چهارشنبه، دی ۱۰، ۱۳۹۳

سال تازه و بهانه ای برای .........- گیل آوایی



هر سالِ تازه، که می خواهم شادباشی بگویم، اندوه، حتی ناباوری ای به آنچه که به بهانۀ شادباشِ سالِ نو می گویم، سایه می اندازد. و این سایه نه فقط کم رنگ نشده بلکه جای خودِ آن حال و هوای شابادش سال نو را گرفته است. خوب نمی شود سر در برف کرد و خود را به ندیدن و نفهمیدن زد! که کاش می شد!؟ شاید اگر می شد، بهتر هم می بود اما نشد و نمی شود هم!
چطور می شود آدمی خود را به ندیدن و  نفهمیدن بزند وقتی می بیند  تاریخ به شکل عریان و هولناکی تکرار می شود. تکراری که همزمان با دانش و تکنولوژی، به  عبارتی تکامل انسان و فرهنگ و جامعه انسانی، با همه پیچیدگی و این زمانی/این جهانی، نتیجه ای ریاکارانه تر و جنایتکارانه تر  به بار می آورد. هنگامی که کرامت، شرافت و انسانیت آدمی، دستمایۀ ریاکارانۀ سیاست می شود و سیاستمدارِ اخلاق باخته، از جان و مال و شرافت و کرامت انسان، آزمایشگاهی برای سردرآوردن  ویروسهای حماقت و خرافه در تاختِ بی کلۀ مشتی جنایتکار می  سازد که با تکیه بر همان ارزشهای والای انسانی تیشه بر ریشه همان خواستگاههای والا می زند. دمکراسی را با بمب بر سر مردم خالی می کند، نیروهای مترقی را با همان ویروسهای جهل و جنایت و خرافه، سرکوب و ناکارا می کند، کارزاری راه می اندازد که وا می مانی از تحمیل این  همه بحران و جنایت و عقب ماندگی و ویرانی! و هر سال بدتر از سال پیش!
یکی از بیرون با دمکراسی بمب افکنانه! دیگری با بهشت و جهنم الله!
حالا در  این آشفته بازاری که بقول ما گیلکها سگ صاحبش را نمی شناسد و جهانِ انسانی بدست همینهایی که گفته ام به خربستگاهی تبدیل شده که براحتیِ آب خوردنی سر می بُرند! به راحتی آب خوردنی، فله ای اعدام می کنند! و میلیارد میلیارد بالا می کشند بی کش دادنی هم! سال تازۀ دیگری آمده و باز آن رسم همه ساله که خوب! سال  نو شاد  باد با آرزوی بهترینها برای شما که سالی سرشار از تندرستی و نیکبختی و شادی باشد!
آرزو بر جوانان عیب نیست! ما که جوانِ همۀ فصولیم!!!!
همین!

سه‌شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۳

گر نگفتم تو بگو دادِ مرا داد بزن - گیل آوایی




گر نگفتم تو بگو دادِ مرا داد بزن
زیر خاکستر اگر، آتش من باد بزن

گر چنان خون به دلم زین همه بیداد چه باک
جنگلی کاشته ام سرخ تو فریاد بزن

خاوران می نرود از دل این خاک رفیق،
لالۀ خاک تو بر سینۀ دلشاد بزن

زندگی باورِ این خاک سیاووشان است
سوگزادانِ سیه را تو شررزاد بزن

شادی بودنِ ما، ماتمِ مرگخویان است
تو به ویرانی شان، داد از آباد بزن

رزم ما رسم بخون خفتۀ یار است  ای دوست
گر که رفتیم، بمان ریشۀ بیداد بزن
سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳ - ۲۳ دسامبر ۲۰۱۴
.

شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۳

اسلام همچون ویروس مرگباری در پیکرِ کشورهای بویژه مسلمان شده است - گیل آوایی


اسلام همچون ویروس مرگباری در پیکرِ کشورهای بویژه مسلمان شده است. اسلام در نهایتِ قدرت سیاسی اش، همانی می شود که بر سر افغانستان آمده. همان است که بر سر پاکستان آمده، همان است که بر سر ایران آمده است.
از جهالت به آگاهی رسیدن، بالندگی ست اما از آگاهی به جهالت برده شدن، فاجعه ای هولناک است. اسلام چنین نقشی را در جهان امروز با انسان امروز ایفاء می کند.
 اسلام  ناتوانیِ خود برای برپایی جامعه ای بالنده و انسانی، ناتوانیِ خود در پاسخگو بودن به نیاز جامعه انسانِ این زمانی و این جهانی، بدیلِ بغایت غیرانسانی، عقب مانده و خرافی را با خون و جهل و جنایت تحمیل می کند و همۀ رسوبات غیرانسانی، متوهمانه وجهل مرکب و بربریتِ دورهای تاریخی را جایگزین دست آورهای تمدن و بالندگیهای انسانیِ جامعه امروزین می کند. نقش اسلام در سیاست یک کشور، ایران نمونۀ بسیار گویایی ست. در ایران، اسلام با بالندگی با انسانیتِ امروز، با معیارهای این جهانی و این زمانی در ستیز است. دو رویی، دو شخصیتی، دو پاره گیِ جامعه که یک پای در ظاهر اسلامی و یک پا در مدرنیت و مدنیت داشتن، شناسۀ جامعه ایران در حکومت اسلامی ست.
ایران بنا به تجربه تاریخی اش، خواه ناخواه، حکومت اسلامی را سرنگون می کند و اسلام را به گورِ تاریخی برمی گرداند اما در کشورهای دیگر منطقه به ویژه ترکیه ماجرا فرق می کند. ایران از یک شناسه، هویت و ماهیت ملی برخوردار است که بکلی از اسلام جدا و بیرون از اسلام است اما ترکیه با شناسه و هویت و ماهیت ا سلامی است که از مدرنیت به چنان شناسۀ عقب ماندگی کشانده می شود. در چنان شرایطی، وضعیتی بکلی متفاوت از ایران خواهد داشت.
این هشدار بیشتر به ترکیه است. مردم ترکیه اگر امروز جلوی حرکت کرم وارِ اسلام در سیاست کشور را نگیرند، این ویروس همۀ جامعه ترکیه را به قهقرا می برد. آیندۀ ترکیه در پرده ای از توحش، واماندگی، بربریت اسلامی و استبدادی کور، قرار گرفته است. اردوغان های ترکیه، آرام آرام همان بلایی را که بر سر ایران و  ایرانی آمد، بر سر مردم ترکیه می آورند.
اسلام را امروز متوقف کنید. فردا بسیار بسیار دیر است.

شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۳

چهارشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۳

ما چه هیزم تری به این روحانیت مفتخور فروخته ایم!؟

داشتم یک ویدئویی از تنبور نوازان  اهل حق( پارسان) را که در 11 مهر در بابا یادگار دالاهوی کرمانشاه بود، می دیدم و می شنیدم! واقع ماندم چه بگویم اینکه ما با چه حاکمیت بی همه چیزی روبروییم! آیت الهی دهن درانی کرد که حکومت اسلامی امن ترین جاست! نمی دانم این آیت الله برای چنین دهن درانی ای چقدر نوالۀ ساندیسی گرفت اما واماندم از اینکه این حکومت در سی و پنج سال، ما و سرزمین ما را به چه بلاهتکده ای تبدیل کرده است!؟ هیچ کس در این حکومتِ مافیاییِ هیولاها در امان نبوده و نیست. پیشترها سلطنت طلبان را کشتند، لیبرالها را کشتند، مجاهدین و کمونیستها را کشتند همینطور هر کشتاری را به یک دهن درانی ای و توجیه هولناکی انجام داده اند امروز رسیده اند به جایی که نه فقط خودشان یعنی از همین آخوندهای زهوار درفته درامان نیستند بلکه از مسیحیان گرفته تا یهودیان، از سنی ها گرفته تا اهل حق، از وبلاگ نویس گرفته تا حتی تجاوز شده! در امان نیست!
یک مادرقحبۀ بی همه چیزی را رهبر رهبر کرده اند و هر قاتل و دزد و چاپلوسِ بی بُته ای را رئیس و سردبیر و نماینده و سردار و بازجو و وزیر کرده اند! . همین ها با قتل و غارت و کشتار، بر همه نه تنها تیغ کشیده و می کشند بلکه فرهنگ وحشتناک لُمپنانه ای را بر این سرزمین چنان قالب کرده اند که بلاهت و حماقت، کرامت است و دزدی و ریاکاری و دروغ، فضیلت!!!!
نمی دانم روحانیت شیعه چه می کند اما وقتی فتوای ترور و قتلِ نویسنده و هنرمندی را به سادگیِ آبخوردنی صادر می کنند، چرا در برابر چنین تجاوزهای جنایتکارانۀ به دار و ندار یک ملت و یک کشور، خفقان گرفته اند و یکی به نعل، یکی به میخ، زیر سیبیلی رد می کنند! و در حوزه های انگلوارشان نرد الله و اصول و فروع می بازند!
یکی دوتا نمونه هم نیست که برای اثبات این فریاد، گفته شود! دیگر رسواییِ این حرامزاده ها تا آنجا رسیده که همۀ قتل و غارت و دروغ و نابرابری و تجاوز و هر مادرقحبه بازی، زشتیِ خود را در حاکمیت اسلامی شان از دست داده است بگونه ای که روزمره هر کسی براستی وا می ماند که این جاکشها چطور از گورِ هزار و چهارصد ساله در بزنگاه تاریخی این زمان ما در آمده اند و دار  و ندارمان را به منجلاب متعفن  اسلامشان فرو برده اند!!!!
ما چه هیزم تری به این روحاینت مفتخور فروخته ایم که این همه ناروایی را بخون وجنایت بر ما تحمیل کرده اند!؟
اگر غیر این است چرا عمامه از سر برنمی گیرند علیه این حرامزاده های دست پرورده شان به خیابانها نمی آیند!؟
اینها چه......................... کلمات هم انگار آن گویایی را ندارند تا عمق فاجعه باری و کراحت این بی...... بیان کنند!!!!!!!!!!!!
روی سخنم به همۀ روحانیت از آن بالا تا پایین است از نجفشان گرفته تا ایران! فریاد بی گناهانِ بی پناه را چه می کنید!  این همه فقر و نابرابری را چه دارید بگویید! همه از مردم همین آب و خاکند. همه شهروند همین سرزمینند! چه کسی حقوق شهروندی را با دین و باور قسمت کرده است که امروز هر مادرقحبه ای بر اساس آن تفسیر می کند و به همه می تازد! چه شده است که یک بیسوادِ ابلهِ چاپلوسِ نواله گیر را وکیل مجلس، رئیس قوه قضاییه، نماینده خبرگان و .... می کنند و هر فرهیختۀ پروردۀ همین اب و خاک یا در به در است یا در زندان است یا در خونکده های خاورانِ این دیارند!؟
فریادهای مادران بی پناهی که حتی از ساده ترین  دادخواهی شان محرومند، را چه پاسخی دارید!؟ این چه اسلام جهل و جنایتی ست! چه از جان این مردم و این سرزمین می خواهید! چرا شرم نمی کنید چرا کمترین حرمت نمکی که از این مردم و از این اب و خاک خورده اید و گردن کلفت کرده اید، نگه نمی دارید!؟ تا کی این همه جنایت و خون و بی عدالتی روا می دارید! کور که نیستید! کر که نیستید! این همه لمپن در مجلس و در دولت دارند هر ناروای زشت و انسانکشی ای و اینده سوزی ای را بر سر این مردم و این سرمین آوار می کنند!؟ ما چه هیزم تری به شماها فروخته ایم!؟
 .
از خوانندگان وبلاگم پوزش می خواهم برای بکار بردن برخی واژه ها که زیبندۀ قلم نیست! باور کنید کارد از استخوان هم گذشته است!

سه‌شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۳

یک اشاره کوتاه دیگر- گیل آوایی

خامنه ای رهبر حکومت اسلامی در ایران است. خامنه ای مسئول و پاسخگوی همه عملکردهای حکومت اسلامی از سوء مدیریتها و خسارتهای ناشی از آن گرفته تا غارتها و بی عدالتی ها و جنایتهای سازمانیافته در حکومت تحت رهبری اش است. روحانیت شیعه، عامل اصلی برپایی حکومت اسلامی است که چنین آتشی را به جان ملت ایران انداخته است. روحانیت شیعه در ایران نمی تواند به نعل و به میخ، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. پس از سی و پنج سال جهل و جنایت و خون، به نقطه ای رسیده ایم که اسلام تشّیُع در کلیتش، شریک بی انکار حاکمیت و عملکردِ همۀ حکومت اسلامی ست. امروز پاسخ نمی دهند، فردا یقۀ همه شان گرفته می شود. امروز با جنایت و سرکوب، خودشان می بُرند خودشان می دوزند، فردای سیاسی ایران را چه می کنند!؟. این باد را که کاشته اند، طوفانِ آن اجتناب ناپذیر است! وقتی طوفان بگیرد، هیچ کس نه خامنه ای ها نه آیت الله های شترمرغ( گاهی شتر گاهی مرغ بودن به تناسب شرایط و منافع شان!)، از این طوفان جان سالم در نمی برند!
اشکِ دادخواهاه بی پناهان، سیلاب ویرانگری ست که دامن همه جنایتکاران اسلام و حکومت ننگینش را خواهد گرفت. آن روز نه دیر است نه تردیدی در آن. تاریخ بهترین گواه است!
ساندیسخوران حقیر که هیزم این جنایتهایند، اولین قربانیان این همه جهل و جنایتند! بیچارگانی که به نوالۀ ناگزیز، اسیدپاشان یک حاکمیت اسید پاش انسانکشند!

یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۳

ماییم پایاییِ زندگی! - گیل آوایی



شاخه ای می شکند
اشکی می ریزد
زمین شرم می کند از بی شرمی تبر
می چرخد باز
جنگلی هوار می شود
زمستان
چنتۀ ماندن نماندن
باری
استواریِ توست
تا زایشی
تا سبز
تا شکوفه
آی
تبر از چه ستودن
آبرو باختن
دنیا هم از آنِ تبر
اما خودفریبی تبرهاست
عبثهای بی پایان چونان پوشالهای در باد
ببین
فصلهای شکفتن
بارها نامها به ننگ یاد کرده اند
این هم یکی اش
باز
ریشخندی که نثارشان!

آری
شاخه ای سبز می شود
شوقی به اشک پا می کوبد
زمین به آوازهای شاد چرخ می زند
دستها اگر از پی هم پیوند
تبر رو می بازد به بیهودگی
جنگل را چه باک
رویشی باز
انبوهی بی کران
از تو
من
ما
که بسیار
بسیارانیم
ماییم
پایاییِ زندگی!
زندگیِ پایا
ماییم!
ماییم و خاکمان
ماییم و آبمان
ماییم
جنگلهای همیشه سبز
همین!


شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۳

تلاوتهای بی شرم! - گیل آوایی



وقتی اوین تجاوز می کرد
سوسکهای الله  نرد لواط می باختند حوزه حوزه
آیه تارِ تعفن بود
تنیده شوم
تلاوتهای بی شرم!
عربده های بی چشم و رو!

باری
بلندگوها بیهوده جار نمی زنند مناره های بلند
بر بودند منبر
هیولا هیولا عربده
به مفت مفت خار و خوار و خوراک
انگل واره های انگل بار
وسالهای سال
قرنها چنین
عمامه جلق زدند اسلام نابشان را
بیچاره اما
حسین حسین عاشورا بافت
اسارت محض
آزادی قالب کردن چنین
بیچارگیِ یک عمر بلاهت خویش ستودن!
جُلپاره های قدر و فجر و لابه لابه مرگخویی بار!

باری چنین خاک آلودند
گورها به حیرتِ یک تاریخ
شرم خویش خون می بارانند
از این همه بی شرمی
که باز
نوبت به نوبت
سوگ و سوک و سراب!
داغ و دار وَ اینک اسید!
اسلام را سر سلامت
این همه بیداد
این همه ننگ
این همه.............
آه
هیمۀ این همه جنایت چرا!؟
وا مانده ای
الله نیز به این همه بلاهت پا می کوبد
رونق عمامه ها به جهل!،
وقتی به نانپارۀ خویش
هنوز
در به دری
مسلمان!؟

پنجشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۳

یک فریاد هزارباره - گیل آوایی



اسلام در سرزمین من قرنها با عرفان بازیها و بزک کردنها و تقدس نمایی ها و اسطوره سازیها، از حقیقت و واقعیت درونی اش پوشیده مانده بود. حکومت اسلامی بار دیگر بلحاظ تاریخی، پرده از منجلاب متعفن اسلام برکشیده و چهرۀ حقیقی و واقعی اسلام را نمایانده است. اسلام همین سنگسار، همین دست بریدن، همین غارتها، همین قتلها و جنایتها، همین زندانها و اعدامهای فله ای، همین اسید پاشیهاست. اسلام هیچ وقت هیچ نداشته است مگر همین انسانسوزی و آزادی کشی! و روحانیت شیعه در سرزمین من معرکه گردان اصلی این نارواییها و جنایتها و غارتهاست تا مفتخواری کند و بر گرده ها سوار بماند. اسلام همیشه سدِ راه ترقی و بالندگی و مانع نیرومندی برای برپایی یک جامعه انسانی بوده است.
حکومت اسلامی در یکی از بهترین دوره های خیزش برای داشتن سرزمینی آباد و آزاد و انسانی، به نابجاترین و ناروا ترین شکل ممکن، بر گرده ما سوار شده و هفتاد میلیون را گروگان گرفته است.
امروز بار دیگر باید کاوه وار میدان آمد و ضحاکِ الله را ته چاهِ بایسته اش کرد. اسلام جز جنایت و عقب ماندگی و بندگی و مرگخویی نیست.
و در قرن بیست و یکم، بار دیگر بر لبۀ یک انتخاب سرنوشت ساز ایستاده ایم: یا سقوط در هویت باتلاقی و متعقن اسلامی یا پافشاری و پاسداشتِ هویت ایرانی با همه شناسه های ایرانی/تاریخی مان.

سه‌شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۳

فریاد - گیل آوایی



با هیولاهای حکومت جهل و جنون اسلامی، نمی شود با سلام و صلوات جنگید!
این هیولاهای دزد و قاتل با آن سبز و بنفش و سیاه شان را باید همچون علف هرز کند و خاک را از ننگ وجودشان پاک کرد.
کشتار و ترور نویسندگان یادتان هست که چطور جلادانِ همین هیولاها، هولناک تر از هر دوره تاریخ! بر سر این سرزمین و مردمش آوار کردند!؟
همان هیولاها امروز بر دختران و زنان سرزمین ما جلوی چشم ما اسید می پاشند!
شکایت از این جنایتکاران به خودِ جنایتکاران بردن چه سود!؟
بر سر این بی همه چیزها بزنیم.  
ما که مرده نیستیم اینطور به همه چیز ما تجاوز می کنند!؟
چرا اینطور ذلیلانه برخورد می کنیم!؟
جوانانِ این آب و خاک چرا همت باخته اند!؟ سکوت، خاورانهای تازه را به دنبال دارد! نه پرهیز از آن! مرگ تدریجی بدتر از مرگ یک بار شیون یک بار است! مماشات با جنایتکاران، سهیم شدن در جنایتشان است!
این سرزمین مال ماست
کرامت و شرافت این آب و خاک به ماست که میراث دارِ آنیم!
بخودمان بیاییم!
امروز اصفهان است فردا تهران پس فردا شیراز و........
تا کی به مرگ بگیرند ما را تا به تبِ این جنایکاران رضایت دهیم!؟ همۀ حکومت اسلامی، ریشۀ این جنایتها و غارتهایند!
وجودشان مایۀ حقارت و اهانت به هر ایرانی شرافتمند است! و سکوت شرم آورتر از آن!

دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۳

اینطور نیست؟ - گیل آوایی

 بحرانهای جاری در منطقه بسیار متناقض، متضاد و پارادوکسی ست با این تفاوت که هدایت یا مدیریت این بحران بدست غرب، مشخصاً، آمریکاست. کابوس این خواب پس از عراق و سوریه در تهران تعبیر خواهد شد. حالا چه با شیعه کشان در بغداد باشد چه در دمشق!
حکومت اسلامی در ایران، مشخصا هیولاهای مافیایی ولایت وقیح!، بجای پافشاری بر خواستگاههای دینی و ماجراجویی های ابلهانه و متوهمانه، از هم اکنون باید خود را با یک حکومت ملی و غیر دینی جایگزین کنند اگر می خواهند آتش این بحرانی که سالهاست ماجراجویی آن را سرمایه گذاری کرده اند، دامن ایران را نگیرد!
ما با حکومت اسلامی در بحرانی که هر روز هر لحظه به گشتاوری و قدرت تخریبی آن افزوده می شود، تاوان بسیار خونباری خواهیم داد. حکومت اسلامی در ایران یکی از آفرینندگان جنگ دینی و خون و جنایت اسلامی در منطقه است. حکومتهایی که با غرب همسویی کرده اند با غرب ( مشخصاً امریکا) در یک طرف این بحرانند و نیروهای اسلامی از هر طیف و گروه و فرقه و دولتی، در طرف دیگر قرار دارند. آنچه که در تاریکیِ این بحران خونبار و ویرانگر می توان دید، تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، تغییر حکومت های بحران افرینی که قابل هدایت یا مهار نیستند، است.
ایران با ماجراجوییهای دینی حکومت اسلامی بر لبه پرتگاهی ست که عمق آن براستی هولناک است. 
تحولات و دگرگونی در حکومت اسلامی برای گذر از این بحرانها، اجتناب ناپذیر است. در غیر اینصورت نه تنها حکومت اسلامی که همه ما مردم ایران تاوان چنین توهمات دینی حکومت اسلامی را خواهیم داد.
چهره های حکومت اسلامی هر یک از مسئله می گویند اما بجای حل یا برون رفت از آن به خود مسئله دامن می زنند به زبانی دیگر ایران و ایرانی را ناخواسته هرچه بیشتر در بحران غرق می کنند.
اسلام و حکومتها و نیروهای اسلامی به مرحله ای از تجربه و آشکاری از تواناییهای ویرانگر و قهقرایی رسیده اند که فقط کور می کنند اما از شفا دادن خبری نیست که نیست!
بجای سوریه و عراق و لبنان و فلسطین، به فکر ایران و ایرانی باشیم که با حکومت اسلامی بشکل خونباری رو به ویرانی می رود!

پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۳

یک اشاره خیلی کوتاه - گیل آوایی

اسلام باید گورش را گم کند و به سوراخ مسجدها بخزد. قرنها همین اسلام بازیچه استعمار کهنه بود و امروز جنایتبارتر، خونبارتر و هولناک تر بازیچه استعمار مدرن است. ذره ای اگر صدافت و شراف و راستکاری در مدعیان این دین انسانکش و آزادی ستیز باشد، سیاست را به اهل سیاست وا می نهند و به سوراخهای خودشان می خزند.
روزگاری سیاهتر از این نیست که در آنیم. جنایتها بگونه ای درفرهنگ و باور کشورهای منطقه نهادینه و روزمره شده است که دیگر سر بریدن و دست بریدن و سنگسار کردن و....... زشتی اش را از دست داده است. اقتصاد و صنعت و دانش و درمان جوییِ هزار درد کشورهای منطقه در قاموس اسلام باوران محلی از اعراب ندارد.
امروز اسلام، آتش بیار معرکۀ سلطه گران برای سلطه بیشتر و غارت بیشتر و بی آینده تر کردنِ بیشتر مردم کشورهای منطقه، شده است.
با این روند ویرانگر باید برخورد کرد. امروز برخورد کردنِ با اسلام از برخورد کردن با سلطه گران سیری ناپذیر، جدا نیست!

چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۳

یک حس یک فریاد - گیل آوایی

حسی داشتم و فکری از دیشب بجانم افتاده بود. حسی که نمی توانستم جمع و جورش کنم!، بفهمم. گفتم بنشینم بنویسم. باز قلم را بیاری خواندم. خودم هم نمی دانم چرا به اینجا کشید که در زیر می خوانید. بدتان آمد، ناخوانده اش بگیریداصلا نبوده چنین دادی نبوده چنین................. بی خیال! همین است که قلم خودش حسِ مرا نوشت! من ننوشتم!>>>>
واماندگی
شاید یا شاید نه، حتمن دیده و شنیده اید نوازنده گیتاری که با نتهای بسیار زیر و کشیده و فریاد وار یکنواخت خشم اندوهبار یک دنیا واماندگی اش را هوار می زند. یا شاید نوازندۀ نی ای دور از هر تب و تابِ دور و برش، چنان نالۀ کوهآواری را سر می دهد که گویی کوهِ غمی را دارد از کولش برمی دارد یا زیر بار کوهی از اندوه بجان آمده فریاد می کند.
گاهی یک وقتهایی هست که با همه قدرتی که در خودت سراغ داری با همه سنگینی مشتی که اگر بر سنگ بکوبی در هم می شکنی اش، دستها گره کرده، جان یک دنیا بغض در خود می فشاری و دست از پا کوتاهتر و ناخواسته و دور از اختیارت چنان دمار از تو در آمده که بغضی در هم شکنانه هوار می زنی.
یک وقتهایی که چزانده می شوی، خرد می شوی ویران می شوی نه از ضعف نه از ناتوانی نه از پا افتادگی بلکه از عمق فاجعه از عمق اندوه از عمق ناروایی ای که بر تو روا داشته اند.
یک وقتهایی هست که باید درد کشیده باشی تا درد  را بدانی باید داغ دیده باشی تا کمرشکنیِ داغ را بفهمی باید سرت آمده باشد تا حس کنی باید اشک بی اختیار ریخته باشی تا هق هق اندوهبار استیصال بریزی و بر ناروایی رفته بخودت زار زار بگریی.
دانستن و حتی فهمیدن درد  یک چیز است اما حس کردن درد ماجرای دیگری ست. ماجرای شعور انسانی و حس انسانی ست. ماجرای باریکای یک مو است در فهم و حس دردی که ملاک انسان بودنِ آدمی میان آدمهاست.
تصورش را هم نمی شود کرد فرزند از دست دادن
فکرش را هم نمی شود کرد زخمی بر تن فرزند
حتی واژه کم می آورد گویاییِ دردی، گویایی داغی، پرده بر کشیدن از عمق فاجعه ای که می شنوی می خوانی می بینی.........
عمق ماجرا را مادری می داند که داغ فرزند دارد عمق ماجرای این درد کوهآوار را پدری می داند که تیرباران فرزند شنیده است عمق این.......................
نه! گفتن چگونه می توان وقتی به این همه داغ، مردمی خو کرده اند که زنجیر خویش می ستایند و از قاتلان فرزندانشان اسطوره ساخته و می سازند!!!!!!!!!!!!!!
گاه چنانم که دور از این روزگار سیاه ما، همچون ناله سوزناک نی همچون فریاد آن نوازنده ای که فریادِ تلخ اعتراض به نُتهای گمِ زیری که هوار می زند......
دلخونم
دلخونم
دلخونم از..........................
چقدر به جنایت خو کرده ایم
چقدر به قاتلان خو کرده ایم
چقدر به فرهنگ مرگ و نفرت و ریاکاری خو کرده ایم
وای که همه رسوبات یک تاریخ عقب ماندگی، یک تاریخ خرافه، یک تاریخ جنایت را در جامعه ما دوباره رو کرده اند زنده کرده اند از گورِ تاریخی در آورده اند!!! تا دوباره رسوب کند، چند نسل باید تاوان دهد!؟
ما چه می کنیم!؟

چرا!؟ WHY - گیل آوایی



براستی مسلمانان که این همه برای اسلام و حکومت الله شان سینه چاک می کنند آدم می کشند فاجعه درست می کنند چرا علیه فقر، بیماری، بیسوادی، بی عدالتی ها نمی جنگند!؟
Just curious! Why Moslems are so eager to fight to murder to make so much misery for their Islam, But they don’t fight against poverty, disease, ignorance, injustice and so many inhumanities in the Moslem countries!?

گوش عالم کر شد از فریادهای ما دریغ - گیل آوایی



گوش عالم کر شد از فریادهای ما دریغ
گوش ملایانِ حاکم در وطن کر بوده است

دارها بر پا شد و هرجای میهن خاوران
مام میهن را چنین از مرده خو شر بوده است

گاه دوران طلایی گفته اند کشتار خلق
گاه گاه سبز وُ بنفش، لوطی عنتر بوده است

رهبری از ابلهان را آیت الله کرده اند
ابلهان را هم چنین در کارها سر بوده است

جاکشِ دیروز را امروز شد عمامه کار
چون که فحشاءِ الهی رسمِ رهبر بوده است

حرف حق جرم است، دانش جهلِ مطلق، ای هوار
دینِ این نامردمان زآغاز شر خر بوده است!

یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۳

یک اشاره - گیل آوایی



یک اشاره:
در کمترین و کوتاهترین بیانِ شرایط امروز ایران پس از 35 سال حاکمیت دینی و در قدرت بودن روحانیت در ایران، اینکه هر چه پلیدی، عقب ماندگی، خرافات و بلاهتِ تاریخی در گذر زمان و حرکت بسوی مدرنیته، بویژه از انقلاب مشروطیت به این سو، در بستر فرهنگ/سیاست/جامعه، رسوب کرده و ته نشین شده بود، چنان هم زده شده و با حاکمیت روحانیت بالا آمده که  تعفن و گندابِ ریاکاری، دو رویی، دو گانگی، خرافه، دزدی، بی اخلاقی بیمارگونه، لُمپنیسم وحشتناک، تمام جامعه را فرا گرفته است. اخلاق در جامعه چنان به پلیدی و بی مسئولیتی انگل وار گراییده که هرچه زیبایی اخلاقی، انسانی، منشِ پسندیده مردمی، راستکاری و فداکاری و......................در جامعه بود، پس رانده شده، که هیچ کس را گویی بر آن پایبندی ای نیست. جامعه به آنجا رسیده که قهقرایی ترین و غیرانسانی ترین برخوردها از سوی حاکمیت و زیرمجموعه های مافیایی اش با مردم و جامعه می شود اما یک از هزار نمونه های همین تاریخ معاصر ما از سوی جامعه سر بلند نمی کند. نمونه ها بسیار زیادند. از خاورانهای خون و جنایت بگیر تا "اوین" های هولناک، از مادران قتلهای اسیران سیاسی در سال 67 بگیر تا مادر ستار بهشتی!!! براستی چگونه است فریادِ مادرِ بی پناهی چنین در جامعه  ای که زمانی به گران شدن بلیط اتوبوس، به خیابان می ریخت و حکومت را به چالش می خواند، امروز به فریادهای مادر بی پناه ستار بهشتی و مادران هزاران گلِ پرپر شده، فریادی فراگیر نمی کند!؟
دزدیها و غارتها و بی عدالتی های وحشتناک و...... همچون روز از نو روزی از نو، در حاکمیت اسلامی ایران ادامه دارد و آن که در زندان است، در اسارت خویش فریاد می کند اما مردمانی بیرون از زندان حتی یک از هزارِ شهامت اسیران خود  را هم ندارند!!!!؟؟؟
به کجا رسیده ایم!؟ به کجا می رویم!؟ چه برای فرزندان خود جای می گذاریم!؟ بوی گندِ خود سانسوری، کنار آمدنِ با پلیدیها و پلیدان، دو رویی و کرنشهای تهوع آور، همۀ جامعۀ ما را گرفته است. ایرانِ اسلامی بوی گندِ فرهنگ قهقرایی روحانیت شیعه گرفته است.
این سرزمین مال ماست. ما مسئولیم. هر چه که پیش آید و هر چه که بشود!
ما چه می کنیم!؟

چهارشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۳

چون خِرَد جرم بُوَد، بی خردان بر کارند - گیل آوایی

پیشنویس یک  اعتراض، فریاد، طنز یا هر چه که بنامید در اینجا منتشرش می کنم. تا وقتی و فرصتی دیگر که دستی بر آن کشم و ویرایشش کنم:

چون خِرَد جُرم بُوَد، بی خردان بر کارند
این چنین دزد وُ دغل پست ولی سردارند

غارت خلق بود پیشۀ هر حزب الله
مافیایی شده الله وُ چنین سربارند

آیت الله شده دلالِ محبت، دین دار
تا که با آیه و تکبیر حیا بردارند

آن که ناموس فروشد شده ناموس پرست
بیرق امت اسلامی چنین می دارند

قتل و غارت که نگو نقل و نبات است، آری
در پی رهبرِ ابله، همگی در کارند

زاری و مرگ و عزا، لابه و تکفیر، ای داد
مرگخویان زچه گوری!؟ که چنین می زارند!

شرری نیست، می و باده و شادی جرم است
حکم الله ست ولی خلوت خود می خوارند

ای دریغا که خود این مفتخوران پروردیم
چاره گر خود نشود، این مگسان خون خوارند


دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۳

همه آوازِ جهان در من وُ لیک - گیل آوایی



همه آوازِ جهان در من وُ لیک
با بخون خفتنِ یاران چه کنم

درد می بارد از این قوم بلا
خاوران ها شده ایران چه کنم

قاتلان حاکم و یاران در بند
گو که با داغ عزیزان چه کنم

همه شوقم همه شورم اما
رفته جانان سرِ داران چه کنم

باز شهریور و خون دیدۀ ما
آه با یاد رفیقان چه کنم

خشم دنیا به دلم از بیداد
آتشم، خشم فراوان!، چه کنم!؟

خونِ ما رسم وفاداریِ ما
همرها گو که به میدان چه کنم!

پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۳

یک اشاره کوتاه: بر قدرت یا با قدرت!- کدامیک!؟- گیل آوایی



هنرمند، نویسنده، شاعر و هر فرهیختۀ ادبی/هنری جامعه که موضع گیری سیاسی می کند و در حرکتهای اعتراضی/اجتماعی پا به پای مردم می آید، بیش و پیش از هرچیز باید ظرفیت و جایگاه خود را بخوبی ارزیابی کند" آیا توان آن را دارد که در بزنگاه مبارزات سیاسی/اجتماعی همراه مردم باشد" اگر تا آنجا پیش رفت که باید میان " با قدرت بودن یا بر قدرت" یکی را برگزیند، ظرفیت و توان آن را دارد که با مردم و همراه مردم بر قدرت باشد!؟
خفقان و سرکوبهای هولناک، مردم جامعه را از برخورداریِ از نیروهای بالنده و مترقی سیاسی محروم کرده است و برخوردِ هنرمندان، نویسندگان و هر فرهیختۀ ادبی در چنین شرایطی چنانچه تواناییِ پا به پایی با مردم در کارزار سیاسی/اجتماعی مردم را نداشته باشد!، خواه ناخواه خاکِ رسوایی بر سرخویش می ریزد و سرخوردگی مردم را سبب می شود!
از همین نگاه است که چنین چهره های ادبی/هنری جامعه وقتی با رفتار پوپولیستی، عنکبوت وار بر تارِ ریاکاری ها و فریبکاریهای قدرت(حکومت) یکی به نعل یکی به میخ، عمل می کنند! اولین تاثیر و پرده برکشیدن از درونمایۀ خویش، ناامیدی و ناکارآمد کردنِ مقطعیِ مبارزات مردم را به دنبال دارند!
آیا درستکارانه تر و مسئولانه تر نیست کسانی از اینان وقتی چنین پیامدهایی را با برخوردهایشان فراهم می کنند، دست از پوپولیسم ریاکارانه و ادای پهلوان پنبه درآوردن  بردارند!؟
هر کسی را بهر کاری ساختند!
جای خود یافتن و حریم آن را مسئولانه شناختن و پایبند بودن به آن، یکی از اساسی ترین برخورد هر کس با خود و مردم جامعه ای ست که از آن برآمده است و به آن تعلق دارد.
.
زنده یاد اخوان ثالث در برخورد با درخواست خامنه ای: شاعر بر قدرت است نه با قدرت!

پنجشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۳

مسخ - گیل آوایی

دستها چه مشت!؟
دلها چه سنگ!؟
خشمها پرده نشین نان
و نام به ننگ به!
که انسان هیچگاه چنین
به بدنامی خویش همت نکرد!

زندگی نه به طناب و چارپایه فقط!؟
آی
که خنجر آهیخته خونریز
آزین بیرقهای مرگ ستایان است!

آه
که واژه ها رنگ باخته اند به ناگویاییِ اینهمه پلشتیِ الله!
ستایشِ زنجیر، آزادی به قتل!

مرگخو
زندگی نمی زاید!
تباهی ره به تباهی برد!
باری
خونباری هولناکی ست روزگار ما!
انسان
چه نام شرماگینی
چه نام ننگینی
چه .......
وای
هیچگاه چنین به مسخ خویش جهد نکرد
مسخا هیولایی،
ستودن الله!
به خنجر و دار و طناب
چه بهشت خونینی درو می کند انسان
از پی بیغوله های این طوفان مرگ!
چه جهان مسخی!
چه انسان مسخی!
چه روزگار مسخ!


جمعه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۳

دلنوشتۀ بامدادی ام - گیل آوایی


 شاید بشود زیباترین یا شاید دلپذیرترین روزها و شبها را در این دیاری که غریبانه وطن کرده ام،  داشت. شاید بشود بهترین یا شاید خوش ترین روزگار را در این سامان، سامان داد اما هر روز، هر شب هر لحظه که گذری داری و نگاهی به آنچه که بر سرزمین مادری ات می گذرد، هر جای جهان که باشی فرق نمی کند، اولین نگاهت، اولین جُستارت، اولین سر درآوردنت از آنچه که می گذرد، به سرزمین مادری ست.
خوب برای من هم این قاعده صدق می کند یعنی اول صبح که شبِ رویاها را به هر شکل روز کرده ام و بر می خیزم و قهوه ای وُ دست وُ صورت شستنی وُ نشستن به خوردن ناشتایی وُ گیراندن اولین پیپ روزانه، بی اختیار کامپیوتر روشن می شود و اولین صفحه ها، سامانه های فارسی زبان است و اینکه در سرمین مادری چه می گذرد. خبرها را که مرور می کنم دود از کله ام جوری که هیزم تری را بگیرانی، بلند می شود. خدای من!!!! روزگار در سرزمین مادری ام هزار سال به عقب رفته است! هیولاها چه بر سر سرزمین مادری ام آورده اند و کجای این زمان و جهان ایستاده اند!؟ دیدنِ شکلِ تا ژرفای وقاحت و بلاهت که مزخرفترین و احمقانه ترین و ریاکارانه ترین گفتمانها و برخوردها و زوزه کشیدنهای مشتی از گورِ هزاره های دور بیرون آمده، آه از نهانم در می آورد. ایران من چه می توانست باشد و چه هست! ایرانیِ من چه می توانست می شد، و  چه شده است! فرهنگ قهقرایی، پایه های تفکر پوچ و قهقرایی حاکمیت عمامه، در جزئی ترین زندگی و فرهنگ ایرانی من رسوخ  کرده است.
یک مشت لاطائلاتی که به درد هیچ مستراحی نمی خورد، آنقدر عرعر می کنند که آینده سازانِ بی آینده سرزمین مادری، خواه ناخواه از آن تاثیر می گیرند حتی به طنز هم اگر بازگویی کنند و بخندند!باز نوعی فرهنگ لُمپنیِ آیت الله ها را با غایتِ بی مسئولیتیِ " به من چه ولش کن!" گرفته و می گیرند!!! هر چه بیشتر به عمق خبرها و رویدادها نگاه می کنی، بیشتر حس می کنی که رسانه های سرزمین مادری بوی تعفن خود سانسوری و خفقان و خرافه می دهند! همه در یک باتلاق متعفن حکومت هیولاهای اسلامی چرخ می زنند!!
پُکی به پیپ می زنم و به سایه روشن بیرون از پنجره نگاه می دوانم. کشکرت در لانه اش چیزی نوک می زند. شاخه درختی تکان می خورد. ابری چنان سنگین آبی آسمان را پوشانده که اگر دست دراز کنی به خیالت می گیری اش. نگاهت از دورهای خیال برمی گردد به صفحه  خبرهای سرزمین مادری. قیافۀ شوم و نکبتبار آیت اللهی نان به نرخ روز خور، شگفتیِ روشنفکرنماهای اسلامی را به بار آورده که همین آیت الله دیروز چیزی می گفت در یک زمینه مشخص و امروز در زمینه همان چیز مشخص، جور دیگری، متناقض دیگری عرعر می کند!!!
حسِ نبودنِ در چنین حاکمیت ریاکار و دروغگو و غارتگر، رضایت خاطری اگر چه اندوهگین، در جانم می دواند. چه خوشبختم که دورم! اگرچه نزدیکترین دور! که داغ همین سالهای خونبار را با خود می کشم.
خوب روزگار ما هم اینطور رقم خورد. خواسته یا ناخواسته به نوعی تاوان یک چیزی را می دهیم. من هم روش!
واقعیت امروز چنین است که سرزمین مادری ام را اشغال کرده اند. اشغال کرده اند حتی خونبارتر از هر خونباریِ تاریخ. زوزه کشان، عربده کشان، به فریبکارانه ترین شکل، بر همۀ هست و نیست سرزمین مادری ام چنگ انداخته اند! دیگر نه هیچ چیز جز زیاده خواهیِ مُشتی بی همه چیز، آن هم به قیمت، مطرح نیست. هر چه هست دروغ است هرچه هست ریاکاری ست هر چه هست کلاه شرعی شان بر سر هفتاد میلیونِ در گروگانِ این هیولاهاست! خدا و پیغمبر و اسلام و قرآن و رسول ....... کشک!!!!!!!!!!!
وقتی هم که دلتنگی و تاسیانیِ کمرشکن، دمارم را در می آورد به خود نهیب می زنم تا زمانی که سرزمین مادری ام در اشغال این هیولاهاست، برای دیدن سرزمین مادری، از چنین هیولاهای قاتلِ شریفترین فرزندان سرزمین مادری ام، اجازه نخواهم خواست! برای سرزمین مادری ام به این هیولاها گردن نمی گذارم، با آنان می جنگم!
و چنین است حال و هوای بودنِ نزدیکترین دور!
 حتی اگر:

روز درد می شمارم
شب رویا.

خواب فاصلۀ دردها و رویاهاست.

مستی بهانه ای
که طرحی تازه ببینی
هستم هنوز
میان همه هیچ!
همین!

2

هیچ!،
نام گویایی ست
رها بودن!

بغضهای پنهان می دانند
شبهای بی پایانِ مات،
گریز در سیاهیِ انبوه،
وقتی اندوهِ کمرشکنی امان نمی دهد!

می دانی
دگردیسی دردباری ست بودن،
در چنبره این همه فرسودن،
در روزگارِ مویه های بی پناهی!

آه هنوز رهایم نمی کند
رهایم نمی کند
رها
یم
نمی
کند
فریاد مادری
که داغ فرزند هوار زنان!
داد می خواهد!
داد
می خواهد
در بیدادِ این همه برما!
وای بر ما!

چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۳

یک اشاره - گیل آوایی

یک زمانی اسلام، ایرانی بودنِ ایرانیان را هدف قرار داد و در نشیب و فراز تاریخ دور و درازمان همواره با فرهنگ ایرانی/اسلامی به یک دوگانگی دچار بوده و به نوعی هستیم هنوز. اما سی وپنج سال است که روحانیت بطور مشخص و معین بنام اسلام حکومت سیاسی در ایران را بدست گرفته است اما این بار تیشه بر ریشه اسلام و روحانیت مفتخور زده است. خودشان خوب می دانند با سرنگونی حکومت اسلامی، چه سرنوشت شومی در انتظارشان است. 
تنها دستاورد انتحار 1357 شاید همین بس که بقول زنده یاد کسروی، یک حکومت به روحانیت بدهکار بودیم که این را هم " دادیم!، و اسلام چنان بدست روحانیتِ هزار رنگ تیشه بر ریشه خود زده است که دیگر مجال سر راست کردن در فرهنگ و سیاست و جامعه ایرانی را نخواهد یافت.
یکی از پلیدترین و خونبار ترین و ریاکارترین حاکمیت تاریخمان را تجربه کرده و می کنیم هنوز! و هرچه بیشتر می گذرد، ایرانی بودن ما بسیار فراتر و بارورتر از همیشۀ تاریخ، رخ می نماید و تومار اسلام با روحانیت مفتخورش را می بندد! چنین روند و گشتاوری، هر روز بیشتر و پر شتاب تر می شود.
و همین کابوس روحانیت شیعه است!

سه‌شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۳

سیمین جان بهبهانی هم رفت و راحت شد از این روزگار تلخ تلخ تلخ...... همین!



 
سیمین جان بهبهانی هم رفت و راحت شد از این روزگار تلخ تلخ تلخ......
راحت شد از تهدیدهای هیولاهای حکومت اسلامی
راحت شد از تکه و پاره شدن این نویسنده آن شاعر
راحت شد از ضجه های آدینه های خاوران
راحت شد از خون گریه کردن مادر ستارها
راحت شد از این قتل آن قتل
قتل قتل زنجیره ای
آه که سیمین چه کشید! سیمین ها چه کشیدند در این حاکمیت سیاه...... کور...... قاتل......... دزد!
راحت شد از یورشهای انسانسوز یک حاکمیت کوردل با اوباشان مزدورِ بی همه چیزش
راحت شد از یک صاحب زمان اقتدار اسلامی که حتی از سنگ قبر شاعر هراس دارد
راحت شد از ممیزی
راحت شد از سانسور
راحت شد از گفتن و گفتن و گفتن در گوش حشرات اسلامی
وای چقدر فریاد و چه دردآور است وقتی نرود میخ آهنین بر سنگ!
راحت شد سیمین
راحت شد از تهدیدهای هیولاهای اسلامی، نشست کانون نباشد انتخابات کانون نباشد کانون نویسندگان بی کانون نویسندگان......
راحت شد از زندگی در گورستان یک مشت مرده پرست
راحت شد از یاوه های یک مشت عمامه
راحت شد از ریاکاری یک تاریخ تبهکاران الله
راحت شد سیمین
همانطور که شاملو شد
همانطور که اخوان شد
همانطور که..........................

اگر در گور هم راحتش بگذارند!!!!
اما
آی
سنگ قبری بسازید که خشم همه دنیا بر هیولاهای اسلامی آوار شود وقتی به شکستن سنگ قبر سیمین می آیند!

گیل آوایی
سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۹ اوت ۲۰۱۴

یکشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۳

یک یاداشت و یک بازگوییِ دوباره - گیل آوایی



مشکل غرب با حکومت اسلامی در ایران نه مسئله هسته ای ست نه حقوق بشر بلکه بحرانزایی و ماجراجوییهای دیوانه وار و غیرقابل مهارِ حکومت ضد بشری اسلامی است. دو نمونۀ مشخص که به نام اصولگرا و اصلاح طلب جا انداخته اند، بیانگر چنین برخورد و مشکل با حکومت اسلامی ست. به عبارت دیگر اصولگرایان، ماجراجویی و بحرانزاییِ غیرقابل مهار دارند اما اصلاحطلبان از سوی غرب قابل مهارند. و وجه مشترک هر دو برای غرب، بحران آفرینی و ماجراجویی ست که در ذات حکومت اسلامی است و از دل چنین ماجراجویی های متوهمانه، آسمان ریسمان بافتنهای رهبریِ هر دو زیرمجموعۀ مافیای حکومت هیولاهای اسلامی ست. دوره های دردبار و کمدی تراژیک غرب و حکومت اسلامی نیز با همین دو سیاست تا کنونی حکومت اسلامی تنظیم شده است. گاه چماق است و گاه هویج! برآیند هر دو رویکرد بقای حکومت اسلامی و ماندگاری توجیه اشغال نظامی و غارت منطقه از سوی غرب است. گاه چالش کردنهای شاخ و شانه کشانه با حکومت اسلامی است گاه ماه عسل مذاکرات و مراودات! در این میان آینده برباده دهی در ایران است که فردای ملت ایران را رقم می زند و سرکوب و خفقان و غارتِ دار و ندار ملت در امروز سیاسی ایران است.
هیچ تحول و دگرگونی ای در جهت برپایی یک زندگی انسانی و جامعه ای برازنده انسان امروز ایرانی با چنین حاکمیت و پیوندش با غرب، صورت نمی گیرد و ملت ایران تنها نیرویی ست که می تواند چنین معادله 35 ساله را بهم ریزد و این مهم شدنی نیست مگر ملت ایران از بازی  بر تارعنکبوت مافیای اصولگرا و اصلاح طلب دست بردارد و نه دل به دوران طلایی امامِ این هیولاها بدهد و نه ظهور صاحب زمان این هیولاها!!!( که هیولاهای هزار رنگِ کنونی برآمده از مزدوری و دگردیسی همان دورانِ موسوم به دوران طلایی امامشان است که رهبر و رئیس و سردار و وکیل و چه و چه شده اند. همه شان دزد و ریاکار و غارت گرند از خامنه ای جنایتکار گرفته تا ساندیسخورِ خیابانی و نمایندگان هرجایی شان!!!). 
تنها راه برون رفت از شرایط هولناک کنونی و آینده بربادهیِ این حکومت جنایتکار و غارتگر، ستیز با همۀ حکومت اسلامی و نیافتادن در دام اصولگرا و اصلاح طلب است. تضادهای حکومت اسلامی در خود حکومت اسلامی ماهیتاً عیله خود حکومت اسلامی نیست و نبوده و نخواهد بود! همه این دستاویزیها برای بقای حکومت هیولاها و فریب ملت ایران است. حکومت جنایتکار و غارتگر اسلامی در ایران به چنان مرحله از پلیدی ها و تباهیها و دروغها و ریاکاریها و غارتها رسیده است که هیچ جریانی، هیچ کسی، هیچ حزب وُ سازمانی، از درون این حکومت، نه قادر به تغییر آن است و نه اصولا برای چنین تغییری مجال میدان داری می یابد. اصولگرا چنان آتشی برپا می کند که خیزش اجتماعی به مرحله انفجار می رسد و اصلاح طلب برای خالی کردن خشم و حالت انفجار اجتماعی به میدان فرستاده می شود. خفقان و سرکوب و زندان و قتل و غارت و دزدی و مردم فریبی بر دو کفۀ این ترازوی ایران برباد ده است. زندان همان و خاورانها همان. ملت دست به دهان تر، هاج و واج داغ می شمارد و تاوان می دهد!( براستی این چه حماقتِ تُف سربالا گونه است که به قاتلان شریفترین فرزندان خود دخیل می بندیم!؟ مگر موسوی کروبی خاتمی روحانی تمساح، رفسنجانی خامنه ای و....... می شود از جنایتها و غارتهای تا کنونی دور باشند!؟ مگر می شود این جانیان از دلِ آن همه غارتها و قتلها، خود را مبرا بدانند!؟ مگر می شود این بی همه چیزها بر شاخه بنشینند و بن ببرند!!!؟؟؟ این چه خود فریبیِ خیانتبار است!؟ ما چه می کنیم!؟ روحانی به همان اندازه دست در جنایت ها و غارتهای این حکومت  دارد که خامنه ای و رفسنجانی دارند! از این بی همه چیزهای هزار رنگ چه انتظار دارید!؟  یکی می آید مملکت را به گند می کشد. یکی می آید به گندکاری های او اعتراض می کند یکی هم بالای سر هر دو نشسته می گوید : که بود که بود من نبودم!!!!!! اینها با تفکر و فرهنگ قهقرایی هزار و چهارصد ساله، با مفت خوری و لاطائلات بافی و سفسطه و قتل و غارت، به اینجا رسیده اند!!!! ذاتشان با مردم فریبی و مفت خوری و کلاهبرداری ست!

با چنین ................... بی همه چیز، مگر می شود از باتلاق متعفن شان نجات یافت!؟ جز اینکه بر سر همه شان کوبید و در همان تعفنشان، دفن کرد!)
آیا وقت آن نرسیده است چنان به دهان این حکومت هیولایی بکوبیم که مرگ یک بار شیون یک بار!؟

پست ویژه

یک اشاره: هیچ انتخاباتی در حکومت اسلامی، حتی ساده ترین شناسۀ انتخابات در یک جامعه متمدن را ندارد - گیل آوایی

تمام نیرو و توان و تحلیل و تفسیر وقتی از نگاه تغییرِ همۀ حکومت اسلامی و سرنگونیِ آن نباشد، در مسیر تداوم و بقای همین ساختار مافیایی و ...