باز گفتن!؟
نه
نمی گویم
نمی خواهم بگویم گفته هایی
که دیگر کلاغی هم به یک غاز نمی خرد
و زاغی
به خبری حتی پر نمی کشد
نه
گفتن وُ
خواندن وُ
فریاد
وقتی
اینهمه صدا
با کشیدن چارپایه ای از زیر پا
انکار می شود
راستی
در
انبوه
انبوه
سیاهی
کدام خورشید
ستودنیست!؟
به گاهی
که سیاهی ندراندی
و گریزت نیست
نیست
با آنهمه
که در کوله می کشی
ویرانه وار
چارپایه
طناب
جوخه
صف صف
و کابو س می شماری
بی آنکه درنگی بوده باشدت به چشم بر هم نهادنی
و همینطور
از یک کلاغ
تا چهل کلاغ
واژه می جویی به راست
آه
که دلم
بی تاب حرفی تازه است
.
نه
نمی گویم
نمی خواهم بگویم گفته هایی
که دیگر کلاغی هم به یک غاز نمی خرد
و زاغی
به خبری حتی پر نمی کشد
نه
گفتن وُ
خواندن وُ
فریاد
وقتی
اینهمه صدا
با کشیدن چارپایه ای از زیر پا
انکار می شود
راستی
در
انبوه
انبوه
سیاهی
کدام خورشید
ستودنیست!؟
به گاهی
که سیاهی ندراندی
و گریزت نیست
نیست
با آنهمه
که در کوله می کشی
ویرانه وار
چارپایه
طناب
جوخه
صف صف
و کابو س می شماری
بی آنکه درنگی بوده باشدت به چشم بر هم نهادنی
و همینطور
از یک کلاغ
تا چهل کلاغ
واژه می جویی به راست
آه
که دلم
بی تاب حرفی تازه است
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر