصلۀ طناب و چارپایه
شرافت می بازند
به کرامتی مسخ!

سُخره بازانِ آیه و تکفیر
الله تفسیر می کنند!

روزگار غم انگیزیست
از گور دیر برآمدن به چهارده قرن
هزار وُ
چهارصد
سال!
زنده به گوری
هوار زدن
باز!

بمیرانند
تا
بچاپند!
فوج
فوج!
.
سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۲- ۱ اکتبر ۲۰۱۳

.


دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۲

میان فاجعه چنگ زدن- گیل آوایی



 دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲  - ۲۸ اکتبر ۲۰۱۳

میان فاجعه چنگ زدن
رسم است شانه خالی کردن!

فرو شدن
کابوسِ باتلاق است کاین میانه فراموش می شود
چنگ وُ فاجعه وُ بعد.......
اگر
اگر....
چه مرهمی!؟ داروی پس از مرگ سهراب!،

من
تو
ما
فروشدن خو کرده ایم
باتلاقی که در آنیم. باتلاقی که در آنیم، باتلاقی که در آنیم!

همه چیز از من وُ تو وُ ماست!
چنگ بر هم چه سودمان
کاویدنِ تو، او، آنها....
وقتی پا بر گرده هامان
دُشته ها در پُشت
گور می کشیم پُشته پُشته!
ما خودکردگی لاپوشانیم!
ما خودفراموش کردگانیم!
تعفن از سر وُ کولمان می بارد
وقتی هنوز هوراکشانِ گُرده سوارانیم!،
مویه بارانِ داغ وُ دار وُ ننگ!
هوار می زنیم!
گویی نبوده، نیست گندِ این همه فرو شدن، ماندن!
آه
ای داد، ای بیداد، ای فریاد برما
چه می کنیم!؟
.

یکشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۹۲

فریاد فریاد فریاد- گیل آوایی

یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ - ۲۷ اکتبر ۲۰۱۳



مرثیه های سوگ
مویه باران تسلیمند
هیاهوی تکرار
آن که می کشد
این که می نالد
نوبت می شمارند
در انبوه تعزیه داران مرگخو

خاک بجان آمده است از مردگانِ زنده
زندگان مرده در ازدحام به تماشا.

سمفونیِ بودن است آواز رود
شورِ جاری
در جدال سنگ

آنک که خاموش می گرید بی مشت بی ستیز
می خشکد
باد خاک می برد
و دیگر هیچ
جز چرخه به تاراج چرخ!

آی دریا به طوفان است خشم
مُشت موجِ دریاست بودن شدن
دیده چه به سلاخانِ سبز و بنفش
برخیز
خود رنگین کمان بودن بزن
این خاک در له له گامهای تو
خاورانها سیاووش فریاد می کند!

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۲

واکنش کوتاهی به سیلی خوردن دختر کسی که خود اسیر لمپنهای برآمده از دوران طلایی خمینی جلادش است. فقط در حکومت لُمپنهاست که چاقو دسته اش را می برد. - گیل آوایی



واکنش کوتاهی به سیلی خوردن دختر کسی که خود اسیر لمپنهای برآمده از دوران طلایی خمینی جلادش است.
فقط در حکومت لُمپنهاست که چاقو دسته اش را می برد.
لُمپنهای هیولایی که از آستین روحانیت به در آمده اند، به هیچ چیز جز منافع و موقعیت خود، آن هم به هرقیمت، پایبند نیستند. روندی که امروز شاهدیم، روندی ست که از بدو روی کار آمدن حکومت اسلامی آغاز شده است. این روندِ بی  حرمتی، مصداق گویایی ست از چاقویی که دسته اش را می برد. و همان است که روزگاری شاهدش بودیم چگونه به آیت الله شریعتمداری بی احترامی کردند چگونه آیت الله طالقانی را کشتند چگونه منتظری را، چگونه هر کس و هر مخالفی را از میدان به در می کردند و چگونه به حتی واجبی خوراندن رسیده اند و زنِ سعید امامی در اوین و ماجرای بازجویی های ویژه همین لمپنها را بسیارانی شنیده و دیده اند.
چه کسی فکر می کرد دختر رفسنجانی را در روز روشن مقابل چشم مردم چنان به فحش و ناسزا بگیرند چه کسی فکر می کرد رفسنجانی به اینجایی برسد که حتی قدرت یک سخنرانی نداشته باشد. چه کسی فکر می کرد هیچ آیت اللهی جز مجیز گویی و ماست مالی کردن، جرات دم بر آوردن نداشته باشد چه کسی فکر می کرد نخست وزیر دوران طلایی!! خمینی جلاد امروز به آنجایی برسد که به گوش دخترش سیلی بزنند! چه کسی فکر می کرد حکومت اسلامی به اینجا برسد که بوی متعفنِ آن حتی دامن الله و محمد و قرانشان را بگیرد و پرده از روی این دین و فرهنگ نفرت و انتقام و بی پرنسیپی بکشد!
کسانی که امروز بر اریکه قدرت در حکومت اسلامی تکیه زده اند، بسیار باید احمق بوده باشند که این روند را نبینند! واقعیت این است که شیرازۀ همه چیز از دستشان در رفته و جان کندن در همین گنداب لمپنها هیچ مفری ندارند! خامنه ای بدتر از جنتی جنتی بدتر از مصباح مصباح گند تر از همه شان، در ساختار چنین لمپنیسم انسانسوز قدرت دارند. تردیدی نیست که فردا همینها به همین بی حرمتی بدست جوجه لمپنهای همین حاکمان امروز دچار می شوند! از کوزه برون همان تراود که در اوست!
تنها درد اینجاست که مردم تا کجا می خواهند تاوان بدهند و به چنین حاکمیت سیاه و بی حرمت گردن بگذارد و به سبز و بنفش و مزخرفات کلید بدست دل خوش کنند!!!!

باز هم خاطره ای از مادر، سادگی، صفا و پاکی ای که......- گیل آوایی

از زمانی که یادم می آید یعنی از زمان کودکیِ تازه به راه افتادن بگیر تا سالهایی که بقول مادرم همیشه یادآوری ام می کرد : تو آنی که از یک مگس رنجه ای و امروز سالار سرپنجه ای، را با چهره ای مهربان و آرامبخش و صد البته با نازِ مادرانۀ به فرزند، می خواند، آز آرامش و امیدواری و تحمل مادر خوشم می آمد. در بحرانی ترین لحظاتِ آن سالها که بتناسب سن و سالمان، بحرانها هم به همان شکل کودکانه بود یعنی از لباس نوروزانه یا مدرسه رفتن و دفتر و کتاب و غیره داشتن گرفته تا خانه ویرانی و مشکلاتِ بزرگ خانواده، آرامش مادر و حضور کوه وارِ او به  هنگام چنین بحرانهایی که می گفت: چاکوده به زای، هاتو نمانه! فاگیرم، هینم، من نمردم کی= درست می شود بچه جان، اینطور نمی ماند، می گیرم، می خرم، من نمرده ام که!، با چنین حال و هوایی بود که آرامش مادر چیز دیگری بود. وای اگر مادر اندوه داشت! تمام خانه انگار عزا داشت! نه کسی شوق بازی داشت نه کسی تحمل ساده ترین حرف و برخوردی حتی. آن زمانهای کودکی، یکی از کتک زدنهای مادرم، جاروکونه مرا زئن = با دسته جارو زدن، بود. آن هم اینطور بود که در دستی جارو گیلکی معروف به جارو رشتی( یک قسمت پهن و قسمت دیگر جمع شده مثل چوب) که مادر قسمت جمع شده در دست را به مشت می گرفت و با دست دیگر، دست مرا و هرچه سعی می کرد مرا بزند، من که دستم در دست مادر بود، دورِ مادر چرخ می زدم و می دویدم و او هم دورِ خودش با چرخ زدنم می چرخید آنقدر این کار ادامه می یافت که سرش گیج می رفت و همچنانکه دستم را در دستش محکم نگه می داشت، روی زمین، همان حیاط آب و جارو شدۀ خانه، می نشست و می خندید. چنان خنده ای که انگار همۀ خانه، ایوان، در پنجره ستون پرده گل، گمج تیان، باغ و درخت و پرنده و مرغ و خروس می خندند! نجوا وار می گفت: ده پیلا بوستی ازازیلا بویی = دیگر بزرگ شده ای، (ازازیل را فارسی نمی دانم اما باید چیزی مثل زرتخِ ترکی یا باد به گرد آدم نرسیدن باشد،معنی دهد!). یادآوری این ماجراها به دیدن یک عکس است که در اینترنت به آن برخورده ام و با این نوشته اینجا برای شما خوانندۀ گرامی گذاشته ام. چادر نماز، صفا و سادگی، مهربانی، شکوهِ بی همتای مادر در آن لحظات خواندن نماز، دنیایش را فراوان دوست داشته ام.  یکی از شوخی هایی که همیشه موثر بود و مادرم از خنده روده بُر می شد این بود که هنگام نماز خواندن برابرش می ایستادم و هر کاری که او می کرد ادایش را در می آوردم. از زمزمه کردنِ جملات عربی  بگیر تا الله اکبر را بلند تکرار کردن که هشدار به من بود تا دست از در آوردنِ ادایش بردارم. و بلند و آهسته  و خشمگین گفتنِ الله اکبرهم به تحمل  او بستگی داشت و سماجت من اینکه تا کجا تاب بیاورم و ادایش را در بیاورم. عصبانیتِ گفتنِ این الله اکبر هم از سوی مادر، کم کم تغییر می کرد و آخرش با خنده نمازش را قطع می کرد و می نشست با خنده اما چنان تسلیم طلبانه از من می خواست که بگذارم نمازش را تمام کند که خرم می کرد و کنار می کشیدم اما وقتی شوخی ام بیشتر گل می کرد کار به تهدید می کشید و تهدیدش هم این بود که از آشپزی و غذا پذا خبری نخواهد بود! خلاصه کار به پند و اندرز و گناه و گره خوردن کار و چه و چه می کشید تا به ناز دادن و خواهش و تمنا که دست از سرش بردارم! راستی امروزه پس از این سالها، آیا از آن صفا و سادگی و صمیمیت باورهای مادرهامان خبری هست!؟ چه بلایی به سر آن همه صفا و مهربانی و صمیمت مادران آمده است. امروزه وقتی چشمم به مادر ستار می افتد، وقتی چشمم به مادر سهراب می افتد وقتی چشمم به مادران انتظار که هر آدینه به خاورانهای میهنم می روند، می افتد وقتی فکر می کنم که با همان دین مادرم شلاق بر پیکر فرزندان میهنم می خورد، وقتی آیه های دینِ همان مادرم پیش درآمد اعدامها آن هم فله ای، در میدانهای شهر، می شود وقتی ..........................
چه شد!؟ ویرانی و فقر و اعتیاد و بیکاری و بی آیندگی و بی پناهی بسیارانی از جنس همان مادران با آن صفا و سادگی و مهربانی، یک طرف، آلوده شدن و حتی به زشت ترین شکل در آوردن همان باور و صفا و پاکیِ مادرانمان طرف دیگر، چه کسی پاسخگوست!؟ روحانیت چرا دین و باور و سادگی و صفا و پاکی مادرانمان را چنین به پلیدی آلوده است!؟ آن دین کاری به کسی نداشت. آن دین مردم ازار نبود. آن دین کسی را حکم نمی کرد آن دین......................
چرا!؟

چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳ اکتبر ۲۰۱۳

دوشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۲

یک اشاره: روحانیت شیعه شریک همه جنایتهای حکومت اسلامی ست. - گیل آوایی


روحانیت شیعه تازمانیکه الله را به مسجدها برنگرداند و علیه حکومت اسلامی فتوای جهاد ندهد و تمام عیار در برابر حکومت اسلامی نایستد، شریک همۀ جنایتهای حکومت اسلامی ست. پند و اندرز و وعظ و برخوردهای عوامفریبانۀ سطحی این جماعت، ذره ای از مسئولیت آنان در رابطه با روزگار سیاهی که بر سر ملت آمده نمی کاهد. روحانیت شیعه شریک همه جنایتها و نارواییهای حکومت اسلامی ست. از قتل و تجاوز گرفته تا دزدی ها و غارتها و بی عدالتی ها و بی حرمتی ها، همه و همۀ به حساب همۀ روحانیت شیعه است. حکومت اسلامی هیولای خون آشامی ست که روحانیت شیعه بر سر ایران و ایرانی آوار کرده است. جنتیِ ابله، مصباح بی همه چیز، خامنه ای بدتر از همه شان،نمادِ این روحانیت در ریاکاری و جهل و جنایت و مافیای مشتی قاتل و شکنجه گر و دزدند.
حکومت اسلامی به چنان آلودگی ای رسیده است که ساده ترین اصل انسانی را بر نمی تابد هر چه هست در چارچوب لُمپنیسمِ هار و انسان ستیزی ی هولناکِ مشتی بی همه چیز است که برای حفظ موقعیت و بقای خود دست به هر جنایت و کثافتی می زنند. این هیولاها را نباید میدان داد باید در برابرشان ایستاد. حرکتهای مقابله جویانه و دلیرانه مردم ما در جای جای مهینمان نوید دهنده رزمی تمام عیار با همۀ حکومت اسلامی بیرون از چهره های سبز و بنفش و هالۀ نوری ی در حکومت اسلامی ست. بهم زدن اعدام با انفجار نارنجکهای تولید صدا و کتک زدن ماموران مزدور اسلامی و عدم امنیت آخوند در جای جای کشورما در کنار اعتصابها و اعتراضات و گردهمایی های کارگران و بازنشستگان و..... همه و همه روندی را نوید می دهد که سیل ویرانگر اجتماعی اساس این حکومت جنایتکار و غیر ملی را فرو می پاشد. هرچه بگیر و ببندها در حکومت اسلامی بیشتر شود طوفانی که درو می کنند خانمان براندازتر می شود. هر چه سرکوب کنند و کینه بکارند، روزگار خونبارتری برای مزدوران و وابستگانشان را رقم می زنند هرچه بیشتر خفقان به جامعه تحمیل کنند، فریادها گسترده تر و رساتر خواهد بود. حکومت اسلامی اگر از نمونه های آنچه بر سر حکومتهای استبدادی آمده و سرنوشت دیکتاتورها بوده نمی آموزد، تغییری در واقعیت سرنوشت خودِ حکومت اسلامی نمی دهد. بادکاران در حکومت اسلامی، چه بخواهند چه نخواهند، طوفان درو خواهند کرد. جنایتهای حکومت اسلامی بر قدرت ویرانگری ی این طوفان می افزاید. روحانیت شیعه امروز به نعل و به میخ با حکومت اسلامی برخورد می کند فردا که طوفان بگیرد چه می کند!؟
گیل آوایی

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۹۲

سفره ات خالی، ضریحِ مردگان را زر کنند - گیل آوایی



20دسامبر2012
سفره ات خالی، ضریحِ مردگان را زر کنند
مرده خویان این چنین نابخردان را خر کنند

تا بلاهت هست، کسبِ مُرده خویان سکه است
می خورند وُ می برند وُ یا حسین عرعر کنند

صد هزاران اکبر و اصغر به دار آویختند
خاورانها شد وطن، از کربلا بدتر کنند

جانی اند جانی، چه داری چشمِ بهروزی، هوار
کاین پلیدان تیره روزی از برایت بر کنند

رسم شاه ما چنین رسم تشیع کرده اند
تا ولایت عهدیِ صاحب زمان را سر کنند

خانه  ویران را خیابانخواب شد ویرانسرا
کاخ، ملایان زخود با وحی پیغمبر کنند

ای دریغا دین زفقرِ مردمان شد راهکار
ناکسان دینجامه را از بهر آن در بر کنند

آن که او را سرورِ آزادگان نامیده اند
رسمِ زندانیِ تو، آری دو چشمت تر کنند

بارگاهِ مردگانِ وهم شد خشتِ طلا
بس ریاکاران امامان لوطی وُ عنتر کنند

آدمی در ذات خود دینی نمی آرد بکار
هر چه آید از بدِجهل است، جاهلتر کنند

چشم بگشا زین پلیدان جز بلاهت نیست، نیست

هر چه هست از بهر چاپیدن شما را خر کنند!
.
 

چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۲

یاور سربدار من کس دل پر شرار نیست - گیل آوایی

چند وقتی ست که بجانِ بایگانی ام افتاده ام. گاه به کارهای نیمه تمام و رها شده ای بر می خورم که وا می مانم چطور از یاد رفته اند! یکی از اینها شعری ست که در اینجا با شما قسمت می کنم با این توضیح که در چه حال و هوایی بودم، یادم نیست اما خواندنش را خالی از لطف نمی دانم! شاید شما هم بپسندید.


یاور سربدار من کس دل پر شرار نیست
آتش رزم بایدت یاری در این دیار نیست

بین که به لب رسیده جان، رزم تو دادخواه من
خشم وُ خروش بایدت کس دلِ کارزار نیست

همرۀ سربدارِ من، همدلِ بی قرار من
خیز مدد رسان که کس همرۀ غمگسار نیست

شیر به بند کرده آن لاشۀ لاشه خوار، لیک
داد کجا بَرَد کسی، دادرسی به کار نیست

ره بگشا شرر نما آتش خشم بایدت
زین همه ناروای را یک به دوصد هوار نیست

رزمِ تو کو چریک من، خشم تو سربدار من
جنگلِ چاره کار را خشم چرا به بار نیست

آتش شب ستیز را شعله فکن شرار کن
ره بگشا، سلاح کو!؟، فرصتِ انتظار نیست

دست به هم دهیم باز، چاره ز اتحاد ماست
ور نه ز فوجِ ماندگان، جرات یک قمار نیست! 

یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۲

یک اشاره: خِرَد در ایران اسیر نابخردان است - گیل آوایی



خِرَد در ایران اسیر نابخردانی ست که با جهل و جنایت و خون، قدرت را قبضه کرده اند. نماد و تمرکز نابخردی در مجموعۀ مافیای خامنه ای ست. راهی که رسیدن به چنین تمرکز و قبضه کردن قدرت انجامیده است، چنان نیست که کسی یا گروهی یا جریانی از درون این حکومت بخواهد و بتواند حاکمیت را از چنین پلیدیها و نابخردیها برهاند. هر چرخش یا گردش یا جنبشی برای برون رفت از نابخردیهای ماجراجویانه و بحرانزایی در حکومت اسلامی جز فروتر شدن در منجلاب خود افریدۀ مشتی به نان و نوا و قدرت رسیده از نابخردیها نیست. از همین نگاه است که اصلاح در حکومت اسلامی و تغییر در راستای حاکمیت خرد و قانونمندی جز با سرنگونی همۀ حکومت اسلامی، امکانپذیر نیست. مشکل ریاست یا وکالت این یا آن چهره از درون حکومت اسلامی نیست. مشکل همۀ حکومت اسلامی است. تمام تار و پودِ حکومت اسلامی پلیدی و نابخردی و دزدی و فساد و دروغ گرفته است. این حکومت فقط با سرنگونیِ تمام آن، راه به حاکمیت منطق و خرد و قانونمندی می گشاید.
هرچه دل به بازیهای ریاکارانه و پوپولیستی در حکومت اسلامی ببندیم و خوشبین باشیم که خاتمی رفسنجانی موسوی کروبی روحانی تحولی راستین در حکومت اسلامی  را سبب می شوند نه تنها خود را می فریبیم بلکه سرنوشت خود را در دست قدرتهایی قرار می دهیم که بسیار حساب شده پیش می روند و سرنوشت ما را رقم می زنند. چه بخواهیم چه نخواهیم چه حکومت اسلامی بخواهد چه نخواهد.
باید بخودمان بیاییم. نه روحانی قادر به تغییر در حکومت اسلامی ست نه هر چهرۀ هالۀ نوری دیگری!

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۲

اعتراض/انتقاد به و از خود: ما - گیل آوایی



ما
گیل آوایی
پیشگفتارم به مناسبت بزرگداشت 19 بهمن 1391 آمستردام، در برنامۀ شعرخوانی ام.

ما مصیبت خوانان خشم به میدان آمدگانیم.
ما به عزای خویش نشسته ایم و سوگناله هوار می زنیم.
ما باختگانِ در خود شکسته ایم که تسلیم طلبانه، آتشِ درونمان را به جمعی وُ شعاری و تفسیری، آب می پاشیم.
ما به زبونیِ خود پرده می کشیم. کوهِ غرورِ فروریخته در وانفسای نفسگیرِ مشتی بی همه چیز، آه می کشیم!
ما را کجا وُ خشم سلاحهای ستمسوز کجا!؟
میدانداری سیاهکل کو!؟
آتش خشم یاری رسانشان کو!؟
ما میراث سیاهکل باخته ایم!
روزگاری سیاهتر از این که گرفتاریم، نیست. نیست! نیست!
ما از حقارت خویش، به گذشته می بالیم!
آنها خروشیدند و آتش افروزان شبِ آزادی کُش بودند!
ما چه هستیم!؟
ما چه می کنیم!؟

دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۲

یک اشاره: ما، حکومتهای استبدادی و غرب - گیل آوایی

غرب از یک سو خواهان دمکراتیزه شدنِ واقعی در خاورمیانه نیست از سوی دیگر نمی خواهد با بحرانهای غیر قابل مهار در منطقه روبرو باشد. و با همین تضاد در موضع گیریهای رسانه ای/ پوپولیستی و برخوردهای عملی با آنچه در خاورمیانه می گذرد، گاه به نعل و گاه به میخ می زند. نماد چنین سیاستهایی را می توان بخوبی در رابطۀ غرب با حکومت اسلامی و اصولا نیروهای اسلام سیاسی در منطقه دید. یکی از برجسته ترین نمونه ها که می رود تا مبناء و پایه ای در برخوردهای حکومتهای تبهکار استبدادیِ نه تنها در منطقه که در جهان شود، نمونۀ حکومت اسلامی با غرب است. غرب از یک سو مایل نیست حکومتی ملی و دمکرات در ایران پا بگیرد و از سوی دیگر نمی خواهد با بحرانهای غیر قابلِ مهارِ حکومت اسلامی روبرو شود. و حکومت اسلامی با درک چنین خصلت و درونمایه ای از برخورد غرب، تا کنون مانند بندبازی ماهر، در برخورد باغرب عمل کرده است. غرب بجای پشتیبانی از نیروهای ملی و دمکرات ایرانی و پافشاری روی آزادی های اساسی و حقوق انسانی در ایران همواره چنین اصول پایه ای و تاثیر گذار را وسیله ای حاشیه ای برای معامله با حکومت اسلامی که دوام و بقاء این حکومت را در پی داشته، بکار گرفته است. با چنین برنامه و موضع گیریهای استراتژیکِ غرب در منطقه و نیز رویارویی حکومتهای استبدادی با آن، عملا به حاشیه راندنِ نیروهای ملی و دمکرات در رویدادهای سیاسیِ منطقه انجامیده است. امروزه نیروهای مترقی در کشورهای منطقه نقشی حاشیه ای و گاه وسیله ای در دست غرب برای مقطعی گریز از بزنگاه رویدادهای مغایر با منافع غرب، دارد. چنین نقشی را زمانی می توان کارا و در جهت منافع مردم در این کشورها ارزیابی کرد که خودِ مردم در پشتیبانی و همسویی و همراهی از و با  این نیروها عمل کنند. تمامیِ این معادلات را مردم می توانند تغییر دهند. شوربختانه یکی از بزرگترین موانع در برآیندی مترقی و انسانی از دلِ مبارزات سیاسی در منطقه، نیروهای اسلام سیاسی هستند که عملا مردم را در جهل و ناآگاهی و باورداشتهای خرافه ای نگه داشته و دنبال خود می کشانند. این نیروها در نهایت مبارزاتشان به نقطه ای می رسند که از حل ساده ترین معضل اجتماعی/اقتصادی/صنعتی/فرهنگی ی این زمانی مردم عاجز بوده و به نوعی مزدورِ بی مزدِ کشورهای سلطه گر و استثمارگر  می شوند.
در این کارزارِ سرنوشت ساز، ایران در منطقه از ویژگیهای خاصی برخوردار است. کشوری ست که بیشترین مبارزه برای دمکراسی را دارد. بیشترین درونمایه های فرهنگی/علمی/این زمانی را دارد. از همین نگاه است که ایرانخواهی و ایرانی گری، در یک کلام تمرکزی با اصلیت ملی ایرانی می تواند محور اصلی برای مبارزه با حکومت اسلامی از یک سو و سیاستهای ریاکارانۀ غرب در رویدادهای سیاسی ایران باشد. ما ایرانیان هیچ راهی جز تکیه به خواستگاههای ملی و نیروهای سیاسی ملی مستقل نداریم.  با چنین محوری می توانیم مبارزه و سیاستی تهاجمی در رویارویی با حکومت اسلامی داشته باشیم.

جمعه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۲

مُشتخشمِ انبوهِ اندوه را - گیل آوایی


مُشتخشمِ انبوهِ اندوه را
به آهِ این سالها باد می دهم
شاید بر دشتی بنشیند
که نه بوی خون دارد
نه آسمانش سوگوارِ آفتاب است.
آرزوهایم را چونان بذری می افشانم
در دل گورهای هزاران گم نامان خاکم
روزی روزگاری
که تردیدی در آن نیست
بهاری می رسد
با خیلِ سوارانی به تاخت
که  انبان آرزوهای بخون خفته گشایند
به آوازهای جنگل و ستاره
تا بدانند آیندگان،
کاین نسل
بخون خویش
زندگی فریاد کرده است

یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۲

خشمافریاد - گیل آوایی


خشماگینه سوگوار.
اندوه دارانِ شب ماندگار.
ما وارثانِ کدام جنگل و سربداریم!؟
نه دستی به آتش،
نه پایی بر بیتابیِ سنگفرشهای شهر!

آنان که قاتلانند،
اینان که آه وارگانِ بیداد!

دریغا خشماسلاحی تاختن!
دریغا جنگل که دار و چارپایه!،
آی
کاین رسم ما نبود!
مویه
مویه
هر سال به تابستانی!

پیوندهای گسسته،
شب پاییدنِ بی سحر است!
خورشید از دستان به هم پیوند طلوع می کند،
سورِ پایکوبانِ مردم
دادخواهیِ خاورانهاست!

خیابانها از چه به نکبت رنگ باخته سلاح!؟
سوزآواهای دروغین است به رنگهای دروغین تر!

فرمان آتش از کدامین دهانها باید!؟
وقتی چنین قافیه باخته!
خشمآگینه سوگوار!؟

دشت می آشوبد هنوز
جنگل می خواند هنوز
بودن به سوگ وُ ناله!؟  نه!
به تاختن!
سرودن!
زندگی ست پایکوبانِ به لج!،
در این روزگارِ بی چشم و رویان!

برخیز!

خوابکابوس از چه بر شمردن!؟
شهر تشنۀ فریادهای رهاییست!
بی پناهی از چه سر در سوگ بردن!؟
خود پناهیم این خاکِ هماره به تاراج!
سوگناله ها به خشمافریاد دادخواهی باید راه!
چه دلم غنج می زند دستهای به شوق!

بایدت میدان به رزم
نه به سوگ نشستن رسم!

پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۲

یک اشاره کوتاه: اسلام سیاسی کور می کند، شفا نمی دهد - گیل آوایی

 تا زمانیکه نیروهای اسلام سیاسی در منطقه فعالند و برای قدرت می جنگند یا به نوعی در مبارزات سیاسی کشورهای اسلامی نقش دارند، نه منطقه روی نیکبختی و سعادت خواهد دید و نه غرب برای سلطه و اشغال و غارت منطقه مشکلی خواهد داشت. نیروهای دینی سیاسی، بزرگترین خدمتی که به مردم کشورهای اسلامی بکنند این است که به مسجدها برگردند بگذارند جوامع اسلامی یک بار هم شده از شرِ الله سیاسی خلاص شوند. الله در محدوده شخصی می تواند برای باورمندش آرامش بخش باشد اما وقتی سمت و وسوی قدرت و سیاست می گیرد، جنایت می آفریند.
درخواست برای کنار کشیدن دین سیاسی از مبارزات سیاسی کشورهای مسلمان نه برای دشمنی با اسلام نه برای مبارزه با این دین است بلکه به تجربه و تحقیق و نتایج تاکنونی بدست آمده از دین سیاسی در دوره های مختلف تاریخی، بویژه تاریخ معاصر کشورهای اسلامی، ثابت شده است که دین سیاسی نه ظرفیت و نه توانایی مدیریت اقتصادی/ سیاسی/ فرهنگیِ جامعه انسانی بخصوص در دنیای کنونی را دارد و نه قابلیت انطباق با یک جامعه چندباور و چندفرهنگی را دارد. امروزه که زمانِ حکومتهای ایدئولوژیک سر آمده است، یک حاکمیت دینی بجای اینکه شفا دهد، کور می کند. نگاهی به کشورهای مسلمان و برسی نقش تخریبی دین سیاسی و فرهنگ دینی در عقب ماندگی، خفقان، سرکوب، زیر سلطه بودن، غارت، فقر و بسیاری دیگر از نمادهای اجتماعی/سیاسی/فرهنگی/اقتصادی، برجسته تر می شود. هرجا که دین سیاسی ( اسلام سیاسی) وارد مبارزات سیاسی شده، سمت و سوی قدرت گرفته است، چنان جنایتها و نتایج خونبار و هولناک بدست داده است که نه تنها مردم را از برپایی یک جامعه شایسته انسان امروز باز داشته بلکه قرنها به عقب کشانده است. نمونه های الجزایر، پاکستان، افغانستان، سومالی، سودان، و بالاخره ایران، گواه روشن این عقب ماندگی با حضور دین سیاسی در روند مبارزات سیاسی این کشورها بوده و هست. دیگر کشورهای اسلامی بویژه عرب از همین دین سیاسی و فرهنگ اسلامی با حاکمیتهایی سنتی و خائنِ به مردم نمونه های بسیار روشن استعمار و زیر سلطه بودن و غارت داراییهای این کشورها و نیز فقر و بیسوادی و عقب ماندگی آنان بوده و هست. 
با توجه به چنین واقعیتهایی ست که اسلام سیاسی نه بخود خدمت می کند نه به کشورهای مسلمان. دین سیاسی با نیروهای تشکیل دهنده اش، بصورت ابزاری در دست کشورهای سلطه گر برای غارت و مهار و عقب ماندگی کشورهای مسلمان استفاده می شود. در جایی مجاهدان رهایی و در جایی دیگر تروریست شناخته می شوند. دین سیاسی بصورت مزدوران بی مزد، تداوم سلطه و غارت کشورهای مسلمان را ممکن می سازند.
صداقت و شرافت انسانی حکم می کند که دین سیاسی از مبارزات سیاسی اش کنار کشیده و الله را به مسجدها برگردانند. در چنین وضعیتی ست که سکان سیاسی کشورهای اسلامی بدست اهل سیاست و مدیریت شایسته اش سپرده می شود.

دوشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۲

این شیخ حسن، زقومِ بی وجدان است - گیل آوایی

این شیخ حسن، زقومِ بی وجدان است
بدتر زهمه کُشَد، ولی خندان است!
از هالۀ نور وُ جمکران است، زینهار
کاین شیخ نه از من وُ تو وُ ایران است!

2
ای شیخ به عمامه مرا وهمی نیست
زاین قوم بجز خرافه ام سهمی نیست
گویی تو بسی زدین رحمان وُ رحیم
رحمش به تو مفتخوری، مرا رحمی نیست


یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۲

عمامه بسر ریش و دهانت "را هم" - گیل آوایی




عمامه بسر ریش و دهانت "را هم"*
بر کاسه ئ آن لیل و نهارت "را هم"*

بر روح تو بر روح امامت را هم
هر حکم تو و حکم خدایت را هم

تازئ شده ائ بقامت هم وطنئ
ائ بئ وطن آن سبزه قبایت را هم

دادئ تو زایرانئ و ایران برباد
ائ شوم زمانه بر عبایت را هم

کفتار و شغال و مرده خوارید همه
از دم به همه شکل وشمایت را هم

تو مظهر هر خیانتئ در ایران
بر بیت تو عمامه عبایت را هم

جان آمده بر لب ز جنایت هایت
جانئ تویئ برجان وجهانت را هم

باندید همه چو مافیا بر سر خلق
بر جنتئ هاشمئ تبارت را هم

هر جمعه که مئ نهئ خلایق سرکار
بر تک تک آن جمعه امامت را هم

دادید به تاراج همه دار و ندار
بر قوم آخوند و خبرنگانت را هم

با نام خدا جنایتت مانده بجا
از فرق سرت تا نوکه پایت راهم

بر انکر و منکر و لباس شخصئ
بر جل و جلال و کبریایت را هم

بر مجلس و بر رهبر وبرکل سپاه
بر دولت چاه جمکرانت را هم

هر جمعه پس از زیارت اهل قبور
بر تربت آن سیزده امامت را هم

روییده چو انگلید با جهل و خراف
بر حوزه و آیت خدایت را هم

گر شعر مرا بخوانئ عمامه بسر
دانئ که همه ایل و تبارت را هم!

بجائ " را هم " کلمه ائ بانتخاب خود بگذارید!

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۲

حیرت - گیل آوایی



سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۶ اوت ۲۰۱۳
پیکرِ زخمی،
زخمِ همۀ تاریخ دهان باز کرده باز
ماتِ خونبار
جار زدن
قسمت ما شد ناباوری!

کابوس تا کی!؟ کجا!؟
وقاحتِ این قومِ بی چشم و رو،
نمکدان شکستن
رسمِ وقیحان فقیه!
فقاهتِ وقاحت!

آه که سیاووشانِ خاک را
خاوران خاوران
سوگناله های خونبار به حیرت!،
بغض بر شمردن!

آی همرهان
سلاحی
آتشی
خشمی
مرگ یک بار
شیون هم.
.
همین!

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۲

نجوا - گیل آوایی


چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲- ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۳


نه چراغ وُ نه آینه
نه آشیانه ای به کوچ!

درخود فریاد می شوم
به کولۀ  سوگهای خاک !

مویه های خاوران
انبوه اندوه
پُشته پشته!

آه!
من
فاجعه می کشم بر دوش!،
چونان صلیبی
که از آن من نیست!

حاکمانی مرگخو!
زندگانی اسیر!
مردگانی مرگ بادان که زنجیر خویش می ستایند!

کوله
سوگ
فاجعه
گذارغریبی است کابوس این سالهای ما!

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۲

یک اشاره دیگر: نرود میخ آهنین بر سنگ! - گیل آوایی



 چندی ست به هر بهانه یا دلیلی، به خامنه ای نامه نوشته می شود.>>

( سال گذشته طی نوشتاری گفته ام که : اسلام دقیقا همین حکومت اسلامی در ایران است چه خود را به آتش بکشید چه آسمان ریسمان ببافید ,گیل آوایی

اسلام ریشه واپسگرایی و عقب ماندگی کشورهای مسلمان بوده و ناتوانی خود را با جنایت و ریاکاری پوشانده است. دو نمونه ی مشخص در زمانه ی ما را می خواهم انگشت بگذارم بعنوان برحسته ترین نماد ناتوانی و نابجایی و حقارت هولناک باورمندان مسلمانی که به هر دلیل جامعه را به باتلاق واماندگی و خرافه و ریاکاری و مرگ و تنفر کشانده اند. http://shooram1.blogspot.nl/2012/03/blog-post.html)>>
و اما
 این نامه ها یا از بیرون یا از درون زندان نوشته و منتشر می گردد. اینکه چگونه است نامه هایی از این دست حتی اعتراضهایی از این دست نوشته و منتشر می شوند در حالیکه یک وبلاگ نویس را بر نمی تابند و به قتل می رسانند اما نویسندگانِ چنین نامه ها یا اعتراضات کماکان به نوشتن و اعتراض سرپایند، خود ماجرای دیگری ست که قصد آن ندارم نویسندگان آن را زیر سوال ببریم اما یک نکته را مایلم روی آن انگشت بگذاریم و آن اینکه محتوا یا پیام این نامه ها یا اعتراضات هرچه که باشد، یک پیامد را در دل خود دارد و آن هیچ نیست جز تطهیر دین و فرهنگ و اعتقادی که هیولاهای حکومت اسلامی با تکیه بر همان، به جان و  مال و ناموس ملت افتاده اند و دار و ندار این سرزمین را غارت کرده و می کنند.
دیروزها کسانی چون شریعتی ها زهرِ چنین فرهنگ و اعتقادی را در پیکر جامعه ما ریختند و امروز نویسندگان نامه هایی از این دست می کوشند دینشان را از جهل و جنایت و انسانسوزیِ حکومت اسلامی تطهیر کنند به دیگر سخن، هدف، دفاع کرامت انسان و اعتارض به جنایتباری حکومت اسلامی نیست بلکه تطهیر اسلام و فرهنگ نفرت و قتل و خفقان این حکومت جنایتکارِ بر آمده از اسلام است. عجب است که شریعتی ها جنایتهای حکومت اسلامی را ندیده سفسطه کردند اما نویسندگان نامه های مورد اشاره در بالا، بیش از سه دهه ریاکاری و دروغ و قتل و غارت و جنایت در حکومت اسلامی بدست هیولاهای اسلامی را تجربه کرده اند به گونه ای که این جانیان حتی به خودشان هم رحم نکرده اند، چنین وا اسلاما سر می دهند!
به هر روی!، از این نگاه است که  حداقل باید به اینان گفت که نوشتنِ نامه به خامنه ای و پند وُ اندرز به او، مصداقِ کاملِ " نروَد میخِ آهنین بر سنگ" است!
خامنه ای در هراسِ از سرنگونی، دست به هر جنایتی می زند. مافیای خامنه ای برای در قدرت ماندن، نه به دین، نه به انسانیت و نه به کشور، به هیچ و اصل و اصولی جز در قدرت ماندن پایبند نیست! با این جانیان فقط و فقط باید با زبان زور و قدرت سخن گفت. چنین قدرتی از دل مردم بر می آید. با تکیه بر مردم سازمانیافته و هدفمند، می توانیم جنایتکاران اسلامی در مافیای ولایت وقیح را سرنگون کنیم. توَهُم به این انتخابات یا آن انتخابات که خودِ این جانیان معرکه گردانِ آنند، یک انحراف ابلهانه است. از درون  این حکومت جنایتکار هیچ دگرگونی ی بنیادین بنفع ایران و ایرانی ایجاد نمی شود. تدارکاتچی های موسوم به رئیس جمهور جز برای دوام و بقای همین حکومت نیستند! خود را به هر تفسیر و تحلیل و بهانه ای، به توهم و خود فریبی نزنیم!

پنجشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۲

یک اشاره: تَوَهُم تاکجا و تکرار تا کجا باید باشد! - گیل آوایی




یک اشاره: تَوَهُم تاکجا و تکرار تا کجا باید باشد!
پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲ - ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۳

تجربۀ 34 سال حاکمیت اسلامی در ایران نشان داده است که هیچ دورۀ تازه ای از این حکومت یعنی تغییر مجلس و دولت و قوۀ قضاییه( رهبر حکومت) بهتر از دورۀ پیش اش نبوده است. یعنی حکومت اسلامی در کلیتِ حرکت، همیشه جانی تر، مزدور تر، دزدتر و خائن تر زاییده و بر سر کار آورده است.
در هر جابجایی، حکومت اسلامی با ریاکاری کوشیده است به توَهُم دامن بزند و تودۀ بجان آمده از خفقان و فقر و بی آیندگی را بدنبال این یا آن تدارکاتچی بکشاند. امروز ما آخوند دیگری را متوهمانه چشم دوخته ایم. برآیند همۀ این توهم ها و خوش باوری ها، کمترین دست آوردش برای حکومت اسلامی، سرخوردگیِ مردم و آچمز کردن نیروهای سیاسی بیرون از حکومت اسلامی ست و ناباوری مردم به هر سیاه و سفیدِ سیاسی در روزگار کنونیِ ایران است.
با این همه دو واقعیت بسیار آشکار و هشدار دهنده پیش روی همۀ ما ایرانیان است:
یک- حکومت اسلامی به تناسب ماهیت درونی اش و دایرۀ بستۀ خود آفریده اش، توان و ظرفیت دگرگونیِ بنیادین در جهت منافع ملی و زندگی انسانِ امروز ایرانی را ندارد. هر تلاشش جز فرو رفتن بیشتر در باتلاقی بنام مافیای ولایت فقیه اسلامی و اسلام سیاسی ی آبروباخته، نیست.
دوم- تحولات سیاسی منطقه به گونه ای بیرون از خواستۀ حکومتهای منطقه و حتی مردم صورت می گیرد. حال برخی حکومت ها واقعگرایانه با دگرگونی هماهنگ می شوند که ناشی از عدم سازمانیافتگی و پایه های سنتی/فرهنگی آن جامعه است و برخی در حرکتهای قابل مهار توده ها به تغییر تن می دهند به دیگر سخن، دگرگونی سیاسی در ایران هم بدور از خواسته یا ناخواستۀ ایرانیان اجتناب ناپذیر است. یعنی با تغییر مواجهم.

آنچه به ما ایرانیان از نگاه ملی مربوط است، این است که از توهم به چهره های برآمده از درون حکومت اسلامی پایان دهیم و در تحولات اجتناب ناپذیر منطقه، با به میدان آمدن و گرفتنِ سرنوشت خود بدست خود، سهمی درخور و بایسته از دگرگونیها را از آن خود کنیم. تنها ما ایرانیان، تاکید می کنم تنها ما ایرانیان، با تکیه به نیروهای ملی ی بیرون از حکومت اسلامی قادر خواهیم بود فردایی روشن و بهتر برای خود و نسلهای پس از خود بسازیم.
هیچ نیرو یا شخصیتی از درون حکومت اسلامی قادر به تامین منافع ملی ما نیست. حکومت اسلامی به چنان آلودگی و ساختار مافیایی ای دچار شده است که هر سیاست یا عملکرد یا برنامه اش به چالشهای درونی زیرمجموعه های مافیایی این حکومت کشیده می شود. هیولاهای بقدرت و مکنت و مقام رسیده، براحتی و از راه دگرگونیهای درون حکومتی، دست از موقعیت و منافع خود بر نمی دارند و از همین نگاه هم مردم در این معادلات هدایت شدۀ درون حکومت اسلامی، نقشی جز سیاهی لشکر در جهت تامین نفوذ و قدرتِ زیرمجموعه های مافیایی حکومت اسلامی ندارند که در کلیت این روند، تداومِ همین ساختار و همین سیاه بازی ها و همین فقر و فلاکت و غارت ایران و ایرانی ست.
در سال 1388 رقابتهای زیرمجموعه های قدرتمند مافیای حکومت چنان کرد که هنوز بازتاب آن را تاوان می دهد و می دهیم. و پس از هشت سال، باز با چرخشی ریاکارانه چنین توهم و هوچی گریهای از پی هیچ را نمایانده است. اعدامها به راه است و زندانها پر از زندانیان سیاسی ست. صدای اعتراض از درون زندانها، بیشتر از مردمِ بظاهر بیرون از ندان است. بی عدالتی و محاکمات فرمایشی و ریاکارانه کماکان ادامه دارد و همان چهره های پلید حکومت اسلامی، معرکه گردانِ این سیاه بازی در روزگار سیاه ما هستند. اگر دیروز به مرگ می گرفتند تا به تب رضایت دهیم، امروز به مرگتر می گیرند تا به مرگ رضایت دهیم! جامعه ای بجنایت تحمیل کرده اند که زهر زندگیِ مرده وارِ گورستانی را در پیکر جامعه ریخته اند. خونهای ریخته شده از شریف ترین فرزندان سرزمین ما بدست همین جانیان گویی در سرزمین ما روی نداده است! چنین جنایتهایی را برتافتن، جز زندگی مردارگونه در باتلاق متعفن حکومت اسلامی نیست!
به هر روی، هر چه هست، به خود ما بستگی دارد که چه می کنیم و چگونه از پسِ مسئولیتی که بعهدۀ ماست برمی آییم.
توَهُم از روحانی هم فرو خواهد ریخت. چالشها و جدلهای درون همین حکومت را هم در دولت روحانی خواهیم دید. باز هم " کی بود کی بود من نبودم" را در همین دولت نیز خواهیم دید. دشمن دشمن گفتن خامنه ای را هم باز خواهیم دید. اما این توهمات و این فرصت سوزی ها، در باتلاقی که گرفتار آمده ایم ما را فروتر خواهد برد!

پانویس:


این یاداشت را نوشتم اما یک سوال همینطور در ذهن من مانده که روزگار در سرزمین ما یکی از شگفت ترینهایش را دارد بر سرِ ما آوار می کند! سرِ پایانش هم نیست انگار!!! شاید از این حرف تعجب کنید اما نسلِ پس از انتحار 1357 همواره نسل پیش از انتحار1357 ( نسل پیش از من و نسل من به ناگزیر!) را مورد سوال قرار داده و می دهند که چه تان شده بود که خمینی را باور کردید و این بلا را سر ما آوردید!؟ اما همین نسلِ پس از انتحار 1357، نوچه های همان خمینی را باور می کنند و دنبال آنها راه می افتند آن هم نه یک بار نه دو بار!!!! بلکه همینطور مثل یک سریال دنباله دار تکرار می کنند با این حال یکی از اینها از خودشان نمی پرسند که نسل پیش از انتحار 1357 اگر یک بار اشتباه کردو چنان تاوان خونباری داذ! چرا ما آن اشتباه را چندباره تکرار می کنیم!؟ رفسنجانی خاتمی موسوی و حالا روحانی!
 

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...